لغو دارسی عیدی مبعث

سه شنبه یازدهم آذر ماه 1404لغو دارسی عیدی مبعث

روز دوشنبه 11 آذر 1311، روزنامه اطلاعات همزمان با روز تعطیلی عید مبعث، شماره فوق‌العاده‌ای منتشر کرد و با تیتر درشت نوشت: «امتیازنامه دارسی لغو شد» و چنین ادامه داد:

شوق و شعف مفرطی که بر اثر مژده الغای امتیازنامه نفت جنوب برای ما دست داده است، نتوانستیم این خبر برجسته مهم را تا فردا عصر به عهده تعویق اندازیم.

امتیازنامه دارسی لغو شد، یعنی یکی دیگر از آثار ننگین ادوار تاریک ایران که توجه مردم به الغای آن معطوف بود، بر اثر توجه مخصوص حکومت وطن‌پرست مملکت زائل گردید و این لکه کثیف از لوح ضمیر ایران به دست قائد توانای مملکت پاک شد.

افکار عمومی همین انتظار را از سرپرست حقیقی خود داشت و به این جهت این بزرگترین مژده‌ای است که در این روز سعید به خوانندگان محترم خود می‌دهیم و در حقیقت بهترین عیدی است که از طرف شخص اول مملکت به ملت اعطا شده است. 

به پاس این عطیه بزرگ و از بین رفتن یک قرارداد موهن و شومی که ثروت مملکت را در برابر ثمن بخسی از دست داده بود، مقتضی است تمام طبقات جشن بگیرند، در ضیافت و سرور شرکت نمایند و این قدم بزرگ حکومت ترقی‌خواه خود را با هلهله و شادمانی استقبال نمایند.

لغو امتیاز دارسی و سرور پیروزی مطبوعات

هفتم آذر ۱۳۱۱، درست در روزی که کشور به مناسبت عید مبعث تعطیل بود، تحریریه روزنامه اطلاعات با خبری روبه‌رو شد که برایشان حکم یک زلزله ملی را داشت: «امتیازنامه دارسی لغو شد».

روزنامه که از صبح تعطیل بود، عصر همان روز با شتابی بی‌سابقه اعضای پراکنده مطبعه را یک‌به‌یک فراخواند تا شماره‌ای فوق‌العاده منتشر کند؛ شماره‌ای که نه صرفاً حامل یک تصمیم حقوقی، بلکه آیینه‌ی شورِ نهفته یک جامعه بود. در چشم روزنامه‌نگاران آن زمان، دارسی فقط یک قرارداد نبود؛ روایتِ فشرده‌ای از سال‌های فقر، ناتوانی و تسلیم‌پذیری دولت‌های قاجار بود. لغو آن، در تصور عمومی، چیزی از جنس شستن یک زخم قدیمی یا پاک کردن لکه ننگ از پیشانی کشور تلقی می‌شد.

در فوق‌العاده‌ی اطلاعات، زبان خبر از حد اطلاع‌رسانی فراتر می‌رود و به آیینی از جشن ملی تبدیل می‌شود. نویسنده از «عیدی شاه به ملت» سخن می‌گوید؛ عیدی‌ای که جنسش نه تشریفات، بلکه بازپس‌گیری حق است. متن روزنامه فضای کشور را چنان تصویر می‌کند که گویی یک انتظار جمعی بالاخره پایان یافته؛ مردم باید شاد باشند، چراغانی کنند، هلهله بکشند، چراکه یک بند قدیمی گسسته شده است.

در روایت مطبوعات، کمپانی نفت جنوب نه یک شرکت اقتصادی، بلکه «غاصب ثروت ایران» معرفی می‌شود؛ نهادی که میلیون‌ها لیره را از دل خاک ایران بیرون می‌برد و در عوض، برای کارگران و مردم جنوب چیزی جز فقر، تحقیر و استخدام‌های تبعیض‌آمیز به جا نمی‌گذاشت. روزنامه با صراحت از عمله‌های هندی که جای کارگران ایرانی را گرفته بودند می‌نویسد و از رفتارهای اداری کمپانی که به چشم نویسنده «شأن ملی» را خدشه‌دار می‌کرد.

لغو دارسی در این روایت، نه یک اقدام اداری دولت، بلکه نقطه اوج دوره‌ای از «سعادت و اصلاحات» قلمداد می‌شود؛ دوره‌ای که در آن دولت مرکزی توانسته «حق کشور را پاس بدارد». از نگاه اطلاعات، این لغو نه واکنشی سیاسی، که ادامه‌ی طبیعی پروژه‌ی دولت‌سازی و تمرکز قدرت بود؛ گامی دیگر برای بریدن از گذشته‌ای که آن را «عصر ضعف و عجز» می‌خواندند.

نویسندگان روزنامه برای اطمینان دادن به مخاطب، به اصل ۲۴ قانون اساسی اشاره می‌کنند، اینکه هر امتیازنامه‌ای برای رسمیت یافتن باید از مجلس بگذرد؛ بنابراین دارسی چون هرگز از مجلس مشروطه عبور نکرده بود، اصلاً «اعتبار قانونی» نداشت. بدین‌ ترتیب لغو آن نه نقض عهد، بلکه احقاق حقی «مسلوب و معوق» جلوه داده می‌شود.

لحن نویسنده در پایان متن، چنان اوج می‌گیرد که لغو دارسی را هم‌سنگ لغو کاپیتولاسیون معرفی می‌کند؛ رخدادی از جنس رویاهای دیرپا. رویاهایی که حالا، به باور او، محقق شده‌اند: «آخرین حلقه نفوذ خارجی» گسسته است و ملت چشم‌به‌راه فصلی تازه نشسته است.

این سند تنها گزارش یک حادثه نیست؛ پراکندگی ذهنی و عاطفی جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که در آستانه ورود به دولت مدرن، اقتصاد و حیثیت ملی را در هم تنیده می‌بیند. برای آن نسل، نفت فقط منبع ثروت نبود؛ معیار استقلال بود. و لغو دارسی، بیش از هر چیز، لحظه‌ای بود که تخیل جمعی ایران احساس کرد می‌تواند بر گذشته‌ای که آن را تاریک می‌دانست غلبه کند.