"اتوبوس تریلی ها" در آبادان قدیم

چهارشنبه سوم تير ماه 1394

پنجاه سال پيش نخستين خط اتوبوسراني آبادان كار خود را در سطح شهر آغاز كرد. بر اساس اسناد موجود، شكل ظاهري اين اتوبوس ­ها به اين صورت بود كه اتاقك مسافران به يك تريلر وصل مي ­شد. در واقع تريلر بود كه اتوبوس را به دنبال خود مي­ كشيد.

اتوبوس يا اتاقك مسافران، به وسيله شاگرد راننده كنترل مي­ شد. هنگامي كه اتوبوس به ايستگاه مي ­رسيد، شاگرد برمي ­خاست، در را مي­ گشود و مسافران را در پياده كردن از اتوبوس كمك مي­ كرد.

مسافران از انتهاي اتوبوس خارج مي­ شدند. بدين منظور، پله ­هايي در انتهاي اتوبوس تعبيه شده بود كه مسافران به كمك آن­ها خود را به كف خيابان مي­ رساندند. بعدها تغييراتي در اتوبوس داده شد؛ به طوري كه در خروجي از انتهاي اتوبوس به سمت راست آن كه مشرف به پياده­ رو بود، تغيير موقعيت داد.

در آن زمان بليط خطوط اتوبوس­راني، يك ريالي و رنگ آن سبز روشن بود. همچنين اين عبارت روي آن به چشم مي­خورد: ABADAN REFINERY (NIOC) به معناي پالايشگاه آبادان (شركت ملي نفت ايران).

اين اتوبوس ­­ها كه به آنها "اتوبوس تريلي" هم گفته مي­ شد، وابسته به پالايشگاه بود كه صبح ­ها كاركنان پالايشگاه را سر كار مي ­رساند و بعد از آن هم، خانواده­ هاي آنان را در سطح شهر جابه­ جا مي­ كرد.

نكته جالب اين كه در آن زمان­ ها در شركت نفت، همه چيز به دو درجه كارگري و كارمندي تقسيم مي­ شد؛ از سينما گرفته تا فروشگاه تعاوني تا مراكز فرهنگي تا باشگاه و .. "اتوبوس تريلي" از اين نظر در تقسيم­ بندي كارگري قرار مي­ گرفت.

اين اتوبوس ­ها در ابتدا از سوي كارفرماياني آورده شده بود كه قصد همكاري با پالايشگاه را داشتند. در آن موقع شركت نفت همه كاره بود. به عبارت ديگر چيزي به نام شهرداري وجود نداشت. اگر هم بود كاملا تحت نظر نفت بود. نوشته درج شده روي بليط اتوبوس­راني هم، از همين ماجرا حكايت داشت.

رانندگان پايه يك، به محض اطلاع از چنين طرحي، خود را به كارفرمايان وابسته به نفت معرفي كردند و در يك لاين مشخص، سرگرم مسافركشي شدند.

به اين اتوبوس ­هاي درون­شهري، به اختصار "شهري" نيز گفته مي­ شد (در مقابل اتوبوس­ هاي بياباني كه مسافران بين شهري را جا به جا مي­ كردند). دقيقا مثل تهران قديم كه به تاكسي­ ها "راهي" مي­ گفتند. حتي در حال حاضر هم اين اصطلاح كم و بيش رايج است.

مسافراني كه در "استيشن" يعني ايستگاه، منتظر اتوبوس مي ­ماندند، به محض ديدن آن با صداي بلند به همديگر مژده مي­ دادند كه: "شهري اومد..."

مارك اين اتوبوس­ ها غالبا "دوج" يا "ليلاند" بود. بعدها چند مارك ديگر مثل پارك رويال و اينترنشنال هم به آن اضافه شد. اين اتوبوس­ ها غالبا داراي دماغه بودند. خود آباداني­ ها به آن دماغ مي ­گفتند. البته اتوبوس ­هاي دماغ­دار، نسل بعدي اتوبوس ­هاي اوليه بودند كه با تريلر حمل مي­ شدند.

مسافران براي هر بار سوار شدن، يك ريال به شوفر مي­ پرداختند. روزهاي نخست افتتاح خط اتوبوس­راني، همه اتوبوس­ ها دو رديف صندلي داشتند و جمعيت زيادي ناچار بودند تحت فشار اضافي، تمام مسير را ايستاده طي كنند. در زمان نه چندان زيادي يك رديف طولي از صندلي­ ها كاملا برداشته شد. با اين اتفاق، جمعيت مسافران ايستاده به دو برابر رسيد.

اين ماجرا باعث شد كه مسافران بيشتري در اتوبوس تلنبار شوند و در نتيجه پول بيشتري به جيب راننده يا "شوفر" سرازير شود. در بعضي از اتوبوس­­ ها، دو- سه صندلي جلويي و عقبي از همان رديف باقيمانده را كنار هم گذاشتند؛ به طوري كه از ميان تعداد موجود مسافران، فقط هفت- هشت نفر جايي براي نشستن داشتند و باقي همه سراپا طي مي­ كردند.

از طرفي با توجه به سرعت محدود اتوبوس­ ها و احتياط بيش از حد شوفرها، مسافران ناچار بودند هميشه مقداري تخمه و "شكستني" در جيب داشته باشند... و صد البته پوست ­ها و آشغال­ ها در كف اتوبوس تلنبار مي­ شد. طبعا راننده ­هاي بي­ حوصله معمولا هفته­ اي يك بار جارويي به كف اتوبوس مي­ كشيدند. ته سيگارهاي جورواجور، مشماهاي سمبوسه و پاكوره، كاغذهاي مچاله شده ساندويچ و چيزهايي از اين قبيل، وضع نامناسبی برای اين اتوبوس­ ها ايجاد مي­ كرد.

مسافران براي رهايي از تابش تند آفتاب، كاغذهاي روزنامه را به كمك آدامس به شيشه­ ها مي­ چسباندند و با بادبزن­هاي دستي خود را خنك مي ­كردند. اين بادبزن­ ها معمولا از برگ درخت خرما، موسوم به سَعَف بافته مي­ شد.

نكته جالب اين كه فقط آدميزاد نبود كه سوار اين اتوبوس­ ها مي­ شد، انواع ماكيان مانند خروس، بوقلمون، كفتر و اردك، به راحتي مجوز ورود به اتوبوس را داشتند، بدون اين كه صاحبان آنها ملزم به پرداخت پول اضافي به راننده باشند.

محل اشياء گمشده هم جايي نزديك به راننده بود. يعني تقريبا پشت سر او. در اين حالت، معمولا كيف يا كلاه يا كفش بچه را با ريسماني به سقف مي­ بستند و همين طور آويزان نگه مي ­داشتند تا سرانجام مسافر مال­باخته، وسيله خود را باز­يابد، ولي گاهي معلق ماندن اشياء گمشده تا هفته­ ها طول مي ­كشيد!

احمد کعبی فلاحیه