گفت و گو با سيدمحمد علم الهدي، کارمند بازنشسته و پیشکسوت صنعت نفت

شنبه یازدهم ارديبهشت ماه 1395گفت و گو با سيدمحمد علم الهدي، کارمند بازنشسته و پیشکسوت صنعت نفت

مي دانستم روزي موزه هاي نفت تشكيل مي شود!

 

با شور و اشتياق فراوان به دفتر موز هاي نفت آمده تا از خاطرات روزهاي گذشته بگويد و يادگارهايي را كه از آن دوران برايش مانده به موزه اهدا كند؛ در بين صحبت هايش نيز مرتب از دوستان و همكاراني ياد مي كند كه به گفته او مي توانند ما را در حفظ و ثبت تاريخ گذشته صنعت نفت، ياري نمايند. سيدمحمد علم الهدي، متولد 1327 در شهر اهواز، در پاسخ به اين سوال كه چگونه اين اسناد را حفظ كرده، مي گويد: "علاقه شخصي به نفت و تاريخ آن و اين كه مي دانستم بالاخره روزي موزه نفت تشكيل مي شود."

مشروح اين گفت و گو را با هم مي خوانيم:

 

آقاي علم الهدي، چه سالي فعاليت در صنعت نفت را آغاز كرديد؟

من سال 1352 وارد صنعت نفت شدم. در آن زمان از دانشگاه جندي شاهپور اهواز مدرك فوق ديپلم مكانيك داشتم. شروع خدمتم در شركت "اسكو" بود كه در مناطق نفتخيز جنوب فعاليت مي كرد. وقتي استخدام شدم، ما را در يك گروه چهار نفره كه همه فوق ديپلم بودند به جزيره خارگ فرستادند. يعني در واقع اولين گروه فوق ديپلم بوديم كه به آنجا اعزام مي شديم.  

شما گفتيد كه اسكو در مناطق نفتخيز جنوب فعاليت مي كرد؟

بله آن موقع جزيره خارگ جزو مناطق نفتخيز جنوب بود و هنوز شركت پايانه ها تاسيس نشده بود. اسكو يا "شركت سهامي خاص خدمات نفت ايران" هم كنسرسيومي بود كه براي مناطق نفتخيز كار مي كرد و اكثر مديران آن خارجي بودند.

علم الهدي 3

شما به عنوان كارمند استخدام شديد؟

بله، ديپلم و بالاي ديپلم كارمند مي شدند و زير ديپلم كارگر و اگر سابقه بيشتري داشتند، استادكار. ما فوق ديپلم بوديم و تكنسين فني. در آن موقع  در جزيره خارگ اكثرا زير ديپلم بودند و شايد در جزيره ده نفر مهندس هم نبود.

تعداد كاركنان نفت در جزيره چقدر بود؟

حدودا 500 خانواده نفتي اعم از كارمند و كارگر در جزيره ساكن بودند. آن موقع مثل امروز كار اقماري نبود كه مثلا دو هفته در منطقه باشند و دو هفته استراحت. كليه كاركنان در جزيره ساكن بودند.

تعداد ساكنان بومي چقدر بود؟

حدود 2000 نفر يا شايد هم كمتر. خارگ جزيره كوچكي بود كه از سال 1339، براي فعاليت هاي مربوط به صادرات نفت شناسايي و انتخاب شده بود.

شرايط كار در جزيره چگونه بود؟

اوايل فعاليت ترمينال صادراتي خارگ بود. براي همين خيلي از امكانات هنوز وجود نداشت. ما هم اگر چه به عنوان كارمند استخدام شده بوديم، ولي همپاي كارگرها كار مي كرديم. از اول صبح لباس كار يا به قول خودمان "بويلر سويت" تن مان بود و هر روز هم بايد آن را مي شستيم. يادم هست لوله هاي 6 اينچي كه براي تخليه نفت به روي اسكله مي آمد و درون بشكه هايي به نام "ميتر" براي اندازه گيري وارد مي شد، شيرهاي بزرگي داشت كه با دست باز و بسته مي شد. گاهي هم اگر ايرادي در آنها پيدا مي شد، در هر ساعت از شبانه روز كه بود، تكنسين ها بايد كنار كارگرها حاضر مي شدند تا مشكل رفع شود و بارگيري ادامه پيدا كند. خيلي از اين كارها با دست انجام مي شد.

علم الهدي 5

از اينها گذشته خارگ منطقه محرومي بود. آب به دشواري تهيه مي شد. در آن زمان آب معدني هم در داخل كشور توليد نمي شد. آب دريا را از طريق كارخانه آب شيرين كني كه در جزيره بود، تبديل به آب آشاميدني مي كردند. كارخانه اي هم براي توليد برق در جزيره وجود داشت.

در آن زمان شما با خانواده در جزيره بوديد يا تنها؟

سه سال اول مجرد بودم. در آن مدت نوبت كار بودم و در مجموعه آب شيرين كن ها و كارخانه برق كار مي كردم. پس از ازدواج خانه سازماني گرفتم و روز كار شدم و سه سال هم روي اسكله "تي" (T) كار كردم، مجموعا 6 سال.

زندگي براي خانواده ها در خارگ مشكل نبود؟ 

جزيره خارگ هشت كيلومتر عرض و 4 كيلومتر طول دارد، يعني مساحت آن تنها 32 كيلومتر است. گاهي زندگي در اين محيط كسل كننده مي شد، بويژه براي خانواده ها. البته تلويزيون هم بود، اما برخي خانواده ها به سبب اعتقادات مذهبي تلويزيون نداشتند. به هر حال ما ماهي يك بار به اهواز مي آمديم و برمي گشتيم.

با چه وسيله اي مي آمديد؟

با هواپيما. پروازهاي منظمي ميان خارگ و اهواز و آبادان از سوي شركت نفت برقرار بود كه كاركنان را مي برد و برمي گرداند.

IMG_5208

از كار در جزيره خارگ چه خاطراتي داريد؟

در اسكله خارگ آن زمان كشتي هاي صد و دويست هزار تني مي آمدند تا نفت سنگين يا نفت سبك دريافت كنند. از پنج كيلومتر مانده به اسكله، كشتي بايد موتورش را خاموش مي كرد. دو تا يدك كش كوچك به سمت كشتي مي رفتند و آن را به آهستگي به اسكله نزديك مي كردند تا نهايتا به اسكله بچسبد. زماني كه  كشتي به اسكله وصل مي شد، كارگرهاي طناب بند، چند جاي اتصال كشتي و اسكله را با طناب محكم به هم مي بستند و وقتي از استقرار كشتي اطمينان حاصل مي شد، يدك كش ها مي رفتند.

آن وقت نوبت لودينگ آرم يا بازوي بارگيري بود كه 12 اينچ قطر داشت و كارگرها آن را با پيچ و مهره به كشتي متصل مي كردند. كشتي وقتي مي آمد و كنار اسكله پهلو مي گرفت، 20 متر از اسكله بلندتر بود، اما 24 ساعت بعد كه بارگيري نفت كامل مي شد، به قدري در آب فرو مي رفت كه تنها چهار متر ارتفاع داشت.

در اين زمان يدك كش ها برمي گشتند، كارگرها طناب ها را شل مي كردند و كشتي از اسكله جدا مي شد. آن وقت مجددا كشتي را سه، چهار كيلومتر از اسكله دور و در دريا رها مي كردند.

آيا كارهاي اداري خريد و فروش نفت هم در جزيره انجام مي شد؟

در جزيره اتاق كنترلي بود كه مدارك كشتي ها را بررسي مي كرد و دستور بارگيري را صادر مي كرد، اما كارهاي مربوط به قراردادها و خريد و فروش نفت، مثل حالا در امور بين الملل شركت ملي نفت در تهران انجام مي شد. يعني قبلا توافقات انجام مي گرفت و بعد كشتي ها براي بارگيري مي آمدند.

شما تعدادي از فيش هاي حقوقي تان را هم براي اهداي به موزه همراه خود آورده ايد. آيا يادتان هست در خارگ چقدر حقوق مي گرفتيد؟

بله دقيقا يادم هست. پايه حقوق من 1535 تومان بود كه با فوق العاده ها و اضافات به 2110 تومان مي رسيد. در مورد فيش هاي حقوقي هم بد نيست بدانيد تا دو سال مانده به انقلاب، ما بر اساس ماه هاي ميلادي حقوق مي گرفتيم، از آن به بعد به ماه هاي شمسي تبديل شد، اما فيش ها همچنان به زبان انگليسي بود تا اين كه از فروردين 1364، فيش هاي حقوق هم به زبان فارسي شد.

علم الهدي 4

پس از خارگ به كجا رفتيد؟

تا اواخر سال 1358 در خارگ بودم.  اما به سبب بيماري همسرم با انتقال من به اهواز موافقت شد. در اهواز در اداره برنامه ريزي و تعميرات مناطق نفت خيز، مشغول به كار شدم. سال هاي اوج جنگ در مناطق نفتخيز جنوب بودم. يادم هست يك بار از اهواز به تلمبه خانه "مارون 3" كه در هفتاد كيلومتري اهواز بود، مي رفتيم. هنوز به آنجا نرسيده بوديم كه منطقه بمباران شد، ده دقيقه بعد كه رسيديم ديديم توربين ها همه در حال سوختن است و چند نفر از همكاران شهيد شده اند. اين تلبمه خانه نفت را از اهواز براي پالايشگاه اصفهان انتقال مي داد.

و بعد از اهواز به تهران منتقل شديد...

بله، سال 1366 به تهران منتقل شدم. ابتدا در ستاد بازسازي و نوسازي و پدافند غيرعامل در ساختمان مركزي وزارت نفت مشغول به كار شدم، اما از سال 1370 به امور سازماني صنعت نفت يا همان تشكيلات و روش ها رفتم. كار در اين قسمت از صنعت نفت تجربه هاي خوبي را برايم داشت و فرصتي بود كه با كل صنعت نفت آشنا شوم. دو سال روي شركت اكتشاف كار كرديم، حدود ده سال روي سازمان ها و واحدهاي مختلف فلات قاره، همين طور حفاري و غيره. در واقع به اين مناطق مي رفتيم، فعاليت ها و وظايف شان را رصد مي كرديم و كمك مي كرديم كه چارت سازماني مناسبي براي آنها تدوين شود.

در چه سالي بازنشسته شديد؟

سال 1386 و پس از 34 سال خدمت در صنعت نفت بازنشسته شدم. البته هيچ وقت ارتباطم را با اين صنعت قطع نكردم و هنوز هم حاضرم اگر در جايي به تخصصم احتياج باشد، حاضر شوم.

شما اسناد و يادگارهاي زيادي را براي اهدا به موزه نفت آورده ايد. اين اسناد را چگونه به دست آورده و حفظ كرده ايد؟

در قبل از انقلاب، آبادان مركز مهمي در صنعت نفت به شمار مي آمد. وقتي جنگ شد، مدارك و اسناد زيادي را به صورت بسته بندي در كارتون ها، از آبادان به تهران فرستادند. اما به سبب كمبود امكانات براي نگهداري آنها و اين كه گاهي هم ارزش و اهميت آنها تشخيص داده نمي شد، خيلي از اين اسناد از بين رفت يا امحا شدند.

اما بخشي از اينها با همت كاركنان حفظ شد. اسنادي كه من براي شما آورده ام از اين دست هستند. هر چند من هم در طول زمان نتوانستم بسياري از مداركي را كه داشتم حفظ كنم، اما آنچه را توانسته ام نگهداري كنم به موزه نفت مي دهم تا براي نسل هاي بعد بماند.

من برادري داشتم به نام حسين كه در دي ماه 1359 در جنگ تحميلي شهيد شد. او رشته رياضي خوانده بود، اما براي ادامه تحصيل در دانشگاه رشته تاريخ را انتخاب كرد و به هنگام شهادت در دانشگاه مشهد در اين رشته مشغول تحصيل بود. احساس مي كنم آن ژني كه حسين را وادار كرد، رشته تاريخ را انتخاب كند، به نوعي در من هم وجود دارد.

در واقع چون به صنعت نفت و تاريخ آن علاقه داشتم و مي دانستم موزه نفت روزي راه مي افتد، اين اطلاعات را در حد توان و امكانم نگه داشتم. اگر اين گونه اطلاعات به شكل مناسب گردآوري شود، مي تواند بخشي از كارنامه نفت باشد.

تشكر از حضور شما در دفتر موزه نفت.

ما هم براي شما آرزوي موفقيت داريم.