هفتکل؛ آخرين سنگر مقاومت در شهریور1320

شنبه ششم شهریور ماه 1395هفتکل؛ آخرين سنگر مقاومت در شهریور1320

شهریور 1320 و در زمانه ای که آتش جنگ عالمگیر دوم به دروازه های روسیه رسیده بود، دشمن مشترک، دو ابرقدرت زمانه، یعنی انگلیس و روسیه را که دارای اختلاف نظرهای فراوان در عرصه های استعماری بودند، متحد نمود تا ترمز ارتش نازی را در سرمای سیبری بکشند.

ایران در آن شرایط موقعیتی خاص داشت. موقعیتی که دولتین انگلیس و روسیه نمی توانستند نسبت بدان بی توجه باشند. حمله دریایی انگلیس به ساحل آبادان و تصرف این شهر و دیگر شهرهای خوزستان - در عین رشادت و مقاومت جانانه نیروهای ایرانی در دفاع از خاک میهن – نشانه اهمیت ایران برای قوای متفقین بود.

سر ریدرز بولارد، وزیر مختار انگلیس در تهران در این اولتیماتوم آورده بود: "دولت ایران بایستی ظرف یک هفته کلیه اتباع آلمان به استثناء اعضای حقیقی سفارت آلمان و چند نفر اشخاص فنی را که در بنگاه های مخابرات یا نظامی نباشند به قوای انگلیسی و یا شوروی تحویل و اسامي آلمانی های مزبور به سفارتخانه های انگلیس و شوروی تسلیم شود." (از اسناد وزارت امور خارجه انگلیس). اما عمل به این اولتیماتوم نیز نتوانست از سقوط شاه جلوگیری کند.

فاصله رسیدن اخبار پایتخت به مناطق نفتخیز جنوب و شهر هفتکل بسیار سریع بود. هفتکل در نزدیکی مسجدسلیمان، از روزهای نخست اکتشاف نفت در آن به صورت شهری نفتی پا به عرصه وجود گذاشت. ساکنان بومی هفتکل اقوام بختیاری، عرب و قشقایی بودند که بسیاری از آنها با حضور صنعت نفت در دیار خود، به کارکنان موسمی صنعت جدید تبدیل شدند و انگلیسی ‌ها چاه شماره بیست هفتکل را چاه طلائی (Golden Well) می‌ نامیدند، چون تولید روزانه ۲۰ هزار بشکه نفت از آن، نيروي محرکه خودروهای نظامی‌شان را تأمین می‌کرد!

به همين دلیل بود که این شهر برای نیروهای انگلیسی که جنوب کشور را به اشغال دراورده بودند اهمیتی فراوان داشت. در آخرین روزهای پیش از اشغال، هفتکل حال و هوایی ویژه یافته بود. بوی جنگ به مشام می رسید و از سویی قحطی و کمبود نان نیز به مرور خود را در بین اقشار بومی منطقه نشان می داد، گو اینکه این کمبودها در تغییر اندازه و حجم سهمیه های کارگری و موجودی فروشگاه های نفت نیز به چشم می خورد!

جنگ نابرابر، نتیجه اش از قبل مشخص است! روز سوم شهریور جیپ های انگلیسی از اهواز به مقصد مسجدسلیمان به راه افتادند. مسلح به مهمات کافی و سربازان هندی با دستارهای سفید و یا آبی رنگ که از دور مانند کلاه جنگی می نمود. به دو راهی هفتکل که رسیدند، چند جیپ و ریو به سمت نفت سفید و هفتکل پیچیدند تا در آن مناطق مستقر شوند و از منافع کمپانی در مقابل قیام احتمالی ایرانیان محافظت کنند. همزمان هواپیماهای کوچک جنگی انگلیسی نیز برای فرود در فرودگاه هفتکل بر فراز این شهر کوچک دور می زدند.

پاسگاه کوچک ژاندارمری در منطقه فُلــوت-این  (Float-In) هفتکل جز برای حل دعواهای ملکی کشاورزان و اختلافات محلی و سربازگیری برای دولت، کار دیگری نداشت. آن روز استوار گنجی که تازه ازدواج کرده بود در منزل خود که در نزدیکی پاسگاه بود استراحت می کرد. او دستور داده بود تنها سرباز وطیفه مورد اعتمادش به نام "نجف دهکردی" اخبار مهم را به وی منتقل کند.

دهکردی خود را سراسیمه به منزل استوار گنجي رساند و خبر حمله هوایی هواپیماهای دشمن به فرودگاه هفتکل را به وی داد! وی بی درنگ دستور داد اسبش را زین کنند و به سمت فرودگاه تاخت. وقتی به فرودگاه رسيد هواپیمای انگلیسی فرود آمده بود و افسر انگلیسی رودرروی او ايستاد و از سقوط دولت و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین گفت و از استوار گنجي خواست که خلع سلاح شود. به او گفت شاه تسلیم‌شده و کشور را به متفقین سپرده است، تو هم تسلیم شو و خودت را به خطر نینداز. اما گنجی پاسخ داد: من سربازم! مملکت مال شاه نیست و من سرباز شاه نیستم. من سرباز وطنم!

نهایتاً در یک درگیری رودررو استوار گنجی با اصابت گلوله به شهادت رسيد و سرباز وظیفه (مرحوم) نجف دهکردی نیز از ناحیه پا تیر خورد. او آن گونه که بعدها فرزندش گزارش داد علی رغم انتقال به بیمارستان مسجد سلیمان، تا پایان عمر به دلیل این مجروحیت در راه رفتن مشکل داشت. حمله سریع و غیرمنتظره نیروهای متفقین و کمبود نیروی نظامی و مهمات در هفتکل باعث شد اشغال این شهر مهم نفتی در فاصله یک نیمروز اتفاق بیفتد! موضوع تهاجم اجنبی و اشغال کشور و از دست رفتن خاک و مال و ناموس بود. ژاندارمری هفتکل گویی آخرین سنگر ایران در مقابل انگلیس در جنگی نابرابر بود.

فرمانده انگلیسی قشون هندی كه تازه از گرد راه رسیده بود، برای معاون پاسگاه و سربازان مستقر پیام فرستاد که دیگر نیازی به حضور ژاندارمری در هفتکل نیست و کمپانی خود حفاظت کامل شهر و انتظامات آن را از طریق نیروهای نظامی بریتانیا در اختیار خواهد داشت.

اعضای پاسگاه در پاسخ گفتند که تنها از مافوق شان دستور می گیرد و حال که فرمانده به شهادت رسیده باید منتظر کسب تکلیف از فرماندهی ژاندرمری مسجدسلیمان بمانند. آنها تاکید کردند به هیچ عنوان حاضر نیستند خلع سلاح شده و ساختمان ژاندارمری را به اجنبی تحویل دهند. اولین گلوله های سربازان هندی که به شیشه های پاسگاه اصابت کرد، آنها می دانستد که دو راه بیشتر ندارد، یا تسلیم شوند و زنده بمانند و یا اینکه از شرف سربازی خود دفاع کنند و بمیرند! آنها دومی را برگزید و تا آخرین گلوله از شرف سربازی خود دفاع کردند.

در جریان این درگیری کوتاه دو تن از سربازان به نام های "اسد مجیدی" و "باران جارودی" نیز بشدت مجروح شدند. همچنین یکی از معلمان وطن پرست هفتکل به نام آقای "جناب" نیز در درگیری با سربازان هندی در جلوی مدرسه رودکی هفتکل مجروح شد.

غروب روز شهادت استوار گنجی و اشغال هفتکل، دلگیرترین غروب شهریورماه گرم هفتکل در سال 1320 بود. شهید عنایت الله گنجی از قوم قشقایی و اهل روستایی به نام "قلعه تل" در نزدیکی ایذه خوزستان با نثار جان خود از میهن دفاع نمود و بر سوگند سربازی خود در راه وطن جان داد تا آرامگاهش در گورستان هفتکل، امروز سند افتخار سربازی باشد که برای دفاع از مملکت به ضعف خود و قدرت دشمن نیندیشید و تا آخرین قطره خون جنگید.

یازده سال پس از رویداد خونبار شهریور 1320 در هفتکل و پس از ملی شدن صنعت نفت توسط دولت دکتر محمد مصدق بود که برای این سرباز سلحشور وطن، مراسم بزرگداشتی در هفتکل برگزار گردید. روزنامه اطلاعات در شماره 7685 از سال بیست و ششم انتشار خود به تاریخ یکشنبه هفدهم آذرماه1331 در صفحه 3 گزارش بزرگداشت این قهرمان ملی را (که البته نام کوچک وی را به اشتباه هدایت الله آورده) چنین گزارش داد:

"در آرامگاه استوار هدایت الله گنجی رئیس پاسگاه ژاندارمری هفتكل که در شهریور 20 بدست نیروهای متفقین شهید شده بود روز 9 ماه جاری با حضور آقایان سرتیپ مدبر نماینده لشگر 10 خوزستان و سرتیپ یکرنگیان بازرس ژاندارمری کل کشور و سرهنگ ریاحی فرمانده نظامی هفتكل و کلیه روسای دوایر دولتی و قاطبه اهالی تشریفاتی انجام شد. ساختمان آرامگاه از طرف کارمندان و کارگران هفتكل بپاس خدمات استوار شهید بنا گردید و سخنرانی های مبسوطی هم مبنی بر خدمات وی ایراد شد."                                           

فرشید خدادادیان