گفت و گو با مدير پيشين امور اداري و عضو هيات مديره شركت ملي نفت:

چهارشنبه بیست و هشتم شهریور ماه 1397گفت و گو با مدير پيشين امور اداري و عضو هيات مديره شركت ملي نفت:

مدير پيشين  امور اداري و عضو هيات مديره شركت ملي نفت:

نظم، حميت و غيرت نفتي ها آبادان را نجات داد


"جنگ تحميلي رسما در 31 شهريور 1359 آغاز شد، اما جنوب كشور و استان خوزستان از ماه هاي تير و مرداد، حمله عراقي ها به پاسگاه هاي مرزي و تحركات نظامي را شاهد بود. جنوب در تنش بود و من مامور شدم براي مقاومت در برابر مشكلات و سختي ها به كمك مديريت منطقه بروم..."

اينها صحبت هاي دكتر پرويز شهرياي راد، مدير پيشين  امور اداري و عضو هيات مديره شركت ملي نفت و دومين مدير حراست صنعت نفت در سال هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است. وي در اواخر تابستان 1359، ماموريت مي يابد، براي سر و سامان دادن اوضاع، به خوزستان و مناطق نفتخيز برود؛ ماموريتي كه با بروز جنگ تحميلي، حضور در يكي از حساس ترين مقاطع تاريخ نفت كشور را به همراه دارد.

آنچه در پي مي آيد، حاصل گفت و گويي است با شهرياري راد، در دفتر موزه هاي نفت كه چند روز مانده به سي و هفتمين سالگرد آغاز جنگ تحميلي و هفته دفاع مقدس، انجام گرفته است. با هم مي خوانيم:


* آقاي شهرياري، چطور وارد نفت شديد؟

- من متولد سال 1322 در چهارمحال و بختياري هستم. پدرم سال 1320، يعني قبل از به دنيا آمدن من، پيمانكار شركت ملي نفت در مسجد سليمان بود. به خاطر كار پدرم، خانواده ابتدا به مسجد سليمان و بعد به اهواز و سپس به آبادان منتقل شد و من در آبادان بزرگ شدم.

* مي دانيد كار پدرتان در نفت چه بود؟

- كارش لوله گذاري در مناطق نفتخيز از مسجد سليمان تا پالايشگاه آبادان بود. اين نخستين خط لوله بود كه كشيده مي شد كه كار دشواري بود. همان طور كه گفتم پدرم به صورت پيمانكاري با نفت همكاري مي كردند و كارتي داشتند كه هر چهارده روز يك بار حقوق دريافت مي كردند. البته بختياري ها در آن زمان زندگي كشاورزي هم داشتند و موقعي كه كار نبود، در نفت مشغول مي شدند. در واقع با كوچ پدران و برادران ما در مسير لوله گذاري و شروع كار پالايشگاه به آبادان رسيديم.

* پس آشنايي شما با نفت در آبادان شكل گرفت؟

- همين طور است. من در سيزده سالگي وارد آموزشگاه حرفه اي آبادان شدم كه آن زمان به "كارخانه كارآموزان" شهرت داشت. در واقع تازه دبستان را پشت سر گذاشته بودم و در آزمون آموزشگاه پذيرفته شده بودم. كسي كه وارد كارآموزان مي شد، پس از گذراندن يك دوره پنج ساله به عنوان كارگر به استخدام نفت درمي آمد، اما من يك سال بيشتر در كارآموزان نماندم و آنجا را ترك كردم.

آموزشگاه فني و حرفه اي آبادان (2)

* در كارآموزان چه چيزهايي ياد گرفتيد؟

- در كارآموزان كلاس هاي نقشه كشي، سوهان كاري، جوشكاري و زبان انگليسي داشتيم و از همه مهم تر نظم پذيري، انضباط و فرمانبرداري را ياد مي گرفتيم. البته اين پنج سال، يك دوره سه ساله در آموزشگاه و يك دوره دو ساله عملي در واحدهايي مثل پالايشگاه و ساير تاسيسات نفتي را شامل مي شد. روش قبلي آموزش در نفت اين طوري بود.

* چرا در آموزشگاه نمانديد؟

- دلايل مختلفي دارد، اما به هر حال من يك سال بيشتر در آموزشگاه نماندم. يك دوره هم به هنرستان صنعتي نفت آبادان رفتم. اما نهايتا همزمان با كار، ديپلم رياضي گرفتم و بعد در دانشكده نفت آبادان در رشته حسابداري پذيرفته شدم.

* آيا رشته حسابداري در دانشكده نفت با جاهاي ديگر تفاوت داشت؟

- بله تفاوت هايي داشت. ما حسابداري صنعتي و حسابداري كه به درد نفت بخورد، مي خوانديم. يك سال كارآموزي مان را هم در تابستان در نفت گذرانديم و به پالايشگاه آبادان و تاسيسات نفتي در مسجد سليمان رفتيم.

* بعد از فارغ التحصيلي از دانشكده نفت بود كه وارد اين صنعت شديد؟

- بله، من در سال 1346 از دانشكده نفت فارغ التحصيل شد و مدت پنج سال در شركت هاي عامل نفت ايران يا IOOC (Iranian Oil Operating Companies) به كار حسابرسي مشغول شدم.

* يعني همان كنسرسيوم؟

- نه اين فرق مي كند با شركت ملي نفت يا كنسرسيوم. البته IOOC را مي شد، زيرمجموعه اي از كنسرسيوم دانست، مثل اسكو و آيروس. اينها نفت را مي گرفتند و مي فروختند برنامه هاي اصلي اداره پالايشگاه و مناطق را مي دادند، آن موقع اينها رئيس بودند. به هر حال كارم حسابرسي عمليات (Operational Audit) بود كه با حسابرس مالي فرق دارد.

* محل كارتان تهران بود يا آبادان؟

- دفتر در تهران بود، در خيابان يغما. اما من مامور در آبادان و مناطق نفتخيز بودم. روساي هم يا هلندي بودند يا انگليسي. بعد با موافقت نفت، رفتم براي ادامه تحصيل و گرفتن مدرك فوق ليسانس. در مركز مطالعات مديريتي ايران. اين مركز پروژه اي مشترك بين هاروارد و ايران بود كه نفت هم در هيات امناي آن حضور داشت.


* اينها (کنسرسیوم) نفت را مي گرفتند و مي فروختند. برنامه هاي اصلي اداره پالايشگاه و مناطق را مي دادند، آن موقع اينها رئيس بودند.


* در چه رشته اي؟

- رشته مديريت بازرگاني. من اين دوره را به صورت شبانه روزي و در مدت يك سال به پايان رساندم. در واقع از نفت مرخصي تحصيلي گرفتم.

* و بعد مجددا به نفت برگشتيد؟

- خير، وقتي فوق ليسانس را گرفتم در نفت شغل مناسبي به من پيشنهاد نشد. براي همين به شركت حسابرسي كوپرز (Coopers and Lybrand) كه يك شركت حسابداري، حسابرسي و مالياتي انگليسي بود كه در ايران كار مي كرد و حسابرس نفت هم بود، رفتم سال هاي 1351، 1352 بود و تا سال 1357 و پيروزي انقلاب اسلامي در آنجا بودم.

* چطور شد كه دوباره به نفت آمديد؟

- انقلاب كه شد، من و تعدادي ديگر بوديم كه از ما دعوت شد به نفت بياييم. از جمله شهید تندگویان، آقايان سادات، بوشهري، يحيوي، ابوفاضلي، حكيم، فتاحي، آيت اللهي، اجلوييان و... از ما دعوت كردند كه با نفت همكاري كنيم. زمان مديرعاملي آقاي نزيه در شركت ملي نفت و وزارت مهندس معين فر.

* چه سمتي به شما پيشنهاد شد؟

- اولين سمتي كه به من دادند، مديريت حراست صنعت نفت بود. مي دانيد حراست نفت، قبل از انقلاب هم تشكيلات وسيعي داشت و از معدود دستگاه هايي بود كه اجازه داشت نيروي مسلح داشته باشد. در حدود 4500 نيرو زير نظر نفت بودند كه اجازه حمل اسلحه داشتند. آن زمان مديريت حراست زير نظر مديرعامل شركت نفت، يعني مهندس بوشهري قرار داشت.

به هر حال از اواخر 1358 بود كه انفجار خط لوله ها شروع شد. من هم مرتب براي سركشي ها به مناطق نفتخيز مي رفتم، از نفت شهر گرفته تا اهواز و آبادان و خرمشهر و هر كجا كه تاسيسات داشتيم.

* اين خرابكاري ها كار چه كساني بود، داخلي بودند يا خارجي؟

- ما دقيقا نمي دانستيم، اما عواملي در اين ارتباط در نفت شهر دستگير شدند كه نشان مي داد كار عراقي ها است. حال اگر كساني در داخل هم با آنها همكاري مي كردند، نمي دانم. حتي تعدادي هم در اين رابطه دستگير و محاكمه شدند.

قايق خرمشهر

مي خواهم بگويم كه مقدمات جنگ در جنوب از تير و مرداد شروع شده بود. يعني زماني كه به پاسگاه هاي مرزي حمله مي شد و بعضي از آنها سقوط كرد. در چنين شرايطي بود كه مسئولان نفتي و پالايشگاه آبادان، اظهار نگراني مي كردند. گفتند ممكن است ما نتوانيم در شهر بمانيم، فضا متشنج است، در خرمشهر درگيري است و به زودي به آبادان هم مي رسد.

در چنين شرايطي من از طرف هيات مديره شركت نفت مامور شدم كه به عنوان مسئول حراست، بروم و اوضاع را مديريت و پشتيباني كنم. چون هم شهر را مي شناختم و هم با سيستم نفت آشنايي داشتم. اما بعدها وارد مقوله هاي عجيب و غريبي شديم كه نه تنها تدارك و پشتيباني جنگ، بلكه رسيدگي به مشكلات كاركنان، جابجايي ها و كاريابي، رسيدگي به مجروحان، انتقال شهدا و ... خلاصه خيلي چيزهاي ديگر را شامل مي شد.

* وقتي شما به جنوب رفتيد، هنوز جنگ آغاز نشده بود؟

- خير، اوايل شهريور ماه بود. تيمي از طرف مرحوم مهندس چمران با من همراه شدند، كه ظاهرشان غيرنظامي بود و لباس نظامي نداشتند، اما مسائل نظامي را خوب مي شناختند. آقاي چمران از شوراي انقلاب اينها را به ما معرفي كرده بود. ما در جنوب مستقر شديم تا براي مديريت شرايط برنامه ريزي كنيم؛ براي پيشگيري هايي كه اگر جنگ به آبادان برسد، چكار كنيم، پالايشگاه را چگونه حفاظت كنيم و ... چون قبلش اطلاعات مي آمد كه ممكن است عراق حمله كند.

* با بخش هاي خارج از نفت هم همكاري داشتيد؟

- بله و يكي از معضلات ما همين همكاري با بخش هاي غيرنفتي در آبادان بود. سوء تفاهمات زيادي ميان مسئولان نفتي و مسئولان شهر وجود داشت. مثلا استاندار محترم وقت خوزستان دستوراتي به كاركنان نفت مي داد، كه اين كاركنان با توجه به ضوابط صنعت نفت نمي توانستند انجام دهند. اين اختلافات حتي يك بار به بازداشت آقاي ريخته گر، مدير پالايشگاه منجر شد كه با وساطت من قضيه حل شد.

* دليل اين اختلافات چه بود؟

- ببينيد، متاسفانه نوعي عدم هماهنگي و بيگانگي در سيستم وجود داشت. مثلا برخي مسئولين شهري نفتي ها را به ديد آدم هاي مرفه نگاه مي كردند كه اينها امكانات بسياري دارند، مثل باشگاه و .. نفتي ها يك لوله آب شط داشتند و يك لوله آب آشاميدني، چيزي كه آرزوي خيلي ها بود، كولر داشتند و ... مي خواهم بگويم كه ما با چنين مشكلاتي هم رو به رو بوديم.


* در روزهاي 28 و 29 شهريور، عراقي ها چندين خمپاره به سوي آبادان شليك كردند و همان طور كه گفتم جنگ در آبادان از اين تاريخ شروع شد. هفت خمپاره به درون پالايشگاه افتاد كه هيچ كدام عمل نكرده بود.


به هر حال در روزهاي 28 و 29 شهريور، عراقي ها چندين خمپاره به سوي آبادان شليك كردند و همان طور كه گفتم جنگ در آبادان از اين تاريخ شروع شد. هفت خمپاره به درون پالايشگاه افتاد كه هيچ كدام عمل نكرده بود. دوستاني كه از طرف آقاي چمران آمدند، گفتند دور اينها گوني بچينيد و هيچ كس نزديك نشود و بعد معلوم شد كه اينها خمپاره هاي كهنه روسي بود كه ته انبارهاي شان مانده بود.

* آيا مخصوصا خمپاره هاي تاريخ مصرف گذشته را شليك كرده بودند يا ندانسته بود؟

- اين را ديگر نفهميديم. اما خوشبختانه هيچ كدام از خمپاره ها عمل نكرده بود. در همين روزها بود كه ما ستاد جنگ را تشكيل داديم. پيش از آن هم گزارشات محرمانه اي در مورد احتمال تجاوز عراق مي رسيد كه ما اين گزارش ها را براي آقاي سادات، قائم مقام وزير مي فرستاديم.

به هر حال در اين فاصله تا شروع جنگ و بعد از آن با سقوط خرمشهر، برنامه ريزي هاي مختلفي را در ستاد جنگ انجام داديم. به مديران پالايشگاه گفتيم به زودي شما ديگر مدير به آن شكل مرسوم و رسمي نخواهيد بود و آماده شان مي كرديم كه در يك وضعيت نامنظم كار كنند. برنامه ريزي هايي انجام گرفت كه در صورت حمله به پالايشگاه كدام واحدها زودتر از كار بيفتد كه عوارض كمتري داشته باشد.

نمي شد همه دستگاه هاي پالايشگاه را يكجا بخوابانيم. توقف بعضي از اينها ممكن بود اشكالات فني و انفجار را سبب شود. دستگاهي را كه با 1100 درجه فارنهايت كار مي كند، نمي توان يك باره "شات داون" (خاموش) كرد. مشورت هاي فني ها با مديريت بخش هاي مختلف انجام مي شد. پالايشگاه آبادان در آن زمان 628 هزار بشكه در روز توليد داشت. با مديريت ارشد تهران به صورت مخفي مذاكراتي مي شد و گزارش ها را به تهران مي داديم.

به هر صورت عصر روز 31 شهريور ديگر جنگ رسما شروع شد. شهر به هم ريخت. اينجا ديگر آن بحراني بود كه آدم نمي دانست بايد چكار كند. خيلي ها شهر را ترك كردند. مردم از دو پل، يعني پل ايستگاه هفت و پل ايستگاه 12 به سمت ماهشهر و اهواز مي رفتند. حتي برخي از كاركنان بخش هاي دولتي، حتي بهداري و پليس رفتند.

مخزن آسيب ديده در جنگ

مخازن منفجر شده در پالایشگاه آبادان (عکس: احمد کعبی فلاحیه)


شايد جالب باشد براي تان بدانيد نفتي ها چون تابعيت يك نظم را داشتند، ماندند! كاركنان و مديريت هاي نفت جز معدودي نرفتند و ايستادند، اما خيلي از قسمت هاي شهر خالي شد، بيمارستان ها خالي شد، پزشك ها رفتند.

در چنين شرايطي وظيفه سنگيني بر عهده نفت بود. از يك طرف بايد از تاسيسات حساس نفتي محافظت مي كرد و از سوي ديگر در هماهنگي با مسئولين ساير بخش ها خدمات لازم را به شهر و مردم ارائه مي كرد. ما در ستاد بخشنامه كرديم كه كاركنان نفت در صورتي كه مشكلي يا عذري دارند، بيايند ثبت نام كنند تا كمك شان كنيم و بروند، اما بقيه بمانند.

* آيا در اين زمان پالايشگاه هنوز فعال بود؟

- ما از 31 شهريور با اجازه مقامات تهران، بتدريج شروع به خارج كردن پالايشگاه از سرويس كرديم. اول شوينده ها را خوابنديم و ظرفيت بعضي بخش ها را پايين آورديم و .. شايد جالب باشد براي تان بگويم در جلسه محرمانه اي كه براي خواباندن پالايشگاه تشكيل داده بوديم، ناگهان در باز شد و دو فرد مسلح آمدند داخل. يكي از آنها كارمند خودم بود و ديگري از انجمن اسلامي و كارگر پالايشگاه. آمدند داخل اتاق و گفتند اگر كسي قدمي براي خواباندن پالايشگاه بردارد، با ما طرف است!

من بلند شدم و با ملايمت براي شان توضيح دادم كه فعاليت پالايشگاه در چنين شرايطي خطرناك است و هماهنگي هاي لازم براي توقف پالايشگاه قبلا با تهران انجام شده است و ما مجوز داريم، اما آنها گوش شان بدهكار نبود.

فرداي همان روز بود كه خبر رسيد از دفتر امام (ره) پيگير خواباندن پالايشگاه هستند و مي گويند چرا در اين كار تاخير شده است. دوستاني كه نام بردم وقتي از اين خبر مطلع شدند، متوجه شدند كه رفتارشان اشتباه بوده و خواباندن پالايشگاه به مصلحت بوده است. حالا ديگر مرتب پيگير تعطيلي پالايشگاه بودند!

يك مشكل ما جو بدبيني نسبت به كاركنان نفت در ساير بخش ها و حتي مسئولين بود. بسياري نفتي ها را طاغوتي به حساب مي آوردند و نسبت به رفتارهاي ما ترديد داشتند در حالي كه در نخستين روزهاي جنگ فداكاري ها و حضور همين افراد نقش مهمي در آرام كردن اوضاع داشت.

* آيا دشمن همچنان به پالايشگاه حمله مي كرد؟

- بله، در روزهاي اول جنگ بيشتر با خمپاره و خمسه خمسه و بعدتر با حملات هوايي. آنها پالايشگاه آبادان را مي زدند و ايران هم پالايشگاه فاو را مي زد. هر دو پالايشگاه را انگليسي ها در اوايل دهه 1900 ميلادي ساخته بودند. من پالايشگاه فاو را قبل از انقلاب از نزديك ديده بودم.


* كساني كه در جنگ بودند از ما اتومبيل مي خواستند، سوخت مي خواستند، برنج، پتو، قير، تشك، لوازم يدكي، يخچال، تخت خواب و ... اين يكي از بحران هاي ما بود كه در يك سيستم نظم دار، حالا چگونه بايد بي نظم كار كرد!


يكي از كارهايي كه براي محافظت از پالايشگاه انجام داديم، آتش زدن لاستيك و بشكه هاي قير در اطراف پالايشگاه بود تا دشمن فكر كند، خمپاره هايي كه انداخته موجب آتش سوزي در پالايشگاه شده و پالايشگاه در حال سوختن است. اين اقدام خيلي موثر واقع شد و بعلاوه جلوي ديد دشمن را هم مي گرفت و نمي توانستند اطلاعات درستي از ميزان خسارات داشته باشند.

* پس از توقف پالايشگاه وضعيت كاركنان نفت، چگونه بود؟

- خوب ما به خيلي از كارمندان گفتيم كه بروند. اما بخش هايي بود كه تعطيل كردن آنها ممكن نبود، مثل بيمارستان، آتش نشاني، حتي شهر با مشكل كمبود شديد تابوت براي انتقال جنازه شهدا مواجه بود و ما مجبور شديم كارگران كارگاه نجاري پالايشگاه را به صورت شبانه روز در حال آماده باش قرار دهيم.

بيشتر اين وظايف در آن شرايط بر عهده صنعت نفت و ادارات آن قرار گرفت. اين حميت، مقاومت، علاقه و نظم، هر چه كه شما اسمش را مي گذاريد مقطعي مهم از تاريخ نفت است كه متاسفانه كمتر به آن توجه شده.

مثلا بيمارستان هاي نفت بايد جور كمبود پزشك و بيمارستان را مي كشيد. حالا حساب كنيد كه بيمارستاني كه قبلا فقط با كارت شناسايي شركتي بيماران را مي پذيرفت، حالا درش به روي همه باز شده بود. البته اينها را ما با هماهنگي و استفاده از اختيارات خودمان انجام داديم، اما صنعت نفتي كه با نظم بزرگ شده است، در يك شرايط بحراني، مثل آن روزها، با چالش هاي زيادي رو به رو مي شد.

براي مثال، يك دفعه كساني كه در جنگ بودند از ما اتومبيل مي خواستند، سوخت مي خواستند، برنج، پتو، قير، تشك، لوازم يدكي، يخچال، تخت خواب و ... كاري كه كرديم اين بود كه دفتري درست كرديم و هر چه را تحويل كسي داديم، يادداشت مي كرديم.

اين يكي از بحران هاي ما بود كه در يك سيستم نظم دار، حالا چگونه بايد بي نظم كار كرد! مثلا ماشين را كسي از ما مي گرفت كه ممكن بود، تصديق نداشته باشد و تصادف كند و اين از نظر اداري براي ما مسئوليت داشت.

با اين همه ما دوام آورديم. من با اختيار خودم دستور دادم بيمارستان نفت در آبادان به روي همه باز شود. البته تيم جراحي مان را در ماهشهر مستقر كرديم. شب ها تا دير وقت در بيمارستان عمل مي كردند و از اين لحاظ اقدامات كاركنان نفت در آن مقطع قابل تقدير است.

* آيا در اين زمان هنوز خانواده هاي كاركنان در آبادان بودند؟

- خير، اكثر آنها به شهرهاي ديگر منتقل شده بودند. می دانید جمعیت کارکنان نفت و خانواده های شان در آبادان، بالغ بر 120 هزار نفر مي شد. به زودي ما با مشكل سر و سامان دادن، جابجايي و اسكان اينها نيز رو به رو بوديم كه بايد براي آن هم فكري مي شد.

براي كاركنان شاغل، در خيلي از بخش ها برنامه ريزي كرده بوديم كه كاركنان در دو، سه نوبت شيفت بندي شوند، البته جاهاي حساس مثل بيمارستان و آتش نشاني به طور دائم بودند. بعضي دستگاه ها استانداري بخش نامه كرده بود كه هيچ كس نبايد برود و هر كه از كاركنان دولت برود دادگاه نظامي مي شود. اما اين روش زياد جواب نمي داد.

* آيا مشكلات و سوء استفاده هايي هم در اين ضمن رخ داد؟

- شما فكر كنيد در صنعت نفتي كه اين همه با حساب و كتاب و دقيق بود حالا بايد روزانه به صدها نفر امكانات مي دادي و ثبت و ضبط اينها و اين كه باعث سوء استفاده نشود، واقعا كار دشواري بود. مثلا كسي ماشين نفت را گرفته و در ماهشهر تصادف كرده و يك نفر را كشته بود. بعد از تهران به نفت شكايت شد كه خودروي شما با شماره فلان در اين تصادف مقصر بوده و ما بايد در دادگاه جوابگو مي شديم.

به هر حال من فكر مي كنم همه اين كارها بدون پشتوانه آن نظم و انظباطي كه در نفت حاكم بود، ممكن نبود. كاركنان نفت ايستادند، شهيد و مجروح شدند.

جنگ و بوارده آبادان

آثار تخریب جنگ در خانه های باوارده (عکس: احمد کعبی فلاحیه)


* گويا آشپزخانه پالايشگاه آبادان براي جبهه ها غذا هم ارسال مي كرد؟

- بله، براي جبهه روزانه تا 4000 پرس غدا در آشپزخانه پالايشگاه تهيه ارسال مي شد. يادم نمي رود كه يك بار موقع آماده كردن غذا، پالايشگاه بمباران شد و شهيد هم داديم، حتي آن روز هم ارسال غذا قطع نشد.

* در اين زمان همكاري ها با بخش هاي خارج از نفت چگونه بود؟

- همكاري ها خوب بود و اگر غير از اين بود، كارها به راحتي پيش نمي رفت، با اين همه بعضا مشكلاتي هم رخ مي داد. براي مثال يك بار رئيس پالايشگاه آبادان آقاي ريخته گر، به عنوان نماينده ما به ستاد جنگ در خرمشهر رفته بود. در آنجا از او چيزي خواسته بودند كه در پاسخ گفته بود: ابتدا بايد از آقاي گرانمايه، مدير پالايشگاه هاي كشور اجازه بگيرم. همين مسئله موجب ناراحتي آنها شده بود كه بعد با وساطت من موضوع حل شد. يا در مورد ديگري در بازديدي از بيمارستان نفت آبادان توسط آقاي هادي غفاري و همراهان شان، سوسك مشاهده شد. آنها اين مسئله را به استانداري گزارش مي كنند و به دنبال آن رئيس و معاون بيمارستان احضار مي شوند و برخورد بدي با آنها مي شود.

من به استانداري رفتم و توضيح دادم كه در شرايط جنگي و در حالي كه به طور معمول در شهر آبادان سوسك وجود دارد، اين ايرادات درست نيست، بعلاوه در صنعت نفت، اين مسائل با امور بهداشت است، نه مسئولان بيمارستان.

يك بار ديگر به آقاي رشيديان نماينده آبادان در مجلس اطلاع داده شده بود كه دكتر جراح و خانم نرسي در جراح خانه بيمارستان نفت، بيش از حد با يكديگر صميمي برخورد مي كنند. من تحقيق كردم ديدم اين دو نفر زن و شوهر هستند، بعلاوه بيش از همه همكاران خود در آبادان مانده اند و در شرايط جنگي كار كرده اند. مراتب را نوشتم و آقاي سادات هم امضا كرد و داديم به آقاي رشيديان.

* شما گفتيد كه در پالايشگاه بخش هاي حساسي وجود داشت كه انفجار آنها براي شهر مي توانست خطر آفرين باشد، آيا با چنين مواردي روبرو نشديد؟

- يك بار مسئولين ستاد آبادان به من اطلاع دادند كه آتش ايجاد شده در پالايشگاه به سبب حمله هاي دشمن دارد، در حال نزديك شدن به واحدي است كه اگر اين واحد منفجر شود، گازي كه از آن متصاعد مي شود كه تمام كساني را كه در آبادان هستند، از بين خواهد برد. از من خواستند كه اجازه بدهم شهر تخليه شود.

من به تمام جاهايي كه فكر مي كردم تلفن زدم، اما كمكي نرسيد. فورا با تهران تماس گرفتم و به دفتر امام هم در خصوص اين اتفاق تلگرام زدم  و اجازه خواستم شهر تخليه شود. سه ساعت بعد آقاي بني صدر، رئيس جمهور وقت و تيمسار فلاحي، رئيس ستاد مشترك ارتش و تعدادي از افسران سپاه و ارتش هم آمدند و وارد ستاد جنگ آبادان شدند. وضعيت را براي شان شرح داديم.

پالایشگاه آبادان و جنگ

راه حلي به نظر كسي نمي رسيد تا اين كه بالاخره يكي از همراهاني كه آقاي چمران با ما فرستاده بود، پيشنهادي داد و گفت كه تيمسار شما از پايگاه هوايي دزفول، دو، سه ساعت آتش دشمن را خاموش كنيد تا كاركنان پالايشگاه فرصت داشته باشند كه داربستي بزنند و با گوني هاي پر از ماسه، مقابل آتش را سد كنند.

همه با اين پيشنهاد موافقت كردند. وقتي جلسه تمام شد، تيمسار فلاحي به من گفت اين آقا كيه؟ گفتم همكار من است. گفت نظاميه؟ گفتم خير. گفت: چرا، نظاميه! دو ساعت بعد از پايگاه هوايي دزفول رو به روي آبادان را بمباران كردند و كاركنان ما داربست زدند و آتش را مهار و بعد خاموش كردند.

مي خواهم بگويم كه تجربه و وجود بعضي از آدم ها در يك چنين شرايط خاصي چقدر كمك مي كند و موثر است. مثلا در یک مورد با مشكل سوخت گیری هواپیماها رو به رو بودیم به این معنی که دشمن هواپيماهایی را که می خواستند در اهواز و آبادان بنشينند و سوخت گیری کنند، هدف قرار می داد.

آقاي تابان فر، مدير پالايشگاه هاي ايران بود كه نمي دانم الان كجا هستند. به هر حال ايشان به دليل تجربه و شناختي كه از منطقه داشت، گفت فرودگاه كوچكي در اميديه وجود دارد كه بلااستفاده است. همین نکته به ظاهر کم اهمیت ما را نجات داد. اينها چيزهايي نيست كه به راحتي بتوان به دست آورد. اين تجربه ها در مقاطع حساس به شدت ارزشمند هستند.

* تكليف آن دسته از كاركنان نفت كه از آبادان خارج مي شدند، چه بود؟

- اين بخشي ديگر از وظايفي بود كه ما درگير آن شديم و شايد اهميت آن كمتر از فعاليت هاي ستاد در منطقه نبود، يعني سامان دادن كاركنان نفت و خانواده هاي شان. براي اين كار باز من حكمي از معاون شركت ملي نفت گرفتم كه يكي از ساختمان هاي نفت را در خيابان فلسطين تهران، كه قبلا ساختمان اداره استخدام بود، به ستاد جنگ زدگان نفت بدهند. اين كار با مجوز هيات مديره و كمك آقاي مهندس سادات انجام شد.

با اين حكم ستادي در تهران تشكيل شد كه من مسئول آن بودم. در اين ستاد ما از كاركنان نفت براي حل مشكلات شان كمك گرفتيم. نيروي انساني براي كارهاي كارگزيني، مالي‌، كامپيوتر، تداركات، اسكان، پرداخت و ...

بعد با اختياري كه آقاي سادات و مديريت ارشد داده بودند، براي اولين بار مبلغ ثابتي به همه كاركناني كه در جنگ كارشان را از دست داده بودند، اختصاص يافت. دقيقا يادم نيست، سه يا چهار هزار تومان. بعد از طريق شركت هاي پخش ايران، تلگرام كرديم به همه كاركنان كه با نشان دادن كارت خود مي توانند اين مبلغ را دريافت كنند . پول مهمي بود و به آنها اميد مي داد.

اقدام بعدي كاريابي براي كاركناني بود كه ديگر در پالايشگاه كاري نداشتند؛ كاريابي در صنايع نفت و وابسته و دستگاه هاي ديگر دولت. اين هم كار دوم ما بود. كار سوم اين بود كه باشگاه هاي شركت نفت را براي كاركنان جنگ زده، تخليه كرديم كه خيلي هم همكاران ادارات مركزي عصباني شدند! علاوه بر اينها برنج و ارزاق از تعاوني نفت براي شان تهيه و مجاني براي شان ارسال كرديم. تعداد زيادي از اين كاركنان كه منازل شان در خرمشهر خراب شده بود، مجددا وام گرفتند و..

كساني را كه مي خواستند به آبادان بروند، براي شان امكان حمل و نقل جور مي كرديم، چون حمل و نقلي در كشور براي جنوب نبود، مثلا مي خواستند بروند به خانه هاي شان سر بزنند و ... حتي چند تاي شان را كه بيماري هاي سخت داشتند، با كمك شركت نفت به انگليس فرستاديم.

كساني را كه مانده بودند به صورت شيفت و با پرداخت حقوق بالا در آبادان نگه داشتيم. يعني شما اگر در منطقه جنگي مي ايستادي هم حقوق ات بالا بود و هم هر دو هفته مي توانستي به مرخصي بروي. اين برنامه ها به صورت ابتكاري و با كمك خود كاركنان نفت تنظيم مي شد.

* چگونه از كاركنان نفت در تنظيم اين برنامه ها كمك مي گرفتيد؟

- مثلا رئيس كارگزيني آبادان، اقاي قلعه گلاب را مي آورديم در جلسه مي نشانديم يا آقاي كهفي زاده، مسئول امور مالي و آقاي ذوالنوريان مسئول كامپيوتر، مهندس ميرخاني، مهندس شمشيري، مهندس اخلاقی و .. خيلي ها را با حرفه هايي كه داشتند آورديم در سيستم و نشستند و تصميم گيري شد. اينها موجب دلگرمي و آرامش آباداني ها مي شد. اگر چه نمي توانستيم همه مشكلات پيش آمده را حل كنيم.

من اين را به عنوان اتفاقي خاص در برحه اي از تاريخ صنعت نفت مي بينم كه بايد به آن توجه شود. شايد براي شما جالب باشد كه بدانيد در همان زمان از جاهايي مثل دفتر نخست وزيري يا وزارت كشور ما را خواستند، كه چرا اين همه امكانات به نفتي ها مي دهيد؟

گفتم اينها هر كدام 15 تا 20 سال در صندوق بازنشستگي پول داده اند و از پول خودشان به آنها داده ايم، نه از دولت. بعلاوه اينها سال ها زندگي مردم اين مملكت را چرخانده اند.

يك بار به من اطلاع دادند، آقاي ميرسليم، معاون محترم وزير كشور شما را مي خواهد. رفتم خدمت ايشان. گفتند اين چه كاري بود شما كرديد؟ شما به اينها پول داده ايد، باشگاه داده ايد و ... گفتيم آقا، اينها سال ها زندگي مردم ايران را چرخانده اند، بعد هم پول مال خودشان است.

پرويز شهرياري راد

* هنوز سال هاي حضور در آبادان در ذهن من است؛ چه قبل از جنگ و چه بعد از آن. به قولي هنوز آن عرق نفتي را دارم. اين تجربيات تاثيرات بسياري روي زندگي من داشته است.


گفت چطوري كنترل مي كنيد يك نفر دو جا نگيرد؟ گفتم سيستم كامپيوتري داريم. هر كس دو جا بگيرد، انگشت مي زند دوباره از او پس مي گيريم. بعد از آن وزير محترم كار، آقاي ميرمحمد صادقي ما را خواست. او هم ضمن پرس و جو از دليل اختصاص مبلغي به كاركنان نفت، نحوه انجام كار را جويا شد.

روشِ كار و طراحي آن را در سيستم كامپيوتري نفت شرح داديم. دو روز بعد من را صدا زد و گفت يك متن بنويس و نحوه كار را براي دولت شرح بده. متن را نوشتم و فرداي آن روز اين خبر از راديو پخش شد كه كليه كاركنان دولت در شهرهاي خرمشهر، آبادان و اهواز براي دريافت مبلغ علي الحساب سه هزار تومان به ادارات فرهنگ مراجعه كنند.

* شما بعد از نفت هم در بخش هاي مختلفي خدمت كرديد، تجربيات اين مدت چه تاثيري روي كارهاي تان داشت؟

- هنوز سال هاي حضور در آبادان در ذهن من است؛ چه قبل از جنگ و چه بعد از آن. به قولي هنوز آن عرق نفتي را دارم. اين تجربيات تاثيرات بسياري روي زندگي من داشته است. من اواخر سال 1360 كه آقاي غرضي آمد، از نفت به برنامه و بودجه رفتم و مدتي معاون وزير، آقاي دكتر زنجاني شدم. بعد در شركت فولاد در سمت معاون به مدت پنج سال طرح هاي بزرگ سنگ آهن ايران، مثل طرح سنگ آهن گل گوهر، چادر ملو، زير نظر من بود. سپس با بورسيه سازمان برنامه و بودجه، از انگلستان در رشته روابط بين الملل دكترا گرفتم و برگشتم ايران. همچنين مجري طرح ماليات بر ارزش افزوده در وزارت دارايي و رئيس سازمان مالياتي تهران بزرگ هم بودم.

* نظرتان در مورد راه اندازي موزه هاي نفت چيست؟

- اقدام بسيار مثبتي است، بويژه اين كه براي نخستين بار است اين كار انجام مي شود و صنعت نفت با اين همه سابقه، از چنين تشكيلاتي محروم بوده است. راه اندازي موزه نفت مي تواند در توسعه و تقويت اين صنعت در ابعاد مختلف موثر و مفيد باشد. به نظرم سرمايه اصلي نفت فقط واحدهاي صنعتي نيست، آدم هايش است. الان هم نجات نفت در نيروي انساني است بايد به آن برسند و آموزش دهند. بايد تجربيات به نسل هاي بعد منتقل شود و موزه نفت مي تواند به اين مسئله كمك كند. اين كه بدانيم نفت چه دوره هايي را پشت سر گذاشته، ما چه تحويل گرفته ايم و وظيفه مان چيست؟

* حرفي اگر مانده است؟

- به عنوان كسي كه سال ها در نفت بوده و از خانواده اي نفتي است، مي خواهم بگويم كه صنعت نفت به خاطر انسجام و فداكاري و حالا هر چه شما اسمش را مي خواهيد بگذاريد، نقش مهمي در كنترل بحران در دوران دفاع مقدس ايفا كرد و هزينه هاي زيادي نيز پرداخت. نمونه اش اسارت وزير نفت، شهيد تندگويان در روزهاي نخست جنگ بود. خيلي از نفتي ها خانه و كاشانه و زندگي خود را از دست دادند. قدر اينها بايد دانسته شود. نفتي ها و مردمان خطه جنوب امروز هم نيازمند توجه و حمايت ما هستند.

* از حضور شما در اين گفت و گو سپاسگزايم.

- من هم براي شما آرزوي موفقيت دارم.

گفت و گو از مهرداد علمداري