گفت و گو با عبدالحسن بامنيري، پيشكسوت نفتي

سه شنبه بیست و هشتم شهریور ماه 1396گفت و گو با عبدالحسن بامنيري، پيشكسوت نفتي

لحظه هاي خون و استقامت و نفت


عبدالحسن بامنيري، سال 1316 خورشيدي در يك خانواده نفتي در شهر آبادان متولد شده است. پدرش كارمند ارشد پالايشگاه آبادان بود و دو برادرش از كاركنان صنعت نفت هستند.  بامنيري در ارديبهشت ماه سال 1340 به استخدام شركت ملي نفت درآمد و در آبان ماه 1376 پس از 36 سال و شش ماه خدمت بازنشسته شد. آنچه در پي مي آيد، گوشه هايي است از خاطرات و تجربيات اين پيشكسوت نفتي از روزهاي آغازين جنگ تحميلي و زماني كه آبادان و پالايشگاه اين شهر مورد هجوم نيروهاي بعثي قرار گرفته بود.


* آقاي بامنيري، ممكن است بفرماييد، وقتي جنگ شروع شد، شما در كدام قسمت پالايشگاه مشغول به كار بوديد؟

- 31 شهريور ماه كه جنگ شروع شد، من معاون رئيس نوبت كاري پالايشگاه آبادان بودم. همان روزهاي اول جنگ بود كه پالايشگاه آبادان بمباران شد. صبح كه رفتيم پالايشگاه، ديديم كه متاسفانه مخزني در واحد قير، كه قير داغ هم داشت، خمپاره خورده و شدت خسارت و آتش سوزي به حدي بود كه مهار آن به راحتي ممكن نبود. از اين رو، درهاي ورودي پالايشگاه را باز گذاشتيم تا مردم براي كمك وارد شوند.

* به عبارتي وضع فوق العاده اعلام شد؟

- بله، چون معمولا همان طور كه مي دانيد ورود افراد به پالايشگاه تابع ضوابط خاصي است، اما در آن شرايط اگر اين كمك ها نبود، كنترل وضع دشوار مي شد.

عبدالحسن بامنيري

* آيا حضور افراد عادي نمي توانست براي پالايشگاه خطرآفرين باشد؟

- البته حضور افرادي كه به نكات ايمني آگاهي كامل نداشتند، مي توانست ايجاد خطر كند، از اين رو كاركنان نفت تلاش داشتند تا كنترل عمليات از دست شان خارج نشود.

مثلا وقتي قير داغ است و مخزن قير آتش گرفته، نبايد براي خاموش كردن آن از آب استفاده كرد و اين كار بسيار خطرناك است. اصطلاحا مي گوييم اين كار به ايجاد "فوم" منجر مي شود. يعني مخلوطي از قير و آب كه به صورت كف به اطراف پراكنده مي شود و هر كس را در سر راهش باشد، مي سوزاند و اگر اين فوم به بدن انسان برسد، مي چسبد و جدا كردنش بسيار مشكل است؛ يعني وضعي است مشابه آنچه به هنگام آتش گرفتن روغن رخ مي دهد و ريختن آب روي آن شرايط را بدتر مي كند.

* در چنين اوضاعي روال كار عادي پالايشگاه چه تغييري كرد و وضع شما و خانواده هايتان چطور بود؟

- وقتي نيروهاي عراقي به آبادان حمله كردند، وضع دفاعي اصلا خوب نبود، مردم با دست خالي و كوكتل مولوتف به جنگ انها مي رفتند. يادم هست آن روزهاي اول وقتي هواپيماهاي عراقي براي بمباران پالايشگاه و شهر مي آمدند، گاه به قدري نزديك مي شدند كه مي شد خلبانان آنها را ديد. اما من تا 21 مهر ماه در پالايشگاه مانديم.

اسناد اهدايي بامنيري

* در اين مدت آيا مردم هم در شهر بودند؟

- خيلي از مردم همان طور كه گفتم مشغول دفاع از شهر بودند. سعي مي كرديم مردم عادي و زن ها و بچه ها را از شهر خارج كنيم، اما ماشين و وسيله نقليه به قدر كافي نبود. گاهي مردم براي خارج شدن از شهر روي كفي تريلي ها كه ادوات زرهي و تانك به منطقه آورده و در حال برگشت بودند، سوار مي شدند. خيلي ها از آبادان پياده به ماهشهر رفتند كه 110 كيلومتر با آبادان فاصله دارد. متاسفانه گاه نيز اين مردم مورد هجوم هواپيماهاي عراقي قرار مي گرفتند كه مردم بي دفاع و در حال خروج از شهر را مورد هدف قرار مي دادند.

* آن زمان اعضاي خانواده شما هم در آبادان بودند؟

- ششم مهر ماه، همسر من با سه تا بچه، فقط با همان لباسي كه تنشان بود، رفتند تهران. در واقع من آنها را با مشكلات فراوان به اهواز رساندم و با اتوبوس به تهران فرستادم. خودم به آبادان برگشتم، چون "آنكال" 24 ساعته بوديم و همان طور كه گفتم تا 21 مهر ماه در آبادان ماندم. در اين تاريخ گفتند كه پالايشگاه را بايد تخليه كنيد.

* از خاطرات اين مدت، كه در آبادان بوديد و شهر در محاصره قرار داشت، بگوييد.

- در اين مدت شهر و پالايشگاه مرتب مورد هجوم قرار مي گرفت. من به اتفاق چند تن ديگر از همكاران كه آنها هم خانواده هايشان را از شهر خارج كرده بودند، در خانه سازماني خودم بوديم و شب را تا صبح در باغچه مي خوابيديم.

آتش سوزي پالايشگاه آبادان

* چرا در باغچه؟

- از ترس بمباران ها. زمين را كنده بوديم به عمق يك تا يك متر و بيست سانتيمتر، در مساحت10 تا 12 متر. مي دانيد آبادان جزيره است و نمي شود بيشتر از اين زمين را كند، چون آب بيرون مي زند! به هر حال، كف گودال را فرش كرده بوديم و شب را تا صبح كنار هم در اين گودال مي خوابيديم تا از تركش ها و مواد انفجاري در امان باشيم.

هر شب هم پالايشگاه بمباران مي شد و صبح كه به پالايشگاه مي رفتيم، جاهايي را كه آتش گرفته بود، خاموش مي كرديم. اغلب غذاي درست و حسابي هم نداشتيم و رستوران پالايشگاه هم تعطيل بود. غذاي ما سه دانه خرما با حدود يك كف دست، نان ساج بود كه به آن مي گويند نان هاي تيري مثل لواش است ولي گرد و بزرگ تر.

* تا 21 مهر ماه كه پالايشگاه تعطيل شد؟

- بله در آن تاريخ ابتدا به من مرخصي دادند كه ده روز بروم خانواده ام را ببينم و خرجي به آنها بدهم و برگردم. اما زماني كه برگشتم، گفتند پالايشگاه بايد تخليه شود و فقط نيروهاي حفاظتي و نظامي بمانند. از آن تاريخ به بعد در تهران بوديم و هر روز به دفتر شركت ملي پالايش و پخش در خيابان استاد نجات اللهي، سرمي زديم تا حضور خودمان را اعلام كنيم.

عكس اهدايي بامنيري

* آيا در اين مدت حقوق هم دريافت مي كرديد؟

بله، البته به طور علي الحساب، به اين صورت كه به كساني كه متاهل بودند 5 هزار تومان و به مجردها سه هزار تومان در ماه مي دادند. دي ماه سال 1359 هم در پالايشگاه تهران كاريابي شدم.

* در پالايشگاه تهران كار شما چه بود؟

- در اين مدت، كارهاي زيادي در پالايشگاه تهران انجام دادم. از جمله در طرح افزايش ظرفيت واحدهاي روغن سازي فعاليت داشتم. همين طور در زمان بمباران پالايشگاه تهران، براي بازسازي واحدهاي تخريب شده به عنوان هماهنگ كننده اداره مهندسي و تعميرات انجام وظيفه مي كردم. انجام پروژه قير امولوسيون و مشاركت در قسمت طرح و برنامه ريزي عمليات پالايش از ديگر فعاليت هايم بود.

* آيا در اين مدت به آبادان هم مي رفتيد؟

- يك بار همكاراني كه در آبادان بودند، تماس گرفتند كه خانه ات خمپاره خورده است، اگر مي تواني خودت را برسان تا مقداري از وسايلت را نجات دهي. سال 63 بود كه به همراه سه تاي ديگر از همكاران رفتيم آبادان. آنها هم مي خواستند به خانه هايشان سر بزنند. وقتي رسيديم ديديم ديوار خانه در اثر اصابت خمپاره خراب شده، اما سقف هنوز پابرجا بود و نريخته بود. مقداري از وسايل را كه قابل جمع آوري بود جمع و كمي وضع را مرتب كرديم.

* خانه شركتي بود؟

- بله، خانه هاي ويلايي شركت نفت بود در بريم، خانه شماره 607. هنوز هم خيلي از خانه هاي بريم كاملا بازسازي نشده و آنها را به عنوان آثار جنگي حفظ كرده اند.

* اين خانه را چه زماني تحويل گرفته بوديد؟

خانه هاي آبادان

- سال 1340 يك ماه بعد از استخدام در نفت ازدواج كردم و يك سال و هفت، هشت ماه طول كشيد تا شركت به ما خانه داد. ابتدا يك خانه چهار اتاقي در بهمنشير بود كه آنجا هم خانه هاي كارگري داشت و هم كارمندي. البته كارمنداني كه ابتداي كارشان بود يا كارمند جز بودند، در بهمنشير خانه مي دادند. شغل من در ابتداي ورودم اپراتوري در واحد روغن سازي بود، بعدا از بهمنشير در بوارده جنوبي و بعد در بريم خانه گرفتم، كه خانه هاي 250 متري و داراي حياط بود. خانه 607 را يك سال قبل از جنگ گرفته و در آن ساكن شده بودم.

* چه زماني به آبادان برگشتيد؟

- مهر ماه 1367، پس از برقراري آتش بس، براي برآورد خسارات، از طرف شركت به آبادان برگشتم. بايد با برگه عبور وارد منطقه مي شديم. قرار شده بود، از هر واحد كساني براي برآورد خسارات بيايند.

* شما براي برآورد خسارات واحد خودتان انتخاب شده بوديد؟

- بله، با توجه به توانمندي، تجارب و سابقه كاري در دوران جنگ، بعد از آتش بس، در مهر ماه 1367 ماموريت تهيه "بيل آو متريال" (برآورد خسارت) در سه واحد روغن سازي و مخزن هاي مربوطه و دستگاه هاي تفكيك گاز در آبادان به من محول شد. شروع كارم بازسازي واحدهاي روغن سازي پالايشگاه آبادان بود كه به فاز دوم معروف شده بود. دو نفر از دوستانم هم برآورد واحدهاي تقطير و واحدهاي جانبي را بر عهده داشتند. همكاران ديگري مسئول برآورد خسارت واحدهاي كت ريفورمر و مخازن پالايشگاه ها و بوارده بودند.

* اما خانواده تان هنوز به آبادان برنگشته بود؟

- خير، تا ده سال در آبادان بودم. خانواده ام مي آمدند و در تعطيلات به من سر مي زدند. در اين مدت سه تا از بچه هايم وارد دانشگاه شدند. البته در اين مدت امكانات در آبادان خيلي ضعيف بود. ما چهار نفر همكار بوديم كه از يك وسيله نقليه استفاده مي كرديم. آب لوله كشي برقرار نشده بود، با تانكر آب مي آوردند و در مخزن مي ريختند. بعدا يك خانه براي من و يكي از دوستان در سه گوش بريم بازسازي شد و دراختيار ما قرار گرفت. بعد از اين كه پالايشگاه بازسازي شد، خيلي ها با خانواده برگشتند.

آبادان جنگ تحميلي

* از شرايط كاري در آن زمان بگوييد.

- روزانه 18 ساعت كار مي كرديم. موضوع اضافه كار و اينها نبود. هدف اين بود كه پالايشگاه هر چه زودتر راه اندازي شود. اول واحد 85 راه اندازي شد و بعد دستگاه هاي تقطير و روغن سازي و.. به ترتيب همه واحدها در سرويس آمدند.

* پس از اين دوران گويا سفرهاي كاري به خارج از كشور هم داشتيد؟

- بعد از بازسازي و در زمان راهبري واحدهاي فوق كه مدت ده سال طول كشيد، در دو سفر ماموريتي به خارج از كشور اعزام شدم. مدت يك ماه در ژاپن و ديگري به مدت يك هفته در تركيه. سفر ژاپن آموزش اساسي علوم مهندسي و پالايش نفت و دومي درارتباط با تهيه روغن هاي صنعتي و ... به دست آوردن اين موفقيت ها بدون همكاري همسرم كه بسيار مهربان، دلسوز، فداكار و با گذشت است و هميشه همراهم بوده، امكان نداشت. بسيار از وي سپاسگزارم.

* چه سالي و با چه سمتي بازنشسته شديد؟

- در تاريخ 17 آبان ماه 1376، با سمت رئيس بندر صادرتي ماهشهر بازنشسته شدم و با وجود فراغت از كار، پس از بازنشستگي همچنان به مدت 14 سال در يك شركت مهندسي مشاور با وزارت نفت، پالايشگاه ها، پتروشيمي و شركت گاز مشغول همكاري بودم.

* در پايان ممكن است نظرتان را در مورد راه اندازي موزه هاي نفت بشنويم؟

- تشكر بي پايان دارم از دست اندركاران موزه هاي نفت كه باعث پيوند عاطفي با بازنشستگان شده اند. اين ابتكار انگيزه اي پويا را در ميان پيشكسوتان اين صنعت براي همكاري در جهت جمع آوري اشيا و اسناد مختلف تاريخي به وجود آورده است. همين طور مرور خاطرات گذشته براي ثبت و ضبط در موزه نفت كه بسيار مفيد است. 

* از حضور شما هم در اين گفتگو سپاسگزاريم.