به گزارش مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت، مدیران موزه «فیزونی» که برای حضور در بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی با شعار «صنعت نفت، تولید فناورانه و مصرف بهینه» 27 تا 30 اردیبهشتماه 1402 به تهران آمده بودند، خرده روایتهایی از حضور در ایران را به رشته تحریر در آوردند، بخش نخست، دوم، سوم، چهارم و پنجم این روایت منتشر شده است، بخش پایانی آن در ادامه میآید.
آخرین روز نمایشگاه فرا رسیده بود. تاکسی ما را در درب ورودی اشتباه پیاده کرد و وقتی در راه غرفه، بخش کاملی از نمایشگاه را که از دست داده بودیم، کشف کردیم... واقعاً یک نمایشگاه عالی بود!
در آن روز تعداد افراد کمتری حضور پیدا کردند و طبق برنامه اعلام شده، مولاژی از یک شی بسیار قدیمی از سوی مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت به سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) اهدا شد. مدیر شورای بینالمللی موزهها (ایکوم) و سخنگوی دولت ایران در آنجا حضور داشتند.
در میان افرادی که از غرفه بازدید میکردند، حتی پسری نیز با پیراهن تیم ملی فوتبال ایتالیا دیده میشد. نمیدانستیم کشور ما در ایران اینقدر محبوب است! آخرین نشستها، آخرین عکسها و بعد نمایشگاه تمام شد. ما برای آخرین بار با اشیای خود که در آنجا باقی میماند تا در موزه به نمایش گذاشته شود، خداحافظی کردیم و به هتل بازگشتیم. البته گفتن آسانتر از انجام است، زیرا ترافیک وحشتناک بود. برای اینکه وقت خود را بگذرانیم، سعیکردیم با همراهانمان مکالمه کنیم.
عصر برای خوردن پیتزا بیرون رفتیم، بدیهی است که آن پیتزا چیزی نبود که ما همیشه می خوردیم، اما باید بگوییم که قطعا خیلی خوشمزه بود. ما همچنین یک سمبوسه بسیار خوب و معطر میل کردیم. زمان خداحافظی فرا رسیده بود. قبل از حرکت، ما از افرادی که در این روزها با آنها ملاقات کردیم بسیار تشکر کردیم، آنها سبب شدند ما احساس کنیم در خانه خود هستیم. امیدواریم که این یک خداحافظی ساده باشد!
آخرین شب در ایران در انتظار ما بود، اما از قبل میدانستیم که زیاد نخواهیم خوابید، زیرا تاکسی ساعت 4:00 به هتل میرسید. طبق برنامه، تاکسی به موقع رسید. در نیمههای شب. پس از پرداخت قبض هتل، در فضایی تقریبا سورئال به سمت فرودگاه رفتیم. خیابانها (باورنکردنی!) غیر از زبالهگردها و چند گشت، شهر خلوت به نظر می رسید و غیرقابل تشخیص بود.
تهران را با اندوه، پشتسر گذاشتیم. در فرودگاه تصمیم گرفتیم، پول را به یورو تبدیل کنیم. پس از گذر از این تشریفات، به بررسیهای امنیتی رفتیم. این بار پرواز مستقیم بود و منتظر سوار شدن به مقصد مالپنسا بودیم. فرودگاه خوب و مرتب به نظر میرسید، مجهز به فروشگاههای معاف از مالیات که سوغاتیها و اقلام مختلف میفروختند و چند کافه برای صبحانه، همچنین یک مسجد، صندلیهای روکشدار، صندلیهای ماساژ (با پرداخت هزینه) و حتی یک اتاق سیگار (که در ایتالیا غیرقابل تصور است) وجود داشت!
پرواز کاملا به موقع حرکت کرد. شرکت هواپیمایی ما ایرانایر بود که آخرین ناهار ایرانی را بر اساس گوشت، برنج و ماست برای ما سرو کرد. هواپیما پر و مسافران تقریباً همه ایرانی بودند. ما تجربهای بسیار به یادماندنی با مردمی بافرهنگ، خونگرم و خوش برخورد داشتیم و پس از 5 ساعت بالاخره در مالپنسا فرود آمدیم.
بخش پایانی
ترجمه: آیدا مفخمی
پ.ن 1: موزه فیزونی از سوی گویدو فیزونی در سال 1966 تأسیس شد و هماکنون یکی از کاملترین مجموعهها در جهان درباره تاریخچه پمپهای سوخت و توزیع بنزین است.