بازار چورها!

يکشنبه هفتم مرداد ماه 1397بازار چورها!

احمد کعبی فلاحیه

"بازار چورها" يا "بازار دزدها" بازاري بود كه از زمان حضور انگليسي ها در آبادان شكل گرفت و تا چند دهه بعد هم به اشكال مختلف ادامه داشت. در اين بازار اجناس سرقتي كه بعضا هم از صنعت نفت به سرقت مي رفت، به فروش مي رسيد. شايد هنوز هم بسياري از آباداني هايي كه كه سن و سالي از آنها گذشته، نام اين بازار را به خاطر داشته باشند. در مطلب حاضر تلاش داريم توضيح بيشتري در اين باره ارائه كنيم.

توسعه شهرنشيني در آبادان كه با ورود صنعت نفت و ساخت پالايشگاه در اين شهر آغاز شد، پيامدهاي زيادي را به دنبال داشت كه از جمله آنها مي توان به گسترش خريد و فروش و تجارت اشاره كرد.

شايد شما هم اسم بازارهايي مثل "ته لنجي" را شنيده باشيد، اينها بازارهايي هستند كه به دليل موقعيت بندري آبادان در اين شهر شكل گرفته و غالبا نيز به سبب گرماي هوا، از غروب و اوايل شب، داير مي شوند.1

با اين همه شايد كمتر كسي اسم بازار "چورها" را شنيده باشد. اين بازاري بود كه نظاير آن در بسياري از شهرهاي صنعتي ديده مي شود و غالبا با نام هايي مثل اوراق فروشي، بازار اجناس دست دوم و غيره شناخته مي شود.2

«چور» در واقع واژه اي هندی و به معناي "دزد" است كه به دایره لغات آباداني ها وارد شده. در زبان عامیانه جنوب بویژه آبادان، عبارت دیگری هم به نام «چورﹾ بازار» داریم که به معنای «دزدﹾ بازار» است. از این کلمه، اسم مصدر یا مصدر مُرخّم هم ساخته اند به نام «چوریدن» که به معنای دزدیدن است!!

همين جا توضيح دهيم كه وقتی می گوییم این واژه، هندی است، اصلا قصد نداریم بگوییم که هندی ها دزد بودند و يا مُشوّقِ آبادانی ها در این قبيل موارد. خیر! از قضا هندی ها افرادي سر به زير و كاري بودند كه غالبا در شركت نفت يا در كارهاي تجاري مثل خريد و فروش ادويه جات و مواد غذايي فعاليت مي كردند. بنا بر اين دليل وام گرفتن اين كلمه از هندي ها، به احتمال فراوان همان ورود آنها در بازار داد و ستد در شهر آبادان بود و بس.

بگذریم... بحث سر بازار چورها بود. این نوعی بازار خاص بود که خيلي اجناس آن سرقتي بود، یعنی اینکه مالک، هیچ پولی بابت خرید اجناس هزینه نمی کرد و خریدار، بسته به فراخور مالی خود، باید چیزی پرداخت می کرد. به عبارتی قیمت به صورت توافقی میان طرفین برقرار می شد!

چور بازار

(عكس تزييني است)

از خصوصیات جالب این بازار، این بود که چک و چانه در آن ، زیاد طول نمی کشید. چون مالکِ موقتِ کالا، بخوبی می دانست که هر لحظه مالک واقعی ممکن است سر و کله اش پیدا شود و ادعای مالکیت کند! برای همین، مدت زمان چانه، میان فروشنده و خریدار چندان طول نمی کشید .
معمولا این طور اجناس سرقتی، به سرعت فروخته می شد. جالب اینجا بود که هم فروشنده و هم خریدار، داستان را می دانستند! اما پس از خرید، تمام مسئولیت به خریدار منتقل می شد یعنی خریدار باید پس از خرید، کالا را با کیسه ای که از پیش آماده کرده بود، استتار مي كرد و فرار را بر قرار ترجیح مي داد.
اما چند کلمه ای هم بشنوید از شخص مالباختگان! ايشان اگر واقعا خواهان جنس خود بودند، باید در اولین دقایق بامدادی در «محل» حاضر مي شدند تا با دقت و فراست کالای مسروقه خود را باز مي شناختند که البته کار آسانی نخواهد بود. زیرا به واسطه تغییرات ظاهری که جناب دزد در آن ایجاد کرده، نیاز به معاینه کامل داشت.

علاوه برآن شخص سارق، بر اساس تجربیات ارزشمندی که در این سال ها اندوخته بود، بخوبی می دانست که باید در اولین فرصت، اجزای کالای مسروقه را از هم باز کند . به این کار در زبان فنی می گویند اوراق کردن!
معمولا این اقدام در مورد كالاهايي مثل دوچرخه يا برخي لوازم فني بسیار صادق بود. در عین حال بسیاری از کالاها مانند قوری یا سماور،  قابلیت اوراق را نداشت. در این حالت، سارق بايد دل به دريا مي زد و به رد کردن کالا می پرداخت!

اين را باید اضافه کنیم که بیشترین اقلام این بازار را دوچرخه، دریل و دینام تشکیل می داد. هرچند مته، فیوز، پنکه، تلفن، تایر، رادیو و انواع ماکیان نیز از انواع دیگر این کالاها به حساب می آمد. همان طور كه قابل حدس است بسياري از اين كالاها در صنعت نفت يا در پالايشگاه آبادان به وفور يافت مي شد و اي بسا سارقان آنها نيز با اين تصور كه اجناسي متعلق به بيگانگان است، سماجت بيشتري در امر سرقت به خرج مي دادند!
براي حُسن ختام، بد نيست به حكايتي هم در مورد بازار چورها در آبادان اشاره كنيم:
مي گويند عبدلله و رحمان دو دوست قدیمی بودند که در همسایگی هم زندگی می کردند. رحمان هفت، هشت تا مرغ و خروس داشت كه از صبح تا غروب در کوچه رها بودند و برای خودشان دانه بر می چیدند.

یک روز به عبدلله پیام می رسد که تعدادی از اقوام قرار است برای دید و بازدید  سری به او بزنند. او هم به ناچار به بازار چورها می رود و مرغ دُرشتی را جهت ضیافت می خرد و به خانه باز می گردد. حالا نگو این مرغه ، یکی از مرغ های رحمان بوده که ساعاتی پیش به سرقت رفته است!
عبدلله وقتی به خانه می رسد طبق رسم قدیم  مرغ را در کوچه رها می کند تا مانند سایر مرغها برای خود بچرد و دانه برچیند. این مرغ کذایی، پس از چریدن مثل هر روز، دم غروب همراه با سایر مرغ ها به خانه خود، که همان خانه رحمان است وارد می شود تا به قفس خود باز گردد.

نیم ساعت از غروب گذشته، عبدلله درب خانه رحمان را می کوبد: «مرغ مارو ندیدی رحمان؟» رحمان با تعجب می گوید "ما كه نديديم، اما مي خواي خودت بيا يك نگاهي به لانه مرغ ها بيانداز."

عبدا.. بلافاصله مرغ قهوه اي رنگي را كه صبح خريده بود، تشخيص مي دهد و مي خواهد آن را بردارد كه رحمان مي گويد: "پدر بیامرز! ما اینو یکساله که داریمش!" خلاصه نزديك است كار به مشاجره و اختلاف دو همسايه قديمي برسد، كه با توضيحات بيشتر متوجه مي شوند، كار، كار بازار چورها است!


1- محل بازار چورها نيز، تا حد اطلاع ما، جايي در حوالي همين بازار "ته لنجي" كنوني بوده است.

2- در حال حاضر نيز در بمبئي بازاري وجود دارد با نام "چور بازار" (Chor Bazaar) كه اجناس دست دوم در آن فروخته مي شود. خيلي از وسايلي كه در اين بازار هستند، سرقتي بوده و به همين دليل زیر قیمت فروخته می شوند. البته همه اجناس این بازار دزدی نیستند و اگردر مغازه های  آن به زیر و رو کردن اجناس قدیمی و روی هم انباشته شده بپردازید، حتما چیزهای با ارزشی پیدا خواهید کرد.