گفت و گو با منوچهر پارسا، عضو پيشين هيات مديره شركت ملي نفت ايران

چهارشنبه هشتم آذر ماه 1396گفت و گو با منوچهر پارسا، عضو پيشين هيات مديره شركت ملي نفت ايران

پيشرفت در كنسرسيوم براي ايراني ها دشوار بود


اشاره: منوچهر پارسا از مديران قديمي نفت است كه در تب و تاب ملي شدن اين صنعت، به عنوان دانشجوي دانشكده فني دانشگاه تهران، در رشته نفت مشغول به تحصيل مي شود. پارسا كارش را از پالايشگاه آبادان آغاز مي كند و اين در حالي است كه كنسرسيوم اداره امور نفت ايران را بر عهده گرفته است. وي پس از دو دهه خدمت در نفت و رسيدن به مدارج بالاي مديريتي، با وقوع انقلاب اسلامي به عضويت هيات مديره شركت ملي نفت درمي آيد و چندي بعد بازنشسته مي شود.
آنچه در پي مي آيد گفت و گويي است با منوچهر پارسا، به بهانه حضورش در دفتر موزه هاي نفت. با هم مي خوانيم:


* جناب پارسا، چه سالي و چگونه وارد نفت شديد؟

- من از جمله نخستين فارغ التحصيلان رشته نفت در دانشكده فني دانشگاه تهران بودم كه در سال 1334 وارد پالايشگاه آبادان شدم. آن موقع مدرك فوق ليسانس مهندسي تصفيه نفت را داشتم.

* يعني قبل از آن در ايران رشته مهندسي نفت نداشتيم؟

- خير، اين اولين دوره رشته مهندسي نفت بود كه در ايران راه اندازي مي شد. البته در آن زمان، دانشكده نفت آبادان بود كه مدركي معادل كارشناس مي داد و ساليانه نيز چند نفر از دانشجويان اين دانشكده براي ادامه تحصيل به انگلستان اعزام مي شدند.

* پس چطور شد رشته نفت در دانشكده فني راه افتاد؟

- دليل راه اندازي رشته نفت در دانشكده فني دانشگاه تهران اين بود كه در زمان ملي شدن نفت، دولت دكتر مصدق تصميم مي خواست كارشناساني را در اين رشته تربيت كند كه بتوانند جاي خارجي ها را در اين صنعت بگيرند. مي دانيد كه خيلي از كارشناسان خارجي حاضر نبودند با شرايط جديد در ايران بمانند و در حال ترك كشور بودند. در اين شرايط بود كه من تصميم گرفتم نفت بخوانم.

* يعني شور و هيجان ملي شدن هم در انتخاب شما موثر بود؟

پارسا منوچهر

- صد در صد، جوي كه آن روزها درست شده بود خيلي در انتخاب اين رشته تاثير داشت. زماني كه در كنكور دانشكده فني شركت كردم ديپلم رياضي داشتم و در مدرسه دارالفنون درس خوانده بودم. البته دوران دبيرستان در شيراز بودم، اما چون در آن زمان دبيرستان هاي شيراز ششم رياضي نداشت و فقط ديپلم ادبي و طبيعي داشتند، براي ادامه تحصيل به تهران آمدم. آن موقع دانشكده فني خيلي طرفدار داشت.

* در چه سالي وارد دانشكده فني شديد و در اين رشته چند نفر پذيرفته شدند؟

- من سال 1329 وارد دانشكده فني شدم. چون، همان طور كه گفتم خيلي ها مي خواستند وارد دانشكده فني شوند، اين دانشكده آن سالن ظرفيت خود را از 30 به 70 نفر رساند. البته در همه رشته ها. در رشته نفت 12 نفر بوديم. آن زمان دانشكده فني فقط چهار رشته داشت كه تا جايي كه يادم هست شيمي، معدن، راه و ساختمان و برق و مكانيك بود، با نفت شد پنج رشته. اساتيد آن را هم در بعضي درس ها از خارج مي آوردند و برخي درس ها مثل زمين شناسي در اكتشاف را استادهاي ايراني مانند مهندس صفي اصفيا درس مي داند.

* پس شما در ماجراهاي ملي شدن هم دانشجوي دانشگاه تهران بوديد؟ چه خاطراتي از آن زمان داريد؟

- بله، دوران پر تب و تابي بود، از جمله كشته شدن سه نفر در دانشكده فني كه در روز 16 آذر 1332 و بعد از كودتاي 28 مرداد رخ داد. آن روز همزمان با ورود نيكسون، رئيس جمهور آمريكا، در دانشكده اعلاميه پخش شده بود و سربازان براي دستگيري افرادي كه اين كار را كرده بودند، به داخل دانشكده آمدند، اما ميان آنها و دانشجويان درگيري پيش آمد و سربازان به طرف دانشجويان تيراندازي كردند كه به شهادت سه تن منجر شد. مدتي بعد از اين واقعه نيز مهندس رياضي، رئيس دانشكده فني از كار بركنار شد كه چرا در مقابل ورود نظاميان مقاومت كرده و از دانشجويان خواسته كه دانشگاه را ترك كنند.

* شما بعد از فارغ التحصيلي مستقيما وارد صنعت نفت شديد؟

- بله، من پس از چهار سال تحصيل و با مدرك فوق ليسانس جذب نفت شدم و بلافاصله به پالايشگاه آبادان رفتم. در آنجا بعضي از هم رشته اي هاي من به اداره پروسس و عمليات رفتند و من وارد اداره مهندسي پالايش شدم.

* اين دوران مصادف بود با شروع به كار كنسرسيوم در ايران؟

- بله، وقتي وارد صنعت نفت شدم، دو سال از شروع كار كنسرسيوم مي گذشت، اما هنوز خيلي از قسمت هاي پالايشگاه فعال نشده بود و كارها به همان روال زمان حضور انگليسي ها انجام مي شد. مثلا اكثر كارشناسان خارجي بودند و پست ها در دست فرنگي ها بود. موقعي كه انگليسي ها ايران را ترك مي كردند، بالاترين پست ايراني ها در پالايشگاه رئيس نوبت كاري بود. آقاي ضرابي رئيس نوبت كاري دستگاه هاي تقطير و آقاي سپهرراد رئيس نوبت كاري دستگاه هاي كراكينگ بودند. با آمدن كنسرسيوم آنها رئيس قسمت تقطير و رئيس دستگاه هاي كراكينگ شدند.

* يعني برخورد كنسرسيوم با كارمندان ايراني، با برخورد انگليسي ها تفاوت چنداني نداشت؟

- كنسرسيوم هم در اين زمينه ها سخت گير بود. وقتي كارها به دست كنسرسيوم افتاد، ايراني ها تا گريدهاي 10، 11 و حداكثر 13 مي آمدند و از 13 به بالا باز خيلي مشكل بود. آن موقع 20 گريدي بود. البته قبل از آن انگليسي هاي سيستم ديگري داشتند: جونيور و سينيور و.. كنسرسيوم شركتي را آورد كه كلاسيفيكيشن (رتبه بندي) جديدي درست كرد كه همين رتبه هاي A، B، C و D است كه الان هم هست.

* ايراني هايي مثل شما كه مدارك بالا هم داشتند، به چه كارهايي مشغول مي شدند؟

- اغلب كارمندهاي لابراتوار (Development Lab) بودند , كارهاي پژوهشي انجام مي دادند، اما روسا همه فرنگي بودند. اوايل كارهاي تخصصي هم اغلب توسط خارجي ها يا در خارج انجام مي شد.

* در اداره مهندسي پالايش آبادان، كار شما چه بود؟

اهدايي منوچهر پارسا

- در اداره پالايشگاه قسمت ها و دستگاه هاي مختلفي بود مثلا قسمت تقطير، كراكينگ، اسپشال پروداكت و.. من چند تا از اين واحدها را گشتم. بعد شدم رئيس مهندسي دستگاه هاي تقطير، بعد من را به واحد "اكونوميك اند انتگريشن" منتقل كردند. كار اين واحد ارزيابي پروژه ها و پيشنهاد پروژه هاي جديد بود، بعد ها دو اداره برنامه ريزي و مهندسي در هم ادغام شد.

كار اداره برنامه ريزي اين بود كه تعيين كند چه ميزان نفت به پالايشگاه اختصاص پيدا كند، چه ميزان به شركت ملي نفت و چقدر كنسريوم و .. برنامه مفصلي بود كه با كامپيوتر محاسبه مي شد. بعد آقاي سالار ظهوري، سرپرست دو اداره اي كه در هم ادغام شده بود، به مرخصي رفت و من را به جاي ايشان گذاشتند. اين آخرين سمت من در كنسرسيوم بود. 

* اما شما گفتيد به ايراني ها سمت بالا نمي دادند؟

- بتدريج و در اثر فشارها تا حدودي به افرادي كه گزارش كار آنها خوب بود، سمت هايي مي دادند. من خيلي علاقمند بودم و زحمت زيادي هم مي كشيدم. گاهي مشكلاتي را حل مي كردم كه حتي كارشناسان خارجي هم از حل اش عاجز مي شدند. براي نمونه يك بار يكي از واحدهاي SO2 پلنت كه براي توليد نفت چراغ، به كار مي رفت، دچار مشكل شد. نفت چراغ سابقا مصرف بالايي هم داشت. رئيس هلندي مان گفت من چند كارشناس را فرستاده ام و نتواسته اند مشكل را حل كنند، تو برو ببين ايراد از كجا است.

در واقع  SO2پلنت، آروماتيك نفت چراغ را از آن جدا مي كرد تا دود نكند. به هر حال ما از ابتدا شروع كرديم و تست هاي مختلف را انجام داديم تا اين كه متوجه شديم كارگراني كه برج را تميز مي كردند، يادشان رفته يكي از رينگ هاي سفالي برج جذب SO2 را پر كنند و كار به همين راحتي حل شد.

به هر صورت من سه تا چهار سال زودتر از بقيه امكاناتي مثل تلفن و ماشين اختصاصي داشتم. يعني يك خط تلفن در خانه داشتم كه اين را معمولا به كارمندهاي بالاي ده، دوازده سال سابقه مي دادند. همين طور تاكسي شركتي در اختيارم بود كه براي هر كاري مي توانستم از آن استفاده كنم. آنها به اين آساني امتياز نمي دادند. من سه بار استعفا دادم و هر دفعه به بهانه اي من را نگه مي داشتند.

* چرا استعفا مي داديد؟

- مي خواستم از تشكيلات كنسرسيوم به شركت ملي نفت بروم. چون مي ديدم كار سخت است و امكان پيشرفت ايراني ها كم. آن زمان شركت نفت در حال توسعه بود و شروع كرده بود به كارمند گرفتن از كنسرسيوم. از آن طرف كنسرسيوم در حال كوچك كردن تشكيلات و كم كردن هزينه ها بود. اما كساني را كه خوب كار مي كردند به آساني رها نمي كرد. ديده بودم كساني با گريدهاي پايين رفته بودند تهران و پست هاي خوبي در شركت نفت گرفته بودند.

از آن طرف، علي رغم كار سنگين در كنسرسيوم، با ارتقاي پست سازماني هم موافقت نمي شد. اين در شرايطي بود كه گاهي در آبادان دماي هوا در سايه تا 50 درجه مي رسيد. همه اينها سبب شد تقاضاي انتقال از كنسرسيوم به شركت ملي نفت را بدهم كه پس از كش و قوس هاي بسيار سرانجام موافقت شد.

* كمي در مورد تفاوت فعاليت هاي كنسرسيوم و شركت ملي نفت، در آن زمان توضيح دهيد.

عكس اهدايي پارسا

- قرارداد كنسرسيوم همان طور كه مي دانيد در سال 1332 ميان شركت ملي نفت و چندين شركت بزرگ بين المللي نفت يا همان هفت خواهران، بسته شده بود. بر اساس اين قرارداد، كليه فعاليت هاي غير اساسي (None Basic) يا غيرصنعتي به شركت نفت واگذار شد و كنسرسيوم كه مركب از دو شركت به نام هاي "شركت سهامي تصفيه نفت ايران" و ديگري "شركت سهامي اكتشاف و توليد نفت ايران" بود، كارهاي مربوط به اكتشاف، توليد و پالايش را انجام مي داد. در واقع كارهايي مانند فعاليت غيرصنعتي، خدماتي و توزيع بر عهده شركت ملي نفت بود.

* صادرات نفت چه؟

- صادرات هم در دست كنسرسيوم بود، البته شركت نفت نظارت داشت، يعني كنترل مي كرد كه چه مقدار وارد پالايشگاه شده، چه مقدار براي بايد به مصرف داخلي برسد، چه مقدار به كنسرسيوم داده مي شود، اما عمليات صادرات تماما در دست كنسرسيوم بود. در واقع تمام تشكيلات شركت نفت ساختماني با چند اتاق در روبروي سفارت آمريكا بود كه امروز فكر كنم بخش آموزش نفت است.

* اما شما گفتيد شركت ملي نفت در حال توسعه بود؟

- شركت نفت از زماني كه پالايشگاه تهران راه افتاد و مصرف هم بالا رفت، رو به توسعه گذاشت. در قرارداد كنسرسيوم آمده بود كه شركت ملي نفت هر ميزان فرآورده نفتي احتياج دارد به قيمت تمام شده از پالايشگاه آبادان برداشت كند. وقتي كنسرسيوم اين را قبول كرد، فكرش را نمي كرد كه مصرف نفت ايران به اين اندازه بالا برود. اواخر كه من آبادان بودم تقريبا قسمت زيادي از نفت، 60 تا 70 درصدش شامل نفت سفيد، نفت گاز و بنزين هواپيما را شركت نفت برمي داشت، چون فروش بالا رفته بود. بنا بر اين براي كنسرسيوم مقدار زيادي نفت كوره مي ماند. گاز هم كه همه اش مي سوخت. البته بعد گاز را از آغاجاري آوردند در پالايشگاه به جاي نفت كوره استفاده كردند.

* به اين ترتيب آيا كنسرسيوم با ساخت پالايشگاه ها مخالفت نمي كرد؟

- خوب ساخت پالايشگاه در داخل اين خاصيت را هم براي كنسرسيوم داشت كه شركت نفت، سوخت مورد نيازش را خودش تامين مي كرد و ديگر از كنسرسيوم نمي گرفت.

* در مجموع چند سال در كنسرسيوم خدمت كرديد؟

- حدود 15 سال در آبادان و ده سال قبل از انقلاب و رفتن كنسريوم به شركت ملي نفت منتقل شدم.

* در شركت نفت، چه مسئوليتي به شما سپرده شد؟

- در شركت نفت، اول كارشناس ارشد ارزيابي پروژه ها بودم، بعد شدم معاون مشاركت خارج كه رئيس آن آقاي قباد فخيمي بود كه قبل از من از كنسرسيوم به شركت آمده بود. بعد شدم رئيس مشاركت خارج از كشور كه تا زمان انقلاب در اين سمت بودم. در همين سمت بود كه به عضويت هيات مديره دو پالايشگاه در كره جنوبي و آفريقاي جنوبي درآمدم. اين دو پالايشگاه قرار بود يكي با مشاركت پنجاه- پنجاه ميان ايران و كره در بندر آنسان، و ديگري با مشاركت شركت توتال و ناترف (شركت ملي نفت آفريقاي جنوبي) در اين كشورساخته شود.

* شما در سمت رئيس مشاركت هاي خارج بوديد كه انقلاب رخ داد، ممكن است از خاطرات آن روزهاي تان بگوييد؟

- پرسنل نفت تمايل شان با انقلاب بود. البته در دفتر مركزي خبري از اعتصابات نبود و ما فقط شاهد تظاهرات مردم در خيابان ها بوديم. آن موقع دفتر مشاركت هاي خارجي در ساختمان مركزي در خيابان طالقاني در طبقه پانزدهم بود.

نفت و انقلاب

اما در پالايشگاه ها، بخصوص آبادان و مناطق نفتخيز، كارمندها در اعتصاب بودند. پالايشگاه آبادان تقريبا بسته بود. هوشنگ انصاري، مديرعامل وقت شركت ملي نفت، مي گفت شماها كه در آبادان بوده ايد، بگوييد چكار كنيم؛ يا برويد و به كاركنان بگوييد پالايشگاه را راه بياندازند و ما مي گفتيم وقتي كارمندها سر كار حاضر نشوند، نمي شود كاري كرد. البته آبادان هم رفتيم، اما حاصلي نداشت. و بالاخره انقلاب به پيروزي رسيد و كنسرسيوم، تهران، آبادان و مناطق نفتخيز را ترك كرد و كارها به دست شركت ملي نفت افتاد

* بعد از انقلاب شما به عضويت هيات مديره شركت ملي نفت درآمديد؟

- بله، من در آن موقع حدود 23 سال در نفت سابقه داشتم كه نزديك پانزدده سال آن در پالايشگاه آبادان و بقيه در شركت نفت در مشاركت هاي خارج از كشور و برنامه ريزي بود.

وقتي انقلاب شد، انصاري رفت و نزيه به عنوان اولين مديرعامل شركت ملي نفت بعد از انقلاب مشغول به كار شد. اما به سبب مشكلاتي كه براي او به وجود آمد، شوراي انقلاب و هيات وزيران تصميم گرفتند كه شركت نفت بشود وزارتخانه. و سه شركت نفت و گاز و پتروشيمي بروند زير نظر آن. وقتي اين اتفاق افتاد، آقاي معين فر به عنوان اولين وزير نفت معرفي شد كه ايشان نيز دكتر مرشد را قائم مقام خود كرد.

* از اين دوران چه خاطراتي داريد؟

- خوب، شرايط ويژه اي بود. گروه هاي مختلف در صنعت نفت هر روز در گوشه اي جلسه اي تشكيل مي شد و خيلي ها هم مي خواستند از اين جو به هم ريختگي سوء استفاده كنند. بنا بر اين بايد تلاش زيادي مي شد تا كارها به روال عادي بازگردد.

يكي از مسائلي كه از آن دوره يادم هست، اين بود كه دولت موقت بخشنامه اي را فرستاد كه حقوق ها را بيشتر از 15 هزار تومان ندهيد. ظاهرا اين تصميم در شوراي انقلاب گرفته شده بود.

در آن دوران من عضو هيات مديره شركت و مدير برنامه ريزي تلفيقي بودم. مسئول تهيه ليست حقوق ها هم من بودم كه توسط كامپيوتر انجام مي گرفت. به آقاي دكتر مرشد گفتيم كه اجرايي كردن اين دستور خيلي مشكل است. شركت نفت، اسكله دارد، بندر دارد خطر دارد، آتش است نمي شود با اين حقوق ها كار كرد. و كسي با اين حقوق ها آنجا نمي رود.

بنا بر اين نامه اي در هيات مديره تنظيم كرديم به اين مضمون كه قوانيني كه براي شركت هاي دولتي وضع مي شود، طبق قانوني كه هنوز معتبر است و اساسنامه شركت نفت است، شامل شركت نفت نمي شود. مگر صراحتا اسم شركت ملي نفت در جايي آورده شود.

در نهايت در زمان وزارت آقاي معين فر، اين مشكل به اين گونه حل شد كه ماهي 15 هزار تومان خالص پرداخت شد و بقيه را به شيوه هايي ديگر پرداخت كردند. ساير وزرا هم مشكل را هر كدام به شيوه خودشان حل كردند.

از اوايل انقلاب تا اواسط  سال1360 من مدير برنامه ريزي تلفيقي و عضو هيئت مديره شركت ملي نفت بودم. بعد به سبب خستگي درخواست بازنشستگي كردم و مدتي هم بازنشسته بودم، ولي با آمدن مرحوم تندگويان و با حكم ايشان، مجددا در همان سمت ادامه خدمت دادم.

در همين دوران بازنشستگي بود كه به من خبر دادند هيات دولت تصميم گرفته كه سهام ايران در پالايشگاه هاي كره و آفريقاي جنوبي فروخته شود. همان طور كه گفتم اين پروژه ها مشاركتي بود و ما در پالايشگاه كره 50 درصد سهم داشتيم. گفتند تو به عنوان معضو هيات مديره اين پالايشگا ها بايد بيايي و استعفا بدهي. راستش من با فروش اين سهام موافق نبودم، اما چون تصميمي بود كه گرفته شده بود، گفتم دستورش را بدهيد، تا من استعفا بدهم. كه پس از دريافت يك نامه از معاون مدير امور بين الملل آقاي سيد مهدي حسيني، استعفايم را نوشتم و تحويل دادم.

* دليل مخالفت شما چه بود؟

چون با اين پالايشگاه ها ما مي توانستيم با خريدار و مصرف كننده نفت تماس مستقيم داشته باشيم. اجازه بدهيد براي توضيح اين مسئله كمي به عقب برگردم. زماني كه كنسرسيوم در ايران فعاليت مي كرد، ما نفت خام صادر مي كرديم، اما صادرات پروداكت (فرآورده) نداشتيم. صادرات فرآورده كار مشكلي بود، چون نفت خام با سوپر تانكر صادر مي شد و كرايه اش خيلي كمتر از فرآورده بود. فرآورده را به شرطي مي شد صادر كرد كه راه كوتاه باشد. آن زمان فرآورده از آبادان صادر مي شد و نفت خام از بندر ماهشهر. در ماهشهر كشتي 50 هزار تني مي توانست نفت خام بار كند و ببرد، ولي فرآورده را نمي توانستند ببرند. بعدها آمدند فرآورده را از طريق خط لوله به بندر ماهشهر منتقل كردند، ولي كشتي هايي كه فرآورده را مي برد، كرايه اش خيلي سنگين بود.

خوب مشتري كه نفت خام نمي خرد. مردم نفت را از فروشگاه ها مي خرند، پس بايد نفت را تصفيه شده بدهيد، از آن طرف كنسرسيوم نمي خواست ما با خريدار و مصرف كننده تماس داشته باشيم. كرايه كشتي ها دست آنها بود، قيمت را بالا مي بردند و طرف را ورشكست مي كردند.

* يعني اگر ما نفت را در مقصد تصفيه و به مصرف كننده مي داديم، سود بيشتري نسبت به خام فروشي عايدمان مي شد؟

- نه، حتي در آن صورت هم يكي دو سنت در هر بشكه كمتر گيرمان مي آمد، اما در عوض دست ما به بازار مي رسيد، يعني چيزي كه شركت هاي نفتي تمايلي به آن نداشتند و چنانچه مي دانيد قبل از انقلاب حتي نمي گذاشتند ما پالايشگاه بسازيم. به هر حال وقتي هيات دولت گفت اين پالايشگاه ها را بفروشيم، پالايشگاه بندر آنسان در كره جنوبي، تمام شده و در حال پروداكشن (توليد) بود و ما هر چه استدلال كرديم يك جو انقلابي به راه افتاده بود و گفتند اين قراردادها استعماري است و حرف ما موثر واقع نشد. آن  زمان هر كدام از اين پالايشگاه ها را 25، 26 ميليون دلار فروختيم، الان يك ميليارد دلار هم بيشتر مي ارزد، شايد دو ميليارد.

* گفتيد با درخواست شهيد تندگويان به خدمت در نفت ادامه داديد.

- من به درخواست آقاي معين فر و شهيد تندگويان پس از بازنشستگي هم تا سال 1360 به خدمت ادامه دادم و كماكان عضو هيات مديره و مدير برنامه ريزي تلفيقي بودم. اين در حالي بود كه جنگ تحميلي شروع شده و شرايط دشواري بود. هر چند وقت يك بار من كه مديربرنامه ريزي بودم، به همراه بوترابي كه مدير مهندسي بود و مهندس تندگويان مي رفتيم آبادان. با هواپيماهاي سي 130، روي جعبه هاي مهمات مي نشستيم، مي رفتيم اهواز پياده مي شديم. از اهواز با ماشين مي رفتيم آبادان و بعد از اين كه آبادان محاصره شد مي رفتيم ماهشهر، از ماهشهر با هلي كوپتر در ارتفاع كم مي رفتيم به سمت آبادان كه رادارها نبينند. شهر در تيررس عراقي ها بود و يادم هست كه يك بار دويست متر را در جوي هاي فاضلاب حركت كرديم تا برسيم به ستاد و در بين راه خمپاره نزنند.

* در آبادان چه كارهايي انجام مي داديد؟

آبادان جنگ

- پالايشگاه و تاسيسات نفتي در خطر بود. برخي تجهيزات بايد نجات داده مي شد يا به مكان هاي ديگر انتقال مي يافت. براي مثال بخش كامپيوتر پالايشگاه در منطقه اي به نام "پالم گرو" كنار شط، درست روبروي عراق بود. كاركنان نفت تجهيزات آن را در شب و زير گلوله هاي خمپاره خارج مي كردند و مي بردند به بهمنشير، تا آنجا به ماهشهر و بالاخره به تهران به ساختمان پخش در سپهبد قرني مي فرستادند. من به عنوان يكي از مديران نفتي واقعا دست اين افراد را مي بوسيدم.

پالايشگاه آبادان هم در اثر جنگ خوابيده بود كه خوشبختانه پالايشگاه اصفهان شروع به كار كرده بود و گر نه كشور با مشكلات زيادي مواجه مي شد.

* ظاهرا كامپيوترهاي نفت در آبادان نيز نخستين كامپيوترهاي وارد شده به كشور بودند..؟

- تا جايي كه يادم هست اولين كامپيوترهايي كه به كشور آمد، دو كامپيوتر 1401 بود كه يكي را كنسرسيوم براي پالايشگاه آبادان و ديگري را هم بانك صادرات خريده بود. بعد يك 1620 فني بود كه در دفتر كنسرسيوم در تهران بود. ما برنامه هاي "لينيرر پروگرامينگ" را با كامپيوترهاي فني تهران انجام مي داديم. هر وقت مي خواستيم برنامه سه ماهه را آماده كنيم مي آمديم تهران و در ساختماني در خيابان جمهوري كه الان به ساختمان يغما معروف است، اين كار را انجام مي داديم. قبل از اينها هم وسيله اي داشتيم به نام "هالرويت ماشين" كه بوردهاي بزرگي داشت و با آن محاسبات حسابداري را انجام مي داديم.

كامپيوتر آبادان كارهاي حسابداري را انجام مي داد، بخش مهندسي هم با فورترن كارهايي مي كرد و برخي مواقع برنامه هاي خيلي كوچك لينير پروگرامينگ را هم دو، سه ساعتي طول مي كشيد تا انجام دهد. حجم كامپيوترها هم قابل مقايسه با حالا نبود. ساختماني كه كامپيوتر در آن قرار داشت، مساحتي بين 500 تا 600 متر را شامل مي شد، با ديوارهاي مخصوص و شيشه هاي دو پنجره. سرعت شان هم كه در مقايسه با كامپيوترهاي امروز خيلي كند بود. كارهايي را كه ما با آن كامپيوترها انجام مي دهيم، كامپيوترهاي كوچك امروزي ظرف چند دقيقه انجام مي دهند.

* برگرديم به زمان جنگ و همكاري با شهيد تندگويان، آيا در سفر اخري كه منجر به اسارت شيهد تندگويان شد، هم همراه ايشان بوديد؟

- در واقع در آن سفر هم من بايد با ايشان مي رفتم. اما قبل از سفر زنگ زد خانه ما و گفت اين بار  تعدادي از نمايندگان مجلس با من هستند و در پرواز جا نيست، پس از اين رفت و برگشت براي انجام كارها دو مرتبه ميرويم. اما در سفر بعدي شما هم بايد باشي. به هر حال قسمت نبود در آن سفر همراه ايشان باشم. اما آقاي بوترابي رفت كه البته خودروي اي كه او در آن بود، به دست عراقي ها نيفتاد و توانست برگردد.

* آيا بعد از رفتن مهندس تندگويان هم در صنعت نفت مانديد؟

- بعد از آقاي تندگويان، تا سادات قائم ايشان بود و تا آمدن غرضي به خدمت ادامه دادم و بعد به خدمت خاتمه دادم، چون واقعا مريض بودم. ده روز هم در بيمارستان بستري بودم، ابتدا با استعفاي من مخالفت كردند، ولي بالاخره موافقت شد.

بعد از اين كه خدمت در نفت را ترك كردم، يك سال استراحت كردم، بعد تعدادي از دوستان قديمي من در آبادان كه يك شركت مهندسي را در زمينه نفت و پتروشيمي، راه­اندازي كرده بودند، سراغم آمدند و حدود ده سال رئيس هيات مديره و مديرعامل اين شركت بودم كه در زمينه نفت، گاز و پتروشيمي فعاليت داشت. در اين مدت نيز ارتباط مستقيمي با صنعت نفت داشتم، براي مثال مهندسي تفصيلي تاسيسات گاز كنگان را با دو شركت ديگر ايراني، و كارهاي برنامه ريزي و طرح نارگان را انجام داديم.

* در مجموع چند سال در نفت خدمت كرديد؟

- خدمت رسمي تا زمان بازنشستگي اندكي كمتر از 25 سال، اما پس از آن هم نزديك به دو دهه به طور مستقيم و غيرمستقيم با صنعت نفت همكاري داشتم.

* نظرتان در مورد موزه نفت چيست؟

- به نظر من جمع آوري و عرضه اسناد و مدارك مختلف از گذشته تاريخ نفت در اين موزه مي تواند اطلاعات ارزشمندي را به بازديد كنندگان منتقل كند كه نه فقط براي نفتي ها كه براي خارج از اين صنعت نيز مفيد و قابل استفاده باشد. بويژه در بخش مدارك و اسناد كارهاي زيادي مي شود انجام داد.

به همين دليل است كه من امروز مدارك و اسنادي را براي موزه آورده ام و فكر مي كنم اگر از تجارب گذشته استفاده كنيم در بسياري از زمينه ها، بويژه در برنامه ريزي ها از تكرار اشتباهات جلوگيري خواهد شد.

گفت و گو از مهرداد علمداري