خاطرات مهندس محمود صراف پور از حمله به تاسيسات نفتي در جنگ تحميلي

دوشنبه سوم مهر ماه 1396خاطرات مهندس محمود صراف پور از حمله به تاسيسات نفتي در جنگ تحميلي

 

بازسازي هايي كه پشت دشمن را شكست!


سال 1357 تحصيلات خود را در آمريكا در رشته مهندسي گازهاي طبيعي به پايان مي رساند و در شركت بين المللي نفت "شل" مشغول به كار مي شود؛ اما وقوع انقلاب اسلامي در ايران سبب مي شود كه همه داشته هايش را در آنجا رها كند و به وطن باز گردد.

محمود صراف پور، در پاسخ به اين سوال كه چطور شد در شركت شل نماند و به ايران آمد، مي گويد: "وقتي به ايران آمدم، مطمئن نبودم مي مانم يا برمي گردم. حتي برخي وسايلم را با خود نياورده بودم كه نمي دانم چه به سرشان آمد. اما به زادگاهم، آبادان كه رسيدم، شرايط متفاوت بود. انقلاب و بعد جنگ و شهيد شدن بستگان و همشهري ها. اين شد كه ماندگار شدم."

صراف پور مي ماند و در سمت هاي گوناگوني در صنعت نفت در طول هشت سال دفاع مقدس، به خدمت در تاسيسات نفتي و مشاركت در بازسازي ها آسيب هاي ناشي از جنگ تحميلي، مي پردازد.

لازم به يادآوري است صراف پور هم اكنون به عنوان مشاور مديريت موزه ها و مركز اسناد صنعت نفت مشغول فعاليت است. متن زير كه از مصاحبه مفصل بخش تاريخ شفاهي موزه هاي نفت با صراف پور، انتخاب شده است، به مناسبت هفته دفاع مقدس و با حذف سوالات از نظرتان مي گذرد.


بازگشت به وطن

زمستان سال 1358 بود كه پس از هفت سال دوري از وطن، از آمريكا به ايران برگشتم. مسئولين من در شركت شل مي گفتند حالا نرو. در ايران انقلاب شده، لااقل كمي صبر كن تا اوضاع تثبيت شود. اما من تصميم ام را گرفته بودم. وقتي رسيدم با پيروزي انقلاب نيروهاي خارجي از شركت نفت رفته بودند و کشور با کمبود نيروي متخصص مواجه بود. از طرفي هم شركت در شرايطي بود كه نيروي جديد استخدام نمي كرد.


* مسئولين شركت شل به من مي گفتند حالا نرو. در ايران انقلاب شده، لااقل كمي صبر كن تا اوضاع تثبيت شود.


هنوز هفت- هشت ماه از آمدنم نگذشته بود كه جنگ آغاز شد. سه برادر من به جبهه هاي خرمشهر و آبادان رفتند و من هم در آبادان در بسيج محلي مشغول فعاليت شدم. از جمله كارهايي كه مي كرديم، كمك به شهروندان عادي در آن شرايط بحراني كه شهر در محاصره قرار داشت و آمادگي براي مقابله با نيروي هاي عراقي در صورت ورود به شهر بود.

من تا بهمن ماه در آبادان ماندم. آن هم در شرايطي كه شهر و پالايشگاه در معرض تهاجم و بمباران هاي مكرر بود. آن موقع بود كه توسط دوستانم و براي اين كه هم سري به خانواده ام زده باشم و هم صدمات روحي اندكي كاهش يابد به تهران اعزام شدم و پس از مدتي باز به آبادان آمدم.

ورود به صنعت نفت

پالايشگاه گاز بيدبلند

در اين مدت شرايطي بود كه نمي توانستم خودم را راضي به برگشت كنم. بالاخره روز سوم خرداد 1361، كه خرمشهر آزاد شد، رسما وارد صنعت نفت شدم و به عنوان رئيس ايمني بازرسي كنترل فني مستقر در پالايشگاه گاز بيدبلند، به منطقه آغاجاري اعزام شدم.

پالايشگاه گاز بيدبلند، نخستین پالايشگاه گاز در خاورميانه بود كه در سال 1348 تأسيس شده و پیش از انقلاب اسلامي، شركت لويدز انگليس (Loyds) مدیریت كنترل و بازرسي آن را بر عهده داشت. با پیروزی انقلاب و خروج نيروهای انگلیسی، اين وظيفه به نيروهاي ايراني محول گردید. من نيز با توجه به رشته ام وتسلط بر زبان انگليسي به سمت رئيس بازرسي و كنترل فني، منصوب شدم.

در آن دوره پالايشگاه بيدبلند، تنها تأمين ‌كننده گاز كشور به شمار می‌آمد که البته گاز شيرين نيز توليد مي‌كرد. اين پالايشگاه همچنين خوراك خط لوله 48 اينچی تامين مي كرد كه گاز را از طريق اين خط لوله و تاسيسات تقويت فشار، به آستارا و از آنجا به اتحاد جماهير منتقل مي كرد.

بازسازي پس از هر تهاجم

آتش سوزي پالايشگاه

هنوز مدت زيادي از ورود من به پالایشگاه نگذشته بود كه با اولين بمباران هوايي توسط نیروهای بعث عراق، هشت تن از همکارانم شهيد شدند و يك واحد تصفيه گاز كاملا منهدم شد. پالايشگاه از سرويس خارج شد و اين در حالي بود كه بيدبلند تنها پالايشگاهي بود كه گاز شيرين كشور را تامين مي كرد. بنا بر اين عمليات بازسازي را هر چه زودتر بايد شروع مي كرديم، آن هم در شرايطي كه امكانات بسيار ناچيز بود.

هفت ماه زمان صرف گردید تا كار نخستين بازسازي انجام و پالايشگاه براي راه‌اندازي آماده شود؛ اما به محض فشارگيري واحدهاي عملياتي، مجددا پالايشگاه مورد حمله واقع شد. در واقع پس از هر بار بازسازي، دشمن سعي مي كرد با اطلاعات و اخباري كه از نفوذي هاي خود به دست مي آورد، پالايشگاه را هدف قرار دهد.


* پالايشگاه بیدبلند چهار بار مورد حمله واقع شد؛ حجم حملات بسيار وسيع بود و در هر مورد كار بازسازي انجام مي شد و اجازه نمي داديم دشمن به هدف خود كه قطع جريان گاز بود، برسد. يادم هست پس از هر بازسازي و راه‌اندازي مجدد، اشك شوق از ديدگان كاركنان سرازير می‌شد.


در دوران جنگ تحميلي پالايشگاه بیدبلند چهار بار مورد حمله واقع شد؛ حجم حملات بسيار وسيع بود و خسارات زيادي وارد آمد؛ بيش از1500 مورد تعمير و تعويض تجهيزات پالايشگاهي انجام گرفت. اين حملات تا سال 1367 ادامه داشت و در هر مورد كار بازسازي توسط تيم ما انجام شد و اجازه نداديم دشمن به هدف خود كه قطع جريان گاز و اخلال در امور جاري كشور بود، برسد. يادم هست پس از هر بار بازسازي و راه‌اندازي مجدد، اشك شوق از ديدگان كاركنان سرازير می‌شد.

جوشكاري بدون قطع جريان گاز

مرمت خط لوله

عملیات بازسازی کاری بس دشوار بود؛ دوره‌ای که در پالایشگاه بیدبلند کار می‌کردم انتقال گاز و سوخت به داخل كشور با سه پديده یا معضل بمباران، خوردگي خط لوله سراسري و بلاهاي طبيعي مواجه بود.

به خاطر مي‌آورم که يك بار خط سراسري گاز، از خروجي ايستگاه تقويت گاز شهيد محمدي دچار انفجار شد و انتقال گاز به نيروگاه رامين در اهواز با مشكلات عديده‌اي مواجه گرديد. وضعيت اضطراي اعلام شد و با توجه به فوريت كار، به محل اعزام شديم.

ناچار بوديم به دليل زمان كم، جوشكاري را روي خط گازدار انجام دهيم كه با خطرات بسياري همراه بود و نخستين باري بود كه چنين كاري انجام مي شد. به دليل حساسيت كار، جوشكار در زمان جوشكاري، تنها به شرط حضور مستقيم من به عنوان ناظر فني، حاضر شد اين كار را انجام دهد. با وجود خطر انفجار، به او كمك كردم و توانستيم در زمانی بسيار كوتاه خط لوله گاز به نيروگاه رامين را در اهواز برقرار كنيم.

بمباران در پالايشگاه بيد بلند

آسيب ناشي از بمباران ها در واحد 100 پالايشگاه گازي بيدبلند


يك بار در پي اعلام وضعيت سفيد در پالايشگاه گاز بيدبلند، ناگهان مجددا مورد حمله هوايي مستقيم قرار گرفتيم؛ آن لحظه، در كنار «واحد 100» پالايش، داخل اتاق كنترل انتقال گاز بودم که بر اثر انفجار به زير پله پرتاب شدم؛ تمام بدنم پوشيده از خاك و راه تنفسم بسته شد به طوری که نمي توانستم نفس بكشم. اما به دليل احساس مسئوليت، به سختي شير گاز ورودي پالايشگاه را بستم تا جلو حادثه بزرگ‌تری را بگيرم. در پي اين حملات، گوش راستم دچار آسيب شد و بخشی از شنوايي‌ام را از دست دادم.

مرمت برج 65 تني

یکی از دستاوردهای مهم زمان جنگ تحمیلی در پالایشگاه گاز بیدبلند، تعمیر برج نم‌زدایی در واحد پالایش شماره 300 بود. موضوع از این قرار بود که در تابستان 1365 بر اثر اصابت راکت به بدنه این برج، حفره‌ای به قطر 20 اینچ ایجاد گردید.

بدنه آسيب ديده برج تماس

يادگاري از پالايشگاه بيد بلند، قسمتي از بدنه برج نم زدايي كه در اثر تركش سوراخ شده است


از آنجا که آلیاژ برج جنس مخصوصی داشت و ضخامت آن 75 میلیمتر بود، کارشناسان در بررسی‌های اولیه، بر این باور بودند که برج باید تعویض شود. اما این کار به دلیل هزینه‌ای بالغ بر یک صد میلیون دلار و نبود امکان مالی و خرید خارج از کشور، عملا امکان‌پذیر نبود. بنابراین، طی جلسه‌ای که با حضور واحد مهندسی و ستاد در تهران برگزار کردیم، پیشنهاد دادم که این برج در محل استقرار خود در پالایشگاه تعمیر و بازسازی شود!

پیشنهادم پذیرفته شد و بدین منظور ابتدا با کارخانه مخزن‌ساز اهواز تماس گرفتم. مسئولان کارخانه گفتند که برج باید برای تعمیر به محل کارخانه در اهواز انتقال يابد. این كار از دو جهت عملی نبود؛ یکی وزن 65 تنی برج و دیگری نامساعد بودن مسیر حدودا 60 کیلومتری پالایشگاه تا اهواز. همچنين وجود دو پل در مسير که قابلیت تحمل وزن برج را نداشتند. به ناچار تصمیم گرفتم که عملیات تعمیر در پالایشگاه انجام شود.

روش عملیات جوشکاری تهیه و تدوین شد؛ ابتدا با توجه به ضخامت بالای فلز بدنه برج، براي برش كاري محل آسیب ديده، از روش سرد (مگنی دریل) استفاده كرديم. این عمليات 28 شبانه ‌روز به طول انجامید. پس از آماده‌ سازی لبه‌های حفره (پَخ‌سازی) بايد از وصله (Patch) هم‌جنس آلیاژ برج استفاده می‌شد.

پالايشگاه بيد بلند


* عملیات مرمت برج نم زدايي پالايشگاه گاز بيدبلند، پس از جنگ تحميلي، مايه شگفتي پیشکسوتان فنی پالایشگاه‌های کشور شد و به عنوان يكي از برجسته ترين اقدامات در زمينه بازسازي تاسيسات نفتي، مورد تقدیر قرار گرفت.


به اين ترتيب از يك برج همجنس كه در واحد 100 صدمه كلي ديده و بیش از 70 درصد آن در اثر بمباران آسیب دیده بود، استفاده كرديم. اين بار نيز با روش سرد، وصله اي از بدنه برج جدا كرديم و پس از پَخ‌سازی 180 درجه، نسبت به جوشکاری اقدام شد.

برای این منظور از جوشکاران ماهری استفاده شد که با درک شرایط بغرنج و حساس و به خواسته من، بدون مجوز کارفرمای خود (مخزن ساز اهواز) اقدام به جوشكاري كردند. اين كار با الکترود کم ‌هیدروژن 9018L در 70 پاس کار شبانه‌ روزی انجام شد. در پایان عملیات نیز پخت پیش‌گرم و پس‌گرم روی جوش‌ها صورت گرفت و برج برای سرویس‌دهی آماده شد.

پس از جنگ تحمیلی، این کار به عنوان ابتكاري برجسته و الگویی کارآمد در عملیات بازسازی تاسيسات نفتي شناخته شد. این اقدام مهم در شرایطی انجام شد که تنها چهار سال از سابقه کاری من در صنعت نفت می‌گذشت و این فکر و عمل مهندس جوانی که به‌تازگی تحصیلات مهندسی نفت و گازهای طبیعی را گذرانده و بدون تجربه قبلی چنین بازسازی را عملیاتی کرده بود، مایه شگفتی پیشکسوتان فنی در پالایشگاه‌های کشور گردید.

رفع آسیب‌دیدگی برج احیای گاز

مرمت برج پالايشگاه بيد بلند

از دیگر عملیات‌های بازسازی دوران جنگ تحمیلی، رفع آسیب‌دیدگی برج احیای گاز پالايشگاه بود؛ بر اثر اصابت ترکش، بدنه خارجی این برج دچار فرورفتگی شده و در نتیجه، پوشش داخلی (Cladding) با جنس فولاد زنگ ‌نزن (SS304-L)، به اندازه یک توپ پینگ‌پنگ دچار برآمدگی شده بود. از آنجا که پوشش داخلی به فلز اصلی بدنه برج جوش خورده بود، امکان تعمیر و یا تعویض وجود نداشت.

لذا پس از آزمایش‌های مختلف و پذیرش ریسک عملیات، مجوز راه‌اندازی آن را صادر کردم. بیشتر کارشناسان اظهار داشتند که اين برآمدگی پس از مدتی بر اثر فشار گاز و حرارت بالاي 250 درجه سانتيگراد دچار ساییدگی خواهد شد، اما به حمدالله با گذشت 28 سال از زمان بازسازی، این برج هنوز در سرویس قرار دارد. این عملیات در زمره بازسازی‌های برجسته آن دوران به شمار آمد و مورد تقدیر قرار گرفت.

فرود اضطراري در مه

در اينجا بد نيست خاطره‌ای ديگر را از آن دوره براي شما بازگو کنم؛ سال 1365 بود كه خط لوله 42 اينچي گاز در منطقه آغاجاري بر اثر جاري شدن سيل، از داخل كانال بيرون آمده و در وسط جاده در معرض آسيب قرار گرفته بود.

از آنجا كه اين خط تامين كننده گاز كشور بود، براي بررسي فني با هلي‌كوپتر به محل اعزام شديم. پس از بررسي، بدون عمليات جوشكاري و با انجام آزمايش هاي غير مخرب، لوله به وسيله جرثقيل به محل اصلي خود در كانال، انتقال داده شد. خوشبختانه به‌ رغم دشواری شرایط محيطي، فشارگيري انجام شد و جريان گاز، بدون حادثه اي برقرار گرديد.

در حين برگشت از اين ماموريت به لحاظ مه گرفتگي، مسير اصلي را گم كرديم و اين در حالي بود كه سوخت هلي‌كوپتر رو به اتمام بود. خلبان ‌گفت بايد در يكي از تپه‌هاي منطقه فرود اضطراري انجام دهيم. به او گفتم كه ارتفاع خود را افزايش دهد تا بتوانيم دكل مخابرات شهرك مسكوني كاركنان پالايشگاه را در ميانكوه ببنيم. خوشبختانه دكل را مشاهده كرديم و توانستيم با كمك خداوند فرود آييم، در حالي كه فقط يك ليتر بنزين براي ما باقي مانده بود!