خاطرات رئیس اسبق واحد تعمیرات و خدمات پالایشگاه آبادان

يکشنبه پانزدهم آذر ماه 1394خاطرات رئیس اسبق واحد تعمیرات و خدمات پالایشگاه آبادان

نیم قرن با نفت!

"حیدر دهقانی" رئیس تعمیرات و خدمات در پالایشگاه های آبادان و شیراز بوده است و به قول خودش از زمانی که در 14 سالگی وارد مدرسه فنی- حرفه ای آبادان شده تا زمان بازنشستگی در سال 1372، پنجاه سال در صنعت نفت خدمت کرده است. او که متولد سال 1307 است، وقایع زیادی از جمله حمله متفقین در شهریور 1320، ملی شدن صنعت نفت، پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی را به خاطر می آورد. در گفت و گویی با دهقانی به مرور خاطراتش پرداختیم:

* آقای دهقانی از خاطرات تان در شهریور 1320 بگویید:

- سوم شهریور سال 1320 ساعت 5/4 صبح با صدای گلوله از خواب بیدار شدیم. خانه ما، خانه ای بزرگ و قدیمی در آبادان بود که چند خانواده در آن زندگی می کردند و به دلیل شرجی بودن هوای آبادان در آن فصل، همه روی پشت بام خوابیده بودیم.

به هر حال صدای گلوله ها همه را از خواب پراند. کم کم که هوا روشن شد، توانستیم جلوی اروند رود را ببینیم. همان جا که هر روز عرب ها جمع می شدند و پوشال های نخل را برای مصرف به عنوان سوخت، به مردم می فروختند. ظاهرا درگیری ها در آن منطقه بود.

کشتی ببر و پلنگ

کشتی به گل نشسته "ببر و پلنگ"

ناگهان دیدیم که کشتی "ببر و پلنگ" متعلق به نیروی دریایی که کمی آن طرف تر در اسکله شماره 12 ایستاده بود، در اثر اصابت گلوله های توپ به آتش کشیده شد و لحظاتی بعد به قعر آب فرورفت.

هنوز خورشید کاملا بالا نیامده بود که سربازان انگلیسی و هندی داخل شهر شدند و با وجود مقاومت هایی که شد، بخش اعظم شهر را به اشغال خود درآوردند. ظرف یکی دو ساعت صدای درگیری ها کمتر شد، به نظر می رسید مقاومت ها پایان یافته است، اما تا ساعت 11 صبح همچنان صدای یک مسلسل به گوش می رسید.

این صدا از مسلسل یک سرباز ایرانی بود که روی پشب بام تلمبه خانه شماره 3 پالایشگاه آبادان، مشرف به اروند رود سنگر گرفته بود و تسلیم نمی شد. بالاخره صدا خاموش شد و گفتند او را با هواپیما از بالا زدند!

به زودی فهمیدیم که در جریان غرق شدن ناو جنگی 25 تا 30 نفر از کارکنان و خدمه این کشتی که برخی شان هم محلی های ما بودند، کشته شده اند.

* شما خودتان اهل آبادان بودید؟

- خیر من در روستای دوان از توابع کازرون متولد شده بودم و به واسطه دایی هایم که در کمرگ و شرکت نفت کار می کردند، در همان کودکی به آبادان مهاجرت کردم. چون وضع کار و تحصیل در روستاهای آن زمان خوب نبود.

انگلیسی ها در آبادان

* از وقایع بعد از اشغال چه خاطراتی دارید و این حوادث چه تاثیری بر زندگی شما و اطرافیان داشت؟

- روزهای بعد چهره شهر کاملا عوض شده بود. فقر و مریضی هایی مانند تیفوس، وبا، مالاریا و اسهال شیوع پیدا کرده بود. مریض ها را در قرنطینه شرکت نفت بستری می کردند. شرکت نفت سوله ای را در مرکز آبادان درست کرده بود که حمام های بخار مجانی داشت و همه می توانستند استفاده کنند. یک دستگاه سم پاشی د.د.ت. هم بود که تمام بدن را سم پاشی می کردند و سرتا پای افراد سفید می شد. داخل پالایشگاه  هم دستگاه اتوکلاو و ضد عفونی بود. اجساد را هم می سوزاندند.

یادم می آید که انگلیسی ها با ماشین هایی که به آنها "کمنکار" می گفتند در شهر رفت و آمد می کردند. گاهی نیز شب ها جوانان سربازان هندی یا انگلیسی را در کوچه ها لخت می کردند و وسایل شان را می بردند.

* آیا مردم برای تامین مواد غذایی و مایحتاج روزانه هم با مشکل مواجه بودند؟

- بله همین طور بود. وضع ارزاق خوب نبود. کوپن هایی در میان مردم توزیع می شد که با آن به هر نفر روزانه دو نان به اضافه شکر، لوبیا، برنج و ... می دادند. آردهایی بود که به آنها آرد پلیتی می گفتند و با همین کوپن ها می دادند، همین طور بشکه های روغن 220 لیتری که به اندازه کوپن به هر نفر می دادند. کسانی که شرکت نفتی بودند نیز علاوه بر اینها خواربارهایی را دریافت می کردند. بسیاری از خانواده ها یکی دو عضو شرکت نفتی داشتند که این برایشان کمک بود.

* انگلیسی ها در این مدت در آبادان چه فعالیت هایی داشتند؟

- هدف آنها تامین سوخت برای جنگ بود. کشتی های 25 تنی می آمد تا برای جنگ نفت ببرد. ما نفتکش هایی را می دیدیم که هر روز می آمدند و روی هر کدام شان دو هواپیما بود. جرثقیل غول آسایی که در ساحل بود، هواپیماها را پیاده می کرد تا آنها را برای جنگ به جبهه شمال ببرد.

* گویا در آن زمان انگلیسی ها فرودگاهی در نزدیکی شهر درست کرده بودند که این هواپیماها به آنجا منتقل می شد؟

سند دهقانی

- بله یکی از سرگرمی های ما بچه ها در آن زمان این بود که به پشت فنس های فرودگاه می رفتیم و هواپیماهایی را که برای پرواز به جبهه های شمالی آماده می شد تماشا می کردیم. این هواپیماها را پس از تخلیه از کشتی ها در ساحل به وسیله تراکتورهایی تا فرودگاه حمل می کردند. بین آبادان و فرودگاه جاده ای را به این منظور کشیده بودند و برای این کار درخت های مسیر را هم قطع کرده بودند.

* یعنی شما فاصله شهر تا فرودگاه را فقط برای تماشای این هواپیماها طی می کردید؟

- بله. فرودگاه در فاصله ده کیلومتری شهر بود و بال هواپیماها را جداگانه می بردند و در فرودگاه به آنها وصل می کردند تا به پرواز درآیند و به جبهه های شوروی بروند و تماشای اینها برای ما خیلی جذاب بود!

* آیا غیر از انگلیسی ها و هندی ها، خارجی های دیگری هم در آبادان بودند؟

- آمریکایی ها در خرمشهر پایگاهی داشتند که به جنرال موتورز معروف بود. آنها هم در داخل پایگاه برای خودشان سهمیه ارزاق داشتند و برخی آنها را پنهانی به بیرون انتقال می دادند و اگر می فهمیدند فرد خاطی را شدیدا تنبیه می کردند. یادم هست نفری ده تومان می دادیم می رفتیم خرمشهر از آمریکایی ها آدامس و پیراهن و جوراب می خریدیم و می آوردیم در آبادان می فروختیم. گاهی هم گشت های آمریکایی ما را می گرفتند.

* در این زمان شما هنوز در شرکت نفت نبودید؟

خیر. سال 1322 بود که پس از یک سری تلاش هایی که داستانش مفصل است، در سن 14 سالگی موفق شدم وارد به مدرسه فنی- حرفه ای آبادان شودم. دوران کارآموزی 5 سال طول کشید که دو سال در مدرسه و سه سال در پالایشگاه بود. دستمزد ما هم در آن موقع 11/5 ریال بود . بعدها که ار رتبه کارگری به کارمندی ارتقا پیدا کردم حقوقم به 90 ریال رسید. در یک مقطع هم چون لیاقت خوبی از خودم نشان داده بودم به من پیشنهاد ادامه تحصیل در انگلستان شد که چون نمی خواستم از خانواده دور شوم و آنها از لحاظ مالی به من احتیاج داشتند، قبول نکردم.

* پس شما در واقع قبل از ملی شدن، وارد صنعت نفت شدید؟

- بله. همین طور است. در آن موقع انگلیسی ها همه کاره بودند. خیلی از این مسئولین نیز سوابق نظامی داشتند. مثلا یادم هست یکی از آنها که مسئول کارگاره بود، یک نظامی قدیمی انگلیسی بود در جنگ جهانی دوم زخم های بسیاری برداشته بود.

اسناد اهدایی دهقانی

اسناد اهدایی آقای دهقانی به موزه نفت

بعضی از انگلیسی ها هم رادیو داشتند. آن زمان کمتر کسی رادیو داشت. این با سیم به آنتن روی پشت بام وصل می شد. ما گاهی در خانه بعضی از آنها دزدکی به رادیو گوش می دادیم. من آن موقع چیزی از سیاست سرم نمی شد، اما یادم می آید که به رادیو آلمان که به زبان فارسی برنامه پخش می کرد، گوش می دادیم و می گفت ما به زودی این انگلیسی ها را به دریا خواهیم ریخت! این زمانی بود که آلمان ها تا مصر آمده بودند.

* در زمان ملی شدن نفت شما در کدام بخش بودید؟

- من آن زمان در کارگاه تعمیرات پالایشگاه آبادان کار می کردم که در واقع بزرگترین کارگاه فنی خاورمیانه بود. در اوج وقایع ملی شدن صنعت نفت و قبل از 30 تیر 1331 صنعت نفت آبادان در اعتصاب به سر می برد و کارگران هر روز تظاهرات می کردند.

هنوز معلوم نبود کدام طرف پیروز می شود. یادم هست کارگران معترض شرکت نفت از پشت خانه های سازمانی تا میدان مجسمه نشسته و تحصن کرده بودند و شعار یا مرگ یا مصدق سرمی دادند. از طرف دیگر یک ارتشی به نام سرتیپ کمال اعتراضات خوابگاه کارآموزان شرکت نفت را به شدت سرکوب کرده و تهدید کرده بود که اگر کارکنان شرکت نفت دست از اعتصاب برندارند، با تانک روی آنها خواهد رفت و همین مسئله رعب و وحشتی را ایجاد کرده بود.

این بیم و امیدها ادامه داشت که از تهران خبر رسید که قوام برکنار شده و مصدق روی کار آمده است. مردم جشن گرفتند و شادی کردند و پای هر تیر برق گاو یا گوسفندی قربانی می کردند.

خروج انگلیسی ها از آبادان

خروج انگلیسی ها از آبادان در پی ملی شدن صنعت نفت

* پس از آن نفت ملی شد و انگلیسی ها رفتند..؟

- بله زمان آن رسید که انگلیسی ها ایران را ترک کنند، یادم می آید یکی از آن روزها که هنوز انگلیسی ها نرفته بودند، داشتم از تلفنی که روی میز یک انگلیسی به نام کروک که رئیس کارگاه مرکزی                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           بود زنگ می زدم که سر رسید و با عصبانیت سرم داد زد و گفت: It is not yours yet! یعنی اینها هنوز مال شما نیست! اما زیاد طول نکشید که از شرکت من و چند نفر دیگر را فرستادند تا آنها را برای ترک ایران به اسکله ببریم. آنها خیلی ناراحت بودند، اما فکر می کردند که برمی گردند.

* آیا خاطراتی هم از ورود هیات ملی شدن صنعت نفت به آبادان دارید؟

- بد نیست این را بگویم که من دو بار مهندس بازرگان را در آبادان دیدم. یک بار در جریان ملی شدن صنعت نفت که بازرگان، مکی و چند تن دیگر به عنوان هیات ملی کردن صنعت نفت آمده بودند و یک بار هم در روزهایی که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد و آقای بازرگان به همراه آقای هاشمی و چند تن دیگر به دستور امام برای پایان دادن به اعتصابات آمده بودند.

بازدید مهندس بازرگان از آبادان

هیات اعزامی به آبادان در پی ملی شدن صنعت نفت

وقتی نفت ملی شد و هیات مزبور به آبادان آمد، به قدری استقبال زیاد بود که تنها راه آن روز آبادان موسوم به پل بهمن شیر پر از جمعیت شده بود. این مسیر باریک بود، به نحوی که فقط یک ماشین می توانست از آن عبور کند. در طول راه تا جلوی فرمانداری آبادان جای سوزن انداختن نبود. وقتی به خانه آمدم دیدم حلقه ازدواجم نیست. من تازه ازدواج کرده بودم و حلقه ازدواجم برایم کمی گشاد بود و در ازدحام جمعیت از دستم افتاده بود. آقای بازرگان به کارگاه مرکزی پالایشگاه آمد که در آن زمان 14 سوله داشت و در کارگاه تعمیرات برای کارکنان نفت سخنرانی کرد.

* بعد از شکست مصدق و کودتای 28 مرداد واکنش کارکنان صنعت نفت چگونه بود؟

- البته این ضربه سختی برای همه بود. اما رژیم شاه هم به شدت مراقب بود تا هر گونه اعتراض احتمالی را سرکوب کند. یادم هست در یکی از بازدیدهای شاه از پالایشگاه آبادان، قبل از شروع مراسم متوجه شدیم که افراد زیادی با لباس کارگران نفت در پالایشگاه هستند که ما اصلا آنها را نمی شناسیم. تعجب کردیم، پرسیدم که اینها دیگر کی هستند؟ به زودی متوجه شدیم اینها ماموران امنیتی هستند که در لباس کارگران نفت تردد می کنند تا همه چیز را زیر نظر داشته باشند و حتی برخی از اینها از زبان کارکنان و کارگران صحبت می کردند تا مجال شکوه برای دیگران نباشد!

* از هیاتی که در زمان انقلاب به آبادان آمد بگویید.

- این هیات برای پایان دادن به اعتصاب و از سرگیری تولید نفت برای رفع نیازهای داخلی به آبادان آمده بود و جالب این که این بار هم در همان کارگاه پالایشگاه با کارگران گفت و گو و برنامه های دولت انقلاب را تشریح کردند. کارکنان نفت نیز با شور فراوان از این هیات استقبال کردند و پس از رفتن آنها بود که فعالیت ها از سر گرفته شد و به این ترتیب کارکنان صنعت نفت توانستند سهم به سزایی در پیروزی انقلاب داشته باشند.  

* گویا شما خاطراتی زیادی هم از دوران جنگ و پس از آن یعنی فعالیت ها برای بازسازی پالایشگاه آبادان دارید؟

با شروع جنگ متاسفانه پالایشگاه آبادان تعطیل شد و ما به پالایشگاه شیراز منتقل شدیم. زمانی که وارد پالایشگاه شیراز شدم، پیشنهاد توسعه واحد تعمیرات آن را مطرح کردم که مورد استقبال مسئولین پالایشگاه و اداره تعمیرات و خدمات قرار گرفت. در آن زمان ما توانستیم حتی بسیاری از نیازهای جنگ را در همین پالایشگاه برآورده کنیم. برای مثال یک بار یک افسر نیروی هوایی به پالایشگاه آمد و قطعه ای به نام گسکت را به ما نشان داد که در واقع واشری بود که در بال هواپیمای اف 14 مورد استفاده قرار می گرفت و پس از هر بار پرواز باید عوض می شد. از ما پرسید: شما می توانید این را بسازید. من قطعه را بررسی کردم و گفتم، یک نمونه می سازم، اگر مناسب بود و به دردتان خورد، تعداد بیشتری می سازیم. خیلی خوشحال شد و مرا بوسید. گفتم من که هنوز کاری نکرده ایم! گفت: آخر هر جا رفتم گفتند: ساخت چنین چیزی در توان ما نیست.

اتفاقا چند نمونه ساختیم و وقتی آنها را بردند با درخواست سفارش 200 عدد برگشتند و ما شروع به تولید کردیم. پس از پایان جنگ نیز ما از تجربیات مان برای بازسازی پالایشگاه آبادان استفاده کردیم. البته همه پالایشگاه های کشور در بازسازی پالایشگاه آبادان مشارکت داشتند و از جمله پالایشگاه شیراز. به هر حال پالایشگاه شیراز به جهت نزدیکی به جبهه ها نقش بسیار موثری در دوران جنگ داشت.

* آقای دهقانی شما بخش هایی از خاطرات تان را در کتابی با عنوان "نیم قرن خدمت در صنعت نفت" گردآوری کرده اید؟ آیا اینهایی که برای ما تعریف کردید در آن کتاب هم هست؟

- برخی از آنها هست و برخی هم نیست (با خنده). البته آن کتاب را من به توصیه یکی از دوستان اهل قلم نوشتم که می گفت حیف است این خاطرات از میان برود. در واقع مسائل زیادی هست که بازگویی همه آنها به فرصت بیشتری نیاز دارد و حتی در آن کتاب هم مجال مطرح کردنش نبود.

دهقانی در حال یادداشت

دهقانی هنگام یادداشت برای موزه نفت

* از شما متشکریم و امیدواریم در فرصتی دیگر بتوانیم به طور مفصل تر و مشروح تر از خاطرات و تجربیات شما در صنعت نفت بهره ببریم.

- من هم از شما متشکرم و امیدوارم موزه نفت که قرار است تاریخ صنعت نفت را حفظ کند، هر چه زودتر پا بگیرد.

گفت و گو و تنظیم: مهرداد علمداری