به گزارش مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت، مدیران موزه «فیزونی» که برای حضور در بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی با شعار «صنعت نفت، تولید فناورانه و مصرف بهینه» 27 تا 30 اردیبهشتماه 1402 به تهران آمده بودند، خرده روایتهایی از حضور در ایران را به رشته تحریر در آوردند، بخش نخست این روایت در پی میآید.
همه چیز از سال 2022 آغاز شد، زمانی که دو بازدیدکننده (کارکنان موزه پمپ بنزین در تهران) در شهر تراداته نزدیک میلان در موزه ما (فیزونی) حضور پیدا کردند. این موزه (پمپ بنزین دروازه دولت) مرتبط با صنعت نفت ایران است و دو بازدید کننده مشتاق از مجموعه ما دیدن کردند و از موزه خود در پایتخت ایران به ما گفتند و از ما دعوت کردند تا از موزه آنها بازدید کنیم. به طور خلاصه، دعوت به یک همکاری فرهنگی واقعی تبدیل شد. جستجو و تبادل محتوا و در پایان، سفر واقعی.
در آوریل 2023 (فروردینماه و اردیبهشتماه 1402) ما دعوتنامه رسمی برای شرکت در بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی نفت ایران را دریافت کردیم، نمایشگاه مهمی از شرکتهای صنعت نفت که در آن میتوانستیم موزه خود را معرفی کنیم. من نقطه شروع بودم (مارکو موکتی، مدیر فرهنگی) و نیکولو فیزونی (مدیر موزه و پسر گوییدو). گوییدو فیزونی همچنین با توجه به سنش، با ما نیامد، اما با کنجکاوی و علاقه منتظر تمام اخبار شرق بود.
روز نخست
حرکت در دوشنبه 15 مه از فرودگاه مالپنسا بود. مقصد، وین آنجا بعد از صرف ناهار با یک سالاد مرغ خوشمزه و برنج و سبزیجات کاملا سنگین، یک ایرباس منتظر ما بود تا ما را به تهران برساند. در هواپیما علاوه بر اکثریت مردم محلی، برخی غربیها و حتی چند ایتالیایی نیز حضور داشتند در ساعت 20:30 به وقت محلی به پایتخت ایران (تهران) رسیدیم. تهران که در تاریکی میدرخشید، زیر هواپیما خودنمایی میکرد و یک مار نورانی طولانی (که بعداً متوجه شدیم که یک بزرگراه مدرن سهخطه است)، فرودگاه را به مرکز شهر متصل میکرد.
تشریفات گمرکی را انجام دادیم و چمدانهای خود را پس گرفتیم. آیدا مفخمی، میزبان ما (که در موزه پمپ بنزین کار میکرد و قبلاً در تراداته با او آشنا شده بودیم) همراه با مدیر روابط عمومی در انتظار ما بودند. ما به اطراف نگاه میکردیم؛ فرودگاه تازه و مرتب به نظر میرسید، سالنی با معماری مدرن و تقریباً «عجیب».
مرحله اول: مبادله ارز، ما تصمیم گرفتیم مبلغ هزار یورو را تبدیل کنیم تا مطمئن باشیم که مشکلی پیش نمیآید. در ازای 20 اسکناس، متصدی صرافی در کمال تعجب، اسکناسهای زیادی به ما داد. تورم را مقصر میدانیم و شاید، اسکناسهای بزرگتر آنها تمام شده بود.
با کمی احساس اسکروج مک داک و همانند باندا باسوتی که به تازگی یک طاق را دزدیده است، پول را در کولهپشتی خود گذاشتیم و از فرودگاه خارج شدیم، جایی که یک پژو قدیمی در انتظارمان بود، احتمالاً یک 405.
رانندهای خیلی خوب، با تاکسی از ما استقبال کرد و به سمت هتل در فاصله حدود یک ساعتی از فرودگاه حرکت کردیم. سفر در شب ایران، مسالمتآمیز و در عین حال سورئال بود. در رادیو ماشین موسیقی ایتالیایی به نام فلچیتا از آل بانو و رومینا پخش میشد. پخش یک آهنگ کلاسیک ایتالیایی که در سطح بینالمللی شناخته شده است یک مهربانی برای ایجاد آرامش در ما بود.
در طول مسیر درباره تاریخ ایران و فرهنگ محلی صحبت شد در حالی که در سمت راست از یک ساختمان مجلل که مقبره امام خمینی بود، میگذشتیم.
هر چه به مرکز نزدیکتر میشدیم، ترافیک بیشتر میشد. و خود را در کلاسیکترین راه بندانهای ترافیکی خاورمیانه گرفتار میدیدیم، با ماشینهایی (بیشتر از مارکهای ناشناخته برای ما، که بسیاری فرانسوی بودند) که در هر جهت وارد میشدند و موتورهایی در اندازههای مختلف که به هر طرف میرفتند. چراغهای راهنمایی ایران بهتر از ایتالیا بودند: روشن و واضح، مجهز به تایمرهای LED بزرگ که زمان باقیمانده قبل از قرمز (یا سبز) را نشان میداد.
به هتلی رسیدیم که یکی از بهترین هتلهای پایتخت بود و بسیاری از دیپلماتهای خارجی نیز در آن اقامت داشتند. هنگام ورود، با یک «عصر بخیر» از ما استقبال شد و پاسپورت ما را نزد خود نگه داشتند. با توجه به ساعات پایانی، تصمیم گرفتیم شام نخوریم که به خوابی آرام فرو برویم که فقط پشهای آن را آشفته کرده بود. ما واقعاً در تهران بودیم، در قلب خاورمیانه، و تقریباً باورش سخت بود!
پایان بخش نخست
ترجمه: آیدا مفخمی
پ.ن1: موزه فیزونی از سوی گویدو فیزونی در سال 1966 تأسیس شد و هماکنون یکی از کاملترین مجموعهها در جهان درباره تاریخچه پمپهای سوخت و توزیع بنزین است.