گفت و گو با قربانعلي خزاييلي، بازنشسته و پيشكسوت نفتي

چهارشنبه چهاردهم شهریور ماه 1397گفت و گو با قربانعلي خزاييلي، بازنشسته و پيشكسوت نفتي

نفت برايم دنيايي از اطلاعات بود


قربانعلي خزاييلي متولد 1320 در مسجد سليمان و از پيشكسوتان واحدهاي بهره برداري در مناطق نفتخيز جنوب است. خزاييلي پس از 39 سال خدمت در صنعت نفت، اكنون دوران بازنشستگي را در نجف آباد اصفهان مي گذراند. صبح يك روز بهاري ميهمان خانه او مي شويم تا از خاطرات و تجربياتش در نفت براي مان بگويد.

آنچه در پي مي آيد حاصل اين ديدار است؛ او خاطراتش را از دوران خدمت در صنعت نفت، با دقتي وصف ناپذير براي مان تشريح كرد. اگر چه به سبب كمبود وقت، اين گفت و گو ناتمام ماند و لازم شد تا در فرصتي ديگر پاي صحبت هاي اين پيشكسوت نفتي بنشينيم و از خاطرات او در روزهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و دوران جنگ  تحميلي، نيز بشنويم.


* آقاي خزاييلي، براي مان بگوييد، چگونه وارد نفت شديد؟

- بسم الله الرحمن الرحیم. من ششم آذر سال 1340 با ديپلم رياضي وارد شركت نفت در مسجد سليمان شدم. ابتدا علاقه مند بودم كه به قسمت برق بروم، چون پدرم هم در اين قسمت كار مي كرد، ولي مرا به واحد بهره برداري فرستادند.

* پس پدرتان هم نفتي بود؟

- بله، پدرم در سال 1312، يعني هشت سال قبل از به دنيا آمدن من، به استخدام شركت نفت درآمد. آن زمان شركت نفت هنوز متعلق به انگليسي ها بود. او كارگر برق در مسجد سليمان بود كه تدريجا به سمت استاد كاري رسيد. سال 1320 هم كه در جريان جنگ جهاني دوم متفقين ايران را اشغال كردند، تاسيسات نفت در مسجد سليمان تعطيل شد و پدرم را براي كار در كارخانه برقي كه در انديمشك راه اندازي كرده بودند، به آنجا فرستادند. او به مدت چهار، پنج سال آنجا بود و بعد از جنگ به مسجد سليمان برگشت.

* اين كارخانه را براي چه تاسيس كرده بودند؟

- دوراني كه اين اتفاقات افتاد، من بچه كوچكي بودم. بعدها كه بزرگتر شدم از پدرم سوال مي كردم و او خاطراتش را برايم تعريف مي كرد. مي گفت متفقين در انديمشك يك كارخانه بزرگ زده بودند كه شركت آمريكايي جنرال موتورز در آنجا ماشين هاي ارتشي را مونتاژ مي كرد. در كنار همين كارخانه يك مجتمع حلب سازي بود كه حلب هاي بنزين 18 ليتري توليد مي كرد و بالاخره يك بنزين خانه و دو كارخانه برق هم براي برق رساني به اين تاسيسات  ايجاد شده بود و ضمنا  چندین مخزن ذخیره بنزین احداث شده بود که از پالایشگاه آبادان توسط خط لوله، بنزین به اهواز و از آنجا به اندیمشک می آمد و در مخازن ذخیره می شد. همچنین دو کارخانه برق که هر کدام با شش مولد دیزلی کار می کردند برق مورد نیاز کارخانه های مونتاژ ماشین و حلبی سازی و جایگاه ذخیره و بارگیری بنزین و محل اسکان نیروهای رزمی متفقین را تامین می كرد.


* پدرم در سال 1312، به استخدام شركت نفت درآمد. آن زمان شركت نفت هنوز متعلق به انگليسي ها بود. او كارگر برق در مسجد سليمان بود كه تدريجا به سمت استاد كاري رسيد.


متفقین پس از استقرار کامل و تولید ماشین های نظامی، حلبی های 18 لیتری را از بنزین پر كرده و در ماشین ها بارگیری می كردند. از طرف دیگر اسلحه و مهمات ومواد غذایی و سربازان هندی از طريق خط آهن، از بندر امام فعلی به اندیمشک انتقال می یافت.

متفقین به دو روش نیرو و تجهیزات لازم را توسط ماشین های مونتاز شده و یا راه آهن سراسری ایران تحویل نیروهای روسی می دادند تا به سمت جبهه های روسیه  ارسال شود و روس ها مسئول حمل ونقل نیرو وتجهیزات یه روسیه بودند. همان طور كه مي دانيد هدف آنها رساندن ادوات و تجهيزات نظامي از طريق ايران به جبهه روسيه بود.

* شما اين اطلاعات را خيلي خوب به خاطر داريد. آيا پدرتان هم شما را براي ورود به نفت تشويق مي كرد؟

- پدرم خيلي دوست داشت من وارد نفت شوم. همين طور روي تحصيل من خيلي حساس بود. سعي مي كرد امكانات براي من فراهم كند تا خوب درس بخوانم. اما او در سال 1337، يعني سه سال قبل از اين كه من وارد نفت شوم، فوت كرد.

* نخستين محل كارتان پس از استخدام در نفت، كجا بود؟

- من در واحد بهره برداي مسجد سليمان به عنوان كارمند كنترل بهره برداي مشغول به كار شدم. كارم وارد كردن اعداد و ارقام تولید و فشار خطوط و درجه حرارت نفت تولیدی از هر چاه در "لاگ ها" (جداول اطلاعاتي) بود. عدد و رقم را وارد مي كردم. اما از آنجا كه آدم كنجكاوي بودم، مي خواستم بدانم اين اعداد و ارقام، چيست و به چه كار مي آيد. مثلا وقتي مي نويسم درجه حرارت 140، اين مربوط به كجا است؟ سانتيگراد هست، فارنهايت است و چرا مثلا يك چاه 5000 بشكه در روز توليد دارد و ديگري 2000 بشكه.

چاه-نفت

اين بود كه به مرور و با جدیت  توانستم اطلاعات خودم را افزايش دهم. کوشش نمودم تا با چاه نفت و تجهیزاتی که برای تولید نفت روی آن نصب شده بود آشنا شوم .همچنین در دو محل تلمبه خانه  به شماره های 8 و9  نفت خام  چاه ها وارد مخازن ذخیره می شد. سپس مقداری از نفت تولیدی به یک کارخانه که نفت کوره تولید می كرد، می رفت  و مابقی نفت خام تولیدی توسط خطوط لوله به ناحیه جنوبی مسجد سلیمان به نام تمبی انتقال داده می شد. در تمبی چند دستگاه توربین  که با بخار آب کار می کرد قرار داشت و نفت تولیدی مسجد سلیمان را به دارخوین  و از آنجا به آبادان ارسال می كرد.

* بعدها تغییراتی داده شد و این تلمبه ها (تمبی و دار خوین) کنار گذاشته شدند.

در مسجد سلیمان همچنین یک کارخانه جذب گاز بود که گازهای دریافتی را به کارخانه مجاور آن می فرستاد و در آنجا گوگرد تولید می شد. سال ها این واحدها کار می کردند ولی به مرور زمان به علت مقرون به صرفه نبودن کنار گذاشته شد.

* چند سال در مسجد سليمان مانديد؟

پس از یک سال و نیم کار در بهربرداری مسجد سلیمان  یک بار گفتند که اهواز در اتاق کنترل یک نفر نیرو برای تابستان نیاز دارند. از مسجد سلیمان مرا معرفی کردند و لذا به طور موقت چند ماهی در اهواز کار کردم.

کار در اهواز فرصت بسیار خوبی بود تا با واحدهای بزرگی روبرو شوم و از نحوه تولید و فراورش نفت و میزان تولید و حتی نوع چاه های نفت اطلاعات جدیدی کسب نمایم که  با آنچه در مسجد سلیمان بود کاملا متفاوت بود.

آشنایی بیشتر با صنعت نفت  برایم جالب توجه بود. اگرچه این همه صنعت نبود ومناطق دیگری هم مثل مارون وآغاجاری و گچساران بودند که من اصلا اطلاعی از آنها نداشتم. ولی خوب اهواز برایم یک آموزش و آشنایی بسیار خوبی بود.

* گفتيد واحدهاي مسجد سليمان با اهواز تفاوت داشت. اين تفاوت ها در چه زمينه هايي بود؟

- همان طور كه گفتم من هيچ وقت عادتِ به مطالعه و جمع آوري اطلاعات را از دست ندادم. كارم اين بود كه دفتري مي خريدم و مطالب را مي نوشتم و نقشه مي كشيدم. بتدريج متوجه مي شدم كه نفت دانشگاه وسيعي است. مدتي هم در بهره برداري هفتكل كار كردم. تفاوت هاي اين مناطق برايم جالب بود. مثلا متوجه شدم مسجد سليمان كه مركز توليد نفت است، 50 تا 55 هزار بشكه نفت در روز توليد مي كند، در صورتي كه هفتكل 75 هزار بشكه نفت توليد مي كرد. در حالي كه خيلي هم  ناحیه كوچك تری از مسجد سلیمان  بود و اين براي من خيلي اهميت داشت. روي چاه ها مطالعه كردم ديدم در هفتكل چاه ها دو مرحله اي و سه مرحله اي هستند، در مسجد سليمان فقط يك مرحله اي است. چاه هاي هفتكل عميق تر  بودند، چاه هاي مسجد سليمان200، 250، 300 متر بودند.


* من هيچ وقت عادتِ به مطالعه و جمع آوري اطلاعات را از دست ندادم. كارم اين بود كه دفتري مي خريدم و مطالب را مي نوشتم و نقشه مي كشيدم. بتدريج متوجه مي شدم كه نفت دانشگاه وسيعي است.


* منظورتان از دو مرحله اي و سه مرحله اي چيست؟

- ببينيد، نفت كه از چاه بيرون مي آيد، دستگاه هايي مثل تانكر وجود دارد كه به آنها "وسل" (vessel) مي گويند. داخل اين وسل ها شبكه هايي وجود دارد كه نفت از آنها عبور مي كند و درحين عبور گاز از قسمت فوقاني خارج مي شود و نفت به پايين مي ريزد. حالا اگر ميزان گاز قابل ملاحظه باشد، آن را جمع آوري مي كنند و در غير اين صورت آن را همانجا در سر چاه مي سوزانند. هنوز هم در خيلي از چاه ها از همين وسل ها استفاده مي شود. حالا اين كار، يعني جداسازي نفت و گاز مي تواند در يك يا چند مرحله انجام شود.

در اهواز تفکیک نفت و گاز طی چهار مرحله انجام می شد و مجموعه ای از چاه ها به یک واحد بهره برداری متصل بود. نفت با فشار درونی از چاه بالا می آمد. ولی در مسجد سلیمان بایستی گاز با فشار مناسب درون چاه تزریق مي شد تا نفت به همراه همان گاز تزریقی بالا بیاید. لذا سر هر چاهی یک تفکیک گر نصب شده و گاز در مرحله اول  سر چاه جدا و سوزانده و نفت به تلمبه خانه ارسال می شد.

* گويا مدتي هم در جزيره خارك خدمت كرديد؟

سال 1343، وقتي برگشتم مسجد سليمان، گفتند كه جزيره خارك نيرو مي خواهد و ما تو را انتخاب كرده ايم كه بروي آنجا. رفتم به جزيره خارك و به مدت ده سال در آنجا كار كردم.

* در خارك مسئوليت تان چه بود؟

- ابتداي ورودم مرا به قسمت نام اسناد و مدارك فرستادند. در اين قسمت سالني بود كه كامپيوترهايي آورده بودند به نام "آي بي ام ماشین" (IBM Machine). شايد نخستين كامپيوترهايي بود كه به ايران مي آمد. اين كامپيوترها يك ماشين پانچ داشت، با يك دستگاه هارد ديسك و يك پرينتر كه هر دو خيلي بزرگ بودند. فقط سه تا كولر به طور مداوم براي خنك كردن آنها كار مي كرد و يادم هست كه پاهاي مان  موقع راه رفتن در آن سالن يخ مي زد.

در این اتاق اسناد و مدارکِ میزان نفت بارگیری شده در کشتی ها را محاسبه مي كردند. بنده سه روز در این اتاق نحوه محاسبه را آموختم. بعد آقای محمود امين كه رئيس صادرات نفت جزيره خارك بود آمد و از قسمت پرونده های بایگانی شده سه پرونده را انتخاب كرد و اوراق محاسبه شده آنها را درآورد و ارقام اولیه و محاسبه نشده را باقی گذاشت. بعد پرونده ها را به من داد و گفت سه روز فرصت داري اينها را دستي محاسبه كن.

من از ساعت 8 تا 11 صبح پرونده ها محاسبه كردم و بردم گذاشتم روي ميزش. اسناد محاسبه شده را که قبلا جدا کرده بود با محاسبات من مطابقت داد. آدم رشيد و پهلوان منشي هم بود، اهل آذربايجان. همان طور كه اسناد را مطالعه مي كرد، سرش را بالا آورد، نيم نگاهي به من انداخت و گفت: اينها را خودت عمل كردي يا از بچه ها پرسيدي؟ گفتم: خودم عمل كردم.

خيلي تعجب كرد، بلند شد آمد به مسئول اسناد و مدارك گفت: ايشان را از همين امروز بگذار در قسمت كامپيوتر. اين در حالي بود كه از ورود من به آنجا سه روز هم نگذشته بود.

* تفاوت كار جديد با وظايف فبلي، براي تان مشكلي ايجاد نمي كرد؟

- در قسمت کامپیوتر مهندسی بود به نام آقای گلگون که از آبادان می آمد. وقتی می آمد، سوالاتم را آماده کرده بودم و با ادب و احترام با ایشان در میان می گذاشتم. و او هم حتی المکان جواب های لازم را می دادند. بتدريج فهميدم كه كامپيوتر از دو بخش عمده تشكيل مي شود. يك قسمت سخت افزار است و يك قسمت نرم افزار و هر كدام شان دنيايي است.

* ممكن است در مورد فعاليت هاي بخش كامپيوتر در جزيره خارك توضيح بيشتري بدهيد؟

مخازن جزيره خارك

مخازن جزيره خارك


- در جزيره خارك هر ماه 200، 230 تا 250 فروند كشتي براي نفت گيري مي آمد. تمام اطلاعات مربوط به اين كشتي ها بايد به وسيله كامپيوتر محاسبه و اسناد و مدارك آن آماده مي شد. اطلاعاتي از قبيل اين كه چه ميزان نفت مي گرفتند، مقصدشان كجا بود، كشتي به كدام شركت تعلق داشت و خريدار چه شركتي بود، به چه بندري مي رفت و ... بعلاوه اسناد و مداركي كه آماده مي كرديم، بايد براي تمام اين مراكز و مقاصد فرستاده مي شد.

* وقتي رفتيد خارك هنوز ازدواج نكرده بوديد؟

- وقتي رفتم جزيره خارك، هنوز مجرد بودم. من در سال 1349 ازدواج كردم و از آن پس با خانواده در جزيره ساكن شدم. بعد از ده سال كار در خارك، تقاضا كردم كه مرا منتقل كنند. ديگر خانواده ام خسته شده بودند. سال 1353 برگشتم مسجد سليمان.

* در تمام مدت اين ده سال در قسمت كامپيوتر بوديد؟

- خير، مدتي هم مرا  به قسمت بارگيري در اسكله نفت فرستادند و باز برگشتم به قسمت كنترل صادرات نفت. اما در تمام اين مدت كار مطالعاتي ام را ترك نكردم.

در آن زمان مدير بندر فردي بود انگليسي به نام مستر كالم كه آدم فوق العاده سخت گيري هم بود. يك روز به او گفتم مي خواهم بروم تانك فارم را ببينم، تانك فارم جايي است كه مخازن ذخاير ورودي و خروجي نفت نگهداري مي شود. پرسيد: براي چه مي خواهي آنجا را ببيني؟ گفتم مي خواهم نسبت به آنجا كه حساب و كتاب هايش را انجام مي دهيم، شناخت پيدا كنم و او اجازه داد.

کالم یک مدیر برجسته مناطق نفت خیز بود و در نواحی مختلفی از صنعت نفت کار کرده بود. یادم هست که در همان سال ها او بازنشسته شد و جشن مفصلی هم برای خداحافظی اش ترتیب دادند كه من هم در آن شركت داشتم.

در آن مراسم نمايندگاني از سفارت نگلیس هم بودند و از طرف ملکه انگلیس مدالي به كالم اهدا شد. مي شد حدس زد كه كالم از طریق صنعت نفت ایران، چقدر به کشورش خدمت کرده است. سپس او به استرالیا رفت.

به هر حال فرصتی شد تا از قسمت مخازن ذخیره نفت در جزیزه خارک ديدن كنم. بعدها مرا برای بررسی سالانه و محاسبه میزان نفت در دو نوبت از سال به آنجا می فرستادند. یکی در پایان سال میلادی و دیگری پایان سال شمسی. هر بار هم کار بررسی میزان نفت موجودی در مخازن از ساعت 12 ظهر  تا ساعت 6 صبح روز بعد طول می کشید.

* و از خارك مجددا به مسجد سليمان برگشتيد؟

- بله، وقتي برگشتم، مسجد سليمان كارخانه اي بود به نام كارخانه تقطير يا تاپينگ پلنت (Topping Plant) كه نفت كوره توليد مي كرد. يك كارخانه گوگردسازي هم بود كه تعطيل شده بود.

گوگرد سازي مسجد سليمان

كارخانه گوگرد سازي مسجد سليمان


* همان كارخانه اي كه حالا قرار است موزه شود؟

- بله، دقيقا. به هر حال وقتي من به آنجا رفتم، كارخانه هيچ مسئولي نداشت. اين كارخانه نفت كوره درست مي كرد كه به خزعلیه اهواز منتقل و بار قطار و از آنجا به تهران و ساير شهرها فرستاده مي شد تا در نانوايي ها، كوره هاي آجرپزي و كارخانه هايي كه نفت كوره مي سوزاندند، به مصرف برسد.

وقتي وارد كارخانه تقطير شدم، اصلا و ابدا هيچ نوع اطلاعات اوليه از نحوه كار و پروسسي كه در كارخانه انجام مي شد، نداشتم. يك آقايي از بهره برداري آمد و به من گفت اينجا دفتر است و اين فلان و بهمان و رفت. وقتي پشت ميز نشستم، ديدم هیچ چیز نمی دانم. لذا شروع كردم به مطالعه و بررسی قسمت های مختلف.

از فرداي آن روز، صبح مي آمدم كارخانه و تقريبا ساعت 4 بعد از ظهر مي رفتم نهاري مي خوردم و استراحتي مي كردم و مجددا ساعت 11 شب برمي گشتم كارخانه. حالا چرا آن ساعت برمي گشتم، چون تعويض تمام سيستم هاي ميترينگ و چارت از 11 تا 12 شب انجام مي شد. من برمي گشتم ببينم اينها چكار مي كنند. كم كم ياد گرفتم كه كارخانه شامل دو واحد 25 هزاري A و B و يك واحد 40 هزاري به نام يونيت C است.

دست برقضا سال دوم نوبت تعمير تنها مخزني بود كه در آنجا قرار داشت. يك مخزن ذخيره بود كه بايد تعمير اساسي مي شد. من هم هيچ اطلاعاتي نداشتم. تمام اسناد و مدارك كه مانده بود به زبان انگليسي بود. اينها را مطالعه مي كردم و بعد مي آمدم آيتم بندي مي كردم و تقريبا 30 تا 40 آيتم براي تعمير مخزن نوشتم.  تا به سلامت مخزن را از سرویس خارج نمایم. همچنین  تعمیرات لازم از قبیل رفع نشتی هایی که در جداره  و یا کف مخزن بود برطرف شود.

* تعمير مخزن امري ناگهاني و پيش بيني نشده بود؟

- خير، در اين گونه كارخانه ها، روتين است كه هر چند سال يك بار مخزن از سرويس خارج و داخل آن تميز شود، سوراخ ها و خوردگي هايش گرفته شود. منتهي اين مخزن فوق العاده قديمي و سيستم  ایمنی آن بسیار کهنه بود.

وقتي مخزن با موفقيت تعمير شد، ماجرا در مسجد سليمان پيچيد. آقاي تصاعدي رئيس ناحيه مركزي بود كه شامل اهواز، مسجد سليمان، مارون و نواحی شمال اهواز به نام لرستان و هفتكل مي شد. او هر دو هفته يك بار مي آمد و با مسئولين ناحيه جلسه مي گذاشت. من هم در اين جلسات بودم. در اولين جلسه كه بعد از انجام تعميرات مخزن انجام شد، خيلي از كار ما تعريف كرد و از من خواست كه به اهواز بروم. گفتم من همين جا راحت هستم. اما او دست بردار نبود و خلاصه بنده ارديبهشت سال 1356 در حالي كه هنوز بچه هايم در مسجد سليمان به مدرسه مي رفتند، به اداره بهر برداري اهواز منتقل شدم.

خزاييلي

* امكانات رفاهي براي كامندان نفت در مسجد سليمان چگونه بود؟

- امكانات رفاهي خوب بود. باشگاه گلف و باشگاه مرکزی، استخر و سینما هم برای کارمندان و سایر کارکنان فراهم بود. بيمارستان و فروشگاه هم بود. ضمنا مسجد سلیمان و نواحی اطرافش در ایام زمستان  و ابتدای بهار، بسیار سبز و خرم و با صفا بود. در واقع مسجد سليمان، پايتخت صنعتي شركت نفت بود. اما با تشكيل اسكو (شركت سهامي خاص خدمات نفت ايران) تغییراتی به وجود آمد و اقدام به جمع آوری نواحی بسیاری نمودند. هدف كم كردن هزينه ها و بالا بردن توليد بود. استدلال اسكو اين بود كه ما پيمانكار توليد، صادرات و فروش نفت هستيم و ارائه اين خدمات با بخش ديگر صنعت نفت، يعني شركت ملي نفت ايران است.

در نتيجه اسكو طرح اقماري را مطرح كرد و بر اساس اين طرح بسياري از تاسيسات و امكانات رفاهي در هفتكل، نفت سفيد، عنبل، لالي و ... بسته شد. مثلا در عنبل و لالي بخش هاي حسابداري، گاراژ، تعميرات و ... را جمع كردند و گفتند فقط بهره برداري باشد. شيفت برود و شيفت بيايد و بنا بر اين باشگاه و استخر و سينما و بيمارستان و منازل مسكوني هم لزومي ندارد. طرح اقماري تا انقلاب طول كشيد. البته خود مسجد سليمان اقماري نشد. در سایر نواحی مناطق نفت خیز هم طرح اقماری را اجرا نمودند.

* و اين بار شما به اهواز آمديد؟

- بله، وقتي آمدم اهواز ديدم تاسيسات اهواز با هفتكل يا مسجد سليمان ابدا قابل مقايسه نيست. خيلي عريض و طويل و گسترده تر است. مسجد سليمان چاه هايش 250 متر بود. با  نیروی  گاز بالا مي آمد و زمستان كه مي شد گاز يخ مي زد. اهواز چاه ها 3300، 3500 متر بود. چاه با فشار خودش بالا مي آمد. حرارات سر چاه 150، 160 درجه بود. در اهواز چند کارخانه بزرگ و مفصل بود که مهمترین آنها کارخانه بهربرداری شماره یک در منطقه "كريت" و کارخانه شماره دو که تقریبا نزدیک شهر اهواز بود. همچنین مسئولیت تولید نفت از نواحی لب سفید که در 60 کیلومتری شمال دزفول قرار دارد و نواحی  دهلران و چشمه خوش (عین خوش) با اهواز بود.

از طرفی چاه هایی که هنوز تولیدی نشده بودند و در نواحی مثل قلعه نار نزدیک سد دزفول و یا چاه های پراکنده ای که در نواحی پل دختر بود، زير نظر بهر برداری اهواز قرارداشت. به همین مناسبت یکی از معاونین رئیس بهربرداری اهواز مسئولیت این نواحی را به عهده داشت. البته نواحی لب سفید و دهلران و چشمه خوش در حال تولید بود ولی نواحی قلعه نار و پل دختر بعد از جنگ و پس از احداث واحد بهر برداری به تولید رسيد.

وقتی رفتم اهواز من را به عنوان کارمند نوبت کار، به واحد بهر برداری شماره یک فرستادند. کار  در واحد بهر برداری شماره یک اهواز که فوق العاده مفصل و گسترده بود به آموزش و مطالعه نیاز داشت. از اين رو من مرتب به مطالعه و تهیه نقشه و شرح عملیات مي پرداختم.


* وقتي آمدم اهواز ديدم تاسيسات اهواز با هفتكل يا مسجد سليمان ابدا قابل مقايسه نيست. خيلي عريض و طويل و گسترده تر است. مسجد سليمان چاه هايش 250 متر بود. با  نیروی  گاز بالا مي آمد اهواز چاه ها 3300، 3500 متر بود. چاه با فشار خودش بالا مي آمد...


پس از چند روز كه به كارخانه شماره یک رفتم، حادثه اي اتفاق افتاد. موضوع از این قرار بود که یک مخزن آزمایشی نفت سرريز كرد. بلافاصله با همکاری کارکنان واحد مخزن را از سرویس خارج  و سطح نفت آن را کاهش دادیم. و بعد از آن با مواد پاک کننده شروع به تمیز کاری سطح  خارجی مخزن كردیم و سپس نفت های ریخته شده در محل را تمیز کردیم. این کار تا صبح روز بعد طول کشید و تمام سرو پای ما نفتی شده بود. این حادثه هم برایم  یک تجربه و آموزنده بود.

* آيا در اين مدت وظايف ماموريتي در خارج از كارخانه هم به شما محول مي شد؟

يك بار در تیر ماه سال 1356 از طرف اداره من را مسئول بررسی خطوط لوله های نفت از سر چاه تا کارخانه هاي بهر برداری كردند.

هدف این بود  که لوله ها از نظر ظاهری قبل از زمستان بررسی شود  تا هر گونه خوردگی  و ساییدگی احتمالي رفع شود و زمستان با مشکلات کمتری روبرو شوند. فصل تابستان و تیرماه اوج گرمای اهواز هم هست. یک لندرور و يك كارگر پيماني به من دادند و گفتند برويد و کار بررسی را شروع  کنید.

در آن سال واحدهای یک ، دو، سه و چهار کار می کردند و بنده از سر هر چاهی تا واحد مربوطه پیاده  دنبال لوله ها می آمدم و یادداشت برمی داشتم. بعدها این کار سخت کمک شایانی به من كردد و اطلاعات زیادی از چاه های تولیدی و خطوط انتقال آنها به واحدهای مربوطه کسب كردم.

* لوله ها مدفون بود با روي زمين قرار داشت؟

- لوله ها روي زمين و روي تكيه گاه بود. خلاصه بايد قدم به قدم لوله ها كنترل مي شد و در آن گرماي هوا كار بسيار سختي بود و واقعا از شدت آفتاب سوختيم. بعد يك ماه، گزارشي 25 صفحه اي تهيه كردم و بردم اداره و تحویل اقای مهندس جوانبخت، رئيس بهره برداري اهواز دادم.

ایشان به همراه 5، 6 نفر از روساي بخش هاي مختلف، در دفترش نشسته بود (هميشه صبح ها مي آمدند و جلسه داشتند). گزارش را ورق زد و گفت: تموم شد؟ گفتم: بله آقا تموم شد. داد به فرد بغل دستي اش و آن هم به كنار دستي اش و همه گفتند خيلي عالي است. و بالاخره آن را دادند به يكي از معاونانش به نام اقای بروجردي و او هم گفت گزارش را به قسمت خدمات بدهيد كه پيمانكار بگيرند و اشكالات ذكر شده را برطرف كنند.

* آيا در مدت كارتان در واحدهاي بهره برداري شاهد تغيير و تحولاتي هم از نظر فناوري در اين حوزها بوديد؟

در آن سال ها بحثی بود که تولید نفت شیرین کم شده و بعضا تعدادی از چاه ها نفت نمکی تولید می کند. بنابراین احداث واحدهای نمک زدایی مد نظر قرار گرفته بود. موضوع دیگری هم در دستور کار بود که گازهای کم فشار تولیدی در مراحل تفکیک نفت و گاز در واحدهای بهر برداری جمع آوری شوند.

بر این اساس دو طرح در دست اقدام بود: یکی احداث واحدهای نمک زدایی  و دیگری احداث واحدهای جمع آوری گازهای کم فشار بهربرداری، به جاي سوزاندن آنها در مشعل ها. به همین منظور نسبت به احداث یک واحد نمک زدایی و یک واحد جمع آوری گاز در نزدیکی واحد بهربرداری شماره یک اهواز اقدام شد. واحد نمک زدایی شروع شده و مراحل پایانی را می گذرانید ولی واحد جمع اوری گاز قدری عقب تر بود.

* يعني قبل از آن نفت را نمك زدايي نمي كردند؟

- خوب قبل از آن مخازن نفت بکر و دست نخورده بودند و بهره برداری از آنها تا سر حد امکان و به با نفت شیرین ادامه داشت. لذا وقتی سطح تماس آب و نفت در بعضی از چاه ها به هم نزدیک می شد، میزان تولید را تا حد نفت شیرین کاهش می دادند. کارخانه نمک زدایی شماره یک اهواز به همین منظور  احداث شد.

كارخانه نمك زدايي

* ساخت اولين كارخانه نمك زدايي در چه سالي اتفاق افتاد؟

- آبان 1356 بود. من هم برای تحویل گیری و راه اندازی  به این واحد اعزام شدم. کارخانه بسیار بزرگ و شامل دوبخش نمک زدایی از نفت آسماری و بنگستان بود که هر کدام از بخش ها ظرفیت جداسازی نمک از 55 هزار بشکه نفت را داشت. یک نفر به نام لانگ شاو هلندي مدیر پروژه  بود.

ساختار واحد نمک زدایی با ساختار واحد بهربرداری و یا ایستگاه  جمع آوری گاز کامل متفاوت بود. واحد نمک زدایی از مخازن بزرگ و دستگاه گرم کننده نفت و نمک گیرهای برقی و تلمبه های نفت و آب شیرین و آزمایشگاه و اتاق فرمان ساخته شده بود. من به یادگیری کارکرد قسمت های مختلف و نحوه عملیات  جداسازی نمک از نفت پرداختم و تدریجا اقدام به راه اندازی کارخانه كردم.

مدیریت بهربرداری اهواز، مدیریت بهربرداری مناطق نفت خیز و مهندسین مسئول در امور تولید نفت همگی راندمان این واحد را مد نظر داشتند و مرتب پیگیری می كردند. وقتی که  پس از چند روز عملیات با موفقیت انجام شد و نتایج مورد نظر را داد همگی خوشحال شدند. این واحد الگو و نمونه ای بود تا در صورت موفقيت، در کنار ديگر واحدهای بهربرداری در اهواز و سایر مناطق نفت خیز، اقدام به احداث كارخانه هاي مشابهي شود.

پروژه دومی که در کنار واحد بهربرداری شماره یک مد نظر بود، احداث ایستگاه تقویت گاز بود.

* آن زمان گاز به چاه ها تزريق نمي شد؟

- خير، گاز به چاه تزريق نمي شد، قرار بود كه فعلا جمع آوري شود و برود در خط سراسري. البته لازم به یاد آوری است که تفکیک نفت و گاز در اهواز در چهار مرحله صورت می گرفت که بیشترین گاز تفکیکی در مرحله اول انجام می شد.

این گاز هم حجم بالایی نسبت به سایر مراحل داشت و هم فشار لازم تا به "ان جي ال" (NGL) يا کارخانه جمع آوری گازها برده شود. ولی مراحل بعدی فشار نسبتا کمتر و حجم نسبتا کمتری داشتند و احداث کارخانه جمع آوری کم فشار برای این مراحل بود.

به همین منظور چند نفر را در سراسر مناطق برای تصدی گری ایستگاه های تقویت فشار گاز انتخاب كردند که یکی از آنها من بودم كه از اهواز انتخاب شدم.

اوایل دی ماه سال 1356 بود که نمک زدایی را به فرد دیگری تحویل داده و به ایستگاه تقویت فشار گاز رفتم. وقتی آنجا رسیدم، فقط یک اسکلت بندی درست شده بود و هنوز تا تکمیل شدن کارخانه کارهای زیادی باقی بود. پس از چند روز از طرف امور اداری مرا فراخوانده و گفتند یک دوره ای هست و شما ده نفر از مناطق نفت خیز هستید که به انگلیس می روید.


* فروردين 1357، در اداره مركزي ميان كارمندان صحبت از اعتصاب بود. به يك سرهنگ حكومت نظامي  در اداره مركزي دفتري داده بودند كه صبح به صبح مي آمد آنجا مي نشست و همه چيز را كنترل مي كرد.


دی ماه سال 1356 بود که ما از فرودگاه آبادان سوار هواپیما شدیم و به انگلیس رفتیم. تقریبا در 11 الی 12 شرکت دوره دیدیم. مثلا در "رويز رويس" كه يك شركت نامي و معتبر بود يا "جي اي سی" و "پارسونز" و "راستون". در تمام اينها دوره هاي توربين، كمپرسور و ... دوره هاي عمليات را مي ديديم. مدتی  در انگلستان بوديم و بعد رفتيم هلند. در آنجا هم در شركت "دلاول" يك و نيم ماه دوره ديديم.

* آموزش ها به زبان انگليسي بود؟

- بله، تماما به زبان انگليسي بود. البته رشته هاي تخصصي زبان خود را دارند و عملیات هم همين طور است. يادم هست موقع برگشتن، دو تا كارتون بزرگ كتاب و جزوه و دستورالعمل و نحوه به کار گیری سیستم ها را با خود آوردیم. حجم مطالب خیلی زیاد بود و در این شرکت ها در خصوص توربین ها، کمپرسورهای گازی و سیستم های کنترل مطالب زیادی آموختیم.

* چه زماني به ايران برگشتيد؟

- وقتي برگشتيم اهواز، فروردين 1357 بود و همه جا صحبت از انقلاب بود. در واقع ما اين دوره را ديده بوديم تا پس از ساخته شدن كارخانه گاز شماره يك اهواز، در آن مشغول به كار شويم. اما در اين فاصله كه اوضاع هم كمي بهم ریخته بود، من را فرستادند كارخانه بهره برداري شماره پنج. اين پروژه اي بود كه دار و دسته غلامرضا پهلوي آن را مي ساختند. كارخانه قشنگي هم بود در ناحيه باصفايي به نام دغاغله.

كارخانه را تحويل گرفتم و ظرف چند روز كارخانه با توليد 75 هزار بشكه در روز راه اندازي شد. كنار اين كارخانه بهره برداري هم  يك كارخانه نمك زدايي بود كه هنوز آماده نشده بود.

* هنوز خبري از اعتصابات در نفت نبود؟

خير، اما هر روز صحبت از انقلاب و شلوغي بود. آموزش و پرورش اعتصاب كرده بودند و در اداره مركزي هم ميان كارمندان صحبت از اعتصاب بود. يك سرهنگ حكومت نظامي بود كه در اداره مركزي دفتري به او داده بودند كه صبح به صبح مي آمد آنجا مي نشست و مراقب همه چيز بود. ضمن اين كه در آنجا دفتري به يك افسر امنيتي داده بودند كه هميشه مستقر باشد، تا موارد مشكوك را گزارش كند.

اعتصاب كارگران نفتي

يكي از روزهاي پاييز كه به اداره  مرکزی (آن زمان به آن ساختمان دو طبقه مي گفتيم) رفته بودم، همکاران گفتند بايد يك كاري بكنيم. خوب اينها مي دانستند من آدم مذهبي هستم. همه مي گفتند فلاني يك كاري بايد بكنيم.

گفتم مي دانيد چه مي گوييد؟ بستن شير نفت خيلي كار خطرناكي است. تمام اهواز و تاسيسات نفتي آن را حكومت نظامي اشعال كرده است. مناطق نفتخيز اهواز 750 هزار بشكه توليد نفت دارد، اگر بسته شود، غوغايي به پا مي شود.

البته كارخانه ما (شماره پنج) 75 هزار بشكه، توليد داشت. اما به هر حال اگر اعتصاب از جايي شروع مي شد، ممكن بود به جاهاي ديگر هم برسد. پنج تا كارخانه بهره برداري بود، پنج تا سرپرست هم داشت. و يك كارخانه هم بود به نام كارخانه منصوري. خلاصه زمزمه هايي از هر طرف بلند بود كه بايد كاري كرد. من با خودم مي گفتم اينها مي آيند الان يك حرفي مي زنند، اما ممكن است پاي حرف شان نايستند. آن وقت بايد چكار كرد؟

از قضا شهريور ماه آن سال خدا يك پسر به ما داده بود، خيلي تپل و سفيد و قشنگ بود. من وقتي عصرها مي آمدم به خانه ديگر همه اش با اين بچه سرگرم بودم. خلاصه خيلي علاقه مند بودم به اين بچه و تا صحبت از اعتصاب مي شد، هي احسان (پسرم) مي آمد جلوي چشمم!

بالاخره چند تا از همکاران  را جمع كردم و گفتم ببينيد من مي توانم كارخانه شماره پنج را ببندم، اما اگر سايرين همراهي نكنند، آن وقت يك، دو، سه و چهار مي ماند و مي گويند همين يكي شورشي و انقلابي است و برخورد مي كنند و قبل از اين كه بتوانيم كاري كنيم، حركت در نطفه خفه خواهد شد.

بالاخره همه کارکنان واحد بهربرداری شماره پنج اعلام آمادگی كردند. عصر پنجشنبه اي در آبان ماه بود. يك نم باراني هم مي آمد. یک نفر از همكاران آمد و گفت همگي اعلام آمادگی کرده اند كه از صبح شنبه در محل كار اعتصاب کنیم.

اعتصاب کارکنان نفت

* در آن زمان اصلي ترين انگيزه ها و خواسته هاي تان چه بود؟

- البته يك ليستي درست شده بود شامل 10 تا 12 خواسته كه بتدريج اضافه می شد و به بيش از 50 مورد رسيد، بلکه بيشتر. خواسته ها پرسنلي و صنفي بود و چند تايي هم خواسته هاي سياسي مثل آزادي زندانيان سیاسی، پشتيباني از فرهنگیان و...

مثلا كارگران سنديكاهايي داشتند و كساني را به عنوان نماينده خود انتخاب مي كردند، اما اگر سازمان امنيت (ساواك) اينها را تاييد نمي كرد، نمي توانستند به عنوان نماينده كارگران معرفي شوند. بنا بر اين هيچ كدام نماينده واقعي كارگران نبودند و لذا همکاری لازم را نداشتند.

به هر حال دوباره عصر جمعه براي اتمام حجت تماس برقرار شد که صبح شنبه اعتصاب نشسته در محل کار شروع شود. گفتیم پناه بر خدا.

* جاهاي ديگر هنوز اعتصاب نكرده بودند؟

- خير، هنوز در مناطق نفتخيز جايي اعتصاب نكرده بود. شنبه صبح طبق معمول رفتم اداره. هميشه مي رفتيم اداره، يك گزارش كار مي داديم و بعد مي رفتيم كارخانه. اما قبل از رفتن از يك كارواني در بيرون به كارخانه زنگ زدم. يكي از همكارانم، آقای منصوري، گوشي را برداشت. گفتم: غدير چه خبر؟ گفت: آقا بچه ها نشستند، برو بگو.

برگشتم داخل دفتر مهندس جوانبخت كه رئيس بهره برداري بود. حالا همه سرپرست هاي بخش ها در اتاق نشسته اند. گفتم آقاي رئيس كارخانه شماره پنج نشسته اند. كمي جا خورد و پرسيد: چي گفتي؟ گفتم: نشسته اند، دست از كار كشيده اند.

با تحكم گفت: غلط كردند، برو بگو برن سر كار! گفتم: چشم، آقا.

آمدم بيرون دوباره زنگ زدم، منصوري گوشي را برداشت، گفتم همکاران هنوز مصمم به  اعتصاب هستند؟ گفت بله. گفتم: بسيار خوب، جوانبخت به من گفته به آنها بگو بروند سر كار. اما من چند دقيقه ديگر برمي گردم و مي گويم  به حرفم گوش نمي كنند!

بعد چرخي زدم و حدود ده دقيقه بعد رفتم داخل دفتر و گفتم: آقا، صحبت كردم، همکاران  مي گويند سر كار نمي رويم. ناگهان منقلب شد و رنگ صورتش تغيير كرد و گفت: مگه به دل آنها است. راه بيفت برويم كارخانه.

من به همراه جوانبخت عازم كارخانه شديم. دم در كارخانه كه رسيديم ديديم همکاران يك نيمكت گذاشته اند و هفت، هشت نفر روي آن نشسته اند كه با ديدن رئيس اداره از جاي شان تكان نخوردند! يك نفر هم داخل بود و يك توربين هم كار مي كرد.

جوانبخت رو به استاد کار کارخانه كرد و گفت: آبادي، برو سر كارت! آبادي و جوانبخت هر دو از یک طایفه  بودند و با هم نسبت داشتند. بعلاوه جوانبخت پسر خان بود وافراد قبایل  براي خان ها خيلي احترام قايل هستند. با اين همه آبادي در جواب او گفت: نمي روم!

جوانبخت گفت: غلط مي كني نمي روي. آبادي هم گفت: غلط تو مي كني و آباء و اجدادت!

اين براي جوانبخت خيلي گران و سنگین تمام بود و چهره اش برافروخته شد. خلاصه از روي ناچاري گفت: حالا شما برويد سر كارتان تا من برگردم دوطبقه (اداره مركزي) صحبت كنم، ببينم اجازه مي دهند يا نه؟

اين را كه گفت، من بي اختيار خنده ام گرفت. متوجه خنده من شد و گفت: تو ديگه چرا مي خندي؟ خوب رئيس اداره بود و ما هم كارمند زير دستش، گفتم: بله آقا، ببخشيد. در همين گفت و گو بود كه بك نفر داخل کارخانه  پوش باتوم (دكمه روشن و خاموش) توربيني را كه هنوز كار مي كرد، زد و آن هم خاموش شد. جوانبخت با عصبانيت برگشت و داخل ماشين نشست. من هم همراهش بودم. باز هم رو به من گفت: تو ديگر چرا مي خنديدي؟

گفتم آقا اينها مي گويند ما اعتصاب کرده ایم، شما مي گوييد بروم اداره از رئيس كل بپرسم، ببينم اعتصاب كنيد يا نه! آخه اعتصاب كه ديگر اجازه نمي خواهد. من براي اين خنده ام گرفت! حالا هم ببخشيد، معذرت مي خواهم.

به هر صورت رفتيم اداره. يك نفر بود به نام هوشنگ پور كه رئيس آزمايشگاه شركت نفت در اداره شيميايي اهواز بود كه اداره بزرگي هم بود. در اين آزمایشگاه  تمام نمونه هايي كه از چاه ها و کارخانه ها  گرفته مي شد، مورد آزمايش قرار مي گرفت. او آدم باسابقه اي بود و همه بخش ها و واحدهای بهر برداری را هم خوب مي شناخت.

او وقتي از اعتصاب كارخانه شماره پنج خبردار شد، تلفن را گرفت و به كارخانه هاي يك، دو، سه و چهار زنگ زند. گفت: برادرنتان در كارخانه شماره پنج نشستن. الان همه شان را جلوي كارخانه اعدام مي كنند، بشينين، خونه خراب ها!

اين تلفن ها كار خودش را كرد و هنوز ظهر نشده كارخانه هاي اهواز یکی پس از دیگری بسته شد. بعد هم نوبت ساير مناطق نفت خيز مثل مسجد سليمان، گچساران و ... غيره رسيد و تا عصر همان روز تمام چاه ها و كارخانه هاي مناطق نفتخيز بسته شده بود.

* به اين ترتيب مي توانيم بگوييم كه شروع اعتصابات در مناطق نفتخيز از كارخانه بهره برداري شماره پنج آغاز شد؟

- همين طور است. اين اولين كارخانه و اولين گروهي بود كه نشستند و شروع كننده اعتصاب بودند. اگر بعد از ما كارخانه هاي ديگر به اين اعتصاب نپيوسته بودند، معلوم نبود ساواك چه بلايي سر ما مي آورد. به هر حال روز بعد بچه ها خبر آوردند كه ماموران دنبال تو هستند و بهتر است در محل تجمعات پيدايت نشود.


* كارخانه بهره برداري شماره پنج شروع كننده اعتصاب بود و اگر بعد از ما كارخانه هاي ديگر به اين اعتصاب نپيوسته بودند، معلوم نبود ساواك چه بلايي سر ما مي آورد.


به منصوري گفتم، حالا چكار كنيم. گفت بهتر است خانه نروي. يكي دو روز بيا برويم خانه ما تا آب ها از آسياب بيفتد. خانه قدير در قسمت عرب نشين بود. من سه روز رفتم آنجا و بعد سه روز متوجه شدم که مناطق اعتصاب کرده اند و آمدم اداره. وقتي برگشتم با صحنه عجيبي مواجه شدم. جلوي اداره ميكروفن گذاشته بودند و از ما مثل قهرمان ها استقبال كردند. من هم در ميان جمع گفتم، هر كاري بود خودتان كرديد و ان شاء ا.. راهي را كه در پيش گرفته ايم با همبستگي ادامه مي دهيم.

* در اين زمان حدود 17 سال از خدمت شما در نفت مي گذشت؟

- بله، و همان طور كه مي دانيد چون در صنعت نفت سن بازنشستگي 60 سال است، من حدود 22 سال ديگر در نفت كار كردم. خاطرات بسيار خوبي از روزها و ماه هاي پس از پيروزي انقلاب و جنگ تحميلي دارم كه چون فرصت شما اندك است و گفتني ها زياد، مي گذارم براي بعد.

* متاسفانه همين طور است. بايد از شما قول بگيريم كه در فرصتي ديگر مجددا مزاحم شويم و پاي خاطرات تان بنشينيم. اما در پايان اگر نكته اي به نظرتان مي رسد، بفرماييد.

- من شش فرزند دارم، چهار دختر و دو پسر، يكي از پسرهايم احسان است كه از تولدش براي تان گفتم و حالا مشغول كار آزاد است. اما يكي از دخترهايم فوق ليسانس شيمي دارد و مقالاتي هم از او در نشريات بين المللي شیمی به چاپ رسیده و برای حضور در کنفرانس های بین المللی شیمی در مسكو و تركيه از ایشان دعوت کرده اند. ولی متاسفانه تاکنون  جایی مشغول به کار نشده است. دوست داشتم با وجود اين همه سال خدمت صادقانه در نفت، فرزندم هم در اين صنعت مشغول به كار مي شد و اين خواسته زيادي نبود كه متاسفانه به من پاسخي داده نشد.

* از فرصتي كه دراختيار ما گذاشتيد متشكريم.

- من هم از شما متشكرم و براي موزه هاي نفت آرزوي موفقيت مي كنم.

گفت و گو از مهرداد علمداري