خاطراتی از نخستین انبار نفت و جایگاه های سوخت قدیمی

شنبه بیست و پنجم مهر ماه 1394خاطراتی از نخستین انبار نفت و جایگاه های سوخت قدیمی

علي اصغر حامدي، کارش را از نخستين انبار نفت كشور در نازی آباد تهران آغاز کرده و سال های زیادی را در جایگاه های سوخت مشغول به کار بوده است. او که برای اهدای مدارك و يادگارهاي دوران خدمتش به دفتر موزه ها و اسناد صنعت نفت آمده، از خاطرات شيرين دوران كاري خود در گذشته می گوید.      


گفت و گو: مهرداد علمداري

از سنگ تراشی تا نفت

من تا سن 15 سالگي نزد پدرم سنگ تراشي می کردم و از این راه لقمه حلالی کسب می کردم. اما درآمد سنگ تراشی زیاد نبود. بهمن 1342 بود که دايي خدا بيامرزم علي اكبر خاني كه در شركت نفت و در جايگاه هاي سوخت كار مي كرد، به من خبر داد همكارش سيدعباس مهاجر كه از آتش نشان هاي انبار نازي آباد بود، برايم كاري در آنجا دست و پا كرده است و از من خواست روز شنبه به همراه او به انبار بروم.

انبار نفت نازی آباد (1)

انبار نفت نازي آباد نخستين انبار نفت كشور بود كه در محله نازي آباد تهران قرار داشت. كليه فرآورده­ هاي نفتي اعم از روغن، قير، امشي و ... به وسيله قطار از اهواز به آبادان و از آنجا به تهران مي آمد و ساير محصولات از حلب هاي اس اس (محلول هاي شوينده لباس) گرفته تا حلب هاي سوخت جت همگی در اين انبار ذخيره مي شد. اما عمده محصول اين انبار نفت سفيد بود كه در ايام سرد سال به سراسر كشور ارسال مي شد.

حلب های بزرگ و جثه کوچک!

آقاي مهاجر با ديدنم كمي به فكر فرو رفت. به من گفت جثه ات كوچك است و كار بزرگ، شايد از پسش بر نيايي. ولي من كه سراسر ذوق و انگيزه بودم، اصرار كردم از پس اين كار بر مي آيم. ايشان وقتي اصرار و اشتياقم را ديد من را به محل كار جديد يا همان سوله هاي تخليه بار هدايت كرد. وظیفه من این بود که حلب هاي بزرگي را كه روي ماشين هاي غول پيكر تريلر بار زده شده بود، تخليه كنم. الان ديگر خبري از آن سوله ها نيست و به غير از تعداد اندكي، همگي تخريب شده و به فضای سبز تبديل شده است.

انبار نفت

حساب و کتاب، با ظرف و بدون ظرف!

پس از گذشت دو سال، مدرك سيكلي كه داشتم به كمكم آمد و به خاطر سواد خواندن و نوشتن به اتاق روغن منتقل شدم. در آنجا حساب و كتاب و گزارش روزانه نقل و انتقال حلب و شيشه هاي روغن به من سپرده شد. آن زمان روغن تمام جايگاه هاي تهران و حومه از اين اتاق تامين مي گرديد. روغن ها ابتدا به صورت دستي در شيشه هاي يك ليتري البرز و الوند پر و در  زنبيل هاي 24 تايي فلزي گذاشته و شمارش مي شد. مسوولان جايگاه ها پس از مصرف، شيشه ها را باز گردانده تا مجددا پر شده و عودت داده شود. روغن هايي را كه داخل شيشه مي ريختند اصطلاحا "بدون ظرف" و آنهايي را كه در حلب پر مي شد "با ظرف" مي گفتند.

احساس خوب یونیفورم پوشیدن!

یادم هست کسی که به عنوان رئيس بازبين جايگاه انتخاب مي شد، حتما باید مدرك كارشناسي داشت. اما بعد از به روي كار آمدن دكتر اقبال گفتند که اگر فرد ديپلم داشته باشد و بتواند از عهده كار بر بيايد مي تواند در اين سمت مشغول به كار شود. من هم كه در كنار كار، ادامه تحصيل داده و ديپلم گرفته بودم، براي اين كار پيش قدم شدم.

جایگاه پمپ بنزین - تهران (4)

يونيفرم ويژه سوخت گيرها يا به اصطلاح آن زمان تلمبه چي ها بسيار شيك و زيبا بود. با پوشيدن آن براي اولين بار حس خوبي را تجربه كردم. اين يونيفرم را در سال 1348 به تن كردم تا كار خود را به عنوان سوخت گير و بازبين شب در جايگاه سوخت ادامه دهم.

سکوهای بدون سایبان

آن موقع 32 جايگاه در تهران وجود داشت و من در جايگاه هفت واقع در چهارراه لشكر مشغول به كار شدم. در آن زمان جايگاه اختصاصي وجود نداشت و همه آنها تحت نظارت پخش فرآورده هاي نفتي اداره مي شدند.

 شكل و شمايل آنها هم با جايگاه هاي امروزي كمي فرق داشت. جايگاه هاي قديمي سايه بان نداشتند و مجبور بوديم مدت طولاني روي سكوها در گرما و سرما، زير نورآفتاب يا برف و باران بايستيم و انجام وظيفه كنيم.

جایگاه پمپ بنزین - تهران (3)

به عنوان بازبين بايد ميزان سوخت را كنترل مي كرديم تا جايگاه ها بدون سوخت نماند، بار تحويل گرفته يا سفارش مي داديم و تامين امنيت جايگاه ها هم با ما بود. پس از مدتي در سال 1359 به سمت بازبين روز ارتقا يافتم و مسووليتم در اين پست دو برابر شد.

خورده فروشی در پمپ بنزین

در آن زمان در جايگاه ها اتاقكي بود به اسم اتاقك خورده فروشي كه در آنجا تلمبه هاي مخصوص نفت، گاز و نفت سفيد و حتي بنزين تعبيه شده بود و افراد مي توانستند آنها را اصطلاحا به صورت خورده خريداري كنند. شايد مدل ماشين هايي كه در آن زمان مصرف كننده اين فرآورده ها بودند برايتان جالب باشد. اغلب ماشين ها مدل اوپل، دكاوه، هيلمن و تعدادي ماشين روسي بود، بعد از سال 47 هم پيكان به جمع آنها پيوست.

جایگاه پمپ بنزین - تهران (8)

بعد از جايگاه هفت، در جايگاه هاي شماره 18، اناري و 13 آزادي، نبش خیابان خوش نيز كار كردم. در سال 65 رسمي شدم و به عنوان كارمند فروش به شركت پخش بهار انتقال یافتم. بعد از آن مدتي به عنوان مسوول عمليات جايگاه ها، كار نظارت بر جايگاه هاي اختصاصي را دنبال كردم. در سال 82  با سمت مسوول واحد فروش قير و روغن پالايشگاه تهران كار خود را در صنعت نفت به پايان رساندم.  

یادگار تلاش و مرارات های دیروز

مدتي است به علت بيماري كه به سبب كار در جایگاه ها و آلودگي هوا به آن مبتلا شده ام در خانه به سر مي برم. براي كار درماني ام به صندوق مراجعه كردم و باديدن فراخوان تاسيس موزه ها علاقه مند شدم اين مجموعه را از نزديك ببينم. بعد از مراجعه به دفتر موزه ها و گفت و گو با كارشناسان آنجا درصدد برآمدم تعدادي از اشياي باقي مانده از آن دوران و اسناد و مدارك اشتغال به كارم را به اين مركز هديه كنم. راه اندازي اين مجموعه كار بزرگ و مانايي خواهد بود كه زود تر از اين بايد به آن فكر مي شد اما ماهي را هر وقت از آب بگيريد تازه است.

آيندگان باید بدانند اين صنعت با چه مرارت هاي شكل گرفته و به ثمر رسيده است و حالا ميدان در دست آنها  كه بايد از آن پاسداري نمايند. خاطرم هست آن زمان فرزندان كارگران در ايام تابستان مي توانستند به محل كار پدرانشان بيايند و علاوه بر آشنايي با صنعت نفت، شاهد تلاش و زحمات پدرانشان از نزديك باشند.

بعد از تحریر:

آقاي حامدي متولد 14 اسفند ماه 1322 است. وي اصليتش سمناني و صاحب سه فرزند پسر و يك فرزند دختر است كه همگي با گذراندن مدارج علمي بالا، صاحب مسووليت اجتماعي بوده و همچون پدر تلاشگر و خسته ناپذير هستند و همچون مادر، دلسوز و همراه. با سپاس از ایشان.