به گزارش مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت، سید محمد غرضی دومین وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در 23 بهمنماه 1320 در شهر اصفهان متولد شد، او فرزند ششم خانواده از جمع هشت فرزند پدر و مادرش است. پس از تحصیلات مقدماتی و اخذ دیپلم متوسطه به دانشکده فنی دانشگاه تهران رفت و در سال 1344 پس از پایان تحصیلات در رشته مهندسی برق به عرصه مبارزات سیاسی وارد شد. غرضی در سالهای 1360 تا 1364 بهعنوان وزیر نفت سکان این وزارتخانه را در دست گرفت. خاطرات او در قالب سومین دفتر از تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران از سوی مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت ایران تهیه، تدوین و در سال 1398 منتشر شده است. غرضی در بخشی از این خاطرات پاسخگوی پرسشهای درباره کودتای 28 مردادماه 1332 که ریشه در ملی شدن صنعت نفت دارد، بوده است که در ادامه میآید.
چرا سقوط دولت دکتر مصدق اتفاق افتاد؟ این اقدام حاصل تحریک دولتهای خارجی بود یا عوامل داخلی؟
دولتهایی که از مشروطه تاکنون به وجود آمدهاند، ناتوان بودند از اینکه بتوانند اجماع ملی را پشت سرشان داشته باشند. همه 90 دولتی که از مشروطه تا امروز تشکیل شده؛ اعم از نخستوزیر، رئیسجمهوری و غیره، موقعی که پشت میز صدارت نشستند، نتوانستند از اقتدار ملی بهره بگیرند. در نتیجه، میان دولتها و مردم فاصله افتاد و همه آنها شکست خوردند. یعنی از مجموع ۹۰ نخستوزیر یا رئیسجمهوری، هیچیک نتوانستند تا پایان عمر [بر سر کار] بمانند. حالا بگذریم که خیلی از آنها بدنام [هم] هستند. خوشنامان آنها هم، در زمان صدارت خود کاری از پیش نبردند و بهخصوص در دوره دوم صدارت نتوانستند موفق باشند.
به طور کلی عموم سیاستمداران در ایران توان استفاده از استعداد مردم را نداشتهاند. آنها بیشتر خواستهاند منویات خودشان را تحمیل کنند؛ مردم هم زیر بار نمیروند. تجربه تاریخی نشان داده که وقتی جریان چپ بهقدرت میرسد، نمیتواند دولت را نگه دارد.
منظورتان از جریان چپ چیست؟
چپ یعنی اصلاحطلب. مثلا موقعی که امیرکبیر دولت را در دست گرفت، نتوانست آن را اداره کند. بعد هم او را کشتند. مصدق هم چپ بود و با آنکه دولت را در دست داشت و در 30 تیر 1331 مردم بهحمایت از او برخاستند، رفت و با آمریکاییها مذاکره کرد. آنها هم فهمیدند که او در داخل کشور مخالفانی دارد. لذا نتوانست دوام بیاورد و همه چیز را از دست داد. در 30 تیر مردم پیروز شدند و در 28 مرداد [1332] دولت آمریکا پیروز شد و این واقعیت [تاریخ معاصر] ملت ایران است.
حسنعلی منصور هم که حزب ایران نوین را ایجاد کرد و بعد همهپرسی انقلاب شاه و ملت و اصلاحات ارضی و اصول ششگانه را دنبال کرد، چپ بود و دولت و سلطنت را به باد داد. در نتیجه، اگر جریان چپ نمیتواند دولت را نگه دارد، جریان راست قادر نیست ملت را نگه دارد چون پرخور است و اموال را یکجا بهنفع اشخاص (و نه کشور) مصادره میکند. به هر حال جریان چپ و جریان راست، فاصله خیلی زیادی با مردم دارند و این یک واقعیت است.
پس چه کسی کشور را اداره میکند و نگه میدارد؟
مردم کشور را نگه میدارند و اداره میکنند. مردم محکم ایستادهاند و سیاستمداران همچنان با هم درگیرند. اینکه دولت آمریکا نمیتواند به ایران حمله کند برای این است که مردم ایستادهاند. دولتهایی که به استعداد ملی مردم توجه نمیکنند، مردم آنها را رها میکنند و همانطور که عرض کردم جریان چپ و جریان راست با مردم فاصله خیلی زیادی دارند.
خیلی جای تعجب است که یک تانک از پادگان حرکت کرده و نزدیک خانه مصدق آمده و او فرار میکند! این چه دولتی بود و چه اتفاقی افتاد؟ پس مردم کجا بودند؟ حالا شما در یک سری اسناد تاریخی میبینید وقتی از حزب توده پرسیدند: پس شما کجا بودید؟ میگویند: ما فکر نمیکردیم کودتایی در کار باشد. مصدق هم تنها بود و گرفتاری پیدا شد ولی ملت ایستاد.
یعنی میفرمایید ملت پشت دکتر مصدق ایستاد؟
ملت پشتِ خودش میایستد. مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پشت مصدق ایستادند ولی در ۲۸ مرداد احزاب و گروهها، مصدق را رها کردند. مردم هم مطلع نشدند. عدهای حدود دو ـ سه هزار نفر آمدند و خودم شاهد قضیه بودم که صبح گفتند: «درود بر مصدق» و بعدازظهر گفتند: «مرگ بر مصدق». به این ترتیب مصدق شکست خورد. بنابراین نگوییم که مردم حمایت نکردند؛ بگوییم توان سیاسی احزاب و گروهها به اختلافات داخلی بیشتر تمایل داشت. اطرافیان مصدق میگفتند اگر مصدق اداره دولت را نمیپذیرد، کسانی هستند که قبول کنند. اما در کودتای ۲۸ مرداد به عنوان شاهد به شما عرض میکنم که مردم به طور کامل به حکومت پهلوی پشت کردند.
بعد از آن هم هر اندازه محمدرضا و حکومت پهلوی با اقدامات فیزیکی سعی کرد و حرفهای انقلابی زد، مردم حمایت نکردند تا آنکه در ۲۲ بهمن 1357 مردم جواب محمدرضا و آمریکاییها را دادند. حساب ملت با احزاب و گروهها جداست. بهعنوان یک گزارشگر به شما عرض میکنم در این ۱۵ سال بعد از ۱۵ خرداد 1342 تا ۲۲ بهمن 1357 هیچ گروه، حزب و جریان سیاسی در ایران مورد قبول عموم مردم قرار نگرفت. بعد که ملت پیروز شدند، دوباره حرف گروهها و احزاب بهمیان آمد. میخواهم بگویم چرا ملت پای کشور میایستد ولی پای گروهها و احزاب نمیایستد. بهمحض اینکه دولت تشکیل شد، اگر به تکیهگاه اصلی تشکیل دولت که مردم باشند فکر نکنیم، اعمال دولت مصدر قرار میگیرد و شما فکر میکنید انقلاب به دولت متکی است. در حالی که دولت به ملت متکی است و زمانی که دولت، ملت را از دست بدهد هیچ اقدامی نمیتواند انجام دهد و ساقط میشود.
آیا عملکرد دکتر مصدق اشتباه بود یا آنکه موافقان دیروز او در میانه راه، مسیر خودشان را از نهضت جدا کردند؟
یک کلمه حق میتوان گفت؛ بقیه حرفها میتواند مورد بحث قرار گیرد. آن کلمه این است که مردم از سیاستبازی گروهها و احزاب همیشه روی برمیگردانند. بهمحض اینکه میان سیاستمداران اختلاف به وجود آید، مردم راه خود را جدا میکنند. گزارشی دارم که خیلی مهم است. چرا آقامحمدخان توانست ۲۰۰ هزار نیرو را از ارس عبور دهد و گرجستان را فتح کند، در حالی که اصلا تزار روسیه مطلع نشد؟ اما فتحعلیشاه نه تنها نتوانست آنجا را حفظ کند بلکه بسیاری از شهرهای ایران را هم از دست داد. نکته تاریخی این است که آقامحمدخان خودش شمشیر میزد اما فتحعلیشاه به دیگران میگفت شمشیر بزنند. تفاوت در همین است. کسانیکه مدعی مردم میشوند، اگر خودشان در میدان حاضر باشند، مردم به طور جدی حمایت میکنند. آنها اگر فرستاده بفرستند و خودشان بهمیدان نیایند، مردم هم رها میکنند و به خانههایشان میروند.
من معتقدم و به صراحت اعلام میکنم اگر رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ ایستاده بود، مردم از او حمایت میکردند. چون فرار کرد، مردم از چه کسی حمایت کنند؟! وقتی میان سیاستمداران اختلاف به وجود آید، مردم گمراه و گرفتار میشوند و نمیدانند چه کار کنند. در نتیجه سیاستمداران باید آخرتبین باشند نه دنیابین. بالاخره میان مصدق و کاشانی اختلاف بود اما مردم باید چه کار میکردند؟ باید جنگ داخلی راه میانداختند؟ امکان ندارد مردم در ایران اختلاف داخلی راه بیندازند.
اکنون که نزدیک به۷۰ سال از واقعه 28 مرداد میگذرد چه قضاوتی در این مورد میتوانیم داشته باشیم؟
دو فرهنگ وجود داشت. باید از فرهنگها بگوییم نه اشخاص. مرحوم دکتر مصدق میگفت من حقوقدان و نخستوزیر قانونیام و من تشخیص میدهم. کاشانی میگفت من فقیه و سیاستمداری هستم که ۴۰ سال سابقه مبارزه دارم. این دو باهم درگیر شدند. اینکه بخواهیم بدانیم تقصیر با کیست، روز قیامت روشن میشود. انصاف نیست من راجع به اشخاص حرف بزنم اما حرف اصلی این است که با بروز این اختلافات، مردم بیسرپرست ماندند. خب دوباره تکرار میکنم؛ آیا میخواستید مردم بهجان هم بیفتند؟ نه، مردم هرگز بهجان هم نمیافتند. حوصله میکنند تا یک اقتدار سیاسی وسیعی مثل ۲۲ بهمن 1357 به وجود بیاید.