گفت و گو با ابوالحسن محمد رضايي

سه شنبه پنجم بهمن ماه 1395گفت و گو با ابوالحسن محمد رضايي

گفت و گو با ابوالحسن محمد رضايي پيشكسوت نفتي و نويسنده كتاب "فرزند نفت"

با عشق كار كرديم تا صنعت حفاري مستقل شود


بيش از سه دهه خدمت در صنعت نفت را در كارنامه دارد؛ در سمت هاي چون رئيس اداره آموزش، عضو اصلي هيات مديره و مدير برنامه ريزي تلفيقي شركت ملي حفاري و عضو هيات مديره و مدير برنامه ريزي تلفيقي شركت حفاري شمال كار كرده است؛ اما خودش را فرزند يك كارگر نفتي معرفي مي كند.

با ابوالحسن محمد رضايي از پيشكسوتان صنعت نفت در دفتر موزه هاي نفت به گفت و گو نشستيم. او كه اخيرا كتاب "فرزند نفت" را به نگارش درآورده، از خاطرات و تجربيات حرفه اي و دوران كاري اش براي مان گفت و اين كه همه تلاش اش اين بوده تا اين تجربيات و آموخته ها به نسل حاضر و نسل هاي آينده منتقل شود.

مشروح اين گفت و گو پيش روي شما است:


 

* اگر مايل باشيد از ابتدا شروع كنيم، در چه سالي و در كجا به دنيا آمديد؟

- بله من فرزند يك خانواده نفتي بودم كه در خرداد ماه 1331 در آغاجاري متولد شدم. پدرم موسي محمد رضايي كارگر شركت نفت بود كه شماره پرسنلي اش را هنوز هم به ياد دارم: 155688. وقتي كلاس اول ابتدايي بودم از طرف شركت نفت به ما خانه سازماني دادند و از آغاجاري به منازل سازماني منطقه ميانكوه رفتيم.

* يعني تا قبل از آن در خانه شخصي خودتان در آغاجاري زندگي مي كرديد؟

- بله، اما اين خانه سازماني در شهرك صنعتي ميانكوه بود. من تا ششم ابتدايي در دبستان فاريابي و سيكل اول را در دبيرستان فاريابي در ميانكوه به پايان بردم. در آن موقع هنوز پالايشگاه گاز بيد بلند راه اندازي نشده بود و كليه منازل سازماني متعلق به شركت نفت بود.

* وضعيت معيشتي و امكانات رفاهي خانواده در آن زمان چگونه بود؟

- امكانات و خدمات رفاهي نفت در ميان كوه نسبتا خوب بود. در مجموع كساني كه در شركت نفت كار مي كردند وضع شان نسبت به سايرين بهتر بود. يادم هست با وجودي كه پدرم كارگر شركت نفت بود، اما نسبت به ساير بچه ها كه شركت نفتي نبودند از وضع نسبتا بهتري برخوردار بوديم.

3ش

* بعد از گرفتن سيكل اول چه كرديد؟

 - بعد از گرفتن سيكل اول، از آنجا كه به رشته هاي فني علاقه داشتم براي ادامه تحصيل به هنرستان صنعتي اهواز كه الان هنرستان شهداي اهواز نام دارد، رفتم و در رشته برق مشغول تحصيل شدم.

* آيا خانوادهم به اهواز نقل مكان كرد؟

خير، سال اول در اهواز تنها زندگي مي كردم، اما بعد از يك سال خانواده نيز به اهواز آمدند. ديپلم فني را با معدل بالا در اهواز گرفتم و به خدمت سربازي رفتم. در سربازي دوره آموزش مقدماتي را در پادگان لشكرك تهران و آموزش تكميلي را در رسته مخابرات در قرارگاه لشكر سوم شيراز طي كردم و در نهايت با درجه گروهبان يكم وظيفه به لشكر 92 زرهي در اهواز منتقل شدم.

* چه سالي بود؟

- سال 1352 خدمت را به پايان رساندم. از آنجا كه در يك خانواده نفتي بودم، خيلي علاقه داشتم كه در صنعت نفت كار كنم و البته بعد از پايان خدمت سربازي اين امكان فراهم بود كه وارد شركت نفت شوم، اما هم خودم و هم پدرم تمايل داشتيم كه با مدرك بالا به نفت بيام. به همين منظور تصميم گرفتم ادامه تحصيل دهم و به دانشگاه بروم. البته اين را هم اضافه كنم كه اواخر دوران سربازي عقد كردم و پس از پايان خدمت بلافاصله ازدواج كردم.

20170123_104612

* بنا بر اين در شرايطي كه ازدواج كرده بوديد، تصميم گرفتيد به جاي رفتن سر كار ادامه تحصيل دهيد؟

- بله. شنيده بودم كه دانشگاه هاي خارج براي ديپلمه هايي كه نمرات بالايي در كارنامه داشته باشند، پذيرش مي دهند. بنابراين ريز نمرات خودم را پس از ترجمه رسمي، به دانشگاه اوكلاهاماي آمريكا فرستادم. خوشبختانه موفق به گرفتن پذيرش شدم.

* يعني شما بورسيه شديد؟

- خير بورسيه نبودم و بايد هم زمان براي تامين مخارجم كار مي كردم. به هر صورت از كنسولگري آمريكا در خرمشهر ويزا گرفتم و از فرودگاه بين المللي آبادان به لندن و سپس به اوكلاهاماي آمريكا رفتم.

* همسرتان را هم با خودتان برديد؟

- يك سال در آمريكا ماندم و سال بعد همسرم را هم با ويزاي همسر دانشجو به آمريكا بردم. آن زمان به ويزاي دانشجويي، ويزاي F1 و به ويزاي همسر دانشجو F2 مي گفتند.

* ادامه تحصيل و همزمان تامين مخارج زندگي براي تان دشوار نبود؟

- چرا. طبعا كار آساني نبود. البته سطح درس ها در كالج ها آن زمان آمريكا براي يك فارغ التحصيل دبيرستان هاي ايران، چنانچه معلومات كافي داشت، سخت نبود و به راحتي مي شد دروس را پاس كرد. ضمن اين كه من در دوران سربازي خواندن زبان انگليسي را آغاز كرده بودم. با اين حال همزمان كار كردن و درس خواندن آسان نبود.

به هر صورت علي رغم اين مشكلات در رشته صنايع، گرايش تكنولوژي صنعتي تحصيلاتم را در آمريكا ادامه دادم و ليسانس گرفتم. چون معدلم بالا بود، بلافاصله در دوره فوق ليسانس شركت كردم و از دانشگاه مركزي ايالتي اوكلاهاما مدرك كارشناسي ارشد را گرفتم. ضمنا براي اين كه درس را تمام كنم در تمام تابستان ها حداكثر واحدهاي درسي را مي گرفتم. البته همسرم هم در اين مسير خيلي كمك كرد. در همين حين بود كه خداوند به ما فرزندي داد و با تلاش شبانه روزي در كار و تحصيل سرانجام در سال 1356 بود كه فوق ليسانس را گرفتم.

* يعني زماني كه حوادث مربوط به انقلاب اسلامي در ايران آغاز شده بود. آيا اتفاقات ايران روي وضعيت شما تاثير نگذاشت؟

- بله و نهايتا منجر به بازگشت ما شد. پس از دريافت مدرك كارشناسي ارشد يك روز آگهي استخدامي را در روزنامه خبري دانشگاه ديدم كه در آن تصوير كارگراني روي يك دكل حفاري به چشم مي خورد. آگهي استخدام شركت هالي برتون بود. بلافاصله درخواست را پر كردم و در مصاحبه قبول شدم. در آن شركت يك دوره فشرده آموزشي تئوري و عملي محاسبه و تزريق سيمان و اسيد درون چاهي را گذراندم. همين تجربيات آموزشي بود كه در شركت ملي حفاري ايران در دهه 1360 به كارم آمد و در اين شركت آموزشگاه تكنولوژي حفاري را با حمايت مديريت ارشد و ساير همكاران اين مركز آموزشي راه اندازي كرديم و به بهره برداري رسانديم.


* قبل از انقلاب كل شركت هاي حفاري در ايران 46 شركت حفاري و خدمات فني حفاري آمريكايي بودند كه كليه تجهيزات و اموال خود را رها كرده و رفته بودند، به اميد اين كه يك روز برگردند و ادامه بدهند.


در پايان دوره يك ساله تئوري و عملي با نمره 97 از 100 دوره را با موفقيت به پايان رساندم. وقتي دوره تمام شد در ايران انقلاب رخ داده بود. اين بود كه تصميم گرفتم برگردم به ايران. شركت گفت هر كشوري كه ما شعبه داشته باشيم مي تواني بروي و مانند ساير كارشناسان حقوق و مزايا به شما تعلق مي گيرد. در آن مقطع زماني هاليبرتون در 42 كشور شعبه داشت، ولي ايران جزو اين كشورها نبود. چون در ايران انقلاب شده بود شركت هاي آمريكايي رفته بودند.

* و شما ترجيح داديد برگرديد به ايران؟

- بله دست زن و بچه را گرفتم و آمديم ايران. 23 فروردين 1358 بعد از پنج سال زندگي در غربت وارد فرودگاه مهرآباد تهران شديم. در كتابم به طور مفصل شرح داده ام. به هر حال ما تمام چيزهايي را كه در آنجا داشتيم رها كرديم و آمديم ايران و بلافاصله از تهران به اهواز رفتيم.

ما آمديم، ولي شرايط شركت حفاري ايران طوري بود كه كسي تحويل مان نگرفت. يعني شرايط به گونه اي بود كه بحث استخدام مطرح نبود. تهران هم آمدم به ساختمان مركزي شركت نفت رفتم ولي نتيجه اي حاصل نشد و نااميد برگشتم اهواز. در اين فاصله من دوران زندگي سختي را طي كردم. چون آن انتظارات و توقعاتي كه پس از سال ها گذراندن سختي در غربت داشتم برآورده نشده بود. چرا كه من  همه زرق و برقي كه در آنجا بود و پيشنهاد حقوق و مزاياي بالا را رها كردم و آمده بودم كه خدمت كنم، ولي حالا كسي تحويلم نمي گرفت! يادم هست كه با ژياني كه از پولي كه داشتم تهيه كرده بودم، مدتي در شهر اهواز به مسافركشي مشغول شدم.

تا اين كه بالاخره يكي از دوستان قديمي دوران دانشجويي در استانداري خوزستان مرا به گروه صنايع فولاد ايران معرفي كرد و تا سال 1362 در آنجا مشغول به كار شدم. در طول اين مدت مسئوليت هاي ادارات ايمني و آتش نشاني و مهندسي كل مكانيك و در اواخر اين دروان معاونت مديرعامل را بر عهده داشتم.

* بخشي از خاطرات شما در كتاب "فرزند نفت" كه مربوط به آغاز جنگ تحميلي است، بايد مربوط به همين دوران باشد؟

دقيقا، اين زماني بود كه كارخانجات گروه صنايع فولاد كه شامل هفت كارخانه  توليدي جدا از هم بود، به سبب حملات دشمن تخليه شده بود، اما يك نيروي داوطلب 20 نفره از سه هزار پرسنل شاغل، در محل حضور داشت تا كارهاي ناتمام مثل انتقال اسناد و مدارك و نقشه هاي فني و تخليه تجهيزات و لوازم ضروري را انجام دهد. در همين جا بود كه من در يك حمله خمپاره اي دشمن مجروح شدم، ولي متاسفانه دوست و همكارم مهندس محمد يزدانمهر (معاون فني كارخانجات مفتول سازي) شهيد شد. من خاطرات زيادي با مهندس يزدانهمر داشتم. او هم فارغ التحصيل آمريكا بود و گذشته از بار علمي و توان مديريتي، شخصيتي مهربان، صبور، فداكار و مردمي داشت. در كتاب خود شرح اين ماجرا و اتفاقاتي را كه در آن روزها افتاد، به تفصيل آورده ام.

893

* اما شما بالاخره سر از شركت ملي حفاري درمي آوريد. در اين مورد بگوييد.

- بله، اين زماني بود كه شركت ملي حفاري در حال تشكيل بود. همان طور كه مي دانيد قبل از انقلاب كل شركت هاي حفاري در ايران 46 شركت حفاري و خدمات فني حفاري آمريكايي بودند كه كليه تجهيزات و اموال خود را رها كرده و رفته بودند، به اميد اين كه يك روز برگردند و ادامه بدهند.

در آن زمان تعدادي از كاركنان انجمن اسلامي وقت شركت حفاري نامه اي خدمت امام خميني (ره) مي نويسند و امام بلافاصله روي همان نامه به نخست وزيري وقت دستور مي دهند كه شركت حفاري به زير مجموعه وزارت نفت بيايد.

در اين مقطع تاريخي نياز بود كه يك نظام هماهنگ حقوق و دستمزد و شرح وظايف مشاغل سازماني تدوين شود. در اينجا جا دارد كه از همكاراني چون اسكندر باران پوريان، حسن مجرد و مرحوم حاجت مراد شمسي پور ياد كنم. به همت اين افراد بود كه اين نظام هماهنگ پرسنلي در مدت زمان كوتاهي تدوين وآماده شد.

* چطور شد از شما دعوت كردند كه به شركت تازه تاسيس حفاري برويد؟

 - در سال 1360 در زمان وزارت مهندس غرضي، آقاي مهندس محمود شريفيان كه مديرعامل وقت شركت حفاري بود، از من دعوت كرد به شركت حفاري بيايم. تعدادي مهندس مي خواستند. بعد از تشريفات اداري و استخدامي، با فوق ليسانس حتي كارم را هم شروع كردم، اما به دلايلي برگشتم به گروه ملي صنايع فولاد، تا اين كه مجددا در نيمه اول سال 1362 مجددا با همان شماره پرسنلي دوباره كارم را شروع كردم.


* خارجي ها ترجيح مي دادند نيروهاي ايراني تحصيل كرده را وارد اين كار نكنند. حالا چه سياست استعماري پشت اين قضيه خوابيده بود، خوب روشن است، طبعا نمي خواستند دانش فني به ايرانيان منتقل شود.


* از كار در شركت حفاري بگوييد. به عنوان يك شركت نفتي تازه تاسيس، چه ويژگي ها و مشكلاتي داشت؟

- سوال خوبي كرديد، لازم است در اينجا يك نكته را توضيح بدهم و آن اين كه مي گوييم صنعت نفت ملي شد و شركت BP رفت، و شركت هاي به اصطلاح هفت خواهران نفتي آمدند، ولي صنعت حفاري كه مادر صنعت نفت بود، در حقيقت آن استقلال را نداشت، بلكه 46 شركت خارجي عمليات اكتشاف و حفاري را در ميادين نفت و گاز كشور بر عهده داشتند. تا اين كه بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، اين شركت هاي خارجي رفتند و با توجه به اين كه شركت هاي مزبور تحت هيچ عنوان حاضر نبودند كه قشر تحصيل كرده ايراني را به كار بگيرند، وابستگي در صنعت نفت همچنان پابرجا بود.

اما در دهه 1360 اقداماتي بنيادي در زمينه آموزش و تربيت نيروي انساني در صنعت نفت انجام شد كه شرح آن را من در كتاب "فرزند نفت" آورده ام.

به هر صورت در آن زمان ما با معجوني از نيروي بي سواد و كم سواد، اما با تجربه بسيار بالا و ارزشمند روبه رو بوديم. اما در زمينه تطبيق با سيستم نظام حقوق و دستمزد شركت نفت به علت اين كه پرسنل ايراني باقي مانده از شركت هاي خارجي از تحصيلات متوسط و عالي برخوردار نبودند. دهه 1360، براي شركت حفاري، دوران عبور از بحران بود كه به لطف خدا طرح تطبيق اجرا گرديد.

همان طور كه گفتم خارجي ها ترجيح مي دادند نيروهاي ايراني تحصيل كرده را وارد اين كار نكنند. حالا چه سياست استعماري پشت اين قضيه خوابيده بود، خوب روشن است، طبعا نمي خواستند دانش فني به ايرانيان منتقل شود. حتي در ستاد عمليات هم نيروي كم سواد، اما با هوش بالا را مي گذاشتند، چرا؟ پاسخ هاي زيادي هست براي اين چرا.

cms_Contents_I_Images_344487

به هر صورت كاري كه ما كرديم اين بود كه در دهه 1360، پنج بسته آموزشي را شامل تربيت نيروي انساني حفار و تكنيسين هاي سيمان، اسيد و گل حفاري (سيالات)، برق و مكانيك را طراحي كرديم و دوره هاي 24 ماهه براي چهار رشته تكنسيتن هاي ياد شده و دوره 50 ماهه براي رشته حفاري را در نظر گرفتيم.

اينجا ديگر كار توام با عشق بود؛ عشق اين كه يك روز صنعت حفاري مستقل شود. يعني صبح كه از خانه بيرون مي آمديم نگاه به ساعت نمي كرديم كه كي برگرديم، محور كار بود. خيلي تاسف مي خورم كه گاهي مي بينم آن فرهنگ امروز كمرنگ شده است.

با حمايت آقاي مهندس محمود شريفيان (مديرعامل وقت) و ساير همكاران گرامي اداره آموزش كه تعدادي از اين عزيزان از دنيا رفته اند، با يك حركت جمعي و نزديكي قلوب، عمليات اجرايي شروع گرديد و خوشبختانه اين كارآموزان فارغ التحصيل شدند ودر حال حاضر در سمت هاي كليدي شركت ملي حفاري ايران و ساير شركت هاي خصوصي حفاري كشور مشغول به كار هستند. از خداوند متعال شاكرم كه اين لطف را به من داشت كه با اين حركت زيربنايي توانستيم استقلال صنعت حفاري را در كشور پايدار كنيم.  

لازم به توضيح است در بهمن 1363 يك نظام نامه آموزشي در سه محور در كتابچه اي 25 صفحه اي تدوين كردم كه به استناد آن نظام نامه اهداف آموزشي برنامه ريزي و پيگيري مي گردد. ضمنا يك نسخه از آن در كتابخانه شركت ملي حفاري ايران موجود است.

* اما چنانچه در كتاب اشاره كرده ايد، شما مدتي هم در حفاري در آب هاي عميق كه آن هم تجربه اي نو در ايران بود، فعاليت كرديد.

بله، زماني كه مسئوليت مديريت ساخت و راه اندازي دستگاه حفاري نيمه شناور به مديرعامل شركت نفت خزر (مهندس دانا) از طريق وزير محترم نفت محول گرديد، ايجانب در سال 1381 به آن شركت مامور شدم. بعد از مذاكراتي كه با شركت هاي مهندسان مشاور ايراني و خارجي و شركت هاي پيمانكاران خارجي و ايراني ساخت دستگاه حفاري نيمه شناور متوجه شدم شركت بهره بردار در اين سناريو بعد از ساخت هنوز مشخص نشده است كه در اين راستا ظرف يك سال كه در شركت نفت خزر بودم، ساختار سازماني، شرح وظايف، سمت هاي روي سكو و خشكي را در كتابي در خرداد ماه 1381با كمك مهندسان مشاور خارجي و ايراني تدوين كردم و به استناد همين گزارشات شركت حفاري شمال تاسيس شد.


* اينجا ديگر كار توام با عشق بود؛ عشق اين كه يك روز صنعت حفاري مستقل شود. يعني صبح كه از خانه بيرون مي آمديم نگاه به ساعت نمي كرديم كه كي برگرديم، محور، كار بود. خيلي تاسف مي خورم كه گاهي مي بينم آن فرهنگ كمرنگ شده است.


به دنبال آن با توجه به نيروي انساني كليدي عمليات حفاري تعداد 140 مجوز استخدام رسمي از وزير نفت گرفته شد و از بين 475 نفر كه در آزمون صنعت نفت قبول شده بودند، بعد از مصاحبه هاي تخصصي اين افراد انتخاب شدند. در اينجا لازم است به يك نكته اشاره كنم و آن اين كه چه قبل و چه بعد از انقلاب، در عمليات حفاري آب هاي عميق هيچ تجربه اي در صنعت نفت نبوده است. چرا كه همه كارشناسان روي دكل هاي حفاري پايه دار (جك آپ) كار مي كردند. شرح تفصيلي اين ماجرا را در خرداد ماه 1381 در كتابي با عنوان بررسي هاي نيازهاي آموزشي دستگاه حفاري نيمه شناور ايران البرز (كه اسم كنوني آن سكوي اميركبير است) آورده ام.

* كمي هم در مورد نگارش كتاب توضيح بدهيد، اين كه نگارش آن چقدر زمان برد و اصولا از كجا شروع كرديد؟

كتاب "فرزند نفت" در واقع حاصل 40 سال سابقه حضور من در صنعت نفت و صنايع جانبي آن است. تدوين و چاپ اين كتاب از سال 1384 تا 1395 به طول انجاميده، اما در واقع حاصل يادداشت ها، مطالعات و تجربيات عملي اينجانب از دهه 1350 تا دهه 1390 در مقاطع زماني و مسئوليت هايي است كه در صف و ستاد داشته ام. طبيعتا و البته با نگرش يك مهندس صنايع با 40 سال سابقه و به شيوه نگارش مديريتي و اشاره رمز و رموز موفقيت ها در سطوح تصميم گيري و تصميم سازي. خطاب من هم در اين كتاب به مديران نسل هاي دوم و سوم است. چرا كه هميشه اعتقاد داشتم و دارم اين تجربيات بايد به نسل هاي بعدي انتقال يابد. اين موارد در كتاب، در مقدمه نويسنده و مقدمه ويراستار محترم آقاي فرزان آمده است. به اين ترتيب مي توانم بگويم كه كتاب "فرزند نفت" صرفا مرور خاطرات شخصي نيست، بلكه بر اساس "مديريت دانش" يا بهتر بگويم مديريت دانش شخصي (Personal Knowledge Management) نگاشته شده است. در فصل هاي مختلف كتاب اشاره كرده ام كه مديران جوان كه سرمايه هاي آتي مملكت هستند، نبايد بدون نقشه راه، طرح، برنامه و هدف حركت كنند.

* آيا در نگارش كتاب به جز تجربيات شخصي و حرفه اي از منابع تئوريك، مثلا منابع خارجي هم استفاده كرده ايد؟

بعضا از منابع خارجي هم استفاده شده و بويژه روي شرايط كاري و مديريت با توجه به شرايط و فرهنگ بومي تاكيد داشتم كه اين حاصل سال ها كار عملي در صنعت بوده است. در كتاب مثال هايي از اين موارد آورده ام كه از تجربيات شخصي ام در صنعت گرفته شده است. البته اين موارد براي هر نقطه از دنيا مي تواند مفيد باشد و براي همين مقدمه اي انگليسي هم به كتاب اضافه كرده ام. در مورد لحن كتاب هم بايد اين نكته را اضافه كنم كه بيش از ده ها جلسه با ويراستار داشتيم كه لحن كتاب صرفا خاطره نويسي يا روزنامه نگاري نباشد و پس از اصلاحات فراون سرانجام به نتيجه رسيديم.

* آقاي محمد رضايي، شما چند فرزند داريد؟

- دو پسر و دو دختر دارم كه پسر بزرگم كارشناس ارشد رشته مديرت (MBA) دارد و اكنون در آمريكا زندگي مي كند. دومي در مقطع كارشناسي ارشد مهندسي نفت، گرايش حفاري در حال تحصيل است و يكي از دخترهايم مهندس نرم افزار كامپيوتر است كه در صنعت حفاري كار مي كند و دختر آخرم مهندس معماري و آرشيتكت است.

* به عنوان كسي كه سال هاي زيادي از عمرش را در صنعت نفت سپري كرده است، نظرتان در مورد موزه هاي نفت چيست؟

- من در سال 1382 در بازديدي كه از يكي از سكوها حفاري در آب هاي عميق در كشور نروژ داشتم فرصتي پيدا كردم از موزه نفت اين كشور كه يكي از موزه هاي نفت معروف دنيا است، بازديد كنم. اين موزهدقيقا با اهداف آموزشي و انتقال تكنولوژي در صنعت نفت آن كشور طراحي شده و با يك برنامه ريزي درست براي كليه دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصيلي، جذابيت ايجاد كرده اند. موزه نفت نروژ درعين حال يك منبع درآمدزايي از طرق فروش بليط هم بود. چنانچه اين موزه و سايرموزه هاي نفت الگو قرار گيرد، قطعا موزه نفت ايران مي تواند يك پايگاه آموزشي باشد. به نظر من از يك موزه تخصصي مثل موزه نفت در درجه اول مي شود يك مركز آموزشي براي گروه هاي سني مختلف درست كرد، بويژه براي كودكان و نوجوانان. علاوه بر اين شهرهايي مثل مسجد سليمان و هفتكل كه زماني به سبب صنعت نفت از رونق برخوردار بودند، الان متاسفانه متروكه شده اند و با توجه به پتانسيل بالايي كه براي ايجاد موزه هاي نفت در اين نقاط وجود دارد، راه اندازي موزه هاي نفت و حفظ ميراث آن براي هر فرد مرتبط با اين صنعت يك آرزوي بزرگ است كه اميدوارم جامه عمل بپوشد.

* از شركت شما در اين گفت و گو متشكريم.

- من هم همين طور و براي شما و موزه هاي نفت آرزوي موفقيت دارم.