گفت و گو با حسين مشكلاني، بازنشسته و پيشكسوت نفتي

سه شنبه هفتم فروردين ماه 1397گفت و گو با حسين مشكلاني، بازنشسته و پيشكسوت نفتي

عمرم گذشت بر سر كاري كه داشتم


حسين مشكلاني متولد سال 1307 در اصفهان است و كار در صنعت نفت را با مهاجرت به شهر مسجد سليمان در اوايل دهه 1320 خورشيدي آغاز كرده است. او اكنون دوران بازنشستگي را در زادگاهش، يعني اصفهان مي گذراند.

براي ديدار و گفت و گويي با او به خانه اش مي رويم، خانه اي كه در و ديوارهايش پر است از يادگارهاي دوران خدمت.

مشكلاني شمرده شمرده براي مان از گذشته مي گويد و ما در محاصره مبلمان و اثاثيه اي قديمي كه شركت نفت به كاركنانش مي داد و مشكلاني سال ها آنها را نگه داشته است، براي ساعاتي به گذشته مي رويم و گوشه هايي تلخ و شيرين از زندگي اين پيشكسوت نفتي را مرور مي كنيم.


* آقاي مشكلاني از نحوه ورودتان به نفت بگوييد؟

- من در اصفهان به دنيا آمدم و تا كلاس نهم در اين شهر درس خواندم. دوران ابتدايي را در دبستان عصر پهلوي گذراندم. بعد به هنرستان صنعتي رفتم كه آلماني ها آن را اداره مي كردند. سال اول هنرستان بودم كه پدرم به رحمت خدا رفت و در نتيجه من و مادرم و خواهر و برادر كوچترم تنها مانديم.

زمان جنگ جهاني دوم بود و با شدت گرفتن جنگ، آلماني ها هم رفتند و يك سال آقاي خليل اله اسفندياري، پدر ثريا اسفندياري اداره هنرستان را بر عهده گرفت. سال بعد او هم رفت و هنرستان تعطيل شد. فكر كنم اين همان مدرسه اي است كه امروز با نام دبيرستان ابوذر در اصفهان شناخته مي شود.

به هر حال مشكلات پيش آمده به اضافه شرايط بد اقتصادي زمان جنگ، سبب شد كه خانواده ما براي يافتن كار در شركت نفت، به توصيه يكي از دوستان كه فرزندانش ابواب جمعي شركت نفت بودند، عازم مسجد سليمان شود.

حسين مشكلاني عكس يادگاري

عكس يادگاري از دوران ابتدايي در اصفهان


وقتي در سال 1321 به مسجد سليمان رسيديم، فرداي آن روز من را در دبيرخانه مركزي شركت نفت استخدام كردند. آن موقع 9 كلاس سواد داشتن، خيلي مهم بود. رئيس دبيرخانه شش كلاس سواد داشت. به هر صورت من كه مقداري هم آلماني بلد بودم، به عنوان "چكر" يا همان كارمند جزء در بايگاني دبيرخانه استخدام شدم. شش ماه انگليسي ياد گرفتم و بعد به كارمند نوآموز ارتقا پيدا كردم.

آن موقع 17 سال سن داشتم و بعد كه به 18 سالگي رسيدم، جونيور استف شدم، يعني كارمند پايين رتبه كه بعد از آن با ترفيع درجه شغلي، سينيور استف، يعني كارمند رتبه دار شدم. هفت سال با انگليسي ها كار كردم. در آن دوره تا ملي شدن صنعت نفت، سمت هاي بالا دست انگليس ها بود.

* بنا بر اين وضع مالي خانواده كمي سر و سامان گرفت؟

بله، با تغييراتي كه پيش آمد و من هم ترفيعاتي گرفتم، وضع مالي خانواده كمي بهتر شد. از طرفي برادر كوچك ترم، مصطفي هم به سر كار رفت، او 12 سال بيشتر نداشت و در تنها كتابفروشي مسجد سليمان به عنوان توزيع كننده روزنامه مشغول به كار شد. البته او رورنامه ها را براي كاركنان نفت مي برد و بعدها هم بعدها به استخدام شركت نفت درآمد. الان هم كه شما ايشان را مي شناسيد كه مسوول كانون كارمندان بازنشستگان نفت در اصفهان است. به هر حال در سال هاي بعد، برادر ديگرم هم به نام عبدالمحمود به استخدام صنعت نفت درآمد. او 21 سال در جزيره خارك سكونت داشت و در ايام جنگ تحميلي مسئول كنترل اتاق صادرات نفت بود كه البته ايشان در قيد حيات نيست و پس از بازنشستگي به رحمت ايزدي پيوست. به هر حال از همان روز كه به مسجد سليمان آمديم زندگي كا با نفت پيوند خورد و با نفت زندگي كرديم.

حسين مشكلاني ظروف

مشكلاني و برادرش در حال نشان دادن ظرف و ظروف قديمي اهدايي شركت نفت


* كمي از كارتان در شركت نفت مسجد سليمان بگوييد.

من از جمله كارمندان پرتلاش و علاقه مند بودم. همان طور كه گفتم ابتد بايگان بودم. بعد رفتم رجيستري يا ثباتي كه نامه ها را ثبت مي كرديم. و بعد در پست نفت رفتم كه داراي دو بخش اداري و شخصي بود.

* يعني امور پستي هم در مسجد سليمان زير نظر نفت بود؟

بله، نفت براي خودش پست هم داشت و من شش، هفت سال هم در آنجا كار كردم. پست نفت شامل دو قسمت مي شد، قسمت شخصي و اداري. نامه هاي شخصي مربوط به افراد و پرسنل نفت مي شد و نامه هاي اداري هم مربوط به كارهاي اداري بود. اما نامه هاي شخصي كارمندهاي خارجي و سينيور (ارشد) را به وسيله چند كارگر پستچي و ماشين هايي كه دراختيارشان بود، به در خانه هاي شان مي فرستاديم. نامه هاي كاركناني كه كارمند جونيور يا كارگر بودند هم به ادارات يا كارگاه هاي شان ارسال مي شد.

يادم هست نامه هاي اداري را وزن مي كرديم و به قيمت آن روز روي آنها تمبر مي چسبانديم، بعد مهر و لاك مي زديم و باطل مي كرديم. قيمت تمبرها از ده شاهي به بالا بود. پست مسجد سليمان دو ماشين در اختيار داشت و در واقع دو پست بان بودند. اگر مسجد سليمان را از چاه نمره يك به دو قسمت تقسيم كنيم، يكي چشمه علي است و ديگري به سمت بنگله و منازل كارمندي. هر كدام از اين دو قسمت را يك پست بان پوشش مي داد.

مشكلاني تمبر

آلبوم تمبري كه يادگار روزهاي خدمت در پست شركت نفت در مسجد سليمان است


شده بودكنيم، يك قسمت چشمه يكي نامه هاي را از قسمت اداره مركزي تا چشمه علي مي برد و ديگري به سمت بنگله ها، يعني خانه هاي كارمندي و بي بيان مي رفت. در واقع شهر را دو قسمت كرده بودند. البته نامه هايي كه ما آماده مي كرديم قبل از ارسال بايد توسط آواتيك گالاستيسانس، رئيس دبيرخانه امضا مي شد.

* كار با روساي انگليسي چگونه بود؟

البته انگليسي ها در كار اداري خيلي دقيق و منظم بودند، اما طبيعتا دوست نداشتند ايراني طوري كار را ياد بگيرند و بر آن مسلط شوند كه ديگر نياز به وجود آنها نباشد!

* در چه سالي ازدواج كرديد؟

سال 1329 ازدواج كردم. يعني 8 سال بعد ورود به نفت، حاصل اين ازدواج پنج فرزند بود، چهار پسر و يك دختر. يكي از پسرهايم داراي مدرك كارشناسي ارشد است و سه تاي ديگر مدرك كارشناسي دارند. دخترم هم پزشكي خوانده و دكتر است. فرزندانم اكنون برخي در خارج از كشور هستند و بعضي هم در داخل و گاه و بي گاه به من سر مي زنند. اما همسرم متاسفانه در سال 1370 در اثر بيماري سرطان درگذشت و مرا تنها گذاشت.

* بعد از پست نفت، در كجا مشغول خدمت شديد؟

من بعد از آن كه در پست نفت مسوول پست هاي داخلي شدم، به بخش رجيستر ثبت مكاتبات رفتم، دوسال اونجا ماندم و بعد به بايگاني مركزي رفتم. در اين بايگاني كليه سوابق مناطق نفتخيز نگهداري مي شد. هشت سال در آنجا بودم و بعد من را براي مدت 6 ماه و به صورت موقت و به عنوان رييس دبيرخانه و روابط، به بندر ماهشهر فرستادند. 

بعد از ماهشهر، رييس دبيرخانه و روابط اهواز شدم. اهواز در مناطق نفتخيز جنبه مركزيت داشت و نسبت به ساير مناطق توسعه يافته تر بود، براي همين دسترسي خوبي كه به نواحي نفتي داشت و اداره خيلي از مناطق دور و نزديك، زير نظر مديران كل كه در اهواز مستقر بودند، قرار داشت.

حسين مشكلاني لوازم

بسياري از وسايل خانه مربوط به دوران كاري مشكلاني در نفت است


* چه خاطراتي از اين دوران داريد؟

يادم هست در اوايل توسعه ميدان هاي نفتي بسياري از جاهايي كه قرار مي شد در آنها چاه نفت زده شود، در املاك شخصي يا دولتي واقع مي شد كه در واقع مالك داشت، اما بر اساس قوانيني كه در مجلس به تصويب رسيده بود، شركت نفت مي توانست، اين املاك را تصاحب كند و در آنها عمليات نفتي انجام دهد؛ البته بايد رضايت مالكان را جلب مي كرد.

براي همين مسئول ارزياب از اداره روابط شركت نفت مي رفت و ملك را ارزيابي مي كرد، بعد نتيجه ارزيابي به اداره حقوقي مي رفت تا تعيين غرامت شود. بعد خسارت ديده مي آمد محضر و اگر ملك شخصي بود بايد هزينه اش پرداخت مي شد يا در مورد ملكي كه كشاورزي بود بايد غرامت كشاورزي پرداخت مي شد و ...

* اگر مالك و شركت نفت به توافق نمي رسيدند، چه؟

همان طور كه گفتم قانوني بود، اگر اشتباه نكنم ماده 23 قانون، كه مالكان را موظف مي كرد با شركت نفت به توافق برسند، چرا كه در غير اين صورت شركت مي توانست حتي بدون اجازه مالك زمين را تصرف كند. البته من نمي دانم حالا قوانين چطوري است.

زماني، گمان مي كنم حدود سال 1342 يا 1343 بود كه در منطقه زيتون كارمندي اهواز مي خواستند چاه نفت بزنند، چون در زير آن يك ميدان نفتي تشخيص داده شده بود. برآوردها نشان داد كه براي انجام اين كار تعداد زيادي از خانه هاي مردم بايد خراب شود. براي همين تصميم گرفته شد از جايي دورتر، يعني در نزديكي فرودگاه اهواز، نزديك همان جايي كه الان هتل اهواز ساخته شده است، يك چاه انحرافي به ميدان مزبور بزنند. اين چاه به طور مايل به طرف ميدان مورد نظر مي رفت. جاهاي ديگري هم بود كه مجبور مي شدند چاه هاي انحرافي بزنند.

* ميدان هاي نفتي چگونه شناسايي مي شد؟

حسين مشكلاني

* نفت براي خودش پست هم داشت و من 6، 7 سال هم در آنجا كار كردم... نامه هاي شخصي كارمندهاي خارجي و سينيور (ارشد) را به وسيله چند كارگر پستچي و ماشين هايي كه دراختيارشان بود، به در خانه هاي شان مي فرستاديم.


- مثل امروز با لرزه نگاري، البته با وسايل ابتدايي تر. گاهي هم در منطقه انفجار ايجاد مي كردند و از خاك هايي كه به هوا برمي خاست عكس مي گرفتند. يعني زمين را به قطر 15 تا 30 مترا حفر مي كردند و مواد منفجره را در زمين جاسازي مي كردند. اين كارها بيشتر دست آلماني ها و فرانسوي ها بود كه در بخش زمين شناسي شركت نفت بودند، از جمله شركت شلمبرجر.

* شما در اداره روابط و بخش ارزيابي، تا چه اندازه با مسائل فني نفت آشنايي داشتيد؟

- طبعا به مرور اين اطلاعات را به دست آورده بوديم، مثلا مي دانستيم كه مخازن ميدان هاي نفت ايران به صورت حوضچه اي يا مخزني نيست، يعني بيشتر سنگي است. در اين گونه مخازن، گاز به همراه نفت هست، حال آن كه مخازن مخزني، مثل مخازن آمريكا، گاز ندارند. در اهواز مثلا سمت انديمشك تا آغاجاري يك بستر سنگي وجود دارد كه هم نفت و هم گاز در اين بستر سنگي قرار دارند. حدود ده هزار متر كه پايين مي روي چاه هاي آسماري است،  بعد اسماري مي رسد به گچساران و پايين تر از آن ايلام و اگر روزي اين هم تمام شود، نوبت به لايه بنگستان مي رسد. در واقع اين پنج لايه شناسايي شده است.

* وقتي در اداره روابط بوديد از چه مناطقي بازديد كرديد؟

- من به عنوان رئيس روابط به همراه يك ارزياب از اداره ارزيابي و يك حقوقدان از اداره حقوقي، جهت تعيين خسارت وارده به ملك يا مالكين زمين مورد تصرف براي عمليات شركت نفت به مناطق مختلفي مراجعه مي كرديم كه از جمله آنها مي توانم از دشت ميشان، سوسنگرد، طلايه، چنگوله، فكه، كهر، جلالوند و عثمان وند كردستان، سيمره، كوهدشت، ايلام، جزاير كيش، قشم، هرمز، هنگام، خارك، بي بي حكيميه و ... را نام ببرم. به طور كلي مسافرت به اين مكان ها از سال 1330 لغايت 1345 انجام گرفت. بعضي از چاه هاي آزمايشي به نفت و بعضي هم به گاز رسيد و بعضي هم هيچ گونه ثمري نداشت.

* آقاي  مشكلاني شما در چه سالي بازنشسته شديد؟

- من در مهر ماه سال 1358 با 36 سال سابقه كاري و در سن 51 سالگي بازنشسته شدم. آن زمان رييس دبيرخانه روابط شركت ملي نفت در اهواز بودم. بازنشستگي ام  بر اساس بخش نامه اي بود كه كاركنان بالاي 50 سال مي توانستند تقاضاي بازنشستگي كنند. البته قرار بود، مبلغي به عنوان پاداش به ما پرداخت شود، اما آقاي غرضي كه آمد، با آن مخالفت كرد و اين مبلغ را به ما ندادند.

 * در اتاق شما مقدار زيادي تمبر و آلبوم تمبر مي بينيم، اينها يادگارهاي دوران كاري شما در اداره پست مسجد سليمان است؟

- بله، من در 6، 7 سالي كه در آنجا كار كردم به جمع آوري تمبر علاقه مند شدم و همين طور كه الان مي بينيد مقدار زيادي از اين تمبرها دارم كه متعلق به آن دوران است. حتي بعضي از اين تمبرها خارجي است و الان بايد ارزش زيادي هم داشته باشد.

پنكه مشكلاني

بخشي ديگر از تجهيزات قديمي كه هنوز در خانه مورد استفاده قرار مي گيرد


* خيلي از اثاث و لوازم خانه تان هم قديمي به نظر مي آيد.

- همين طور است. اغلب اين وسايلي كه در خانه مي بينيد، همان وسايلي است كه شركت نفت به كارمندانش مي داد. مثل ميز نهارخوري، كمد و ظرف و ظروفي كه در داخل آنها است. من اينها را ساليان سال نگه داشته ام، برخي شان خيلي قديمي است و حتي مواردي پيدا مي شود كه ساخت انگلستان است.

* حاضر هستيد تعدادي از اينها را به موزه نفت اهدا كنيد؟

- (مي خندد) اجازه بدهيد در اين زمينه فكر كنم.

* در ميان دستنوشته هاي شما شعر هم هست، آيا اينها را خودتان گفته ايد؟

- بله من به ادبيات و شعر علاقه مند هستم. يعني از همان زماني كه هنرستان مي رفتم، اين احساس در من وجود داشت. البته ورود به نفت و درگير شدن در زندگي خانوادگي و شغلي اين امكان را به وجود نياورد كه بتوانم در رشته ادبيات تحصيل كنم، اما چند شعرهايي از خودم دارم، اگر چه تعداد آنها زياد نيست.

* آيا ممكن است يكي از شعرهاي تان را براي مان بخوانيد؟

- بله، حتما. فكر مي كنم اين چند سطر براي شما جالب باشد:
عمرم گذشت بر سر كاري كه داشتم

ماندم كنار قول و قراري كه داشتم

در آسياب عمر به پيري سپيد شد

موي سياه غاليه باري كه داشتم

در پشت شيشه ها به تماشا نشسته اند

آن چشم هاي سياه و خماري كه داشتم

قدم خميده گشت و به پايان نمي رسد

اميد وصل دولت ياري كه داشتم

....

* ممنون از شركت شما در اين گفت و گو.