گفت و گو با رضا احمدي بازنشسته و پيشكسوت نفتي

دوشنبه هفتم خرداد ماه 1397گفت و گو با رضا احمدي بازنشسته و پيشكسوت نفتي

صيانت از نفت در روزهاي پرآشوب


رضاقلي احمدي، متولد سال 1323 در خانواده اي كشاورز در شهركرد است. او تحصيلات متوسطه را در هنرستان صنعتي اهواز به پايان برده و با معدل بالا ديپلم گرفته است. دوران خدمت سربازي احمدي در سپاه دانش آن زمان سپري شده است. احمدي پس از فارغ التحصيلي در رشته مكانيك، از هنرسراي عالي تهران (دانشگاه علم و صنعت كنوني) در سال 1352، در واحد تعميرات پالايشگاه تهران مشغول به كار مي شود.

وقوع انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي و دوران بازسازي پس از جنگ، از جمله رويدادها و حوادثي است كه احمدي از نزديك د صنعت نفت شاهد آنها بوده و به قول خودش در همه اين مدت او و همكارانش تلاش داشته اند تا از ميراث اين صنعت صيانت كنند. آنچه در پي مي آيد حاصل گفت و گويي است كه در فرصتي كوتاه به هنگام ديدار ايشان در اصفهان انجام شده است. با هم مي خوانيم:


* جناب آقاي احمدي، شما متولد شهركرد هستيد، چطور شد خانواده به اهواز رفتند و شما سر از نفت درآورديد؟

- من در قصبه "بن" در 18 كيلومتري شمال شهركرد، مركز استان چهارمحال و بختياري به دنيا آمدم. خانواده ما يك خانواده كشاورز بود و پدرم در اصطلاح آن روزها به عنوان رعيت كار مي كرد. از طرفي وضع كشور هم در آن دوران نابسامان بود و فشارها و تنگناهاي مالي سبب شد كه پدر و مادرم به همراه سه فرزند (دو دختر و يك پسر) به اهواز مهاجرت كنند. در اهواز پدرم به كار خريد و فروش آهن بصورت خرده پا، مشغول شد.

كارگاه مركزي اهواز

زندگي ما در اين شرايط غريب و ناآشنا، در وضعي پايين تر از متوسط سپري مي شد. من مدرسه ابتدايي و سيكل اول دبيرستان را با معدل هاي عالي طي كردم و سپس در هنرستان صنعتي اهواز مشغول تحصيل شدم. پس از اخذ ديپلم نيز به خدمت سربازي رفتم.

از آنجا كه در پادگان آموزشي، بين 500 نفر، رتبه اول را دريافت كردم، به عنوان سپاهي دانش، براي آموزش فرزندان روستاييان، راهي روستا شدم و در پايان دوره خدمت نيز عنوان سپاهي ممتاز را كسب كردم كه امتياز خوبي بين همقطاران بود.

* بنا بر اين با يك چنين پشتوانه خوب تحصيلي، موقعيت براي ادامه تحصيل شما فراهم بود؟

- بله همين طور است و من توانستم براي ادامه تحصيل به هنرسراي عالي تهران،  كه بعدها به دانشگاه علم و صنعت تغيير نام داد، وارد شوم و در رشته كارشناسي مكانيك مشغول تحصيل شوم.

* بعد از فارغ التحصيلي در دانشگاه بود كه به نفت آمديد؟

- خير، بعداز اين كه مدركم را گرفتم، چندي در  انستيتو ماشين هاي كشاورزي و آب و خاك اهواز به تدريس پرداختم. اما هميشه علاقه مند بودم كه در صنعت نفت خدمت كنم، تا اين كه بالاخره در سال 1352 چنين فرصتي فراهم شد و من توانستم با شرايط خوبي در واحد تعميرات پالايشگاه تهران مشغول به كار شدم.

* چطور شد در اهواز جذب نفت نشديد؟

خوب اين موقعيت در اهواز پيش نيامد، از طرف ديگر من تهران را ترجيح مي دادم، هر چند بعدها به دلايلي، از جمله سرپرستي پدر و مادر پيرم كه در اهواز بودند، به ناچار به مناطق نفتخيز جنوب در اهواز انتقال پيدا كردم و در اداره تعميرات كار جديد را شروع كرد.

* از اين دوران خاطره خاصي يادتان هست؟

- يادم هست آن زمان حراست نفت با ژاندرامري بود تا اين كه دكتر اقبال، مديرعامل وقت شركت نفت، گفت حراست بايد از خود نفتي ها باشد و حراست نفت را به طور مستقل پايه گذاري كرد. اولويت استخدام نيز با فرزندان خانواده هاي نفتي بود تا با دلگرمي بيشتري كار كنند. البته براي راه اندازي حراست نفت، از ارتش و ژاندارمري هم كمك گرفته شد.

رضا احمدي و چمران

نكته ديگر حضور خارجي ها تا قبل از انقلاب در صنعت نفت بود. بسياري از كارشناسان و مديران خارجي بودند و طبعا ما، بويژه نيروهاي جوان صنعت نفت از حضور و امتيازاتي كه آنان داشتند دل خوشي نداشتيم. بعضي از افسران انگليسي بودند كه قبلا در سودان خدمت كرده بودند، يا يك نفر آمريكايي كه در نزديكي ها انقلاب من يك روز كه با او بحث مي كرديم، دست كردم و به شوخي، كارت شناسايي اش را از جيب يقه كتش درآوردم و گفتم: شما به زودي ديگر به اين كارت ها احتياج نخواهيد داشت، چون بايد برويد!

* آن زمان در نفت كاركنان به دو گروه كارمندي و كارگري تقسيم مي شدند، آيا از اين موضوع هم خاطره اي داريد؟

بله، در كارگاه مركزي اهواز كه بودم، كارگران زيادي تلاش مي كردند تا مدرك ديپلم بگيرند و از كارگري به كارمندي تبديل وضعيت شوند. مي دانيد دارندگان مدرك ديپلم و بالاتر كارمند مي شدند، اما در اين زمينه سختگيري هاي زيادي مي شد. يعني متقاضي علاوه بر دريافت مدرك، بايد مصاحبه اي مي داد كه هشت نفر در اتاقي از او سوال و جواب مي كردند و اتفاق مي افتاد كه كسي بارها از اين مصاحبه ها ناكام مي شد و هر بار بايد 6 ماه صبر مي كرد تا مجددا در امتحان شركت كند.

ما در بعد از انقلاب كه پرونده ها را نگاه مي كرديم به موارد جالبي در مورد دليل يا دلايل مردود شدن در مصاحبه برمي خورديم. مثلا يك نفر همه سوالات اداري و كارشناسي اش را خوب جواب داده بود، اما در ابتداي ورود به اتاق وقتي ديده بود كه در نيمه باز است، بدون در زدن وارد شده بود. به عبارتي براي ورود به اتاق اجازه نگرفته و اين از نظر مصاحبه شوندگان يك پوئن منفي به حساب مي آمد، چرا كه يك كارمند نفت بايد تمام اصول و ديسيپلن را به خوبي رعايت مي كرد و گرنه شايسته چنين موقعتي نبود. يا يك نفر ديگر رد شده بود صرفا به اين خاطر كه بعد از پايان مصاحبه وقتي به او اجازه داده بودند، چايش را بنوشد، قند را در چاي زده بود و آن را هورت كشيده بود! البته بعد از انقلاب اين سختگيري ها كمتر شد.

* بنا بر اين وقتي انقلاب شد، شما در اداره تعميرات نفت اهواز بوديد؟

- خير، من در سال 1356 از اداره تعميرات به اداره كل مهندسي و ساختمان نفت و گاز منتقل شدم. اين در شرايطي بود كم كم نسيم انقلاب وزيدن مي گرفت. ما هم فعالانه در اعتصابات شركت مي كرديم. در بهمن 1356، زماني كه امام (ره) در پاريس بود، هياتي را سرپرستي مرحوم مهندس بازرگان به مناطق نفتخيز فرستاد. هدف اين هيات مذاكره با اعتصابيون براي تامين نفت خام پالايشگاه هاي آبادان و تهران براي تامين مصرف داخل بود. در آن زمان كميته اي به نام "كميته تامين سوخت داخلي" تشكيل شد كه من هم جزو افراد آن بودم. تلاش هاي زيادي كرديم تا سوخت براي توزيع در داخل كشور فراهم شود.

* آن موقع احساس پرسنل نفت نسبت به انقلاب چگونه بود؟

 در آن شرايط اكثرا با انقلاب بودند و اگر چه خيلي از كارها و پست هاي مهم به دست مديران و كارشناسان خارجي بود، اما خوشبختانه انقلاب موقعي اتفاق افتاد نيروهاي تحصيلكرده مجرب و استادكار ايراني هم داشتيم. براي نمونه در سال 1360، يعني حدود سه سال پس از انقلاب، كشور ليبي براي راه اندازي صنعت نفت خود از كارشناسان ايراني استفاده كرد.

در جريان ملي شدن صنعت نفت، رزم آرا مي گفت كه ايراني يك آفتابه نمي تواند بسازد، اما ديدم كه ايراني ها صنعت نفت را خودشان اداره كردند و اين صنعت برخلاف انتظار خارجي ها، از هم نپاشيد.  

* و بالاخره انقلاب پيروز شد؟

رضا احمدي و اسپياري (1)

رضا احمدي در ستاد اسكان جنگ زدگان


- بله، پس از پيروزي انقلاب تا آغاز جنگ تحميلي نيز صنعت نفت دوران پرآشوب و پرالتهابي را پشت سر گذاشت. آنها كه يادشان هست مي دانند كه شب كه مي خوابيدي و صبح كه بلند مي شدي، با روز و روزگار ديگري رو به رو بودي!

هر گروه و حزب و دسته اي ساز خود را مي زد و راه خود را مي رفت و بويژه اين كه در مركز توليد نفت ايران، يعني اهواز از هر قشر و صنف و ايده و مرام سياسي با طرز تفكرات لائيك سكولار، حزب ا..، توده اي، چريك فدايي، مجاهد، پيكاري، خلق عرب و ... ديده مي شد و هر روز در گوشه اي شاهد تحصن و خواسته هاي سياسي و صنفي بوديم.

در اين دوران براي حفظ و حراست و صيانت تاسيسات و تشكيلات نفت، كميته هايي در جنوب تشكيل شد كه چندي بعد تحت عنوان "شوراي اسلامي صنعت نفت" شناخته شد. من مدتي رئيس اين شورا بودم. آنهايي كه در آن روزهاي پرآشوب و آشفته در ميان گود بودند، مي دانند كه چه مي گويم. به هر حال به كمك دلسوزان انقلاب و صنعت نفت، توانستيم نظم و نسقي را در سيستم مديريت حاكم كنيم. حتي در يك مورد هم به كمك مرحوم آيت ا.. اشراقي، داماد حضرت امام (ره) اقدام به تشكيل شركت ملي حفاري شد.

كم كم با جاافتادن انقلاب و برقراري آرامشي نسبي، سيستم مديريت و اداره صنعت نفت جنوب داشت وارد مرحله عادي و روتين مي شد كه متاسفانه در روز دوشنبه 31/6/1359، ارتش مزدور عراق بدون هيچ اعلام قبلي، حمله نابخردانه و ناجوانمردانه اي را به مرزهاي جمهوري اسلامي آغاز كرد.

* در اين زمان سمت شما چه بود؟

- در هنگام بروز جنگ من سرپرست كارگاه نفت اهواز بودم. آن موقع من به همراه چند نفري از مديران نفت جنوب به سرعت ستادي را با عنوان "ستاد جنگ نفت جنوب" تشكيل داديم و كميته هاي مختلفي در آن بنا نهاديم. از جمله اين كميته ها، كميته اسكان مهاجرين جنگ تحميلي بود كه براي اهالي آواره و سرگردان خرمشهر، آبادان، سوسنگرد، بستان و هويزه، شهرك هايي در مناطق امن و دور از تيررس ارتش عراق تشكيل داديم.

* گويا يكي از كارهايي كه شما در اين مدت انجام داديد، نجات گاوهاي "موسسه دامپروري صنعت نفت آبادان" موسوم به "ديري فارم" بود؟

- بله، اينها گاوهاي اصيل از نژاد هولشتاين بودند كه با هواپيما از هلند به آبادان آورده شده و شير و گوشت صنعت نفت را تامين مي كردند. روزي كه ديلي فارم مورد حمله توپخانه ارتش عراق كه در ساحل شرقي اورند مستقر بود، قرار گرفت و تعداد از احشام كشته و زخمي شدند، در ستاد نفت اهواز تصميم گرفته شد كه اين گاوها جمع آوري و به نقطه امني ارسال شوند.

در آن زمان به عنوان سرپرست، به همراه دو نفر ديگر كه آنها هم داوطلب بودند عازم آبادان شديم تا شبانه اين احشام را كه تعداد آنها به 500 تا 600 راس گاو شيرده مي رسيد، از مهلكه نجات دهيم. ماجراي انتقال اين حيوانات، خود حكايت مفصلي است كه در اين فرصت اندك نمي توانم براي تان شرح دهم.

* پس ما همين جا از شما قول مي گيريم كه آن را به صورت يك داستان جداگانه براي درج در سايت موزه نفت، به نگارش درآورديد.

- حتما، خوشحال هم مي شوم. اين حادثه مهمي بود كه البته در همان زمان هم گزارشي از آن در نشريه پيام نفتخيز جنوب به چاپ رسيد.

* از فعاليت هاي تان در "ستاد جنگ نفت جنوب" ديگر چه خاطراتي داريد؟

اين ستاد كارهاي زيادي براي جبهه و جنگ انجام داد كه در همكاري با واحد مهندسي جنگ هاي نامنظم كه بنيان گذار آن روان شاد دكتر مصطفي چمران بود، به امر بازسازي بعد از بمباران ها و حملات هوايي مي پرداخت. در واقع هركجا را كه رژيم بعثي مورد حمله و آسيب قرار مي داد، بازسازي و راه اندازي مي كرديم و نمي گذاشتيم توليد نفت متوقف شود. حتي در يك مورد براي بازسازي بخش  هاي بمباران شده پالايشگاه اصفهان به اين شهر رفتيم. سپس كميته اي تشكيل شد كه به امر بازسازي خرابي هاي جنگ مي پرداخت.

احمدي رضا

* داشتن موزه براي صنعت نفت، يك ضرورت است و هر چه اين مسئله به تاخير افتد زيان هاي بيشتري متوجه ما مي شود. خيلي از آثار از بين رفته چون جايي نداشتيم آنها را نگه داريم.


در يك مورد يادم هست، در اين ستاد موفق شديم دستگاهي بسازيم كه ني هايي را كه در هورالعظيم مانع پيشروي قايق هاي رزمي مي شد، از عمق 50 سانتي آب، قيچي مي كرد. اصل اين وسيله برزيلي بود، اما آنها حاضر نبودند، دستگاه را به ما بفروشند. سرانجام از روي فيلم هايي كه به دست آورده بوديم، مشابه اين دستگاه را ساختيم كه كمك زيادي به پيشروي رزمندگان مي كرد. يا نمونه ديگر اين بود كه در كارگاه مركزي نفت تمام لوله هاي توپي را كه از عراقي ها به غنيمت گرفته مي شد، پس از نوسازي به لوله توپ ايراني تبديل و به جبهه ها ارسال مي كرديم.

* كمي هم از زندگي خانوادگي تان بگوييد، كي ازدواج كرديد و چند فرزند داريد؟

- من در سال 1345 ازدواج كردم و اكنون پنج فرزند، دو دختر و سه پسر دارم.  متاسفانه يكي از فرزندانم به نام محمود در كودكي بر اثر اصابت موج انفجار ناشي از بمباران مناطق مسكوني اهواز توسط هواپيماهاي عراقي، دچار ضايعه پرده مننژ مغز شد و حالا به صورت از كار افتاده كلي در خانه است.

بقيه فرزندانم همگي داراي تحصيلات عالي كارشناسي و كارشناسي ارشد هستند. به جز يك دختر، بقيه ازدواج كرده اند و من هم اكنون داراي پنج نوه هستم. همسر هم خانه دار است و بسيار دلسوز و مهربان. در واقع من هر چه دارم، مديون او هستم و صبر و بردباري اش و پايبندي به اصول خانوادگي.

* در چه سالي از صنعت نفت بازنشسته شديد؟

من در سال 1382 با سمت رييس پروژه هاي واحد مهندسي نفت و گاز اهواز بازنشسته شدم. البته بعد از بازنشستگي نيز مدتي براي همكاري در پروژه راهبردي گاز منطقه سراجه قم، مجددا به كار فراخوانده شدم و به مدت چهار سال در آنجا در شرايط سختي به كار فني تخصصي اشتغال داشتم تا آن تاسيسات به سامان رسيد.

* گويا اكنون با كانون صندوق هاي بازنشستگي صنعت نفت در اصفهان نيز همكاري داريد؟

- بله من بعد از بازنشستگي در اصفهان ساكن هستم و از سال 1388 تا كنون نيز به عنوان مديرعامل، مسئول فرهنگي و رئيس هيات مديره صندوق قرض الحسنه كانون بازنشستگان صنعت نفت استان اصفهان كه داراي بيش از 350 عضو است، در حال خدمت هستم.

* ظاهرا گاهي نيز از شما مطالبي در زمينه هاي تخصصي از شما در نشريات به چاپ مي رسد.

رضا قلي احمدي

- بله، گاهي نيز در روزنامه هاي محلي مطلبي مي نويسم. نمونه اش مطلبي است كه در مورد پروژه متروي اصفهان در روزنامه نسل فردا نوشتم، در اين مطالب سعي مي كنم از تجربيات خود در حوزه صنعت نفت استفاده كنم و مواردي را كه به نظرم مي رسد، يادآور شوم. سعي مي كنم براي سايت موزه نفت هم از تجربيات و خاطراتم بنويسم.

* اوقات فراغت تان را چگونه مي گذرانيد؟

بيشترين وقت آزاد من صرف مطالعه انواع كتاب ها، بويژه اسلام شناسي، كتب سياسي، تاريخ ايران و جهان مي شود. زيرا ايران را خيلي دوست دارم و بخصوص اين كه در طول 50 سال مسائل اجتماعي و تاريخي ايران همچنان پر از نكات قابل توجه و تامل است. پياده روي هم تنها ورزشي است كه انجام مي دهم.

* مي دانيد كه موزه هاي نفت پس از يك صد سال در حال تشكيل و راه اندازي است. نظرتان در اين باره چيست؟

- همان طور كه شما اشاره كرديد، بيش از يكصد سال از تاريخ صنعت نفت مي گذرد و چقدر خوب بود كه از سال هاي اوليه به فكر تشكيل چنين موزه اي مي افتاديم و الان مي توانستيم يك موزه جهاني داشته باشيم!

به نظر من داشتن موزه براي صنعت نفت، يك ضرورت است و هر چه اين مسئله به تاخير افتد زيان هاي بيشتري متوجه ما مي شود. خيلي از آثار از بين رفته چون جايي نداشتيم آنها را نگه داريم. يادم هست در اواسط جنگ تحميلي ابزار و ادوات بسياري بود كه ما در ستاد بازسازي جنگ انبار مي كرديم و به بهربرداري سفارش مي كرديم كه حتي در صورت عدم نياز، نگذاريد اينها از بين برود، چرا كه اين تجهيزات گنجينه هستند، اما اطلاع دارم كه خيلي از اين وسائل به انبارهاي اسقاط رفت و قسمت عمده شان متاسفانه به عنوان آهن غراضه از بين رفت، چون جايي براي نگهداري شان نبود.

براي مثال هنوز هم مخزن هاي پرچي كه به دوران قبل از تكنولوژي جوش برمي گردد، وجود دارد يا آچارهاي غول پيكري كه از آنها براي بستن سر لوله ها به يكديگر استفاده مي شد، يا كمپرسورهاي هواي قديمي يا  ماشين بخار پرچي هنوز هست و اميدوارم موزه هاي نفت بتواند به اينها دست پيدا كند و مانع از بين رفتن بيشتر اين يادگارهاي قديمي صنعت نفت شود.

* با تشكر از حضور شما در اين گفت و گو.