خاطرات و تجربیات مهندس وزیری هامانه، در کتابی با عنوان «فرزند کویر و نیم قرن خدمت در صنعت نفت» در قالب یک مصاحبه تاریخ شفاهی به همت پیمانه صالحی و محمدحسین یزدانی راد منتشر شده است. برای انعکاس بیشتر این تجربیات در صنعت نفت، در مدیریت موزهها و مرکز اسناد صنعت نفت برآن شدیم که به صورت منظم و سریالی، هر هفته بخشهایی از این مجموعه را در معرض دید کارکنان صنعت نفت قرار دهیم. این چهارمین شماره از داستان «فرزند کویر» است، که در آن مهندس هامانه، درخصوص بدو استخدام و شرح وظایف سخن گفتهاند.
شرح وظایف در شرکت نفت
تمام سمتها و مسئولیتها در شرکت ملی نفت ایران، شرح وظایف مکتوب داشت و الان هم در وزارت نفت، همان رویه پابرجاست. اهمیت به شرح وظایف، از پایینترین سطوح سازمان تا بالاترین آن، که همان وزارت است، به چشم میخورد (گرچه اکنون در مواردی اجرا نمیشود). در واقع وقتی فردی به وزارت هم میرسد، یکی از مواردی که روی میز وی قرار داده میشود، شرح وظایف است. همینطور حدود اختیارات افراد هم به صورت مکتوب به آنان ارائه میگردید، حتی ابعاد اتاق هر فرد و اینکه باید چه وسایلی در این اتاق باشد، کاملا مشخص بود. میز و لوازم اداری کارمندان هم با توجه به رتبه آنان، متفاوت بود. اگر کسی در بدو استخدام لیسانس و قراردادی بود، میز وی کوچک و یک طرف آن کشو داشت. بعد که رسمی میشد، میز بزرگتری به او میدادند که دو طرف آن کشو داشت. خط تلفن در ابتدای استخدام، فقط داخلی بود ولی پس از طی مراحل مختلف و ارتقاء رتبه، تلفن با صفر آزاد میشد و وقتی به پستهای بالاتر میرسید، خط تلفن آزاد هم در کنار میز وی گذاشته میشد. پس در مجموعه نفت برای هر کاری، مقررات خاصی وجود داشت. بسیاری از این مقررات، به مرور زمان تغییر کرد ولی دستورالعملهای قبلی موجود است.
کارمند در دوره کارآموزی به صورت قراردادی استخدام میشد یعنی اگر تشخیص داده میشد که کارایی لازم را ندارد، عذر وی را میخواستند. وقتی کارآموزی به پایان میرسید، رسمی میشد و به استخدام شرکت ملی نفت ایران در میآمد. استخدام در نفت به صورت قرارداد دو طرفه بود، یعنی تعهدات دو طرفهای تدوین میشد و به امضاء کارمند و رئیس اداره استخدام میرسید. در این مجموعه برخلاف سایر مؤسسات، پس از رسمی شدن از طرف بالا حکم نمیدادند، بلکه تعهدنامه تغییر میکرد. مفاد حاکم بر استخدام قراردادی، بر فرایند استخدام رسمی نیز حاکم بود، فقط یک نفر که نماینده مدیرعامل شرکت ملی نفت (رئیس اداره استخدام) بود، حکم استخدام رسمی را امضاء میکرد. همین روال تا آخر دوره کاری برقرار بود. به طور مثال یکی از تعهدات این بود که کارمند باید به عضویت صندوق بازنشستگی نفت و صندوق پسانداز کارکنان نفت در میآمد. همینطور کارمند موظف بود در صورت لزوم و خواست شرکت در هر ساعت از شبانهروز که لازم باشد خودش را به شرکت معرفی کند و وظایف مربوطه را بر عهده بگیرد. همچنین در تعهدنامه، همه مسائل مربوط به حقوق و مزایا و حق ماموریت نوشته میشد و همه موارد بر اساس تعهدات دو طرف رعایت میگردید.
اصول شرکت
روزی که قرار بود کارم را شروع کنم ساعت هفت و نیم صبح آنجا حاضر بودم. در صورتی که آغاز به کار در شرکت ملی نفت، یک ربع به هشت بود. اولین فردی که در واحد مهندسی دیدم، مرحوم مهندس علی گلبیدی بود. مهندس اویسی پسر عموی تیمسار اویسی هم در این قسمت حضور داشت و جزو مهندسان ارشد شده بود، مرا زیر دست آقای اویسی گذاشتند. آقای اویسی پروژه انبار کوی کن را در شهر زیبا مدیریت میکرد و من باید با او همکاری میکردم.
وقتی استخدام شدم و کارم را در اداره مهندسی و بخش پروژههای عمومی شروع کردم، دوباره با دکتر داودزاده ملاقات کردم. وی خیلی تند و تیز بود و از بس تند تند حرف میزد و چکشی برخورد میکرد، به او «فلفل» میگفتند! دکتر داودزاده مرتب به من میگفت: «تو آینده صنعت نفت هستی» و در واقع از من تعریف و تمجید میکرد. او صنعت نفت را در واحد مهندسی خلاصه میکرد.
ارتباط من با دکتر داودزاده تا پیروزی انقلاب ادامه پیدا کرد. سال ۱۳۶۰ که به عضویت هیئت مدیره شرکت نفت درآمده بودم منشیام خبر داد که دکتر داودزاده میخواهد مرا ببیند، ایشان را دیدم و گفت: «وزیری! مرا ممنوع الخروج کردهاند، مشکلم را حل کن.» گفتم: «استاد، پیش از اینکه برایتان کاری انجام بدهم باید بدانم موضوع چیست، اگر مسئله سیاسی یا مالی باشد، به هیچ وجه از من کاری بر نمیآید ولی شاید در موارد دیگر بتوانم کمکی بکنم».
بالاخره مسئولیت و مقامی داشتم و از چند نفر سؤال کردم و متوجه شدم که مشکل سیاسی نداشت. در زمینه مسائل مالی هم مدرکی علیه ایشان نداشتند، ولی چون دهان به دهان چرخیده بود ممنوعالخروج بود تا اگر مدرکی پیدا شد، در دسترس باشد. من هم ضامنش شدم و او توانست به خارج از کشور برود و دیگر هم برنگشت.
اولین روز کاری در شرکت نفت اطلاع دادند که مرحوم مهندس کرباسیون رئیس پروژههای عمومی در واحد مهندسی میخواهد مرا ببیند. مرا به اتاق مهندس کرباسیون در طبقه چهارم ساختمان مرکزی شرکت راهنمایی کردند. مهندس کرباسیون گفت: «میخواهم نکاتی را برای شما تشریح کنم که جزو اصول کار در مجموعه نفت است. اگر این موارد را رعایت کنید، موفق میشوید و اگر هم نخواهید، در نهایت مجبور به رعایت خواهید شد، ولی طبعا بسیاری از امتیازات را از دست میدهید. ما اینجا حضور و غیاب و کارت زدن نداریم و همه در ساعت مقرر در محل کار حاضر میشوند. اگر روزی دیر رسیدید، اصلا نگران نشوید، فقط به منشی بگویید که چقدر دیر رسیدهاید و بعد به محل کارتان بروید. اگر خواستید زودتر بروید یا وسط روز کار شخصی داشتید فقط به ایشان بگویید و بروید. ما به آدمها شخصیت میدهیم و کسی را کنترل و مجبور به امضاء نمیکنیم. همه برای خودشان جایگاه دارند. ما برای شما ارزش قائلیم و اگر رعایت کنید مشکلی برایتان پیش نمیآید. بابت تاخیر حقوق کسی را کم نمیکنیم، ولی میخواهیم از رفتوآمد شما مطلع شویم».
مهندس کرباسیون در همان جلسه اول، الفبای کار در مجموعه نفت را برایم مرور کرد. حقوقم در ابتدای استخدام ۴۰۰۰ تومان بود که بعد تغییراتی در مقررات ایجاد شد و 30% آن یعنی 1200 تومان به صورت فوقالعاده ویژه و 2800 تومان هم حقوق اصلی بود. تفاوت فوقالعاده و حقوق در این بود که در محاسبات بازنشستگی، فقط حقوق اصلی مورد توجه قرار میگرفت و فوقالعاده حساب نمیشد؛ البته بعدها قانونی تصویب شد که فوقالعاده هم جزو دریافتیهای بازنشستگی مورد محاسبه قرار بگیرد، ولی در نفت اجرا نشد تا سال ۱۳۸۴ که در نفت نیز به اجرا درآمد.
انبارهای نفت تهران
در شهرهای بزرگ انبارهای ذخیره فرآوردههای نفتی تأسیس شده است. به دلیل وسعت و بزرگی تهران، سه انبار نفت برای آن پیشبینی شده است. یکی از این انبارها در شهر ری و دیگری در کن است که فرآوردهها از زیر ریل، پمپاژ و ذخیره میشود و کامیونها آن را حمل میکنند. انبار سوم در شرق تهران و در مسیر لواسان قرار دارد. این فرآوردهها را به پمپ بنزینها انتقال میدهند. در حقیقت این انبارها، محل نگهداری فرآوردههای نفتی و بارگیری کامیونها هستند و این فرآوردهها را به پمپ بنزینها انتقال میدهند.
دوره کارورزی در شرکت ملی نفت چرخشی بود و باید به انبار نفت شهرهای مختلف مثل انزلی، کرج و رشت میرفتم. من ابتدا به عنوان مهندس ناظر، در انبار کن مشغول فعالیت شدم. مدتی بعد کار در پروژه دیگری در انبار فصلی ونک را آغاز کردم. چند ماه در این انبار بودم، تا اینکه پروژه جدیدی در ملارد کرج شروع شد و اینبار مستقیم به آنجا رفتم تا به عنوان مهندس ناظر انبار نفت ملارد به صورت مستقل، فعالیتم را آغاز کنم.
فساد پیمانکار نفت
پیمانکار انبار نفت ملارد، مالک شرکت تاکر و وابسته به دربار بود. مهندس چنگیزی هم مدیرعامل این شرکت بود. من بر اجرای پروژه نظارت میکردم و همه نکات فنی را زیر نظر داشتم. آقای چنگیزی، فرد دیپلمهای را به عنوان رئیس کارگاه انتخاب کرده بود تا از کار بزند. آقای چنگیزی به من گفت: «من برای شما پیشنهادی دارم. خودتان هرطور خواستید پروژه را اجرا کنید و ایرادی از من نگیرید». پاسخ دادم: «من نمیتوانم هم ناظر و هم مجری باشم و از شما پول بگیرم، چون از جای دیگری حقوق میگیرم». گفت: «اگر قبول نکنید رئیس کارگاه به همین روش ادامه میدهد، اگر هم ایراد بگیرید کاری میکند که دیگر نتوانید اینجا کار کنید». گفتم: «کار من دست شما نیست و به شرکت نفت مربوط میشود و من هر جا که لازم باشد، کار میکنم».
پس از آن مسائل و مشکلات انبار نفت را برایش تشریح کردم و آقای چنگیزی گفت: «اینجوری معاملهمان نمیشود و تو را عوض میکنم». من هم در نهایت گفتم: «برایم فرقی نمیکند و هر جای ایران که باشم کار درست را انجام میدهم. اگر واقعا میتوانید حرفتان را به شرکت نفت بقبولانید که مهندس ناظر را عوض کنید، حتماً این کار را بکنید».
مدتی که گذشت یک روز آقای کرباسیون پیغام داد که به کارگاه نروم. به اتاق وی رفتم و گفت: «وزیری این چنگیزی چه میگوید؟ شما جلوی کار او را گرفتهاید؟» من تمام گزارشها را به آقای کرباسیون نشان دادم و گفتم: «اگر موردی اشتباه است بفرمایید تا اصلاح نمایم. اگر هم درست است، پس این اشکالات وجود دارد و من جلوی آنها را گرفتهام. کارهای ایشان از گذاشتن پایه تا بتنریزی، براساس استانداردهای شرکت ملی نفت نیست و نکات مربوط به ایمنی را هم رعایت نمیکند. کاری که ایشان میخواهد انجام بدهد، از بساز و بفروشی هم بدتر است، حتی به من پیشنهاد کرده است که مجری طرح باشم و حق حساب بگیرم که قبول نکردم. حالا تصمیم با شماست». آقای کرباسیون شروع کرد به بد و بیراه گفتن به آقای چنگیزی و گفت: «وزیری گزارشها را خواندم فقط خواستم که مسائل را جلوی خودتان بگویم و شما را مقابل یکدیگر قرار بدهم. شما هم کمی ملایم باشید».
از فردای آن روز چنگیزی شمشیر را از رو بست! حتی یکبار تهدید کرد که مرا زیر ماشین میگیرد! یکی از روزهایی که برای ناهار به رستوران رفته بودم، یکی از استادکاران که از طرف شرکت ملی نفت در کارگاه بود و نحوه برطرف کردن ایرادات را توضیح میداد، به من گفت: «بعید میدانم بتوانید اینجا ادامه بدهید، چون چنگیزی به همه در کارگاه سفارش کرده کار را خراب کنند، آنها هم دارند در بدترین حالت، کار را خراب میکنند.» بعد از آن مهندس ارشد مربوط به این پروژه را که ما زیر نظر وی کار میکردیم، عوض کردند.
پس از یک سال و خردهای که همه مسائل و مشکلات انبار نفت ملارد را تحمل کردم، یک روز مهندس کرباسیون مرا صدا زد و گفت: «وزیری، خیلی دارند به من فشار میآورند و مصلحت این است که شما جای دیگری کار کنید. داریم انباری در رشت میسازیم و یک پروژه هم در بندرانزلی داریم، بهتر است به آنجا بروید».
با همسرم به رشت رفتیم. توصیه کرده بودند که در بندرانزلی خانه بگیریم. این بود که خانه نوسازی را اجاره کردیم. روزی یک بار به رشت میرفتم، سر میزدم و بقیه روز هم در بندرانزلی بودم. در کارگاه رشت، درگیری خاصی نداشتم و افرادی که آنجا بودند. برای کار آمده بودند و نمیخواستند از کار بدزدند و من هم نمیخواستم کسی را اذیت کنم و دنبال انجام کار اصولی بودم.
اما مدتی بعد بیمار شدم و به تهران بازگشتم و تصمیم گرفتم برای انتقال به بخش طراحی مهندسی تلاش کنم.