گفت و گو با خليل بغلاني، معاون تعميرات و نگهداري مخازن در جزيره سيري

چهارشنبه هیجدهم فروردين ماه 1395گفت و گو با خليل بغلاني، معاون تعميرات و نگهداري مخازن در جزيره سيري

اگر بنا بود بترسم كه ديگر بچه آبادان نبودم!

34 سال است در جزيره سيري به صورت اقماري كار مي كند و به قول خودش در اين مدت 17 سال خانواده اش را نديده است. خليل بغلاني، معاون تعميرات مخازن در جزيره سيري، كه پدر و پدر بزرگش نيز در صنعت نفت بوده اند و كارت هاي شناسايي آنها را به موزه نفت اهدا كرده است، حالا در آستانه بازنشستگي، خاطراتش را براي ما بازگو مي كند. هر چند زماني كه نوبت به سال هاي نخست خدمتش در پالايشگاه آبادان و آغاز جنگ تحميلي مي رسد، به سختي مي تواند احساسات خود را كنترل كند و به صحبت هايش ادامه دهد.

آنچه در پي مي آيد حاصل اين گفت و گو است.

 

آقاي بغلاني، از چه زماني وارد صنعت نفت شديد؟

سال 1353 با مدرك سيكل به مدرسه فني و حرفه اي آبادان (آرتيزن اسكول) آن زمان وارد شدم. البته پدرم هم نفتي بود و همين طور پدر بزرگم.

پس به عبارتي مي توان گفت سابقه شما در نفت بيش از چهل سال است؟

بله، پدر بزرگم 30 سال در صنعت نفت خدمت كرده و پدرم 47 سال و حالا من 39 سال سابقه دارم. يعني مجموعا بيشتر از دارسي!! (مي خندد)

از مدرسه فني چه خاطراتي داريد؟

بغلاني مدرسه فني

قبول شدن در مدرسه فني برايم خيلي مهم بود و در آنجا علاوه بر امكانات تحصيلي، در سال اول ماهي 125 تومان حقوق مي گرفتيم و سال دوم 150 تومان. البته كار هم خيلي سخت بود و ما فعاليت هاي كارگاهي را پله به پله و مرحله به مرحله انجام مي داديم. بايد هر كاري را درست ياد مي گرفتيم و در غير اين صورت نمي توانستيم به تحصيل ادامه دهيم. من هنوز عكس ها و تصاويري را از آن دوران دارم كه به شما خواهم داد و اينها خيلي برايم خاطره انگيز هستند.

photo_2016-02-29_10-33-48

يكي از خاطراتي كه از دروان كارآموزي دارم اين است كه يك روز به همراه چند تن از همكلاسي هايم در صف غذا ايستاده بوديم كه يكي از ما ناني برداشت و تا نوبت به ما برسد، همين طور در حال راه رفتن مشغول گاز زدن شد. يادم مي آيد، مسئول رستوران او را صدا كرد و گفت بعد از خوردن غذا با شما كار دارم و وقتي غذا تمام شد، او را به داخل اتاقش برد و مدتي با او صحبت كرد. در واقع آن مسئول دوست ما را نصيحت كرده و به او گفته بود كه در شان شما نيست به عنوان يك كارمند نفت در حال راه رفتن نان را گاز بزنيد. همين رفتار باعث شد كه من حتي امروز هم وقتي در رستوران مي روم اين نكات را در ذهنم دارم و سعي مي كنم رعايت كنم.

به عنوان يك خانواده نفتي چه خاطراتي داريد؟

خوب زندگي ما با نفت عجين بود. مثلا يادم هست كه ظرف هاي مخصوص بود كه پدرم در آن غذا مي ريخت و به سر كار مي برد. شايد هنوز چند تاي آنها در خانه باشد. به اين ظرف ها در آبادان "سِپرتاس" مي گفتند كه در اصل همان سوپرتاس انگليسي بود.

يا حتي امروز هم مادرم وقتي نگران است كه من دير به كارم نرسم مي گويد: عجله كن ابسنت نخوري! منظور همان كلمه Absent انگليسي است. البته از اين اصطلاحات در آبادان آن روز زياد به كار مي رفت. مثلا مي گفتند: دِرِس كردي، يعني شيك كرده اي كه باز از همان كلمه Dress گرفته شده بود.

پس از فارغ التحصيلي از مدرسه فني و حرفه اي چه كار كرديد؟

به عنوان كارگر فني و تكنسين در قسمت حمل و نقل دريايي پالايشگاه آبادان مشغول كار شدم. ظرفيت پالايشگاه آبادان آن روزها 630 هزار بشكه در روز بود. در گيرودار انقلاب و اعتصابات صنعت نفت هم در پالايشگاه بودم و شاهد بودم كه كارگران صنعت نفت چه سهم مهمي در انقلاب داشتند.
با پيروزي انقلاب اسلامي، من به همراه گروه انجمن اسلامي پالايشگاه آبادان، براي ديدار امام خميني به شهر قم رفتيم. در واقع ما نخستين گروهي بوديم كه از پالايشگاه آبادان به ديدار امام مي رفت. در آن جلسه يادم هست كه نماينده كارگران صحبت كرد و امام نيز از نقش صنعت نفت در پيروزي انقلاب تقدير كردند.

خليل بغلاني (5)

پس با شروع جنگ تحميلي هم در آبادان بوديد؟

بله با شروع جنگ اكثر فعاليت هاي عادي در آبادان قطع شد، اما بخش هايي از پالايشگاه همچنان فعال بود. بنا بر اين ما در پالايشگاه آبادان مانديم. مهم ترين بخش كار در اين مدت توليد بنزين براي مصرف داخل كشور و جبهه بود. ماشين هاي ارتش سپاه و شركت نفت هم از پالايشگاه سوخت دريافت مي كردند.

كار شما در آن زمان چه بود؟

من مكانيك بودم و كار تعميرات را انجام مي دادم. يادم هست كه با شدت گرفتن جنگ محل كارمان به انباري كه به "دي ام يارد" معروف بود و روبروي گيت 12 قرار داشت منتقل شد. شرايط بسيار سختي بود. خانواده ها شهر را ترك كرده و به شهرهاي اطراف رفته بودند. شهر محاصره بود و ماشيني به آبادان رفت و آمد نداشت. ما براي ديدن خانواده  تا سربندر كه در نزديكي بندر امام قرار دارد، پياده مي رفتيم. از صبح زود راه مي افتاديم و با خودمان آب و غذا برمي داشتيم. خوب جوان بوديم و ورزشكار ...

آيا ماندن در پالايشگاه و كار كردن در آن وضعيت جنگي برايتان ترسناك نبود؟

اگر بنا بود بترسم كه ديگر بچه آبادان نبودم! (مي خندد). به هر حال شرايط سختي بود. بعضي از همكاران شب ها را هم در پالايشگاه مي خوابيدند. من اوايل شب ها به خانه مان مي رفتم. يك روز آبادان بمباران شد. شب كه برگشتم ...

بغلاني به اينجا كه مي رسد، قادر به ادامه صحبت نيست و بغض گلويش را مي گيرد. دو همكار جواني كه در اتاق او هستند، علي مسيبي و منوچهر بيضايي براي قطع نشدن جريان مصاحبه به كمكم مي آيند و برايم توضيح مي دهند كه چرا توصيف اين صحنه براي همكار قديمي شان دشوار است: فرض كنيد شما چند روز خانه نيستيد و وقتي برمي گرديد متوجه مي شويد كه در خانه باز مانده يا احتمال مي دهيد كسي به آن وارد شده باشد يا .. چه دلشوره اي پيدا مي كنيد و چه حالي مي شويد. حالا اگر خانه اي را كه با آن هزاران خاطره داريد، در يك چشم به هم زدن به تلي از خاك تبديل شود و ببيني همه چيز از بين رفته، چه احساسي به شما دست مي دهد؟

پس از اين توضيحات درمي يابم كه بغلاني بارها خاطراتش را براي اين دو هم اتاقي تعريف كرده، اما هر بار كه به اينجا رسيده قادر به توصيف صحنه نبوده است.

پس از تخريب خانه كجا رفتيد؟

 پس از تخريب خانه به خانه عمه ام كه حدود دو كيلومتر با خانه ما فاصله داشت و نزديك پل بود مي رفتم و تا بهمن سال 1361 در آبادان بودم. از خاطرات آن روزها يادم هست كه يك بار منطقه "سيك لين" نزديك مسجد رانگوني ها را زدند. پدر يكي از دوستانم شهيد شد. رفتيم جنازه اش را از بيمارستان تحويل گرفتم. متاسفانه شدت بمباران ها به حدي بود كه برخي جنازه ها تكه تكه شده بودند. زن عموي من هم در يكي از اين بمباران ها به شهادت رسيد.


* از اين كه موزه هاي نفت در حال راه اندازي است، خيلي خوشحالم و فكر مي كنم اين فرصت خوبي است براي تقدير و ياد كردن از زحمات كساني كه در گذشته براي اين صنعت زحمت كشيدند.


وقتي در سال 61 آبادان پالايشگاه تعطيل شد، به كجا رفتي؟

در پالايشگاه اصفهان مشغول كار شدم. چون خانواده ام هم در اصفهان بودند و همان جا با يكي از اقوام ازدواج كردم، اما كار اداري با روحيه ام سازگار نبود و دوست داشتم در مناطق عملياتي كار كنم و به جزيره سيري آمدم و حالا 34 سال است كه در اينجا به صورت اقماري كار مي كنم.

از كار در جزيره سيري راضي هستي؟

كار اقماري شرايط و سختي هاي خاص خود را دارد. من اگر 34 سال در اينجا كار كرده باشم، در واقع 17 سال بچه هايم را نديده ام. من به سبب علاقه اي كه به اين صنعت دارم و همه گوشت و خونم از اين صنعت است، سختي هايش را هم پذيرفته ام.

چند فرزند داريد؟

سه فزرند دارم، يك دختر و سه پسر كه البته دوست داشتم پسرم در نفت كار كند كه متاسفانه ميسر نشد.

كار شما در جزيره چيست؟

خليل بغلاني (4)

بغلاني در عمليات تعمير مخزن يك ميليون بشكه اي شماره دو در جزيره سيري

من معاون واحد تعميرات و نگهداري مخازن و ذخيره سازي در سيري هستم. در واقع مسئوليت تعميرات و نگهداري كليه مخازن آب، نفت، گازوييل، ظروف تحت فشار، تفكيك كننده ها و جداسازها بر عهده اين واحد است. از جمله سه مخزن ذخيره سازي يك ميليون بشكه اي و سه مخزن ذخيره سازي 500 هزار بشكه اي تحت نظر اين واحد قرار دارد و مجموعا 17 نفر در اينجا كار مي كنند.

كمي از خاطراتان در سال هاي فعاليت در جزيره سيري بگوييد.

وقتي ما اينجا آمديم هنوز بومي ها بودند و برخي از بچه هاي آنها هنوز هم در اينجا كار مي كنند. در دوران جنگ تحميلي يك بار به اسكله هاي سيري حمله شد كه تعدادي از كاركنان كه بعضي هاي شان خدمه كشتي هاي خارجي بودند به شهادت رسيدند و هنوز مقبره آنها در جزيره هست. يك بار هم آمريكايي ها به سكوي نصر حمله كردند كه يك سرباز شهيد شد.

يادم هست زماني كه جنگ نفتكش ها بود، براي تعويض شيفت بايد با كشتي هاي باربري مي رفتيم بندر لنگه كه چهار ساعت طول مي كشيد. اين وضعيت 6 ماه ادامه داشت.

آيا آن موقع هم دو هفته كار و دو هفته استراحت بود؟

بله آن زمان هم همين طور بود و من وقتي به بندر لنگه مي رسيدم، تازه بايد از آنجا به اصفهان مي رفتم كه چند ساعت هم اين مسير طول مي كشيد.

گويا شما در فعاليت هاي ورزشي نيز در جزيره شركت مي كنيد؟

بله من از جواني فوتبال بازي مي كردم و عضو تيم فوتبال جوانان آبادان بودم. بعد از جنگ در سال 1368 كارت مربيگري D و C آسيا را گرفتم و الان B آسيا را دارم. با تيم جزيره سيري در سال 1387 در مقام مربي در مسابقات فلات قاره اول شديم. من و بيژن شجاعي مربيان تيم بوديم. الان هم در زمين هاي فوتبال جزيره بازي مي كنم، اما زانوهايم اذيت مي كند.

از اين كه موزه نفت در حال راه اندازي است، چه احساسي داريد؟

خيلي خوشحالم و فكر مي كنم اين فرصت خوبي است براي تقدير و ياد كردن از زحمات كساني كه در گذشته براي اين صنعت زحمت كشيدند. نسل امروز هم بايد بداند كه صنعت نفت با زحمات چه كساني و چگونه به اينجا رسيده است. خيلي دوست دارم در اين زمنيه اگر كمكي از دستم بر مي آيد انجام دهم.

از شركت شما در اين گفت و گو سپاسگزاريم.