فقط "صاحب" مي دونه!

شنبه بیست و هفتم مرداد ماه 1397فقط

احمد کعبی فلاحیه

تا قبل از ملي شدن صنعت نفت، علاوه بر انگليسي ها، كاركنان مهاجر زيادي از شبه قاره هند، كه آن زمان شامل پاکستان و بنگلادش كنوني نيز مي شد، در صنعت نفت ايران فعاليت داشتند. آشنايي انگليسي ها با خلق و خوي اين افراد، سابقه طولاني همكاري با آنها در مستعمرات مزبور، حرف شنوايي و استفاده احتمالي از آنها در صورت سرپيچي كاركنان بومي، از جمله مزيت هاي به كارگيري از كاركنان خارجي از سوي انگليسي ها بود.

با اين همه كاركنان هندي هم مشكلات و چالش هاي خود را داشتند و اگر چه "صاحب" (كارفرماي انگليسي) هواي آنها را داشت، اما آنها نيز بايد مراقب بودند تا كنترل خود را بر امور و تسلط شان را بر كارها از دست ندهند.

اوايل خيلي از كارهاي اداري و فني پالايشگاه يا بخش هاي ديگر صنعت نفت، به دست اين كاركنان خارجي انجام مي شد. آنها از سابقه همكاري با انگليسي ها، مثلا در پالايشگاه بنگلادش و آشنايي نسبي با صنعت نفت، برخوردار بودند، اما ايراني هاي باهوش هم رقباي آساني نبودند.

بويژه آن كه ايراني ها اندك اندك سطح تخصص و تحصيلات خود را بالا مي بردند و گاه و بي گاه حتي با انگليسي ها هم به رقابت برمي خواستند. بنا بر اين جاي تعجب نبود كه كاركنان خارجي از اين ناحيه احساس خطر كنند.

هندی ها بر همین اساس اسرار شغلی خود را کتمان مي كردند و تلاش داشتند تا جزییات آن را از سایرین، بخصوص ایرانی ها پنهان نگاه دارند! طبعا هندی ها با انگلیسی ها از این نظر مشکلی نداشتند، چون اطلاعات علمی آنان به مراتب از هندی ها بیشتر بود. بلكه ایرانی ها بودند که اگر موفق به افزایش اطلاعات علمی خود می شدند، عرصه را بر آنان تنگ می کردند و به اصطلاح، زیرآب آنها را می زدند!

يكي از ترفندهاي هندي ها براي محافظت از فوت و فن كاري شان، روشي بود كه در محيط اداري پالايشگاه آبادان به"كلك هندي" معروف شده بود. قضيه از اين قرار بود كه يكي از كاركنان هندي به هنگام مرخصي سه روزه اش، تمام موارد حياتي مثل نامه ها، مهرها و دفترچه هاي راهنما را از روي ميز و كشوهايش جمع آوري كرده، در كيف بزرگي جا داده و با خود به خانه برده بود!

خوب در همچو شرايطي طبعا هيچ يك از کارکنان ایرانی نمي توانست به جاي نامبرده، انجام وظيفه كند و بايد منتظر مي ماندند تا سرانجام سرو کله ايشان پيدا شود. چرا كه وقتي مدارك و راهنماها فراهم باشد، هر كارمندي مي تواند با اندك فراستي كارها را به پيش ببرد، اما در غير اين صورت انجام امور دشوار مي شود.

حالا اين كار كلك بوده يا خير، كاري نداريم، شايد هم ترفندی بوده برای ادامه حیات و تنازع بقا از سوي یک کارمند خارجی بدون پشتوانه! به هر روي اين روش با توجه به موفقیت نسبی آن، تدریجا همگانی شد و خالي از لطف نيست اگر اشاره كنيم بعدها  ایراني ها نیز به آن پیوستند و در اندک فرصتی گوی سبقت را از هندی ها ربودند! هر چند همچنان از آن تحت عنوان كلك هندي ياد مي كردند!

به اين ترتيب هندی ها، علي رغم اين كه آرام و مودب بودند، اما در دادن اطلاعات فنی و حتی اداری، نهایت اِمساک را به خرج می دادند. حتی از گفتن چیزهای بسیار ساده ای که تقریبا  هر کسی می توانست بداند، خودداري مي كردند و از همان اول آب سردی را بر دستان هر سوال کننده ای می ریختند تا دیگر به فکر سوال بعدی نیفتد!

حكايت زير در مورد مكالمه ميان يك كارگر ايراني و يك هندي در آبادان، تاييد كننده نقطه نظر بالا است:

كارگر ايراني (با اشاره به لوله اي كه يكي از فرآورده هاي نفتي در آن جريان دارد): مي گم، اين چيه كه توي اين لوله ها داره مي ره؟

كارگر هندی: ولله فقط «صاحب» می دونه... ولی شاید خدا هم بدونه!!