خاطراتي از 28 مرداد 1332

سه شنبه بیست و چهارم مرداد ماه 1396خاطراتي از 28 مرداد 1332

شعارهايي كه دود شد و به هوا رفت!


صبح 28 مرداد ماه سال 1332 اين شعارها در نقاط مختلف كشور بسيار به گوش مي رسيد.: از خون خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق و اما عصر آن روز اوضاع خيلي تغيير كرده و درودها به مرگ بر اين و آن تبديل شده بود.

در سال های ملی شدن صنعت نفت، من در شوشتر و مسجدسلیمان دانش آموز بودم. شوشتر، شهري بود مذهبي با مردم ساده و به عنوان قطب کشاورزی در شمال خوزستان و در انتهای رشته كوه هاي زاگرس، شناخته مي شد. بعلاوه رودخانه کارون در اين شهر از دل کوهستان آغاز می شد.

مردم اين مناطق، سرشان به کار خودشان گرم بود. بی خبر از دنیا سر توی لاک خود داشتند و هرگونه نابسامانی و بدبختی را معلول دخالت دولت انگلیس می دانستند. حتی عده ای نمی دانستند نخست وزیر چه کسی است، دولت در دست کیست؟ حداکثر روحانی محله را می شناختند و شاید شهردار را. روزنامه نبود و عده بسیار کمی رادیو داشتند.

به برکت آزادی مطبوعات و رسانه ها در دوره نخست وزیری دکتر محمد مصدق، گروه های چپ و راست از همه جا پیدا و فعال شدند. حزب توده، پان ایرانیسم، زحمتکشان، سومکا و غیره.......

نمایندگان احزاب در میان جوانان و دانش آموزان فعال بودند. هر روز میتینگ بود و تعطیلی مدارس و کسب و کار مردم، مدارس از بعدازظهرها تعطیل و با بستن خیابان اصلی شهر و اجتماع در میتینگ ها، به سخنان پرشور سخنرانان گوش مي دادند.

یکی می گفت مردم شریف دارالمومنین شوشتر! جان و ناموس همه در خطر است، از دولت ملی حمایت کنید، ما رگ گردن می دهیم شما با پول خود از دولت ملی حمایت کنید. عده ای نیز مردم عادی و کسبه را به تجمع در مقابل تلگرافخانه به تحصن و حمایت از دولت ترغیب می کردند. در مقابل تلگرافخانه تعدادی چادر برپا شده بود که با توزیع چای، شربت و آب سرد از مردم پذیرایی می كردند. بر در و دیوار شهر همه جا شعارهای مختلف ديده مي شد.

دولت ملی قرضه دو ساله چاپ و بین اقشار مردم، ادارات دولتی، آموزشگاه ها و مدارس توزیع مي كرد و به فروش می رساند. رقابتی شدید بین مدارس، کلاس ها و شهرها درخرید اوراق قرضه ملی ایجاد شده بود. هر روز هنگام صف صبحگاهی در مدارس تعداد سهام فروخته شده اعلام می شد.

گاهی در کوچه ها زد و خورد بین جوانان مشاهده می شد. دبیران و آموزگاران مدارس نیز دو دسته بودند: موافق و مخالف دولت. حزب توده، بیشتر فعالیت خود را در روستاها متمرکز کرده بود و احزاب پان ایرانیسم و سومکا در شهر.

از آبادان و مسجدسلیمان خبر می رسید که جنب و جوش خیلی زیاد است، بعضی از کارگران و کارمندان که به علت تحریم نفت کار زیادی نداشتند، کارشان بحث و جدل، برپایی میتینگ، استماع سخنرانی، پخش بنر و گاهی زد و خورد بود!

پس از وقایع 30 تیر و انتصاب مجدد دکتر محمد مصدق به نخست وزیری با اختیارات ویژه، در مناطق نفتخیز حکومت نظامی برقرار شد و رفت و آمد در شب ها کنترل می شد. از ساعت 10 شب تردد ممنوع بود مگر با مجوز فرمانده حکومت نظامی هر منطقه. طبق قانون بوق زدن اتومبیل ها ممنوع بود، اما افراد ناراضی از اوضاع، با اتومبیل خود یواشکی و در جایی که سربازها نبودند بوق می زدند!

اما 26 مرداد ناگهان خبر رسید شاه فرار کرده و به انگلیس پناهنده شده است (در حالیکه به عراق و از آنجا به ایتالیا رفته بود). خبر رسید که سپاه جنوب از شیراز عازم فتح تهران است، مردم را جمع کرده و اعلام کردند مردم به یاری حکومت ملی بیايید.

ثبت نام جهت عزیمت به تهران برای حمایت از دکتر مصدق آغاز شد. مردم با تهیه طومار و امضا برای رفتن به تهران صف کشیدند و ثبت نام كردند. پلاکاردها، پارچه نوشته ها و تعدادی کفن برای کفن پوشان فراهم شد. پلاكاردهايي با شعارهای «با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق» به تعداد زیادی تهیه و به دست جوانان داده شد.

قرار شد روز 27 مرداد افراد اعزامی به سوی تهران حرکت و در جاده اندیمشک/ تهران به کارکنان آبادان که آنها هم عازم تهران بودند، ملحق شوند. بعدها یکی از افراد قدیمی برای من تعریف کرد که از آن همه شور و شوق و افراد بی شمار داوطلب، عده خیلی کمی در محل اعزام حاضر شدند. به هر حال اين گروه شب قبل از 28 مرداد در قم بیتوته کردند و صبح عازم تهران شدند.

در این ميان خبر رسید که با شورش مردم تهران و بخشی از ارتش، خانه دکتر مصدق محاصره شده، افراد دولت دستگیر شده و دکتر مصدق فرار کرده است. سرکردگان گروه ها در شهر ری به شور نشستند و نمی دانستند چه کار بکنند، برگردند یا به تهران بروند؟! هر دو سر باخت بود؛ لذا قرار شد به عنوان حمایت از شاه به تهران بروند، البته با شعارهاي جديد!

بنا بر اين شعار "مرگ بر شاه" تغییر کرد. کفن پوش ها، کفن ها را از تن خارج کردند و پرچم ایران را با شعارهاي شاه دوستانه در دست گرفتند. پارچه نوشته های «از خون خود گذشتیم با خون خود نوشتیم» در شهر ری رها شد.

گروه با تغییر رنگ و موضع فاتحانه به تهران رسیدند و به كودتاچيان پیوستند. به طوری که از اسناد و مستندات آن زمان برمی آید، بین 2 تا 3 هزار نفر از مردم تهران، تعدادی از اراذل و اوباش و بخشی از گارد شاهی با محاصره و به توپ بستن منزل دکتر مصدق، دولت ملی را ساقط و با اعلامیه سرلشگر زاهدی حکومت نظامی برقرار شد.

از میلیون ها مردم آزاديخواه و طرفداران دکتر مصدق نه در تهران خبری بود و نه آن شعارهای طرفداری از دکتر مصدق در اقصا نقاط کشور، و به قول "مش قاسم" (در سريال دايي جان ناپلئون) شعارها و حمایت ها از دولت ملی، در ظرف چند ساعت دود شد و به هوا رفت!

سید نعمت اله امام