گزارشي از ديروز و امروز آموزشگاه حرفه اي اهواز

چهارشنبه بیست و سوم آبان ماه 1397گزارشي از ديروز و امروز آموزشگاه حرفه اي اهواز

 

زنگ ها براي كه به صدا درآمدند؟!

علمدار متولي


آموزشگاه اهواز سومین مرکز آموزش کارگران جوان در نفت بود که پس از آبادان و آغاجاری، در سال 1338 راه اندازي شد. گزارش زير حاصل بازديد از محل كنوني اين آموزشگاه است كه به قلم يكي از كارآموزان سابق اين مركز به نگارش درآمده. آموزشگاه حرفه ای اهواز قرار است به يكي از موزه هاي نفت تبديل شود.


 اواسط یک روز گرم پاییزی، من کارآموز سابق، به قصد یادآوری خاطرات گذشته و تهیه گزارشی برای مرکز موزه های صنعت نفت راهی آموزشگاه حرفه ای اهواز می شوم که اکنون سردر "مرکز آموزش های علمی-کاربردی" را بر پیشانی دارد.

قبل از ورود به یاد می آورم که ما در یک چنین محیطی که توسط کارگاه ها و ادارات مختلف احاطه شده بود، درس می خواندیم. دور تا دور آموزشگاه حرفه ای کارگرها و کارمندان شرکت نفت حضور داشتند که توجه به آداب و اطوار آنها برای نوجوانی که در اوج فراگیری بود، درس ها و تجربه هایی کم نظیر به همراه داشت؛ از کارگرهای دندان طلایی که تحت تاثیر مصاحبت هندی های شاغل در نفت گه گاهی کلمات و عبارات نه چندان خوشایند را به هندی با هم رد و بدل می کردند تا کارمندان یقه سفیدی همچون اسماعیل فصیح که در مرکز آموزش علوم اداری به تدریس علوم مختلف و زبان مشغول بودند و بعضا چندین جلد کتاب و رمان در کارنامه ادبی خود داشتند. پس از پايان كلاس ها و در اتوبوس هایی که با آن ها به منزل می رفتیم، در اطراف ما قشرهای مختلف کارکنان حضور داشتند که نشانه ای از پایان تمایزهای کارگری- کارمندی بود.

اهواز آموزشگاه حرفه اي

* زمان در این مدرسه فنی به سرعت برق می گذشت، نوجوان های بازیگوش به کارگران جوان قابل اعتمادی تبديل می شدند که تا چهل سال بعد می توانستند تکیه گاه اصلی شرکت برای صیانت از تاسیسات و پایداری تولید باشند.


وارد محوطه مرکز علمی – کاربردی می شوم که یکی از کارآموزان سابق اکنون ریاست آن را به عهده دارد. مهندس تورج هرمزی به استقبالم می آید و موافقت می کند که با گردشی در حیاط خالی از کارآموز، به تجدید خاطره بپردازیم؛ پس از سال ها دوباره هوای آموزشگاه حرفه ای به مشامم می رسد؛ بوی روغن موتور آمیخته با زنگار فولاد و صدای زنگ و صف صبحگاه و کارآموزی که از مجنون برگشته و بچه ها را فرا می خواند به یک آموزشگاه بزرگ تر، به دانشگاه جنگ. صحنه همچنان به جاست اما بازیگرها نیستند یا عوض شده اند؛ حیاط همان حیاط 38 سال پيش است که کارگاه ها و کلاس ها گرداگردش ساخته شده بود، اما کوچک تر از گذشته به نظر می رسد!

سمت چپ دروازه ورودی، کلاس های درس قرار داشت، که اکنون بخشی از آنها پشت یک ساختمان پیش ساخته پنهان شده است. آن روبرو کارگاه های "تراش" و "موتورهای درونسوز" و "تهویه" و یک انبار لبالب از جعبه های ابزار با دری فلزی که پنجره ای برای تحویل و تحول در آن تعبیه شده بود. سمت راست انبار کارگاه تراش بود كه اکنون نیز هست، بعد کارگاه حلبی سازی و بعد در جهت عقربه های ساعت کارگاه موتورهای برون سوز و پمپ ها و پس از آن کارگاه جوشکاری قرار داشت، متصل به دفتر و دستک اداری رییس و مدیران "فنی" كه پیوسته به دروازه ورودی بود.

آن سال ها، علاوه بر رییس آموزشگاه، مدیر فنی و یک کارگزار سن و سال دار اداری نیز در این بخش از ساختمانِ دوره ساز آموزشگاه مستقر بود. مدیر دروس در انتهای ردیف کلاس ها دفتر مخصوص به خود را داشت، جنب کارگاه تهویه و موتورهای درونسوز! همان دم در سمت چپ دروازه ورودی، کارگاه رسم فنی واقع بود و بعد از آن کارگاه نجاری که در تمام طول روز بوی چوب از آن به مشام مي رسيد و خرت خرت اره و ابزارهای سایشي از آن شنیده می شد.

آموزشگاه حرفه اي اهواز

* صحنه همچنان به جاست اما بازیگرها نیستند یا عوض شده اند؛ حیاط همان حیاط 38 سال پيش است که کارگاه ها و کلاس ها گرداگردش ساخته شده بود، اما کوچک تر از گذشته به نظر می رسد!


در میانه حیاط، آنجا که صف صبحگاه برپا می شد، یک زمین والیبال هم وجود داشت که دو سه روزی یک بار بچه های سال دومی و مربیان در آن تمرین می کردند. برای بازی فوتبال، کارآموزان به حیاط ورزش هنرستان می رفتند که در تغییرات سال های اخیر اثری از آن نمانده و تصور می کنم واحد بهره برداری آموزشی فعلی در همان محل ساخته شده است.

در اوایل سال 1366 و بالا گرفتن بمباران ها، به دستور رییس اداره کل آموزش، یک پناهگاه هلالی شکل  در عمق حیاط آموزشگاه ساخته  و سقف آن استتار شد.

دوره آموزش دو سال بود و هر سال تحصیلی حدود ۱۰ ماه به طول می انجامید.

نیمی از هفته کاری به دروس تئوری می گذشت و نیمی در کارگاه ها صرف می شد. سال اول دروس و کارگاه ها عمومی بود. در پایان سال اول کارآموزان استعدادیابی شده و در دو گروه "مکانیک"، و "برق" دسته بندی می شدند. هر گروه به ترتیب و توالی، درس ها و کارگاه های تخصصی خود را می گذراندند؛ این روند تا پایان خرداد ادامه داشت و تیرماه موسم امتحانات نهایی بود.

پس از آن کارآموزان به خانه می رفتند و بعد از اعلام نتایج و احیانا ضرورت شرکت در امتحانات تجدیدي شهریور، نهایتا اواخر مهرماه به استخدام شرکت در می آمدند که شرح جزییات این فرایند مهارت افزایی و کارمند گزینی و منافع مستتر در آن طولانی است.

کم و بیش بیست و پنج سال پس از گشایش آموزشگاه حرفه ای اهواز و هشت سال پس از خروج خارجی ها، من و هم دوره هايم به آموزشگاه حرفه ای نفت اهواز راه یافته بوديم. امتحان ورودی ما اواخر تیرماه در راهروهای طویل طبقه دوم ساختمان سابق آسکو برگزار شد و اوایل شهریور نتایج و اسامی پذیرفته شدگان را روی بورد آموزشگاه نصب کردند.

كارگاه آموزشگاه حرفه اي

* عکسي یادگاری در کنار شاسی و موتور آموزشی که از آن سال ها مانده است، نشان دهنده اوج شعف کارآموزان پس از استارت موفقیت آمیز در هفته پایانی دوره اتومکانیک است.


پس از قبولی در آزمون کتبی نوبت به مصاحبه رسید؛ هر داوطلب پس از ورود به اتاق در این سوی یک میز کنفرانس فلزی قرار می گرفت که چند مربی نسبتا میانسال به فاصله اندکی از هم نشسته و سوالات خود را مي پرسيدند و نمره می دادند. در یکی از اتاق ها نیز یک نفر به تنهایی نشسته بود و در آخرین مرحله گزینش، سوالات دینی و اخلاقی را طرح می کرد که آن سال خیلی سختگیرانه نبود. گمان می کنم آن سالن مصاحبه همین جایی است که حالا پس از 32 سال، من و دوستم مهندس تورج هرمزی در آن نشسته ایم و سوابق تاسیس آموزشگاه حرفه ای را از روی جزوه ای قدیمی مرور می کنیم.

عکس ها و نوشته ها بخشی از خاطرات آن دوره را بازگو می کنند؛ اما از آن جا که جوینده یابنده است یک هفته پیش از این، برحسب اتفاق، در باشگاه شهرک نفت، یکی از بازنشسته های مهندسی و ساختمان را ملاقات کردم و ضمن گفت و گو دریافتم که فارغ التحصیل دوره اول آموزشگاه حرفه ای اهواز بوده است؛ روایت مهندس "باورساد" کارآموز ورودی سال 1338، هرچند کوتاه، اما دریچه ای تازه پیش روی من گشود تا بتوانم تجسمی و توصیفی بهتر از آموزشگاه نفت اهواز در نخستین سال های تاسیس داشته باشم:

"هر روز صبح ساعت یک ربع به هفت، مسترگلبورن با هیکل تنومند و پرهیبتش، سوار بر موتورسیکلت گازی از لای دروازه نیم باز آموزشگاه وارد می شد و ۱۵ دقیقه بعد، دربان در ورودی را می بست."

او اولین رییس آموزشگاه حرفه ای اهواز بود و گفته می شد، جوانی اش را در ارتش بریتانیا گذرانده است. گلبورن نیز مثل برخی دیگر از کارمندان مجرد خارجی در یکی از واحدهای فلتِ "پانسیون سعدی" واقع در نیوسایت مقیم بود که فاصله چندانی با خرمکوشک نداشت.

آموزشگاه اهواز سومین مرکز آموزش کارگران جوان بود که پس از آبادان و آغاجاری ایجاد شده بود؛ دوره آموزشی در نخستین سال های تاسیس سه ساله بود. انتخاب کارآموزان از بین دانش آموزان زیر 16 سال، برنامه هوشمندانه ای بود که تربیت و الفت نیروهای جوان با فرهنگ و ارزش های سازمانی نفت را تسهیل می کرد.

براین اساس، رعایت مقررات بیش از هر چیز نزد مربیان اهمیت داشت و نظم که جلوه های آن در همه جا آشکار بود؛ از حضور بهنگام در مرکز گرفته تا نگهداری از وسایل و ابزار، نظافت میز کار و بالاخره جاروی محوطه کارگاه كه بخشي از تمرین کارورزی به شمار می آمد. بی تردید انضباط مثال زدنی  آموزشگاه حرفه ای که کورسوی آن تا واپسین سال های فعالیت این مرکز مهم آموزشی همچنان به چشم می خورد، مرهون دیسیپلین و مقررات سختگیرانه ای بود که در همان سال های اولیه تاسیس اعمال شده بود. در این بین علاوه بر خود گلبورن، اهتمام معاونین و مربیان برجسته از جمله غلامحسین کاظمی که مردی شاداب و تا حد زیادی برخوردار از نوعی پختگی در برخورد با کارآموزان بود و نیز مستردیکسون دستیار قبراق گلبورن که حداقل ۳۰ سال جوان تر از او به نظر می رسید، بی تاثیر نبود.

حياط آموزشگاه اهواز

* شرکت به کارآموزان یک کمک هزینه تحصیلی ماهانه پرداخت می کرد که میزان آن از ۵۰ تومان برای سال اولی ها، ۷۵ تومان برای سال دومی ها و یکصد تومان برای سال سومی ها متغیر بود.


به هر روی کار آموزشگاه حرفه ای اهواز با گزینش ۶۰ نفر از نوجوان های ۱۴ تا ۱۵ ساله اکثرا خوزستانی شروع شد؛ آنان در تابستان سال 1338 پس از یک رقابت جدی در آزمون ورودی پذیرش کارآموز برای ترینینگ اسکول که در شهرهای اهواز، مسجدسلیمان و هفتکل برگزار شد، به آموزشگاه راه یافتند. سال بعد ۶۰ نفر دیگر نیز به این گروه اضافه شدند و همین شمار در سومین سال نیز جذب شدند تا عدد کارآموزان سال های اول دوم و سوم به مجموع ثابت ۱۸۰ نفر برسد. هر سال ۶۰ کار آموز جدید وارد می شد و همین تعداد از سال سومی ها فارغ التحصیل می شدند.

شرکت به کارآموزان یک کمک هزینه تحصیلی ماهانه پرداخت می کرد که میزان آن از ۵۰ تومان برای سال اولی ها، ۷۵ تومان برای سال دومی ها و یکصد تومان برای سال سومی ها متغیر بود. (این کمک هزینه در سال 1365، يعني دوره تحصيلي من و هم دوره اي هايم، 350 تومان برای سال اولی ها و 600 تومان برای سال دومي ها بود.)

زمان کار آموزشگاه از هفت صبح شروع می شد و یک ربع به چهار به اتمام می رسید. در این بین یک ساعت وقت ناهار و استراحت نیز به کارآموزان داده می شد که می توانستند سر ساعت ۱۲ برای صرف ناهار از آموزشگاه خارج شوند و در زمان مقرر مراجعت نمایند.

دوره های آموزشی سال اول کارآموزی در بازه زمانی سال 1338 تا 1341 به کارگاه های عمومی از جمله مکانیک، جوشکاری، نجاری و تعمیرات عمومی محدود مي شد. سال دوم و سوم، در کنار دوره های تخصصی اتومکانیک، تراش و ابزار دقیق تدریس کتب درس فنی، رسم فنی، هندسه و زبان هم در دستور کار قرار مي گرفت.

از بین کارگاه های مختلفی که کارآموزان قد و نیم قد در آن ها به بالندگی فنی می رسیدند، دو کارگاه مکانیک ماشین های درون سوز و تراشکاری توانسته بود، جاذبه بیشتری برای جوان های یقه آبی به وجود بیاورد؛ کار با ماشین های جدید و به تناسب آن زمان مدرن تراشکاری، فرصت خلاقیت و توان تولید قطعاتی با کیفیت و دقت بسیار بالا را براي كارآموزان فراهم مي آورد، خلاقيت هايي كه پيشتر هیچ ذهنیتی از آن نداشتند.

هر کارگاه رختکن و کمدخانه مخصوص به خود را داشت و به هر یک از کارآموزان یک کمد مجزا داده می شد. همين طور یک جعبه ابزار که در پایان سال، بی کم و کاست باید به انبار "تولز" تحويل مي دادند.

درکارگاه مکانیک، کارآموزان به صورت تیم های کاری مجزا، اجزای یک موتور شورلت را به طور کامل باز کرده و روی میز کار می چیدند، یک روز بعد زیر نظر مربی درونسوز، یک به یک قطعات را سر جای خود قرار داده سوپاپ ها را فیلرگیری می کردند و نهایتاً موتور را استارت می زدند. یک عکس یادگاری در کنار شاسی و موتور آموزشی که از آن سال ها مانده است، نشان دهنده اوج شعف کارآموزان پس از استارت موفقیت آمیز در هفته پایانی دوره اتومکانیک است."

از كارآموزاني نوجوان تا استادكاراني قابل اعتماد

خرمكوشك تراشكاري

* مربیان از روپوش، کفش ایمنی، دستکش و عینک مخصوص استفاده می کردند که به ظاهر ضرورتی برای استفاده وسواس گونه از آنها نداشت، اما رویه ای بود برای نهادینه کردن اندیشه ایمنی در ذهن کارآموز نوجوان تا در محیط های واقعی عملیاتی خود و دیگران را دچار مشکل نکند.


در زمان ورود من و هم دوره اي هايم به آموزشگاه حرفه ای اهواز، چنانچه اشاره شد، حدود 25 سال از گشايش آن و هشت سال از خروج خارجی ها مي گذشت و فضای مرکز تغییر چندانی نکرده بود. رییس آموزشگاه شادروان کریمی بود. مربیان صبح زود پیش از صبحگاه، با روپوش های سفید در محوطه حیاط قدم می زدند و با کارآموزان خوش و بش می کردند.

در نخستین روز ورود آنچه جلب توجه می کرد، یک چرخبال با ساختمانی ابتدایی بود که درضلع شمالی حیاط مستقر شده بود؛ ساخت هلی کوپتر، ایده یکی از اساتید جوان آموزشگاه بود که دو سال پیش از ورود ما آغاز شده و تا آن زمان موفق به پرواز نشده بود. با این وجود در آن زمان  تصمیمی بلندپروازانه و بخشی از تلاش نخستین نسل پس از انقلاب برای حرکت در مسیر خودکفایی به شمار می رفت. شایسته است برای یافتن آن چرخبال و انتقالش به موزه نفت تلاش کنیم.

سال اول آن دوره (۱۳۶۵) با اوج گیری بمباران شهرها و تأسیسات صنعتی، همزمان شد؛ دشمن علاوه بر کارخانه ها و پایانه های نفتی، مناطق مسکونی را هم از بمباران  وحشیانه خود بی نصیب نگذاشت؛ این تمهید عراق برای جبران برخی شکست ها در خطوط مقدم جنگ بود. در چنین اوضاعی صدای انفجار و شلیک توپ های ضدهوایی، گاه و بی گاه شنیده می شد. یک بار در زمستان 1365 محل  فرود آمدن بمب ها  آنقدر نزدیک بود که همه کار آموزان از کلاس ها بیرون آمدند و به جولان میگ ها در آسمان چشم دوختند.

کارآموزان البته، فقط شاهد و شنونده صحنه ها و صداها نبودند؛ آنان به هر ترتیبی بود تلاش داشتند نقشی فعال در پشت جبهه بازی کنند؛ در بین سال دومی ها عده ای تمام سال را در جبهه بودند برخی نیز آمد و شد داشتند. اما سال اولی ها همزمان با عملیات های زمستانه، در برنامه های امدادگری شرکت می کردند و بعد از ظهرها در گروه های چند نفره به نقاهتگاه ها و بیمارستان هایی که برای بستری مجروحان آماده شده بود، می رفتند و کادر پزشکی را در تیمار و پرستاری زخمی ها کمک می کردند.

بخشی از فعالیت های کارگاهی ما نیز در آن مقطع با مسائل جنگ آمیخته بود؛ مثلاً تمرین دوره جوشکاری ما ساختن موانع خورشیدی بود که به عنوان بخشی از استحکامات و موانع فرود و پیش روی دشمن در خطوط مقدم جنگ کاربرد داشت. در کارگاه فلزکاری هم این رویه جاری بود؛ بر اساس یک نقشه، هر کارآموز موظف بود یک مفتول فولادی را به آچاری مخصوص تبدیل کند که گویا در باز و بسته کردن دوربین تانک های جنگی کاربرد داشت.

آموزشگاه حرفه ای، هنرستان فنی و مرکز آموزش مهارت های فنی (اسکیل) که در ناحیه صنعتی کارون مستقر بود، بخش هایی از اداره کل آموزش مناطق نفتخیز بود که رنگ و بوی عملیاتی داشتند. مربیان از روپوش، کفش ایمنی، دستکش و عینک مخصوص استفاده می کردند که به ظاهر ضرورتی برای استفاده وسواس گونه از این پوشش های دست و پاگیر وجود نداشت، اما رویه ای بود برای نهادینه کردن اندیشه ایمنی در ذهن کارآموز نوجوان تا در محیط های واقعی عملیاتی خود و دیگران را دچار مشکل نکند.

زمان در این مدرسه فنی و حرفه ای به سرعت برق می گذشت، نوجوان های بازیگوش به زودی با گذشت دو سال به کارگران جوان قابل اعتمادی تبديل می شدند که تا چهل سال بعد می توانستند تکیه گاه اصلی شرکت برای صیانت از تاسیسات و پایداری تولید باشند. آنان دو سال اول استخدام را نزد استادکاران مجرب، کارآموزی کرده و در پایان هر هفته گزارش تأیید شده کارهای فراگرفته را به تکنسین ارشد تقدیم می داشتند.

آنها در ابتدا از اینکه با عنوان "ترینینگی" شناخته یا معرفی می شدند، دلخور بودند، اما وقتی پی می بردند، اکثر نیروهای با پرنسیپ صف از جمله استادکارها، تکنسین ها و حتی روسای بخش ها نیز ابتدا ترینینگی بوده اند، احساس شعف نموده و به خود می بالیدند. آنان به ایمنی کار توجه بسیار داشتند و آشکارا نسبت به نیروهایی که از بازار جذب شده بودند، کمتر دچار حادثه می شدند.

این مزیتی مهم بود که نشان می داد کارآموزان درک درستی از ایمنی دارند. بنابراین قادر بودند انجام بی خطر کار در واحدهای مملو از گاز و نفت را به سامان رسانده، سیستم های برق فشارقوی را تعمیر و راه اندازی کنند و یا شانه به شانه اپراتورهای بهره برداری، استمرار شبانه روزی تولید را پایش نمایند.

فعالیت آموزشگاه های حرفه ای به تناسب وضعیت نیروی انسانی و میزان نیاز شرکت به نیروی کار ، در برهه های زمانی مختلف با فراز و نشیب همراه بود؛ در یک مقطع قبل از انقلاب این آموزشگاه ها تعطیل شده و مجددا در سال 1361 بازگشایی شدند. به هر روی اکنون 20 سالی می شود که مرکز تعطیل و تغییر کاربری داده است؛ به نظر می رسد با گذشت این همه سال هنوز جایگزینی مناسب که قادر باشد نیرویی همسنگ با کارآموزان تربیت نموده و بر سرمایه های انسانی نفت بیفزاید، پدید نیامده و بعید است که بعد از این نیز مشابه آن پدید آید.