روايت زمين شناس سوئيسي از بزرگترین فوران تاريخ نفت در ايران

سه شنبه بیست و نهم تير ماه 1395روايت زمين شناس سوئيسي از بزرگترین فوران تاريخ نفت در ايران

"يووان اشتوكلين" از جمله زمين شناسان سوئيسي بود كه در سال 1950 ميلادي (1329 خورشيدي) يعني در گير و دار ملي شدن صنعت نفت، به استخدام شركت نفت ايران درآمد تا در كنار مهندسان معدن ایرانی، فعاليت ها و مطالعات زمين شناسي و اكتشافي را در ايران ساماندهي كند. عمده فعاليت او و همكاران اش بر حوزه هايي خارج از محدوده فعاليت شركت نفت ايران و انگليس متمركز بود.

آنچه در پي مي آيد گزيده اي است از كتاب "سرزمين پارس/ خاطرات يك زمين شناس" كه اشتوكلين آن را به نگارش درآورده و اخير به فارسي ترجمه شده است. در اين بخش نويسنده خاطرات خود را از فوران چاه شماره پنج میدان نفتی البرز در شمال شهر قم، در سحرگاه چهارم شهریور 1335 روايت مي كند؛ فوراني كه مهار آن حدود يك صد روز به طول انجاميد و به‌ عنوان بزرگترین فوران چاه نفت در تاریخ شناخته شد.

ميدان نفتي البرز در حال حاضر در حوزه شركت نفت مناطق مركزي ايران قرار دارد و با توجه به مرغوبيت و درجه سبكي نفت آن، پيش بيني مي شود با رسيدن به مرحله بهره برداري، خوراك چند سال پالايشگاه هاي كشور را فراهم كند.

 

همان طور كه قبلا به آن اشاره شد، IOC (شركت نفت ايران) در برنامه اكتشافي خود از همان ابتدا بيشترين اولويت را به منطقه قم در غرب محدوده كوير بزرگ داده و تاقديس البرز، ساختاري به طول 50 كيلومتر در شمال شهر قم كه از جاده اصلي تهران- قم به راحتي در دسترس است، به عنوان محل مورد نظر براي اولين حفاري هاي اكتشافي انتخاب شد. تمامي هشت عضو هيات زمني شناسي سوييسي و بسياري از همكاران ايراني آنها در اولين سال هاي دهه 50 ميلادي براي مدت كوتاه يا طولاني به بررسي و اكتشاف در ساختار البرز و نواحي اطراف قم مشغول بوده اند. همچنين سفرهاي من در حوزه كوير بزرگ كه در بالا ذكر شدند، كم و بيش به نحوي در ارتباط مستقيم با بررسي و كاوش حوزه قم بوده و هفته ها و ماه ها را در مجاورت متخصصين حفاري آمريكايي در اردوگاه البرز كه بدون نقشه قبلي برپاگشته بود، سپري كردم تا به صورت نوبتي با همكارانم جزيياتي از ساختار البرز تهيه كرده و بر اولين حفاري ها از منظر زمين شناسي نظارت داشته باشيم.

اولين حفاري ها اجازه پيش بيني هاي زمين شناسي خوشبينانه اي را داده و آثار كوچكي از نفت و گاز نيز نشان مي دادند، ولي توليدي مفيد در پي نداشتند. يك لايه عظيم نمك دشواري هاي غيرمنتظره اي را باعث شده و سال هاي متوالي حفر اين لايه نمك از دسترسي به طبقاتي كه در زير آن قرار داشته و انتظار مي رفت حاوي نفت باشد، جلوگيري مي كرد.

ولي در صبح زود 26 ماه دسامبر سال 1956 در حفاري البرز 5، پس از آن كه مته حفاري براي اولين بار با قدرت و شدت تمام در لايه نمك نفوذ كرده و از آن گذشته بود، يك فوران نفت اتفاق افتاد كه فوق العاده جنجالي بود. با مشاهده اولين آثار گذر از لايه نمك، مسوول حفاري تمامي موتورها، پمپ ها و جريان برق را از كار انداخته و دريچه هاي (سوپاپ هاي) ايمني لوله را بست. ولي نفتي كه با فشاري غيرقابل تصور از اعماق به بالا صعود مي كرد، سوپاپ ها را به راحتي به هوا پرتاب كرده و به صورت فواره اي عظيم به ارتفاع 100 متر همراه با صداي كر كننده اي از لوله حفاري به هوا شليك شد. هنوز هوا تاريك بود كه اين اتفاق افتاد. كارگرها سراسيمه از اطراف دستگاه حفاري فرار كرده و آژير  خطر را كشيدند.

در اين زمان من در تهران به سر مي بردم و خبر جديد را تازه ساعت 7 صبح هنگامي كه وارد اداره شدم شنيدم. در اداره همه هيجان زده بودند. درجا تصميم گرفتم با دوست ديرين شناسم آله مان (Allemann) كه جانشين ماكس فورر (Max Furrer) شده بود، با ماشين فولكس خود عازم آنجا شوم. حتي از فاصله 20 كيلومتري هم فواره عظيم نفت قابل مشاهده بود. جمعيتي هيجان زده، تمامي كارگرها و اهالي قم كه براي تماشا آمده بودند، با ترس و احتياط در فاصله مناسب دور اين هيولاي از بند رها شده، ايستاده بودند. فوران قهوه اي رو به زرد نفت فراتر از برج حفاري به آسمان شليك مي شد. با فشار و سرعت تير، مايع گرم غل غل كنان از لوله حفاري بالا آمده و از داربست فلزي برج حفاري به صورت ابري غلطان و قهوه اي به بالا فوران كرده و بعد همانند باراني دائمي به زمين مي باريد.

منظره اطراف كه معمولا زير نور خورشيد برق مي زد، حالا ظاهري تيره و دلگير به خود گرفته بود. تمامي وسائل حفاري، اتاقك هاي چوبي، موتورها، لوله ها، وسائل نقليه كه هنگام فرار سراسيمه به جاي مانده بودند، به رنگ سياه سوخته درآمده و نفت از آن مي چكيد. صحراي سرخ به جهنمي سياه مبدل گشته و زمين تا فاصله زيادي با نفت پر شده بود. جويبارهاي نفت با مايع سياه رنگ كه موج آبي مي زد، به پايين جاري شده و به صورت رودي از نفت به هم مي پيوستند كه به طور مداوم به سمت شرق به صحرا سرازير مي شد.

تخمين زده مي شد كه فقط نفتي كه به صورت اين رودخانه جريان داشت، به اندازه توليد 80 هزار بشكه (بالاي 12 ميليون ليتر) در روز كفايت مي كرد. بيشتر از آن ميزان نفتي بود كه به اطراف پاشيده و در زمين ها ته نشين شده بود. با عجله زياد با بولدوزر سدهايي از خاك در مقابل رود نفت ساخته شد و پس از ساعات كمي سه درياچه وسيع نفت در قسمت شرق دستگاه حفاري در صحرا تشكيل شد.

به ارتش نيز خبر داده و در تمام منطقه وضعيت خطر اعلام شد. جاده اصلي كه فقط 60 متر با دم و دستگاه حفاري فاصله داشت و نيز خط آهن در فاصله 4 كيلومتري با لوكوموتيوهاي بخار آن كه جرقه به اطراف مي پاشيدند، همه متوقف شدند. ابتدا كسي راه چاره نمي دانست. به دستگاه مهار گسيخته حفاري نمي شد نزديك شد و تمام اقدامات امنيتي براي اين مورد كاري از پيش نبرده بود.

با هواپيما ميرون كينلي، آتشنشان افسانه اي صنعت نفت را از آمريكا آوردند. او مي گفت كه اين چنين فوران نفتي را در تمامي 35 سال سابقه شغلي خود تا به حال تجربه نكرده است. كينلي نيمي آدميزاد و نيمي آدم آهني بود: يك پاي مصنوعي، يك صفحه نقره اي در جمجمه، دندان هاي عاريه، تعداد بي شماري استخوان هاي وصله پينه شده و آثار زخم بهبود يافته در تمامي بدن داشت.

ولي حتي او هم قادر به مهار فوران نفت نبود. اما سرانجام در عرض سه هفته كار مداوم موفق شد برج حفاري را از هم باز كرده و جريان نفت را  از طريق لوله به محل مطمئني در بيابان هدايت كند. در آن جا مي شد نفت و گاز را به آتش كشيد. با اين عمل لااقل خطر يك انفجار عظيم و آتش سوزي از منطقه حفاري دور مي شد.

مدت هاي طولاني آتش در بيابان شعله ور بود. پس از حدود سه ماه، چهار چاهِ حفر شده در زمين درهم فروريخت، جريان نفت بند آمد و آتش به يك باره خاموش شد. تا اين زمان بيش از 5 ميليون بشكه نفت بيرون ريخته بود.

دو سال بعد، در سال 1958، در اولين حفاري در ساختار سراجه كه در مجاورت اين محل قرار داشت، يك منبع مهم گاز طبيعي كشف شد. اين موفقيتي بزرگ براي شركت ما، شركت نفت ايران بود. به زودي پس از آن اين شركت به صورت جديد "شركت ملي نفت ايران" (NIOC) درآمد، گسترش يافته و كنترل تمامي صنعت نفت ايران را در دست گرفت و خود تبديل به دولتي در دولت شد و به يكي از عوامل قدرت در سياست نفتي خاورميانه مبدل شد.