بچه مسجد سليمان و فرزند يك كارگر نفتي است؛ همان هايي كه او نسل اولي هاي نفت مي خواند. دستي بر قلم دارد و پس از سال ها فعاليت هنوز در سن 78 سالگي بدون خواندن و نوشتن روز را به شب نمي رساند. نوشته هايش بيشتر مربوط به تجربيات دوران كاري يا شنيده ها و خاطرات همان كارگران نسل اولي است كه مي گويد سهم بزرگي در تاريخ نفت داشته اند.
گفت و گوي زير حاصل ديداري با اسكندر باران پوريان، از مديران و كاركنان قديمي صنعت نفت است كه با هم مي خوانيم:
* آقاي پوريان، اجازه بدهيد با سال استخدام شما در نفت شروع كنيم.
- من دي ماه سال 1340 به استخدام شركت نفت در آمدم. البته آن موقع نامش شركت سهامي اكتشاف و توليد نفت ايران بود كه توسط يك كنسرسيوم بين المللي يا همان هفت خواهران نفتي اداره مي شد.
* موقع ورود به نفت چند سال داشتيد؟
- آن زمان 22 سالم بود و از سال 1338 در وزارت فرهنگ آن زمان يا به قول امروزي ها آموزش و پرورش مشغول به كار بودم. در واقع در آموزش و پرورش استخدام بودم، اما در آزمون سراسري نفت قبول شدم و بعد از انجام مصاحبه در نفت پذيرفته شدم.
* با چه مدركي در نفت استخدام شديد؟
- من مدرك ديپلم طبيعي داشتم. البته رياضياتم هم خوب بود و در سيكل اول دبيرستان رياضي درس مي دادم. ولي خوب قبول شدنم در نفت هم به همين سادگي ها نبود. من چند سال پشت سر هم شركت كردم تا اين كه يك سال با وجودي كه اسمم در ميان پذيرفته شدگان اعلام شده بود، براي مصاحبه دعوت نشدم. ظاهرا اعمال نظرهايي هم مي شد. براي شكايت نزد رئيس روابط كاركنان كه آقاي ورزنده نام داشت، رفتم. او نيز از دايره امتحانات سوال كرد و آنها پاسخ دادند كه پاسخ تست هوش ايشان مشكوك است و پرونده اش را نگه داشته ايم. از اين پاسخ قانع نشد و گفت بايد تكليف اين داوطلب را مشخص كنيد. در نتيجه من نزد رئيس امتحانات كه آقاي صدري نامي بود رفتم و ايشان در حضور خودش از من امتحان هوش گرفت و نتيجه بهتر از امتحان اصلي درآمد.
* چطور شد نفت را به آموزش و پرورش ترجيح داديد؟
من در يك خانواده نفتي در مسجد سليمان به دنيا آمده بودم. يعني پدرم كارگر شركت نفت بود. البته او پس از 20 سال خدمت از كارش اخراج شده بود. به هر حال دريافت حقوق و مزاياي بهتر دليل اصلي آمدنم به نفت بود.
* يادتان هست در نفت با چه پايه حقوقي استخدام شديد؟
- بله، با حقوق پايه 606 تومان. اين در حالي بود كه در فرهنگ دريافتي من 500 تومان بود. البته اين تازه زماني بود كه پس از اعتراضات معلمان در 12 ارديبهشت سال 1340 و كشته شدن يك نفر در ميدان بهارستان، محمد درخشش وزير فرهنگ شده و حقوق معلمان را افزايش داده بود. پيش از آن من 300 تومان حقوق مي گرفتم.
با اين همه وقتي به استخدام نفت درآمدم متوجه شدم كه كساني با حقوق هاي پايه بالاتر هم استخدام شده اند كه دليل اش داشتن پارتي بود! مثلا يكي از هم رده هاي ما با حقوق هاي پايه 990 تومان استخدام شد كه بعد فهميديم برادرش مسئول دفتر رئيس منطقه است! اما خوب اينها نتوانست باعث دلسردي من شود و من كه شرايط را اين گونه مي ديدم تلاشم را بيشتر مي كردم و بعدها همان فرد كارمند من شد.
* بعد از قبولي در آزمون نفت، در چه واحدي مشغول به كار شديد؟
- بعد از قبولي، ابتدا از من مصاحبه گرفته شد. مصاحبه بيشتر براي اين بود كه ببينند براي چه واحدي مناسب است و بعلاوه شرايط روحي و فيزيكي داوطلب سنجيده شود. در طول آزمون يكي از سه نفري كه از من سوال مي كرد با لحني بد و توهين آميز مرا خطاب قرار داد. در پايان من دليل اين كار را پرسيدم و گفتم فكر نمي كنم اين روش برخورد درست باشد. ديدم آنها نگاهي به همديگر كردند و خنديدند. گفتند اين بخشي از آزمايش بود. ما شما را براي بخش پرسنلي در نظر گرفته ايم و خواستيم بدانيم شما آدمي حساس، منطقي با بي تفاوت هستيد. اگر به سرعت در مقابل اين توهين واكنش نشان مي داديد مي فهميديم كه آدمي حساس (sensitive) هستيد و به درد واحد پرسنلي نمي خوريد، مثلا براي بخش هاي ديگر مثل "پروداكشن" (توليد) يا "منتننس" (تعميرات) مناسب هستيد، اگر هم كاملا بي تفاوت بوديد باز هم نشانه خوبي نبود، اما يك برخورد منطقي (logic) دليل بر توانايي شما در تعامل با ديگران بود و شما در اين آزمون قبول شديد و به بخش مورد نظر راه مي يابيد.
* اولين جايي كه در نفت مشغول به كار شديد كجا بود؟
- آن زمان نام واحدها همه به انگليسي بود. من در "ليبر هدكوارتر" (امور اداري كارگران) مشغول به كار شدم و بعد در اداره هاي "فينگرپرينت" (اداره انگشت نگاري) و "پرسنل ريكوردر" (آمار و اطلاعات پرسنلي) كار كردم. بالاخره هم رئيس اداره "وام، مزايا و بازنشستگي كارمندان"، بعد كارگران و بعد كاركنان شدم كه هم كارگران و هم كارمندان را شامل مي شد.
در همين مدت بود كه پرونده پدرم كه كارگر نفت بود و اخراج شده بود به دستم افتاد. در مورد دلايل اخراجش نوشته بودند نافرماني، دعوا و خوابيدن هنگام كار! پدرم 20 سال در نفت خدمت كرده بود و بدون هيچ گونه بيمه و مزايا اخراج شده بود. مي دانيد كه در آن زمان بيمه وجود نداشت. در دولت دكتر مصدق در سال 1328 ابتدا صندوق تعاون ايجاد شد و تامين اجتماعي 1330 تا 1332 به شكل امروزي به اجرا درآمد.
* آيا نمي توانستيد براي احقاق حقوقش كاري بكنيد؟
- نه، كاري از دست من برنمي آمد. همان طور كه گفتم در زمان نسل اول كارگران نفت بيمه اي وجود نداشت و پدرم يا كارفرمايش پول بيمه اي نداده بود كه حالا مطالبه اي داشته باشد، قانون هم كه عطف به ماسبق نمي شود.
* آيا اين درست است كه در مقطعي سوابق كارگراني كه در مسجد سليمان كار مي كردند، از بين مي رود و بعد هياتي به سرپرستي فردي به نام "مستر مدوس" سوابق آنها را از نو تعيين مي كند؟
- اين موضوع كاملا صحت دارد. البته ماجراي مدوس در زمان من نبود، اما موقعي كه در سمت رئيس اداره "وام، مزايا و بازنشستگي كارگران" بودم به هنگام محاسبه مزاياي بازنشستگي كه به آن CSB مي گفتيم متوجه شدم كه يك آقايي از چهار سال قبل از اين كه به دنيا بيايد در نفت سابقه دارد!
موضوع را با كارمندان قديمي تر در ميان گذاشتم و آنها گفتند كه در مقطعي كه سابقه اين افراد گم شده بود، اينها با اظهارات نادرست در مقابل يك هيات تعيين سوابق، سابقه خود را افزايش داده اند. ما بر سر دوراهي مانده بوديم، از طرفي نمي شد آنچه را قبلا به ثبت رسيده لغو كرد و از طرف ديگر معقول نبود كه كسي قبل از تولدش در نفت سابقه كار داشته باشد. به هر حال جلسه اي تشكيل شد و با مواقفت مدير پرسنلي كه آقاي فرشي نام داشت، تصميم گرفته شد سوابق افراد از چهار سالگي به بعد آنها محاسبه شود. توچيه هم اين بود كه خيلي از كارگران از سنين پايين در خانه انگليسي ها كار كرده بودند و چون آنها كارمندان نفت بودند، اين سوابق جزو سابقه آنها حساب شود.
* چگونه ادامه تحصيل داديد و مدرك كارشناسي خود را گرفتيد؟
- اوايل دهه 1350 بود كه در دانشگاه جندي شاهپور اهواز در رشته زبان پذيرفته شدم. من با ديپلم آن زمان به عنوان كارمند و نه كارگر استخدام شده بودم، اما مي ديدم كه خيلي از افراد ديگر كه زير دست من كار مي كنند به سبب داشتن تحصيلات بالاتر سريعا مراحل پيشرفت را طي ي كنند، اين بود كه سعي كردم ليسانسم را بگيرم و علي رغم مشكلات كاري و حتي گاهي كارشكني هايي كه مي شد، ظرف چهار سال از دانشگاه جندي شاهپور با مدرك ليسانس زبان و ادبيات انگليسي فارغ التحصيل شدم.
* شما غير از مسجد سليمان در شهرهاي ديگر نفتي هم كار كرديد؟
- بله، اواسط اوايل دهه 1350 به اهواز منتقل شدم و تا زمان وقوع انقلاب اسلامي در سمت هايي مانند رئيس اداره مزاياي كارمندان و حقوق و دستمزد فعاليت كردم. بعد از انقلاب هم رئيس امور اداري كارمندان مناطق نفتخيز شدم. سال 1359 طرحي در زمينه تعديل نيروي انساني در مناطق نفتخيز به اجرا گذاشته شد كه انجامش نياز به ملاحظات فراواني داشت تا كمترين آسيب متوجه سيستم، كارمندان و نيروهاي متخصص كه به وجودشان نياز بود، شود. ما توانستيم اين طرح را به شكلي مطلوب به اجرا درآوريم.
* گويا شما در راه اندازي شركت ملي حفاري هم مشاركت داشتيد؟
- با تشكيل شركت ملي حفاري به من پيشنهاد داده شد كه به آنجا بروم. عمليات حفاري پيش از انقلاب به طور كامل در اختيار شركت هاي خارجي بود و حالا قرار بود همگي در شركت ملي حفاري انجام شود. من ماموريت يافتم كه كارهاي پرسنلي آنجا را سامان دهم. از جمله كارهايي كه بايد انجام مي شد، تدوين پروژه حقوق و دستمزد براي كاركنان اين شركت تازه تاسيس بود.
در واقع كاري كه قبلا توسط حدودا 40 شركت با اشل هاي حقوقي مختلف انجام مي شد، حالا بايد زير نظر يك شركت انجام مي گرفت. مشكلات زيادي هم در اين زمينه داشتيم مثلا رئيس دستگاه حفاري كه در كارش هم بسيار خبره بود، سواد كلاسيك نداشت يا 6 كلاس بيشتر نخوانده بود. خوب نمي شد حقوق او را مثل يك كارگر ساده در نظر گرفت، ضمن اين كه به خدمات و تخصص اين گونه افراد نياز بود. اين شد كه مجوزي دريافت كرديم كه كساني كه در كارشان تخصص كامل دارند، بتوانند از مزاياي كافي برخوردار شوند.
به هر حال اين پروژه ظرف مدت يك سال توسط من و همكاري دو كارشناس خبره ديگر نوشته شد، اما پياده كردن و اجرايش هم مشكل بود. سرانجام اجراي پروژه هم به من محول شد. كارمند و كارگر مشخص شد و شركت جديد فعاليت خود را شروع كرد. بعد از آن به مدت چهار سال براي پياده كردن مقررات شركت ملي حفاري در سمت مدير اداري ماندم. اما بعد از كار اجرايي فاصله گرفتم و مدتي به عنوان مشاور اجرايي مديرعامل و دبير هيات مديره در شركت حفاري كار كردم. همزمان رئيس كميته از رده خارج كردن اموال مازاد و كميته امحاء اسناد و مدارك هم بودم.
* آيا در اين كميته ها به اموال يا اسنادي برخورد مي كرديد كه جنبه تاريخي داشته باشد؟
- البته بيشتر اموالي كه با آنها سر و كار داشتيم جنبه مصرفي داشت. اسناد هم بر اساس ضوابطي با حضور كارشناساني از واحدهاي مختلف در موردشان تصميم گيري مي شد. مثلا يادم هست كه ماشين هاي شورلت قديمي را كه به جاي آنها خودروهاي ژاپني مي آمد، از رده خارج مي كرديم. به هر حال خوشحالم از اين كه شنيدم اكنون كارشناسي از موزه نفت هم در اين كميته ها حضور مي يابد. خيلي از اين وسايل قابل حفظ خواهد بود براي اين كه بخشي از تاريخ گذشته بماند. البته تا جايي كه امكان داشت در حفظ وسايلي كه با ارزش بود تلاش مي كرديم، اما خوب امكانات نگهداري هم محدود بود.
* شما در جه سالي و با چه سمتي در نفت بازنشسته شديد؟
- مرداد سال 1377 كه 60 سالم تمام مي شد، بايد بازنشسته مي شدم كه به سبب نياز، با درخواست مديرعامل و مجوز وزير بازنشستگي من چهار سال به تاخير افتاد و سرانجام در تاريخ 25 مرداد 1381 در سن 64 سالگي بازنشسته شدم.
* كمي در مورد يادداشت هاي تان بگوييد؟ آيا در دوران خدمت هم خاطرات خود را ثبت مي كرديد يا اينها حاصل دوران بازنشستگي است؟
- بسياري از يادداشت هاي من به دوران خدمت در نفت مربوط مي شود. من دست نوشته هايي از آن دوران دارم كه حاصل ثبت خاطرات روزانه است. با اين همه الان و در دوران بازنشستگي هم خاطرات آن زمان ها را مي نويسم. بسياري از اين يادداشت ها حاصل تجربه هاي خودم است و برخي هم حاصل گفته ها و شنيده هايم از ديگران و افراد قديمي، اعم از كساني مثل پدرم يا همكارانش است.
* اگر ممكن است در مورد موضوع اين نوشته ها توضيح دهيد.
- همان طور كه گفتم اينها بيشتر در مورد كارگران نسل اولي نفت است كه كمتر در تاريخ نگاري نفت اسمي از آنها ياد شده است. مي دانيد موقعي كه انگليسي ها براي كشف نفت آمدند و قبل از اين كه اصلا نفتي كشف شود كه ارزش تجاري داشته باشد، آنها خودشان در چادر زندگي مي كردند؛ چادرهاي مجهزي كه همراه خودشان آورده بودند. كارگراني كه به استخدام آنها درآمده بودند وضعيت خوبي نداشتند و در چادرهاي سياه كه از پشم بز ساخته شده بود و در زبان محلي خوزستان به آنها "بهان" مي گويند زندگي مي كردند.
بعد كه نفت كشف شد، انگليسي ها كارگران بيشتري را استخدام كردند. فاصله به نفت رسيدن چاه اول با چاه دوم، تنها حدود هفت- هشت روز بود. وقتي انگليسي ها احساس كردند كه پاي شان سفت شده شروع كردند به ايجاد تاسيسات. اما نخستين كارگرها اغلب كساني بودند كه در اثر وضع معيشتي بد از روستاهاي شان آواره شده بودند. از جمله پدر من كه در يازده سالگي از روستايش فرار كرد و به مسجد سليمان آمد. من داستان او را در يادداشت هايم آورده ام. به جرات مي توان گفت 90 درصد كساني كه نسل اول كارگران نفتي را تشكيل دادند، كساني بودند كه از فقر و نداري به اين شغل پناه آورده بودند.
به هر حال انگليسي ها ساخت و ساز را شروع كردند، از جمله دفتر مركزي (مين آفيس) را ساختند. در اين مرحله كارگران با همان خرت و پرت ها و تير و تخته هايي كه از اين ساخت و سازها باقي مي ماند، براي خود سرپناه هايي درست مي كردند. بعدها هم كه نوبت برق و آب رسيد. كارخانه برق تمبي براي تامين برق تاسيس شد و بعد با استفاده از برق از قسمتي از كارون به نام "گدار لندر" آب را به مسجد سليمان لوله كشي كردند.
اما طبعا اين امكان وجود نداشت كه همه كساني كه در نفت كار مي كردند، خانه دار شوند يا به آنها برق و آب بدهند. البته عده اي از كارمندان در خانه هاي شركتي زندگي مي كردند، اما اغلب در خانه هاي شخصي بودند كه امكاناتي مثل آب و برق نداشت. من خودم تا روزي كه ديپلم گرفتم با چراغ نفتي درس مي خواندم و خانه ما هم شخصي بود.
هيچ كس در مورد مرارت ها و وضع زندگي كارگران نسل اول چيزي نگفته است. مثلا اين كه خون بهاي يك كارگر 25 ريال بود به اضافه يك من قند كه تازه بخشي از آن را هم رئيس مستحفظي، به عنوان نماينده خان، برمي داشت. كشف نفت به منابع طبيعي منطقه هم آسيب هاي فراواني رساند. شما نمي دانيد چقدر درخت كُنار قطع شد تا بويلرهايي كه براي دستگاه حفاري بخار توليد مي كرد، به كار بيافتد.
تازه پس از كشف نفت و دسترسي به سوخت جديد باز هم قطع درختان و سوزاندن چوب هاي جنگلي ادامه يافت. به نظر مي رسد بخشي از اين كار هم عامدانه از سوي انگليسي ها دنبال مي شد، چرا كه با قطع درختان محيط زيست طبيعي مسجد سليمان آسيب ديد و به دنبال آن دامداري و كشاورزي هم از رونق افتاد. به اين ترتيب بر تعداد كساني كه براي يافتن كار به شركت نفت هجوم مي آوردند، افزوده شد.
* از اين كه قرار است در مسجد سليمان هم موزه نفت راه اندازي شود، چه احساسي داريد؟
- مطمئن هستم كه چنين موزه اي به حفظ يادگارهاي اين شهر كمك مي كند، هر چند ممكن است خيلي از آنها تا كنون در اثر بي توجهي ها از ميان رفته باشد. مثلا من كارگاه هايي را در اين شهر به خاطر مي آورم كه به آنها "مگزي" مي گفتند (حالا دليل اين نامگذاري را نمي دانم). در اين كارگاه ها همه چيز ساخته مي شد. يعني اگر وسيله اي سر چاه خراب مي شد، فورا در همين كارگاه ها كه داراي تراشكاري، ريخته گري و آهنگري بود، آن وسيله را مي ساختند. متاسفانه بعدها كه كنسرسيوم آمد، به جاي توسعه اين كارگاه ها، همه چيز را از خارج آوردند و اين كارگاه ها كه نمونه آنها در پالايشگاه آبادان هم بود، از ميان رفت. اميدوارم هنوز بشود بقايايي از آنها را پيدا كرد و براي مردم به نمايش گذاشت.
* از همسر و فرزندانتان بگوييد. آيا هيچ كدام آنها در نفت كار مي كند؟
- همسرم بازنشسته آموزش و پرورش است كه 30 سال به عنوان معلم خدمت كرده است. ما 46 سال است كه با هم زندگي مي كنيم و زندگي موفقي را داشته ايم. سه فرزند پسر دارم كه هيچ كدام شان در نفت نيستند. يكي دندانپزشك و جراح فك و ر است، دومي مهندس متالوژي است كه در صنايع فولاد در بندرعباس كار مي كند و سومي دكتراي كامپيوتر در رشته ژنتيك كه در آمريكا است.
* ممكن چند جمله اي هم در مورد تشكيل موزه نفت بگوييد؟
- شاعر مي گويد: از دي كه گذشت، هيچ از او ياد مكن، فردا كه نيامده است، فرياد مكن، اما خوب اين شعر براي اين است آدم زندگي اش را در گذشته جا نگذارد و فقط براي گذشته تاسف نخورد. براي ساخت آينده بايد از گذشته استفاده كرد. از نكات منفي گذشته بايد درس گرفت و نكات مثبت آن را استفاده كرد. درست مثل زماني كه شما يك ساختمان را بنا مي كنيد، اگر فوندانسيون و بنيان خوب نداشته باشد، فرو مي ريزد. بنا بر اين هر كاري را بايد با يك مبناي قوي انجام داد و من از اين كه مي بينم پس از سال ها تشكيلاتي درست شده تا يادگارها و خاطرات صنعت بزرگ نفت را جمع آوري كند، خوشحال هستم و براي شما آرزوي موفقيت دارم.
* از شركت شما در اين گفت و گو سپاسگزاريم.
گفت و گو: مهرداد علمداري