نفت ایران در ۲۹ اسفندماه ۱۳۲۹ ملی اعلام شد و در ۱۲ اردیبهشتماه سال ۱۳۳۰، محمد مصدق، بهعنوان نخستوزیر، کابینه خویش را به مجلس معرفی کرد. از اردیبهشتماه ۱۳۳۰ تا مردادماه ۱۳۳۲، دو سال پرالتهاب برای ایران است که اگرچه نقطه پایانی آن را بهعنوان کودتا میشناسند، با این وجود، به نظر میرسد از نخستین روزهای دولت مصدق، شاه و دو دولت انگلستان و آمریکا در صدد براندازی دولت مصدق بودهاند.
در مجموعه اسنادی که با عنوان «اسناد سخن میگویند»، بالغ بر ۱۸۰۰ صفحه، مکاتبات رسمی میان سفارت آمریکا در تهران با وزارت خارجه این کشور، سفارت انگلستان در تهران و وزارت خارجه انگستان و نیز سفارت آمریکا در لندن منتشر شده که منبعی مهم برای دوره نهضت ملی ایران به شمار میرود.
پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، دولت انگلستان در تاریخ چهارم خردادماه و نیز ۳۱ خردادماه ۱۳۳۰ از دولت ایران به دیوان دادگستری شکایت و تقاضا کرد، دیوان، دولت ایران را از اجرایی کردن قانون ملی شدن نفت باز دارد. دولت ایران طی لایحهای صلاحیت رسیدگی به اختلاف میان دولت ایران و شرکت نفت را نپذیرفت و از کارکنان خارجی شرکت نفت خواست تا ۱۱ مهرماه ۱۳۳۰ ایران را ترک کنند. به همین دلیل دولت انگلیس در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۳۰ از شورای امنیت سازمان ملل درخواست کرد که ایران را از این اقدام باز دارد.
در پی شکایت دولت انگلیس، دکتر محمد مصدق به همراه عدهای به نیویورک رفت و در نشست شورای امنيت در فاصله روزهای ۲۲ تا ۲۶ مهرماه از حقوق ملت ایران دفاع جانانهای انجام داد و دولت انگلیس در شورای امنیت ناکام ماند. شورای امنيت موضوع دعوای انگلیس و ایران را به دیوان بینالمللی ارجاع داد.
دولت ایران در ۱۵ بهمنماه ۱۳۳۰ لایحهای را به دیوان تسلیم کرد و قویا منکر صلاحیت دیوان در رسیدگی به شکایت انگلستان شد. در نهایت دیوان لاهه در روز ۱۹ خردادماه ۱۳۳۱ رسیدگی به شکایت دولت انگلیس علیه ایران را شروع و در ۳۱ تیرماه به نفع ایران رای داد. از ۱۴ قاضی دیوان ۹ نفر از جمله سر آرنولد مکنیر، قاضی انگلیسی به نفع ایران رای داد. (فؤاد روحانی، زندگی سیاسی مصدق، تهران: زوار، ۱۳۷۹، ص۲۷۵-۲۷۱)
در حالیکه کشتیهای جنگی انگلستان در برابر پالایشگاه آبادان مستقر و این شهر را در محاصره دریایی داشتند و از طرف دیگر دولت این کشور از ۴ خردادماه ۱۳۳۰ با شکایت علیه ایران، ابتدا در دیوان لاهه، سپس شورای امنیت و پس از آن، مجددا در دادگاه لاهه، یک جنگ تمام عیار حقوقی در سطح مناسبات بینالمللی را به راه انداخته و اوج آن در روزهای خردادماه ۱۳۳۱ بود، دکتر مصدق ششم خردادماه ۱۳۳۱ تهران را به قصد لاهه ترک کرد، درست سه روز پیش از آن، در سوم خردادماه پروسه کودتا با ابتکار شاه و وزیر دربار او، حسین علاء، آغاز شده بود، اگرچه این کودتا، هرگز به مرحله اجرا نرسید، اما اسنادی که در پی میآید مروری بر آن ماجراست.
طرحی از یک کودتا
گریدی سفیر وقت آمريکا در تهران در یادداشتی به تاریخ ۷ مه ۱۹۵۱ (۱۶ اردیبهشت ۱۳۳۰)، درست چهار روز پس از معرفی کابینه مصدق به مجلس، در خصوص وامی که آمریکا ابتدا قرار بود در سال ۱۳۲۹ به دولت رزمآرا بدهد و در این زمان مصدق خواهان آن بود، مینویسد: شاه به من اصرار کرد روی موضوع وام فشار زیادی نیاورم تا اینکه دولت موافقتر و دلسوزتر سرکار بیاید. (سند شماره ۱۸، ص۱۶۱) در همین سند گریدی، از ملاقات با گروهی از سناتورها از جمله تقیزاده و نیز وزير دربار، علاء، یاد میکند که از آنها به «گروه من» نام میبرد. او با اعضای گروه یادشده درباره کارهایی که پس از سقوط دولت مصدق باید انجام شود، مذاکره کرده بود. (ص۱۶۲)
گریدی در گزارشی به تاریخ ۳۰ اوت ۱۹۵۱ ( هفتم شهریورماه ۱۳۳۰) مینویسد: شاه امیدوار است که تحولات، مصدق را از میدان به در کند و انتخاب نخستوزیر خردمندی را ممکن سازد. (سند شماره ۷۹، ص۲۹۳)
در یادداشتی از وزارت خارجه آمریکا به سفارت این کشور در تهران به تاریخ هفتم سپتامبر ۱۹۵۱ (۱۵ شهریورماه ۱۳۳۰)، به صراحت مینویسد: یکی از دلایل آمريکا در عقب انداختن پرداخت وام به ایران، ناکام ماندن دولت مصدق در انجام دادن کاری برای کشورش، چه درباره حل اختلاف نفت، یا در زمینه تحصیل وامهای خارجی است. (سند شماره ۸۴، ص ۳۰۱)
اقدام دولت آمریکا در بهتاخیر انداختن وام به دولت مصدق، درست مطابقت دارد با درخواست شاه از سفیر آمریکا در ۱۶ اردیبهشتماه ۱۳۳۰ (سند شماره ۱۸، ص۱۶۱). شاه در سند اخیر، از سفیر آمريکا میخواهد وام را به مصدق ندهند تا دولت دیگری برسر کار بیاید.
محتوای اسناد در مهرماه ۱۳۳۰، به طرز غریبی شگفتانگیز است. روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۵۱ برابر با سوم مهرماه ۱۳۳۰، اتلی (Attlee) نخستوزیر انگلستان از سفیر این کشور در تهران میخواهد که با «قویترین لحن» از شاه بخواهد مصدق را برکنار کند. (سند شماره ۸۹، ص۳۱۲) روز بعد، حسین علاء به ملاقات هندرسن سفیر آمریکا میرود و در پی یافتن راهی برای برکناری مصدق، از هندرسون میخواهد که بگوید شاه چه کند و یا چه نکند. (سند شماره ۹۳، ص۳۲۵-۳۲۴)
در اوایل مهرماه، سفیر دولت انگلیس در تهران از شاه میخواهد، به شرط برکناری دولت مصدق و جایگزینی دولتی منطقیتر، تسهیلاتی برای ایران در نظر خواهند گرفت. (سند شماره ۹۶، ص۳۳۴)
صبح روز ۶ مهرماه هندرسن به دیدار شاه میرود تا استوارنامه خود را تقدیم کند. در این نشست دکتر فاطمی، وزیر خارجه دولت دکتر مصدق هم حضور داشت. هندرسن در گزارش خود مینویسد: ظاهرا به علت حضور وزیر امور خارجه، شاه صحبت را از مسئله اختلاف نفت منحرف کرد و بر نیاز مبرم ایران به توسعه اقتصادی تأکید کرد. (سند شماره ۹۸، ص۳۳۷)
شاه به گونهای رفتار میکند، گویی که فاطمی، فردی بیگانه است و هندرسن محرم اوست. هندرسن هم که از رفتار شاه متوجه میشود به دلیل حضور فاطمی نمیتواند با او به راحتی گفتوگو کند، بعدازظهر همان روز مجددا به دیدار شاه میرود. شاه در همان گفتوگو که در واقع نخستین روز رسمی شروع بکار او بود، با چنان استیصالی از مصدق صحبت میکرد که گویی یک بچه کوچک در نزد بزرگتر خود شکایت میکند:
«شاه تلاش نمیکرد اضطراب و اندوه خود را از آنچه به نظرش ناتوانی وی در برابر اوضاع کنونی بود، پنهان سازد. وی بارها و بارها با ظاهری حاکی از یاس و ناامیدی اظهار میکرد که اما من چه میتوانم بکنم، من دست تنها هستم. (ص۳۳۸) و درمانده و با لحنی حاکی از وحشت دوگانه از دولت مصدق و انگلستان ادامه میدهد: من میدانم که سیاستهای مصدق ایران را به سوی نابودی میکشاند، من تشخيص میدهم که با وجود بهرهکشی انگلستان از ما یا حتی در مواردی خیانت به ما، اگر بخواهیم بهعنوان یک کشور مستقل بمانیم، باید دوستی و حمایت انگلستان را حفظ کنیم، من میدانم که اگر انگلیس با شخص من مخالفت کند، نظام سلطنتی ما، که به عقیده من عامل اصلی ثبات در کشور ماست، ممکن است سقوط کند. اما من چه میتوانم بکنم؟ (ص۳۳۹) او اذعان میدارد که اگر اقدام به برکناری مصدق کنم مرا به عنوان «یک آلت دست انگلستان» خواهند دید، اما امیدوارم که یا مصدق بر سر عقل آید و یا آنقدر مرتکب اشتباه شود که از طریق مجلس ساقط شود. شاه ادامه میدهد: ولی این امید به هر حال برای سفیر بریتانیا که امشب با من ملاقات میکند، جاذبهای ندارد. هنگامیکه وی دریابد من فکر نمیکنم که باید هم اکنون مصدق را برکنار کنم، خشمگين میشود و دولت وی ممکن است شروع به مخالفت با من کند. (ص۳۴۱-۳۴۰)»
شاه در انتهای گفتوگوی بعد از ظهر ۶ مهرماه ۱۳۳۰ از روی استیصال کامل به هندرسن میگوید: «هم اکنون نمیداند به کجا متوسل شود». (ص 340)
شاه برای نخستین بار در ملاقات روز ۳۰ آذرماه ۱۳۳۰ با هندرسن از یک کودتا سخن میگوید و یادآور میشود چون هیچ گروه مخالف موثری در برابر مصدق وجود ندارد، پس باید او را بوسیله یک کودتا برکنار کرد و پس از کودتا هم باید یک رژیم دیکتاتوری ایجاد کرد. هندرسن مینویسد «من هم حرف شاه را تصدیق کردم». (سند شماره ۱۳۸، ص۴۸۵)
جرم مصدق این است که زیر بار پذیرش کمکهای اقتصادی آمریکا نمیرود که در برابر آن کمکها، تضمینهایی بدهد که دولت ایران را در برابر دولت آمريکا متناسب با قانون مربوط به دفاع مشترک در یک جنگ احتمالی با بلوک شرق به جهان، به اصطلاح آزاد، متعهد کند. به همین دلیل هندرسن به شاه مراجعه میکند که این نخستوزیر چموش را برکنار و شاه که از این فرد بیگانه، تندتر است، میگوید باید کودتا کرد. (ص۴۸۵) و در انتهای گفتوگو، شاه به هندرسن میگوید: «ایران یک ملت بیمار است و از آن نباید انتطار داشته باشید که به طور طبیعی رفتار کند» و آنها را توصیه به صبوری میکند. (ص۴۸۶) بعد از این نشست است که هندرسن در گزارشی به وزارت خارجه آمریکا ملت ایران را بیمار و دکتر مصدق را از بیمارترین رهبران جهان بر میشمارد. (سند شماره ۱۳۹، ص۴۹۰)
تلاشهای مستمر
سال بعد، هندرسن در گزارشی به تاریخ ۲۴ مه ۱۹۵۲ (سوم خردادماه ۱۳۳۱) در شرح ملاقات محرمانه با علاء، مینویسد: علاء میپرسد آیا شاه باید قبل از ۲۷ مه (ششم خردادماه) که مصدق احتمالا عازم لاهه است، باید اقداماتی برای برکناری او انجام دهد؟ (سند شماره ۱۷۵، ص۵۹۴) ما قانع شدهایم که با توجه به روش استوار و محکمی که از سوی مصدق در رویاروئی با دولت انگلیس اتخاذ شده هیچگونه توافقی در مسئله نفت تا زمانی که مصدق بهعنوان نخستوزیر بر سر کار باشد، ممکن نیست. بنابراین برکناری مصدق از کار بهنظر میرسد که پیششرط برای دستیابی به راهحل مسئله نفت باشد. (ص۵۹۵)
هندرسن در گزارش ۲۸ مه (7 خردادماه)، توضیح میدهد که دیشب علاء به دیدار او آمده و راجع به مشاجرهای که میان مصدق با شاه بر سر دخالت ارتش و دربار در جریان انتخابات مجلس هفدهم، اتفاق افتاد، توضیح داده است. شاه هم جواب مصدق را به تندی داد. علاء با ذکر جزئیات، به هندرسن توضیح میدهد که مصدق از بابت این مشاجره روحیهاش را از دست داده بود. (سند شماره ۱۷۶، ص۵۹۷)
علاء به هندرسن میگوید، شاه در نظر دارد مصدق را برکنار کند ولی از من خواسته که از شما بپرسم، آیا دولت آمريکا از مصدق حمایت میکند؟ هندرسن در پاسخ به خواسته علاء و شاه میگوید: تا زمانی که مصدق به عنوان نخستوزیر بر سر کار باشد، هیچگونه راهحلی برای مسئله نفت یافت نمیشود.(ص۵۹۸)
در ادامه علاء بیان میدارد، شاه تصمیم گرفته است مصدق را برکنار کند ولی مایل نیست بدون مشورت هندرسن دست به این کار بزند. به همین دلیل او را به نزد سفیر فرستاده است تا نظر او را درباره چگونگی برکناری مصدق بپرسد. علاء به هندرسن اصرار میورزد که نظرش را درباره چگونگی برکناری مصدق به طور محرمانه توضیح دهد. (ص۵۹۹)
هندرسن در گزارش دیگری به تاریخ ۶ ژوئن ۱۹۵۲ (۱۶خردادماه ۱۳۳۱) با اشاره به ملاقات خود با علاء در ۵ مه (۱۵ اردیبهشتماه) مینویسد، علاء بیان داشت، شاه در فکر برکناری مصدق است اما نمیداند که دولت آمریکا و انگلیس با دولت جانشین همکاری میکنند؟ و نظر هندرسن را نسبت به قوام، حکیمی و منصور بهعنوان جانشین احتمالی مصدق میپرسد. (ص۶۰۶-۶۰۴)
سفیر آمریکا در تهران در سند ۱۸۱ گزارش میدهد، شاه او را برای روز ۱۲ ژوئن ۱۹۵۲ (۲۲ خردادماه ۱۳۳۱) به کاخ خود دعوت کرده است. علاء در محوطه کاخ قبل از اینکه هندرسن به ملاقات شاه برود، به استقبال او میآید و میگوید شاه نسبت به برکناری مصدق دچار تردید شده است و با اصرار از هندرسن میخواهد که شاه را متوجه ضرورت برکناری فوری مصدق بکند. (ص۶۱۴)
هندرسن در این ملاقات، در حالیکه مصدق در دادگاه لاهه درگیر مذاکرات سخت با طرف انگلیسی است، شاه را به شکل باورناپذیری به عزل مصدق تحریک میکند. به شاه میگوید انتظار میرود با «همان قاطعیتی که در سال ۱۹۴۶» در آزادسازی آذربايجان از خود نشان داد اینک در برکناری مصدق نیز از خود نشان دهد. (ص۶۱۶) برای شاه مهمترین مساله صرفا این بود که در صورت برکناری مصدق، آیا آمریکا و انگلستان حاضرند که از دولت جدید حمایت کنند؟ (ص۶۱۶) در انتهای این گفتوگو، شاه درباره جانشینان احتمالی مصدق، از پنج نفر نام میبرد: اللهیار صالح، بوشهری، منصور، قوام و حکیمی. اما او بیشتر به صالح متمایل است. (ص۶۱۸)
در تیرماه ۱۳۳۱، مذاکرات محرمانه شاه و علاء با سفیر آمريکا در تهران، در خصوص برکناری مصدق از قدرت، چنان جدی بود که دو گروه کاری متشکل از کارشناسان آمریکایی و انگلیسی در تاریخ ۲۴ ژوئن ۱۹۵۲ (۳ تیرماه ۱۳۳۱) نشستی را در لندن برگزار کردند تا درباره اداره صنعت نفت ایران پس از سقوط دولت مصدق تصمیمگیری کنند. (سند شماره ۱۸۲، ص۶۲۰)
مذاکره کنندگان در نشست لندن به منظور اداره نفت ایران ِ پسا مصدق، وارد جزئیات بسیار گستردهای شدند.
پلنیتزه از کارگروه آمریکایی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت مالی ایران پس از کودتا معتقد بود که «ماهیانه ۱۰ میلیون دلار برای مدت ششماه در اختیار دولت جدید بگذاریم». (ص۶۲۰) این پیشنهاد صریح و فوری نیتزه آمریکایی، طرف انگلیسی را شوکه کرد، به طوریکه میدلتون گفت «این اقدام، دولت جدید را در معرض این اتهامات قرار میدهد که بازیچه و آلت قدرتهای غربی است». (ص۶۲۰)
هيئت وزيران انگلیس در نشست روز ۲۴ ژوئن (۳ تیرماه) در خصوص تعامل با ایران و شرکت نفت در صورت تغییر دولت در ایران، تصمیاتی را اتخاذ کرد که به سمع کارگروه رسید. (ص۶۲۱) یکی از مواردی که بیان شد، این بود که باید در ابتدا از ایران مبلغ عمدهای بهعنوان غرامت مطالبه شود و سپس بهعنوان بخشی از قرار و مدار نهایی از مطالبه آن صرفنظر شود. این امر به مذاکرهکنندگان ایرانی احساس یک موفقیت آشکار میدهد و از آن آبرو و اعتباری برای خود کسب میکنند. (ص۶۲۳)
چهارمین نشست گفتوگوی وزیران امور خارجه ایالات متحده و انگلستان در لندن درباره مسائل ایران روز ۲۸ ژوئن ۱۹۵۲ (هفتم تیرماه ۱۳۳۱) برگزار شد. در نشست مزبور، مسئولين آمریکایی و انگلیسی سعی میکنند مواضع خود را نسبت به دولت جدید در ایران هماهنگ کنند. طرف آمریکایی تأکید میکند «که هیچ کنایه و اشارهای درباره گفتوگوهای ما با یکدیگر، به آگاهی ایرانیان نرسد». (سند شماره ۱۸۴، ص۶۲۹)
مصدق صبح روز ۲۴ ژوئن (چهارم تیرماه) از لاهه به تهران بازگشت و بلافاصله به دیدار شاه رفت و به او اعلام کرد قصد استعفا دارد مگر اینکه در این مبارزه سخت، مجلس با تدابیر او همراهی کند. (ص۶۲۴) حضور مصدق در ایران و حمایت گسترده مردمی از وی، شاه را در آنچه که تا کنون به اتفاق علاء و هندرسن در اندیشه داشت، دچار تردید کرد.
گزارش ۱۷ ژوئیه ۱۹۵۲ (۲۶ تیرماه ۱۳۳۱) به قلم هندرسن، گزارش مفصلی از حمایت فزاینده مردم از نخستوزیر قانونی کشور و از طرف دیگر حاکی از ترس و تردید شاه برای ادامه سیاست کودتایی خود بر علیه مصدق است. بر اساس این گزارش، مشاوران شاه: حسین علاء، یزدانپناه، وزیر جنگ و سناتور علی دشتی بهمنظور تحريک و تهییج شاه موکدا به شاه رهنمود دادند که وضعیت مالی کشور خطرناک و بحرانی است و تا هنگامی که مصدق نخستوزیر باشد، هیچ راه گشایشی به نظر نمیرسد. (سند شماره ۱۸۵، ص۶۳۱)
آنان به شاه اطمینان دادند در هر دو مجلس، مصدق فاقد اکثریت است. هندرسن در گزارش خود مینویسد شاه نسبت به درستی اظهارات آنها ابراز تردید کرد و گفت: به نظر وی مصدق هنوز از همدلی و حمایت فراوانی در میان مردم ایران برخوردار است. در تظاهرات آبادان و هزاران تلگراف و نامهای که از نهادهای مختلف در سراسر کشور رسیده بود همگی درخواست تجدید انتصاب مصدق را کردهاند، ناآرامی و آشوب در بازار تهران و نقاط دیگر سبب شده که وی باور کند مصدق از نظر سیاسی از بین نرفته است. (ص۶۳۱)
با وجود پیشبینی مشاوران شاه، مجلس شورا با اکثریت ۵۲ رای از ۶۵ رأی به مصدق رأی اعتماد داد. علاء از این بابت بسیار اندوهگین شد و نگران بود که شاه «به ناتوانی متهم شود و ... من (هندرسن) خندیدم و گفتم احتمالا دو نفر دیگر نیز ملامت میشدند، من و او (علاء)، وی متهم میشود که از تشویق و برانگیختن شاه به اندازه کافی در دست زدن به عمل، ناتوان مانده و من هم به ناتوانی در تأثیرگذاری شاه علیه مصدق متهم میشدم». (ص۶۳۳)
هندرسن اذعان میدارد که از سوی گروههای مختلفی تحت فشار بوده که نفوذ خود را روی شاه به کار گیرد و او را وادار سازد تا مصدق را برکنار کند. او سپس شکایت میکند که مخالفان مصدق ناکامی او را تعبیر به حمایت از مصدق خواهند کرد. (ص۶۳۳) چنانچه این بیتحرکی، از سوی شاه به حمایت آمریکا و انگلیس از مصدق تعبیر شد. (ص۶۳۶)
بنا بر گزارش علاء به هندرسن، مصدق بعد از ظهر پنجم ژوئیه (۱۴ تیرماه) با شاه دیدار کرد. او از «شاه به خاطر پشتیبانی صادقانهای که از وی کرده بود به صورت شفاهی تشکر و تأکید ورزید که شاه سهم مهمی در تاریخ به خاطر پیشرفتی که نصیب دولت وی شده، دارا است و اظهار امیدواری کرد که شاه در آینده نیز به مساعی خود مثل یک پادشاه میهن دوست ادامه میدهد». (ص۶۳۱-۶۳۰)
این اسناد گواهی است بر حضور فعالانه انگلستان و آمریکا علیه دولت مصدق و حکایت از این دارد که در ماجرای کودتا، مثلث شاه، علاء و هندرسن تنها چهار وز پس از آغاز به کار دولت مصدق آغاز شده و زمانی که او درگیر بحرانهای متعدد و اثبات حاکمیت ملی در دادگاههای بینالمللی بوده، ادامه یافته است تا ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ که این مقصود حاصل آمد.
شادی معرفتی، کارشناس مدیریت مرکز اسناد و موزههای صنعت نفت