میزگرد پايگاه اطلاع رساني موزه ها و اسناد صنعت نفت ايران

يکشنبه بیستم تير ماه 1395میزگرد پايگاه اطلاع رساني موزه ها و اسناد صنعت نفت ايران

وقايع نگاري صد سال نفت ايران؛
توفيق يا شكست؟

اوايل خرداد ماه امسال و در آستانه پنجم خرداد، سالروز كشف نفت در ايران، دفتر موزه ها و اسناد صنعت نفت، ميزبان سه تن از نويسندگان و پژوهشگران در حوزه تاريخ نفت بود كه در ميزگردي موضوع وقايع نگاري در اين صنعت را مورد بحث و بررسي قرار دادند.

احمد راسخي لنگرودي، نويسنده و پژوهشگر تاريخ معاصر، احمدكعبي فلاحيه، نويسنده و روزنامه­ نگار، فرشيد خداداديان، نويسنده و پژوهشگر تاريخ نفت و حشمت ا.. منعم، مشاور طرح موزه ­هاي صنعت نفت، در اين ميزگرد حضور داشتند كه مشروح آن با اندكي تلخيص از نظرتان مي گذرد.  

*        *        *

* بيش از يك قرن از آغاز صنعت نفت در ايران مي­گذرد؛ صنعتي كه تاثيرات عميقي بر سير تحولات جامعه ايران و مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي آن داشته است. اما پژوهشگران و نويسندگان ايراني  تا چه حد در وقايع­نگاري و ثبت اين تحولات توفيق داشته ­اند؟ قبل از ورود به بحث اصلي، از آقاي منعم، مشاور و عضو شوراي راهبردي طرح موزه ­هاي صنعت نفت خواهش مي كنيم توضيحات مختصري در باب راه اندازي موزه نفت داشته باشند.

ميزگرد اسلايدر 2

حشمت ا.. منعم: من هم اجازه مي خواهم گزارش كوتاهي را در مورد فعاليت هاي انجام گرفته در سال گذشته خدمت دوستان عرض كنم كه هم فتح بابي باشد براي اين جلسه و هم اين كه عزيزان مورخ و تاريخ نگار با پيشنهادها و راهنمايي هاي خود، ما را در پيشبرد كار بيشتر ياري كنند.

اگر اشتباه نكنم 26 دي ماه 1393 آقاي زنگنه براي آقاي نعمت الهي حكمي زدند كه بنا به ضرورت هاي مختلف، تاريخ 110 ساله نفت بايد مكان هايي را داشته باشد كه در آنجا اين تاريخ و زحمات خانواده بزرگ صنعت نفت به نمايش گذاشته شود. متعاقب آن تشكيل سه موزه در سه نقطه كشور تعريف شد.

بلافاصله جلسات شوراي راهبردي تشكيل و جلساتي برگزار شد. جمع بندي اين بود كه در شهر مسجد سليمان كه مقوله كشف و اكتشاف اتفاق افتاده، موزه اي با رويكرد اكتشاف و تاريخ نفت راه اندازي شود. اگر اشيايي هم گردآوري مي شود با همين رويكرد و با اين موضوع تخصصي به نمايش درآيد.

تلمبه خانه مسجد سليمان

در مسجد سليمان از ميان 17 الي 18 نقطه، پنج نقطه شناسايي و راه اندازي موزه در آنها قطعي شد: چاه شماره يك، نيروگاه يا تلمبه خانه تمبي، مجموعه جي پي و ساختماني كه حدودا ده سال پيش براي موزه ساخته شده و نيمه كاره مانده بود و بالاخره چشمه هاي نفتي يا سي برنج كه نفت از آنها مي جوشد.

در آبادان هم باز بعد از مطالعه اوليه و يك سري بازديدها، پنج نقطه نهايي شد، از جمله آموزشگاه حرفه اي كه به آرتيزن اسكول مشهور بوده است، پالايشگاه آبادان كه در شروع اين حركت، نيروگاه كه بخشي از پالايشگاه است، به موزه تبديل مي شود، محل پمپ بنزين آبادان هم كه گفته مي شود نخستين جايگاه بنزين كشور است، خانه هاي تشريفاتي كه شاه و خانواده اش و دكتر اقبال به آنجا مي رفتند و البته در جنگ به شدت صدمه ديده و ويران شده است، همچنين اسكله نفتي جرثقيل اكوان.

موزه نفت آبادان

در آبادان رويكرد پالايش و مقاومت پيش بيني شده است. ما مقاومت را در سه واقعه بزرگ در نظر گرفته ايم. نهضت ملي شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامي و دفاع مقدس. در اين سه واقعه تاريخي نقش آبادان و صنعت نفت پر رنگ بوده است و به همين دليل موزه هاي نفت آبادان را تحت عنوان پالايش و مقاومت قرار داده ايم.

در تهران موزه نفت حوزه علوم و تكنولوژي قرار است راه اندازي شود. در نگاه آقاي زنگنه و دوستان ديگري كه در شوراي راهبردي پيشنهاد داشتند، موزه اصلي و موزه هايي كه به نوعي تكنيكال و فناوري باشد، در تهران پيش بيني شده است.

البته اخيرا تبديل جايگاه سوخت دروازه دولت (يكي از قديمي ترين پمپ بنزين هاي تهران) به عنوان موزه پخش در دستور كار قرار گرفته كه مرمت و بازسازي آن در دست انجام است.

كاري كه اتفاق افتاده اين بوده كه از روز اول، گردآوري آثار و اشياء هم آغاز شد. مجموعه ارزشمندي تا به امروز گردآوري شده است.

مركز اسناد در مكان سابق پژوهشگاه صنعت نفت راه اندازي شده است. در مدت قريب به دو سال، با همه ناملايمات و سختي ها، اسناد و مدارك قابل توجهي به دست آمده و گردآوري شده است.

گاهي برخي از مجموعه ها در خود محل حفظ مي شود. براي مثال دو فروند هواپيمايي كه در آغاجاري وجود دارد در همان جا فعلا نگهداري مي شود. مثال ديگر هواپيمايي با تاريخ بسيار ارزشمند است كه همه پروازهاي اختصاصي اقبال و نفتي ها با آن صورت مي گرفت و در گوشه اي از فرودگاه اهواز نگهداري مي شود و قرار شد به براي بهره برداري موزه اي به اسكله آبادان حمل و آنجا حفظ و نگهداري شود.

در مورد اسناد كه بيشتر مورد علاقه بنده و همكارانم است و به كار شما مي آيد، اسناد اميدوار كننده اي گردآوري شده و خواهد شد. چند موردي را فقط مثال مي زنم. در زمينه اكتشاف و در يك وضعيت بسيار نامطلوبي در همان ري در سوله اي اسناد 130 ساله اي پيدا كرديم، يعني تقريبا 25 سال قبل از كشف نفت.

اين اسناد به مطالعات زمين شناختي مربوط مي شود كه باقي مانده است. انگليسي ها در يكي از ساختمان هاي نفت در كوچه يغما، كتابخانه بسيار معتبري را فقط مختص موضوع اكتشاف راه اندازي كرده بودند كه شامل كتب و نشريات در حوزه صنعت نفت است.

* اجازه بدهيد بحث اصلي را با اين سوال آغاز كنيم و آن كه در روايت تاريخ يك صد سال گذشته صنعت نفت، بويژه قبل از ملي شدن، بعضا با دو ديدگاه و گرايش متفاوت و گاه كاملا متضاد رو به رو هستيم، اولي ديدگاهي جانبدارانه و گاه سرشار از لحن نوستالژيك و ستايش از آنچه در آن زمان رخ داده و ديگري نگاهي به شدت تاريك و تلخ كه هر چه را كه در گذشته رخ داده يكسره رد مي كند. جناب آقاي راسخي، به نظر شما كداميك از اين دو تصوير به واقعيت نزديك تر است؟

احمد راسخي لنگرودي: بله تا حدود زيادي اين درست است، اما بايد گفت آنچه بيشتر بر تاريخ نگاري نفت غلبه دارد، بخش اول است، يعني جنبه تاريك كه معطوف به رويكرد سرمايه گذار و نوعي بدگماني، بدبيني نسبت به سرمايه گذار است كه در واقع به عنوان استعمارگر از او ياد مي شود.

راسخي احمد 1

* راسخي: آنچه بيشتر بر تاريخ نگاري نفت غلبه داشته، آن وجه تاريك و ظلماني اش بوده است، يعني رويكرد معطوف به سرمايه گذار كه در واقع به عنوان استعمارگر از او ياد مي شود.


آنچه كه در ابتداي تاريخ نگاري نفت غلبه داشته است، بيشتر آن وجه تاريك و ظلماني اش بوده است.

آنچه كه در ابتداي تاريخ نگاري نفت غلبه داشته است، بيشتر آن وجه تاريك و ظلماني اش بوده است. حالا ممكن است يكي از علت هايش نگاه چپ روانه رايج در آن زمان باشد. نزد مذهبي ها هم وقتي به مقوله نفت پرداخته مي شد، اولين چيزي كه تداعي مي شد، بحث امتياز بود و امتيازدهي و بي كفايتي مسئولين سياسي حكومت ها. همين طور نقش سلطه گري كه وارد خاك ايران شده است و مي خواهد از منابع زيرزميني كشور استفاده كند.

اين بخش با اين نگاه طبيعتا منتج به اين مي شود كه يك صفحه بسيار تاريك تاريخ نگاري شكل گيرد. وقتي كه به آستانه ملي شدن مي رسيم در آنجا يك بارقه اميدي وزيدن مي گيرد كه در واقع اين هم مي شود گفت چيزي است كه در سطح است و به عمق نمي رسد و اصالت و اهداف ملي شدن مدتي به محاق مي رود.

مي شود گفت اين ايده كه مثلا كاش نفت نبود و اگر نفت نداشتيم وضع مان بهتر بود، يكي از نتايج همين نگاه است. آنچه بدان پرداخته نشده است، اين واقعيت است كه استعمار هميشه دو چهره دارد. يك چهره منفي و يك چهره مثبت هم مي تواند داشته باشد و هيچ وقت اين صفحات سياست ادوار مختلف تاريخ اين اجازه را به ما نمي داد كه به اين روي دوم استعمار بپردازيم.

در صحبت هاي ابتداي بحث به مسجد سليمان اشاره شد و حالا من مي خواهم چيزي را به آن اضافه كنم. در مسجد سليمان فقط يك موزه نداريم. كل مسجد سليمان موزه است. يعني در واقع يك تبلوري است از اولين ها. كه همان اولين ايستگاه راه آهني كه وجود داشته، چاه نفتي كه وجود داشته است و خود همان "دره خِرسون" خودش يك تاريخي دارد كه بايد به تصوير كشيده شود.

اين اولين ها منشاء اش همان استعمار بوده است. اولين باشگاه، اولين زمين بازي گلف، شايد اولين زمين فوتبال و.. روابط عمومي اولين بار در صنعت نفت ايجاد مي شود. بسياري از اولين هاي صنعت نفت آبشخوري بوده است براي ديگر صنايع و وزارتخانه ها. ما با علم روابط عمومي آشنا نشديم، مگر با روابط عمومي صنعت نفت آبادان. خيلي از مترجمين، خيلي از ادبا، شعرا، فيلسوف ها و ... در صنعت نفت پديد آمدند.

در كتابي كه اخيرا در حال نگارش آن هستم و قرار است زير چاپ برود نوشته ام كليد دپارتمان فلسفه تحليل منطقي در دانشگاه تهران توسط فردي زده مي شود كه ايشان نفتي بوده است، اگر چه اين فرد حقوق خوانده بود و اصلا رشته اش فلسفه نبود. او رئيس بخش حقوقي كنسرسيوم بود.

خوب چنين بزرگاني داشتيم در نفت كه در ساير ادارات نبودند. اين ها از كجا آمد. اين برمي گردد به آن چهره مثبت كه تا حالا در هيچ كتابي پرداخته نشده است، شايد دليري اش هم نباشد نه در من و نه در بزرگتر از من!

* ولي از آن طرف هم افراط هايي صورت مي گيرد، مثلا در روايت هايي كه از رفاه و امكانات در آن زمان مي شود، به نظر مي رسد كه خيلي از مشكلات ناديده گرفته شده است، اين طور نيست؟

راسخي: بله همين طور است، اين طبيعي است كه ما گاهي در مورد گذشته اغراق كنيم، اما مي خواهم بگويم كه وجه غالب، بويژه در تاريخ نگاري رسمي، وجه تيره بوده و اين نگاه غلبه داشته است.

ما در اين ورود استعمار به خاك ايران با يك صنعت بزرگي آشنا شديم تحت عنوان نفت. ما فقط "دره خِرسون" را داشتيم. نمي دانستيم در دل اين دره خرسون چه خبر است. يعني اين طور نبوده كه در اين داستان يكسره باخته ايم. به عبارتي همان كه ما امروزه تحت عنوان قرارداد برد- برد از آن ياد مي كنيم به نوعي در جريان بوده است.

يك چيزي را از دست داديم و خيلي چيزهايي را به دست مي آورديم. اين همه آموزش هايي كه شده است، تعاليمي كه در حوزه صنعت نفت، اكتشاف، بهره برداري و پالايش و ... دريافت شده را قبل از آن نداشتيم.

يكي از بد اقبالي هاي نفت شايد اين بوده باشد  كه تقدير تاريخي اش در لايه ها و صفحات پنهان و آشكار سياست هميشه پيوند خورده است. هر جا كه نفت بود سياست هم بود و هر جا كه سياست بود نفت هم بود. هر جا سياست صفحه گردان بود، حول محور نفت مي چرخيد و هر جا نفت صحنه گرداني مي كرد، باز گرد سياست بود.

و اين مقوله ها و مولفه هايي بود كه به همين داستان تاريك كردن اوضاع كشيده شد. چون پژوهشگري كه تاريخ نفت را مي خواند، حداقل تا آستانه ملي شدن، اصلا دپرس مي شود از اين همه سياهي كه به چشم مي زند. ولي وجه پنهان ديگري هم هست كه البته آشكار است ولي ما مي خواهيم پنهانش كنيم. مثل همين بحث اولين ها كه شوخي بردار نيست و همين طور دارد روز به روز تجلي مي كند. خيلي دلم مي خواهد يكي از دوستان نويسنده آستين بالا بزند و اصلا كتاب مستقلي را با عنوان "اولين ها در صنعت" به نگارش درآورد.

* جناب آقاي خداداديان، آيا شما هم با نظرات آقاي راسخي موافق هستيد؟

فرشيد خداداديان: ضمن تاييد فرمايش هاي استاد خوبم آقاي راسخي، در پاسخ به اين سوال شما و وجه منفي و مثبت قضيه فكر مي كنم كه مرحوم حائري در كتابي تحت عنوان "نخستين رويارويي هاي انديشه ورزان ايراني با دو رويه تمدن بورژوازي غرب" خيلي خوب توضيح مي دهند كه اين وجهه استعماري و عمراني و منفعت طلبي چقدر قشنگ كنار هم قرار مي گيرد و چقدر كليت تاريخ نگاري ايران و مشخصا تاريخ نگاري نفت، شايد دير متوجه اين مسئله شد، همه و از جمله من كه كاغذي سياه مي كنم.

خداداديان 1

* خداداديان: اين كه چرا در تاريخ نگاري نفت، بيشتر جنبه هاي منفي ديده شده است، خصوصا در تاريخ نگاري شفاهي و خاطره نويسي ها، مي توان گفت به سبب مشكلاتي بوده كه در ارتباط با نفت به آنها دچار شده ايم.


اولين كتابي كه از من منتشتر شد كه خودم الان اولين منتقد آن هستم، عنوانش هست "مسجد سليمان، نيم قرن چپاول". اين كتاب نگاه يك بچه كارگر مسجد سليماني است كه هر چه بدبختي پدرش كشيده است، هر چه سختي در خانواده اش بوده، همه را از چشم "دارسي" مي بيند. اما بعدها دريافتم كه مسئله پيچيده تر از اين است.

يك مفهوم آكادميك خيلي مهم در علوم دانشگاهي، اقتصادي و علوم انساني، داريم به نام "اقتصاد سياسي". در مقوله اقتصاد سياسي وقتي به نفت نگاه مي كنيم، براي بهره مندي از آن مزايايي كه امتياز دهنده مي تواند از امتياز گيرنده بگيرد، يك سري زيرساخت هايي وجود دارد كه شرط اولش دانايي است.

طبيعتا در هر معامله اي دو طرف همان قدر برد دارند كه نسبت به دارايي هاي شان و نسبت به آن معامله اي كه انجام مي دهند، دانش و فهم داشته باشند. بايد ديد در آن زمان مشخص به قول آقاي راسخي نسبت به اين كه در دره خرسون چه بوده است و چه مزايايي وجود داشته، تا چه اندازه آگاهي وجود داشته است. واقعيتي هست و آن اين كه صنعت نفت در مملكت ما در زمانه و مكاني شكل گرفت كه مولفه هاي اوليه اين قضيه هم هنوز تحقق پيدا نكرده و شكل نگرفته بود.

به خاطر همين شايد انتظار رشوه گرفتن از كسي كه دارد اين معامله را جوش مي دهد در اين مقطع طبيعي تر بود از اين بود كه انتظار آينده نگري اقتصادي از او وجود داشته باشد. چون در يك ساختار بيمار و در ساختاري كه دانش كافي نسبت به اندوخته هايي كه هست، وجود ندارد، اين اتفاق طبيعي است. طبيعتا آن طرف هم منافع خودش را مي خواهد.

اين كه چرا آن مسائل منفي اش ديده شده است، خصوصا در تاريخ نگاري محلي و تاريخ نگاري شفاهي و خاطره نويسي هايي كه شايد خيلي هاي شان هم با تعريف آكادميك نخواند، مي توان گفت گاه مشكلاتي كه ما تجربه كرده ايم يا در ارتباط با نفت به آن دچار شده ايم، در اين مسئله تاثير داشته است. از آن طرف انسان معمولا و به طور نسبي دوست دارد خود و قومش را از مشكلات و نقاط ضعف مبرا نشان دهد و اگر چيزي هست از جانب ديگران ببيند. اين تاريخ نويسي غالبانه و از نگاه مالكيت به قضيه در نوشته هاي مصطفي فاتح و حسين مكي هم هست. در نوشته هايي كه بعد از انقلاب منتشر شده هم هست.

اينجا است كه بايد براي يك تاريخ تحليلي به شكل بهتري برخورد كنيم كه بفهميم راجع به هر چيز تاريخ درست آن چيست؟ طبيعتا بايد منابع مختلف را كنار هم بگذاريم و با نگاهي هرمنوتيكي كه انسان خودش دارد به يك نگاه نسبي، حالا نه كاملا درست از واقعيت برسيم.

اين كه واقعيت چقدر با حقيقت همخواني دارد، بحث ديگري است، اين واقعا چقدر حق اين مردم بوده كه اين اتفاق براي شان بيفتد، بحث ديگري است. ولي براي رسيدن به يك شناخت نسبي از واقعيت هيچ راهي نداريم كه حتي كتاب هايي را كه اصلا به چشم نمي آيد ببينيم.

بنابر اين ضمن اين كه تشكر مي كنم از توضيحات و فرمايشات آقاي منعم در مورد جمع آوري اسناد، يكي از بخش هايي كه حتما در جمع آوري بايد مد نظر قرار گيرد، همين آثار منتشر شده است كه اگر روزي يك پژوهشگر رشته تاريخ به دپارتمان شما مراجعه كرد، كل اين منابع دستش باشد و بتواند از آنها استفاده كند.

* جناب آقاي كعبي، شما در مورد تاثير انگليسي ها بر فرهنگ و زبان مردم آبادان و خطه جنوب تاليفاتي داريد، فكر مي كنيد تاريخ نگاران ما، يا حداقل بخش زيادي از آنها، در روايت و قضاوت در مورد حوادث گذشته صنعت نفت، دچار افراط و تفريط بوده اند؟

احمد كعبي فلاحيه: در پاسخ به سوال شما بايد بگويم ضرب المثل كار كار انگليسي ها است، الان به وجود نيامد، شايد دقيقا يك قرن تمام هر ايراني اين را بارها به زبان آورده. طبعا صرف نظر از بيگانه هراسي، ما وقتي مي خواهيم زير چيزي را امضا كنيم و براي انجام يك معامله در دو طرف يك ميز مي نشينيم، بايد از دارايي هاي همديگر مطلع باشيم. حتي پاسوربازها خيلي دل شان مي خواهد بدانند كه طرف مقابل چه ورق هايي را در اختيار دارد و كل بازي بر همين منوال صورت مي گيرد.

احمد كعبي فلاحيه

* كعبي فلاحيه: يك دليل ذوقي و شوقي بودن تاريخ نگاري در كشور ما شايد اين باشد كه اصلا اهميتي به اسناد و مدارك نمي دهيم و در نتيجه بيشتر پژوهشگران ناچار مي شوند از كتاب ها و منابع خارجي استفاده كنند.


انگليسي ها، روس ها، آمريكايي ها يا هر قوه خارجي ديگر كه وجود داشته به يك شكلي طبعا ورق هاي برنده را داشته است. اما بعدها هر كسي از سر ذوق مي نشيند و اين وقايع را شرح مي دهد يا بازگو مي كند. در حالي كه ما يك تاريخ نگاري داريم و يك تاريخ نگري. اين دو با هم خيلي متفاوت است. به عنوان مثال ما مي دانيم كه خوب ايران امتيازات فراواني، يا حداقل هفت- هشت تايي امتياز عمده را در قضيه نفت به خارجي ها واگذار كرد، ولي نمي دانيم كه زمان وقوع اين قراردادها و زمان امضاي آنها زماني بوده  كه در ايران حكومت نظامي بوده است.

مفهوم حكومت نظامي هم كاملا مشخص است. مطبوعات به شدت تحت كنترل هستند، رسانه هاي ديگر همين طور، اجتماع بيش از سه نفر ممنوع است و اگر در ساعت مشخصي از شب كسي بيرون بماند، مي توانند او را با تير بزنند و .. اين يك شرايط غيرعادي است است و اگر شرايط غير از اين بود شايد مي توانستيم از ورق هاي همديگر اطلاعات بيشتر و بهتري داشته باشيم و بايد بدانيم سهم قدرت هاي داخلي و خارجي در به وجود آوردن اين حكومت نظامي چقدر است.

اينها چيزهايي است كه به هر حال مي تواند انسان را به واكنش هاي فكري وادار كند كه چرا مثلا زمان عقد قراردادهاي نفتي مقارن مي شود با حكومت نظامي. آيا اين يك امر تصادفي است. يافتنش ديگر به يك سري استدلال ها نياز دارد.

من البته بيشتر كارم زبان شناسي است و كارشناسان تاريخ بهتر مي توانند در اين باره قضاوت كنند. اولين كتابم را در حوزه نفت كه "واژگان انگليسي در گويش مردم آبادان" بود و حدود 10 سال پيش منتشر شد، به يكي از روزنامه ها بردم، آن هم به يكي از نشريات فرهنگي اش و نه روزنامه مادر، تا معرفي شود. مدتي گذشت و خبري نشد. بعد از يك ماه تماس گرفتم ببينم سرنوشتش چه شده، مسئول آنجا در پاسخ به پيگيري من گفت كه شما زيادي انگليسي ها را بزرگ كرده ايد، آن طور هم نيست كه شما در كتاب تان مي گوييد! در حالي كه من فقط واژگان انگليسي راه يافته به زبان روزمره مردم آبادان را جمع آوري كرده بودم و چيزي از خودم نگفته بودم.

به او جواب دادم شما نمي توانيد قضاوت كنيد چون در گود نيستيد. آن موقع كتاب من چاپ اول بود و برگ هايش هم بيشتر از 120 صفحه نبود. الان شده است 300 صفحه و من اطلاعات و واژه هاي بيشتري را وارد كتاب كرده ام، همه اش هم با استنادات تاريخي. منتهي عدم پذيرش اين مسئله كه آيا انگليسي ها واقعا اين قدر بر ما تاثير گذاشته اند، موضوع مهمي است.

من اصلا بيگانه پرست نيستم، بيگانه پرستي را هم ترويج نمي كنم. چيزي كه هست اين است كه ما چيزي داريم به نام واقعيت كه آدم ها بسته به ميزان واقع بيني شان از آن دور يا به آن نزديك مي شوند. البته آقاي راسخي اصطلاح قشنگي به كار بردند و گفتند تاريخ نگاري ما شوقي و ذوقي است. ولي ذوقي نگه داشتن اين ماجرا ناشي از چه چيزي است. يعني در پس اين ماجرا بايد ديد چه عواملي وجود دارد.

يك دليل اصلي اش مي تواند اين باشد كه آقاي منعم هم تاكيد كردند، ما اصلا اهميتي به اسناد نمي دهيم. پيشتر محققين ما ناچار بودند از كتب و منابع خارجي استفاده كنند. مثلا لرد كروزن دو جلد كتاب خيلي قطور دارد به نام "ايران و مسئله ايران" و در آن خيلي خوب توضيح مي دهد و اطلاعات فراواني را به دست مي دهد.

اگر بنا را بر اين بگذاريم كه هر خارجي يا مستشرق، مزدور است چيزي از آن طرف گرفته به همان بيگانه هراسي منحر مي شود و اين كه به دليل مغلوب شدن ما خود را در پس ماجرا احساس كنيم.

بنا بر اين يك مكانيسم هاي رواني جبراني وجود دارد كه مي گويد وقتي تو عقب مي افتي بگو تقصير ديگران است. فراموش نكنيم كه در اواخر عهد قاجار وضعيت چگونه بود. روزانه ده ها گوني ترياك در بازار تهران فروخته مي شد. مردم بيشتر يا خمار بودند يا ديزي مي زدند يا قليون مي كشيدند يا به هر حال ولو بودند....

حالا شايد در صلاحيت من نباشد كه قضاوت كنم، ولي در تاريخ چيزي به نام مطلق گرايي نداريم، هر چه كه قيد مي شود بايد شاخص، منحني و ميانگين آن هم مشخص شود. تاريخ يك موجود زنده است با امواج عجيب و غريب و هر برش تاريخي با برش هاي قبل كاملا متفاوت است. ما تنها زماني مي توانيم يك تصوير دقيق را از ماجرا ارائه بدهيم كه كاملا به فراز و نشيب هاي آن آگاهي داشته باشيم و بتوانيم بگوييم چرا و به چه دليل.

* جناب آقاي منعم، آيا در موزه نفت بويژه آن بخش كه به جمع آوري اسناد مربوط مي شود، اقدامات خاصي در راستاي روايت درست تاريخ به دور از قضاوت هاي احساسي يا شتابزده در دستور كار قرار گرفته است؟

منعم: جمع بندي ما اين بود كه تاريخ نويسي نكنيم، ما مستندات را چاپ كنيم، ديگران در مورد تاريخ تحليل دهند. تاريخ را يك بار روس ها نوشتند با قوي ترين آكادمي هاي دنيا. ديديم سرنوشتش را. تفكر غالب نبايد تاريخ بنويسد. بايد محققين از آن استفاده كنند تا بگويند شيخ محمد خياباني خائن بوده يا بزرگمرد تاريخ ايران، اين را پژوهشگر بايد خودش استتنتاج كند. موزه يكي از مراكز علمي دنيا است كه مستندنگاري مي كند، تاريخ را با اشياء، با احجام و با آثار تاريخي كه مربوط به آن موضوع است؛ و افراد مي توانند به آنجا مراجعه كنند و فرآيند اين تاريخ را فارغ از همه آن پيش داوري ها، مشاهده كند. موزه اصيل اجازه ندارد كه خودش تحليل كند. آثار را مي گذارد و به مخاطب اجازه مي دهد كه خودش حقيقت را بر اساس آن داده هايي كه در آنها وجود دارد، كشف كند. شايد يكي به اين تحليل برسد كه انگليسي ها فلان و بهمان بودند و ديگري به نتيجه ديگري برسد..

كاري كه در اينجا اتفاق افتاده است اين است كه ما سعي مي كنيم با اطلاعاتي كه گردآوري كرده ايم اصلا جلوي يك سري ايده پردازي ها و تصورپردازي ها را بگيريم. به پژوهشگر بگوييم آنچه كه شما مي گوييد اين اسناد به آن اشاره نمي كند. خيلي راحت تاريخ را به اشتباه مي نويسيم و كسي هم ايرادي نمي گيرد.

photo_2016-01-09_14-40-34

متاسفانه مراكزي وجود ندارد كه تاريخ را فريز كرده و تاريخ صنعت نفت را با فراز و نشيب هايش، با احجام و با مستندات تاريخ توضيح دهد. نبود چنين جاهايي بسيار ما را متزلزل كرده است. چرا تاريخ 200 ساله آمريكا بايد نيمي از موزه هاي دنيا را داشته باشد. به نظر مي رسد كه ما و شما با همديگر مي توانيم به اين چراها پاسخ دهيم. چرا در هر حوزه از جمله در همين صنعت نفت، قريب به 200 موزه در دنيا وجود دارد، باز هم نيمي از آنها در آمريكا است. چرا در ايران با تاريخ 110 ساله صنعت نفت، موزه اي شكل نگرفته است. چرا موزه نفت حتي در كشورهايي وجود دارد كه آنها نفت ندارند، يا امروز ديگر ندارند، مثل فرانسه. دليلش چيست؟ آيا پول زيادي داشته اند؟

* يكي ديگر از نقاط ضعف بارز در تاريخ نگاري به طور عام و حوزه صنعت نفت به طور خاص عدم رعايت شيوه هاي استاندارد و درست نگارش تاريخي است؛ يعني برداشت ها و نقل قول هايي كه در آنها امانت رعايت نشده، يا عدم ارجاع نويسي و ... سوال اين است كه چه راهكارهايي مي توان پيدا كرد كه هم محققين و هم دست اندركاران اين حوزه اعم از ناشران و ارگان هاي مرتبط با تاريخ نفت، به سمت وسوي شيوه اي علمي و منطبق با استانداردهاي تاريخ نگاري حركت كنند؟

راسخي: بخشي از اين مسئله برمي گردد به اين كه ما يك صنعت نشر قوي نداريم. ببينيد ما پژوهشگران ملي و نويسندگان ملي نداريم. حمايت اقتصادي از نويسنده و ناشري كه در مورد نفت و تاريخ آن كتاب نوشته انجام نمي شود. نهايتش اين كه 100 تا 200 نسخه كتابش را مي خرند كه آن هم نصفش سهم ناشر مي شود و نصف آن به نويسنده مي رسد، فقط همين و تمام.

يك بار جلسه نقد كتاب نمي گذارند. چند نفر را دعوت كنند، لااقل دو نفر تعيين كنند كه كتاب مزبور را بخوانند و بابتش حق الزحمه اي به آنها بدهند. ايشان بيايند راجع به كتاب صحبت كنند و آن را نقد كنند. بگويد كتاب شما پاورقي ندارد، پاورقي هاي شما هيچ كدام مستند نيست و .. آن وقت است كه مي توانيم به نويسنده نقد داشته باشيم كه لااقل در آثار يا چاپ هاي بعدي رسم الخط تاريخ نگاري را رعايت كند. اما نويسنده مي آيد و در خلوت خودش مي نويسد.

همه رها هستند. بنده "موج نفت" را دهه هشتاد نوشته ام، الان 14 سال از اين داستان گذشته است. اطلاعات مي خواهد چاپ چهارم بزند، مي گويم آقا نزن! من اصلا قبول ندارم اين را كه نوشته ام، يعني من نقاد خودم هستم. كسي نيست بيايد نقدش كند. خودم به اين نقد رسيده ام. حالا ممكن است 1000 تا آموزش نفت از من خريده باشد، اما هيچ وقت بازخوردي نداشته تا من ببينم مشكل كار كجا است.

* جناب آقاي خداداديان شما راه هاي حل اين مشكل را در چه مي بينيد؟ و آيا مي توان راهكاري براي اصلاح آن ارائه داد؟

خداداديان: راجع به عدم ارجاع نويسي و رعايت امانت و همان روشِ به تعبير دانشجوان تاريخ، "چسب و قيچي" بايد بگويم چسب و قيچي كار كردن طبيعتا يك بخشي به تنبلي محقق و مورخ برمي گردد و بخشي هم شايد از روي ناچاري باشد. جاهايي از روي ناچاري پيش مي آيد، مواقعي است كه راجع به موضوعي تنها يك فرد يا يك منبع منحصر به فرد اظهار نظر كرده يا مطلبي ارائه كرده اند. وقتي به چنين موضوعي مي پردازيد، چاره اي نداريد جز اين كه به آن استناد كنيد.

اما در مورد پژوهشگران ما كه متاسفانه از دوران دانشجويي شروع مي شود تا مراحل بعدي كه من دانشجوي تاريخ كم سواد رشد مي كنم و در يك فرآيندهايي به جايي مي رسم كه اسم خودم را مي گذارم مورخ يا مولف. منتهي اين تنبلي دوره دانشجويي هنوز در من هست. اين تحقيق خريدن از روبه روي دانشگاه هنوز در ذات وجودي كاري من مانده است. كاري اش هم نمي شود كرد، مگر اين كه جايي باشد كه اينها داوري بشود. جايي باشد كه آثار قبل از اين منتشرشود، اصالت سنجي شود كه اين اصلا كتاب است يا كتاب سازي.

اين يكي از جاهايي است كه اتفاقا بخش موزه نفت خيلي خوب مي تواند به آن كمك كند. من در سال هاي دوره دانشجويي دو تا مكاتبه كردم يكي با انجمن نفت ايران و يكي هم با پژوهشكده صنعت نفت و اين نقيصه را يادآور شدم. متاسفانه اين نهادها به سبب تعريف متفاوتي كه از وظايف شان دارند، يا هر دليل ديگر از چنين پيشنهادي استقبال نكردند.

اسناد 11

 بايد آنجا كه كتاب من را چاپ مي كند بگويد كه في المثل اين كه شما نوشته ايد مزخرف است. اين كتاب سازي و جعل تاريخ است. اگر مجموعه اي باشد كه اين كار را بكند آن موقع مي توان اميد داشت كه سره از ناسره تشخيص داده شود. ديگر هر كسي خاطرات پيش پا افتاده اي را برندارد، يك رنگ و بوي روز پسند هم به آن بزند، چهار تا جعل تاريخي هم كنارش بياورد، حالا دو سه تا فكت هم بگذارد كه يك غسل تعميدي هم به كارش داده باشد و اسم اش را بگذارد تاريخ نگاري.

به هر روي روش چسب و قيچي از تاريخ نگاري ما برداشته نمي شود، مگر اين كه مراكزي باشند كه بدون اجازه آنها، از نظر علمي نه از نظر حكومتي، بررسي شود و بگويند كه اين فكت تاريخي است يا خير؟

بايد به خروجي ذهن مولف نگاه شود كه چه اندازه با واقعيت تاريخي مي خواند و مسائل ديگر در نظر گرفته نشود. تاكيدم بر اين است كه واقعيت تاريخي هميشه حقيقت نيست، خيلي وقت ها واقعيت تاريخي خودش محل نقد است و اي بسا يك ظلم پنهاني در آن باشد.

* جناب آقاي كعبي به نظر در اين عدم رعايت امانت و تاريخ نگاري درست سهم نويسندگان چقدر است؟

كعبي فلاحيه: همان طور كه در بالا گفتم تاريخ نگاري بر اساس داده با ايده پردازي تفاوت دارد. ببينيد در جهان سوم نفت همان سياست است و سياست همان نفت. در اين جلسه گفته شد كه بسياري از نويسندگان بر اساس ايده پردازي قلم مي زنند يا به واقعيت ها آن گونه كه بايد و شايد وفادار نيستند. خيلي از ما نخواسته ايم كه ايده پرداز باشيم، متاسفانه چنين مجالي پيدا نمي كنيم. پدر من يازده سال پيش زماني كه احساس كرد من دارم مقاله نفتي مي نويسم گفت پسرم راجع به نفت چيزي ننويس. گفتم چرا، گفت به زودي متوجه مي شود و من نهادم كنار و فقط به زبان شناسي و ادبيات پرداختم. منتهي الان چون نفت در سرزمين من بوده و هست، حس مي كنم كه به عنوان يك فرد ايراني بايد تاريخ معاصر خود را بدانم، به آن روي آورده ام.

بايد ديد چرا پژوهشگر خود را از مسائل اصلي كنار مي كشد، آيا از جهت تنبلي است يا اين كه مي خواهد در حاشيه امن باشد. شايد به همين دليل هم هست كه رمان هايي كه درباره نفت نوشته شده، موفق تر است، چون موضوع نفت در حاشيه قرار دارد، آدمي كه كه مي خواهد چيزي را كشف كند يا سرنخي به دست آورد، كارش مشكل تر است.

به هر حال، همان طور كه دوستان اشاره كردند شكل گيري موسسات يا ارگان هايي كه بتوانند از نويسندگان و ناشران حوزه هاي مختلف تاريخي بويژه نفت حمايت كرده و آنها را سر و سامان دهند، خيلي مي تواند در اين زمينه موثر باشد. البته همه اينها منوط به اين است كه يك سري مقدمات حرفه اي و تخصصي در نظر گرفته شود.

* جناب آقاي منعم، شما از ديدگاه كسي كه با ثبت و نگارش تاريخ و گردآوري اسناد سر و كار داشته، مسئله امانت داري در روايت تاريخ را چگونه مي بينيد؟

منعم: اشاره كوتاهي آقاي كعبي داشتند كه ما يك مشكل در تاريخ نويسي داريم كه همان فقدان "داده" ها است. تك تك عزيزاني كه كتاب نوشته اند و همه بزرگاني كه در حوزه هاي مختلف تاريخ، منظورم فقط صنعت نفت نيست، قلم زده اند، به شدت با قلت اسناد و داده هاي درست مواجه هستند. اصلا بسياري از مورخين ما از گذشته تا امروز، خيلي هم مقوله اي به نام داده را جزو نيازهاي واجب فرض نكرده اند. من اسم نمي آورم. نويسندگان مشهور و پرتيراژي داريم كه اصلا نيازي به منابع تاريخي در كارهايش احساس نكرده اند.


* منعم: مشكلي در تاريخ نويسي داريم كه همان فقدان "داده" ها است. بسياري از كساني كه در حوزه هاي مختلف تاريخ قلم زده اند، به شدت با قلت اسناد و داده هاي درست مواجه هستند؛ اصلا بسياري از مورخين ما خيلي هم مقوله اي به نام داده را جزو نيازهاي واجب فرض نكرده اند!


مصاحبه هايي كه استاد موحد مي كند، خيلي به دلم مي نشيند. خيلي كوتاه در پاسخ به سوال خبرنگار مي گويد: نمي دانم. مي پرسند نظرت خلاصه در مورد تيمورتاش چيست؟ او خائن بود يا ... پاسخ مي دهد من نمي دانم. داده تاريخي در اين باره به اندازه كافي ندارم. ديده ايد كه ما يك وقت مي خواهيم راه ميان بر برويم و مسئله را كوتاه كنيم.

به همين دليل وقتي يك كتاب خارجي نوشته مي شود، به من و شماي مورخ تحميل مي كند كه به آن اشاره كني و از آن استفاده كني. به نظر مي رسد اين كاري كه مركز اطلاعات صنعت نفت در حوزه تاريخ دارد انجام مي دهد، كار بسيار ارزشمندي است كه دارد بي سر و صدا اتفاق مي افتد. اسناد روزهاي اول انقلاب كه بعدها ملاحظه خواهيد كرد كه بسيار بسيار ارزشمند است، يافت شده، ولي اگر اينها در حركتي كه مثلا يك جوان از روي ندانم كاري و اين كه مثلا انباري بايد تخليه شود، آن ها را امحا مي كرد، نمي شد در مورد وقايع روزهاي اوليه انقلاب كه خيلي هم از آنها نگذشته، اطلاعاتي پيدا كرد.

* جناب آقاي راسخي آيا به نظر شما تشكيلاتي مثل موزه و اسناد و صنعت نفت مي تواند به تاريخ نگاري اين صنعت كمك كند؟

راسخي: بستگي به اين دارد كه هدف غايي اين حركت چيست. مي خواهد به كجا برسد. مي خواهد به همين صفحات تاريك تاريخ نگاري نفت اضافه شود، يا هدف چيز ديگري است. يعني مي خواهد آنچه در واقعيت تاريخ نفت وجود دارد، از ابتدا تا انتها، اعم از بخش سفيدي و سياهي اش، همه اينها نمايش داده شود. اين خيلي مهم است، چون وقتي از من خواسته مي شود كه بيايم راجع به موزه شما نظر بدهم و ارائه راه كنم، اصلا بر خودم مي لرزم... يعني قرار است من چكار كنم و اين موزه اگر قرار است چيزي تاريك جلوه داده شود، خوب به اندازه كافي جلوه داده شده است!

متاسفانه نسل امروز ما با همين مكتوباتي كه الان در اختيار ما است اصلا بيگانه است. فقط تنها چيزي كه مي تواند ارتباط ايجاد كند بين نسل امروز ما، همكاران جديد ما، با تاريخ نفت، يك روز تعطيلي 29 اسفند است كه آن با توجه به تعطيلات روز بعدش، مثل زنگ انشاء است كه دبير فيزيك يا رياضي آن را مصادره مي كند!

در واقع 29 اسفند مصادره شده است. مطبوعات تعطيل هستند و فردايش هم كه تعطيل است و هر چه مقاله در مورد جنبش ملي شدن نفت نوشته شود، يا چاپ نمي شود يا مردم نمي خوانند.

در كنار اين همه طرح بحث و طرح برنامه كه آموزش چهار شركت ما و وزارت نفت اجرا مي كند براي جديد الاستخدامي ها، حتي براي كساني كه مثل من دهه سوم از خدمت شان را طي مي كنند و همكاران مياني ما، انواع و اقسام آموزش ها را مي گذارند، از گزارش نويسي و نامه نگاري گرفته و ... اخيرا هم يك موضوعاتي را آورده اند شبيه همان كتاب هايي كه نوشته مي شود، نمي دانم چگونه ثروتمند شويم، چكار كنيم يك شبه موفق شويم و.. ولي دريغ از اين كه يك برنامه اي بگذارند حداقل براي رده هاي بالا در مورد تاريخ نفت.

من 27 سال سابقه دارم، يك روز كسي كنارم ننشسته بگويد آقا جنبش ملي نفت اين بود، 29 اسفند براي اين تعطيل شد. اين كنجكاوي من است كنجكاوي نسل ما، زماني كه شبكه نبود، مجاز نبود، همه چيز حقيقت بود، ما با حقيقت ارتباط داشتيم و كتاب مي خوانديم. آيا نسل امروز هم اين كنجكاوي را دارد؟ نسل امروز به جاي 300 صفحه، يك صفحه مي خواند و اهل كتاب نيست.


* موضوع تاريخ نفت براي نسل جديد اصلا معدوم است. به چه دليل، به اين دليل كه توجهي به گذشته نشده است. حالا پس از سال ها، اين موضوع جدي گرفته شده شده و دارند وقت مي گذارند برايش كه يكي از مصاديق اش همين جلسه است.


يعني نسل جديد اصلا اين موجود را نمي بيند و معدوم است براي شان! به چه دليل، به اين دليل كه توجهي به گذشته نشده است. حالا پس از سال ها چنين رويكردي به وجود آمده و اين موضوع كمي جدي گرفته شده و دارند وقت مي گذارند برايش، كه يكي از مصاديق اش همين جلسه است.

در هر صورت اگر قرار است كه موزه يك نمايشي باشد، يك همايشي باشد يك روزه، دو روزه، يك ساله، دوساله و با تغيير كابينه يواش يواش خاك بر رويش بنشيند، بهتر است كه اصلا اين حركت صورت نگيرد و آنچه كه داريم را قدر بدانيم و دنبال چيزهاي ديگر نباشيم.     

* آقاي خداداديان، آيا به نظر شما نقش و جايگاه موزه نفت در تقويت تاريخ نگاري اين صنعت چيست؟

خداداديان: من آن خواهشي را كه هم از انجمن نفت ايران و پژوهشگاه نفت در سال هاي دور داشته ام، از مجموعه شما هم تكرار مي كنم و آن اين است كه چه خوب بود كه بچه هايي كه در حوزه نفت قلم مي زنند يك انجمني داشته باشد تحت عنوان انجمن محققان، نويسندگان و پژوهشگران نفت.


*پيشنهاد مي كنم، نويسندگان و پژوهشگراني كه در حوزه نفت قلم مي زنند، انجمني تحت عنوان محققان، نويسندگان يا پژوهشگران نفتي داشته باشند.


زحمتي كه شما مي كشيد اگر قايل به فرد باشد، مخرب ترين است. اگر با رفتن آقاي زنگنه يا نعمت الهي از ميان برود، اتفاقي كه سال ها قبل در مورد پروژه هايي مانند موزه مسجد سليمان رخ داد، برگشته ايم به جاي اول. اما كاري كه ساختار درست و محكمي داشته باشد و با آمدن و رفتن افراد مختلف تغيير نمي كند، اثرگذار خواهد بود. حالا ممكن است اندازه اش بالا و پايين برود، اما ساختارش طوري ديده شود كه در دوره هاي بعد تداوم داشته باشد. اين كه با تغييرات مديريتي پروژه اي بايگاني نشود.

* آقاي كعبي، انتظارات شما از موزه نفت در اين زمينه چيست؟

كعبي فلاحيه: صحبت هايي كه آقاي منعم در مورد فعاليت هاي انجام شده در زمينه اسناد كردند، مسلما ما را اميدوار مي كند. حمايت هاي موزه از كساني كه در زمينه تاريخ نگاري نفت در حال فعاليت هستند بسيار مي تواند موثر باشد. براي مثال موزه نفت و بخش اسناد آن مي تواند تسهيلاتي فراهم كند تا پژوهشگران اين حوزه دسترسي آسان تري به اسناد و مدارك صنعت نفت داشته باشند و مسلما اين مسئله بر تقويت آثاري كه در اين زمينه به نگارش درمي آيد موثر است و اي بسا افراد بيشتري را تشويق كند كه به اين حوزه وارد شوند.


* كعبي فلاحيه: حمايت هاي موزه نفت از كساني كه در زمينه تاريخ نگاري اين حوزه در حال فعاليت هستند بسيار مي تواند  موثر باشد. براي مثال موزه و بخش اسناد آن مي تواند تسهيلاتي فراهم كند تا پژوهشگران دسترسي آسان تري به اسناد و مدارك تاريخي داشته باشند.


متاسفانه چنانچه در صحبت ساير دوستان هم آمد چنين گرايشي در سال هاي گذشته بسيار ضعيف بوده است. ما در گذشته شاهد بوديم كه اغلب كساني كه مي خواستند راجع به تاريخ نفت، صنعتي كه بيش از يك قرن كشور را اداره كرده، مطلب بنويسند و تحقيق كنند، به منابعي خارج از اين صنعت و حتي منابع خارجي روي مي آورند. اكنون كه موزه و اسناد نفت راه اندازي شده، انتظار مي رود بخشي از اين خلا جبران شود.  

* جناب آقاي منعم، اگر مايل باشيد سخن پاياني را از شما بشنويم؟

منعم: به نظرم عصر جديدي در ثبت و ضبط تاريخ نفت در حال گشوده شدن است. علي رغم غفلت هايي كه در گذشته شده، من شخصا بسيار اميدوارم. شايد خيلي مدارك و اسناد از دست رفته باشد، اما اسناد ارزشمند و بسيار ارزشمندي هم پيدا شده است، اسنادي كه در آستانه دور ريخته شدن بود. اسناد بسياري كه وظيفه و كار ما و شما را سنگين خواهد كرد. اما دست نويسندگان و پژوهشگران ما را پر مي كند؛ نسبت به تحقيق، نسبت به اين كه يك نظريه اي را بتوانند بپرورانند و يك گوشه اي از تاريخ را روشن كنند.

ساختمان موزه تهران


* منعم: عصر جديدي در ثبت و ضبط تاريخ نفت در حال گشوده شدن است و علي رغم غفلت هايي كه در گذشته شده و شايد خيلي مدارك و اسناد از دست رفته باشد، اما اسناد ارزشمند و بسيار ارزشمندي هم پيدا شده و در حال گردآوري است.


* عصر جديدي در ثبت و ضبط تاريخ نفت در حال گشوده شدن است. علي رغم غفلت هايي كه در گذشته شده، من شخصا بسيار اميدوارم. شايد خيلي مدارك و اسناد از دست رفته باشد، اما اسناد ارزشمند و بسيار ارزشمندي هم پيدا شده است،

ما زير آواري از آهن قراضه ها در مسجد سليمان كه قرار بود فروخته شود، چرخ هاي ارابه هاي اوليه حمل تلمبه هايي كه به ايران آمده را پيدا كرديم و وسائل اوليه خط آهن را. اين اتفاقات خوبي است و بزرگتر از آن يك احساس هويتي براي شهرهايي مثل آبادان و مسجد سليمان احيا شده است.

نكته ديگر اين كه مهم تر از گردآوري فيزيكي آن تفكري است كه دارد در صنعت نفت شايع مي شود كه اسناد و آثار گذشته ارج و قرب پيدا كرده اند. امروز زياد اتفاق مي افتد كه وقتي سراغ شي يا سندي مي رويم، كساني كه اينها را در اختيار دارند مي گويند ما خودمان مي خواهيم نگهداري كنيم و مثلا برخي مي خواهند موزه كوچكي را راه بياندازند. همين هم ما را خوشحال مي كند، يعني كه چنين حسي پيدا شده كه مي خواهد اسناد را نگهداري كند و متوجه اهميت آنها شده است.

* از همه دوستان فرهيخته براي صرف وقت و حضور در اين ميزگرد سپاسگزاريم.