گفتگو با جعفر ناظم رعایا، رییس اسبق حفاظت و روابط خارجی شرکت نفت

سه شنبه شانزدهم خرداد ماه 1396گفتگو با جعفر ناظم رعایا، رییس اسبق حفاظت و روابط خارجی شرکت نفت

چگونه هفتکل و نفت سفید به ارتش واگذار شد؟


او یکی از نادر بازماندگان وقایع قبل و بعد از ملی شدن نفت است. شاهد آخرین سال های حضور نیروهای متفقین در مسجد سلیمان، احداث راه و پل لالی، ترینینگ اسکول آبادان و ... و از همه مهمتر مامور تحویل و تحول نفت سفید و هفتکل به ارتش بوده است. راوی خاطرات خواندنی روزگار سپری شده نفت.
حاج جعفر ناظم رعایا؛ متولد دی ماه 1307 اصفهان، شاعر،مولف،قرآن پژوه و رئیس اسبق روابط  وحفاظت (Liaison&  property protection) شرکت نفت در هفتکل-نفت سفید در میانه دهه 40 بوده که بر حسب اتفاق از روی امضایی در پای یک سند تحویل منازل نفت سفید به ارتش، پایش به تاریخ شفاهی نفت باز شد. او اکنون در نهمین دهه حیات، در پایتخت فرهنگ و معماری ایران - اصفهان می زید. آنچه می خوانید خلاصه ای از گفت و گوی علمدار متولی با این پیشکسوت فرهیخته نفت است.


* كي و  چگونه جذب كار نفت شديد؟
- بعد از شهريور 1320 من براي استخدام در شركت نفت به خوزستان رفتم. خيلي هاي ديگر هم مي رفتند؛ چون در جای ديگري کاری  يافت نمي شد. البته براي  رسيدن به اهواز راه درست و حسابي وجود نداشت؛ امن ترين مسير راه آهن بود كه آن روزها توسط قواي متفقين به تصرف در آمده بود؛ من اطلاع نداشتم كه اوضاع از چه قرار است بنابراين به هواي كار در شركت نفت، از اصفهان به قم رفتم تا با فراغ بال سوار قطار خوزستان شده و راهي مسجد سليمان بشوم . وقتي به قم رسيدم، ديدم اوضاع وخيم تر از آن است كه تصور مي كرده ام، زیرا راه آهن در تصرف قوای متفقین و بليت قطار ناياب بود و تعداد زيادي مسافر جنوب در شهر ويلان و سرگردان بودند . يك هفته اي در مسافرخانه اي اقامت كردم تا اينكه در بازار سياه يك بليت درجه 2 گير آوردم به قيمت هفتاد تومن! که آن هم یک واگن باری سقف دار بود که هیچگونه امکانات مسافرتی نداشت و با مشقت خودم را به اهواز رساندم.

* وضعيت عمومي كشور چگونه بود در آن روزگار؟

photo_2016-08-10_09-23-44

* زماني كه در اداره ساختمان مسجد سليمان كار مي كردم، در سي برنج و نفتون داشتند خانه مي ساختند. تعداد نيروها در مسجدسليمان زيـاد بود علاوه بر ايراني ها، هندي ها هم در آن زمان تعدادشان زياد بود بنابراين خانه هاي موجود جواب گوي جمعيت نبود.


بخش هاي حیات و حساس كشور در تصرف متفقين بود؛ مملكت قحطي زده بود و فقر و انواع بيماري هاي مسري مردم را به ورطه هلاك انداخته بود؛ كمبود پزشك و دارو از يك طرف و قحطي آذوقه از طرف ديگر مردم را نحيف و نااميد ساخته بود. كشور ما كه تا آن زمان عمدتاً محل دخالت انگليسي ها بود، حالا حضور آمريكايي ها هم شده بود قوز بالا قوز!

* اين قحطي چگونه  شيوع پيدا كرد؟
- سررشته امور از هم گسيخته شده بود بنابراين در يك چنين شرايطي اول چيزي كه تأثير مي پذيرد اقتصاد و بازار است. تا جايي كه من مي دانم آن زمان چاپ اسكناس ايران دست انگليسي ها بود و معروف بود كه خود متفقين كه با ولع بسيار هرچه رامي يافتند مي خريدند، روي آورده اند به چاپ اسكناس بيحساب خود ایران كه اين جنايت به تنهايي كافي بود در سطح وسيع فاجعه اقتصادي به بار بياورد. به اعتقاد من قواي متفقین بويژه انگليسي ها در آن زمان به دو صورت موجب قحطي شدند يكي خريد بي رويه آذوقه و مايحتاج عمومي و انباشت آن براي سربازهاشان و دوم  چاپ اسكناس ايراني خود سران  بدون اجازه دولت! ایران البته اين مورد اخير را نديده ام كسي جايي اشاره كند و صخبت من برگرفته از شایعه ها و اوضاع آن روز است.

* وضعيت داخلي صنعت نفت چگونه بود؟
- نفت ايران در بحبوبه جنگ اول جهاني به توليد رسيده و در حال توسعه بود كه جنگ دوم هم  به فاصله كمي از جنگ اول جهاني شروع شد؛ آن زمان هيچ جاي دنيا موقعيت ايران را نداشت -هم به لحاظ موقعيت جغرافيايي و هم از حيث وجود پالايشگاه آبادان كه بزرگترين پالايشگاه و منبع توليد سوخت در جهان بود؛ با اين وجود ملت از گرسنگي مي مردند به ذلت افتاده بودند. که شرح و بیان جزييات مشکل است. اين همه در شرايطي بود كه ما در جنگ اعلام بي طرفي كرده بوديم و هيچ دخالتي  در امور نداشتيم. واقعيت اين بود كه موقعيت ايران به گونه اي نبود كه بتواند از نتایج حفظ  بی طرفی  استفاده كند چون منابع منحصر بفرد ایران یعنی نفت در اختیار قاطع انگلیس بود که آن زمان هنوز ابر قدرت بشمار می رفت و سوخت ماشين جنگي متفقین توسط انگلیس از ايران تأمين مي شد.

* در يك چنين شرايطي شما به مسجد سليمان وارد شديد؟

photo_2017-06-07_09-23-16

* آن زمان شركت نفت نيروي انساني كافي نداشت و بخصوص نيروي باسواد بسيار كمياب بود و به همين جهت گاه مباشرهاي شركت مي آمدند جاهايي مثل اصفهان و به سبك آن روزگار كارمنديابي مي كردند.


- بله اما نه به این آسانی ها زیرا مسافرت از اهواز به مسجد سليمان هم داستان خودش را داشت و در آن سال ها كار ساده اي نبود. چون وسیله نقلیه آزاد وجود  نداشت -شركتي ها با كشتي تا بندقير مي رفتند و از آنجا با قطارشرکت  نفت  خود را به مسجدسليمان مي رساندند؛ اما براي مردم هاي عادي مسافرت دشوارتر بود. به هر حال بعد از ورود به اهوازودوروز معطلی  با يك كاميون حامل گندم که آن هم برای شرکت نفت حمل می شد به مسجد سليمان رفتم.

كاميون سقف فلزي داشت و بين كيسه هاي گندم و سقف يك فضاي مختصري باقي بود كه من و يك عده مرد و زن و كودك، همان بالا  روي  گوني هاي گندم جاي گرفتيم و پسینگاه به سمت مسجد سليمان حرکت کردیم.
 راه خاکی بود  ومملو از دست انداز وماسه وخاک نرم - در ميانه راه هربار كه ماشين توي دست انداز مي افتاد سر و كله ما مسافران به سقف فلزي برخورد مي كرد. هر چند كيلومتر يك بار كاميون درماسه ها ودست انداز ها گير مي گرد و همه پياده مي شديم و علي گويان شروع مي كرديم به هل دادن کامیون ! تمام شب را در راه بوديم و بالاخره دم صبح خسته وکوفته وگیج از بیخوابی، چشم ما به شعله هاي نفت مسجدسلیمان روشن شد.

* وقتی به مسجدسليمان رسيديد، هنوز نيروهاي متفقين در شهر بودند؟

- بله بودند.قرار گاه ارتشیان که افسرانشان انگليسي ودرجه داران و سربازان عمدتا هندی بودند،در محلي كه بعداً ميدان فوتبال شد، اسکان یافته بودند که حفاظت از نظم عمومی وتاسیسات نفت را عهده دار بودند.

* در مسجد سليمان چكار داشتند؟ علت حضورشان در مناطق نفتخيز چه بود؟

- همانگونه که قبلا اشاره کردم علت اصلي و بهانه حضورشان حفاظت از ميادين نفت و تضمين تأمين سوخت موتور جنگي متفقين بود اما در كنار آن از امكانات و خدمات شركت نفت هم استفاده مي كردند؛ آنها هر جا را كه اراده مي كردند، دستور تصرف مي کردند و نيروهايشان را مستقر مي نمو دند-آنچنانکه  قبل از آن هم كل راه آهن ایران را مصادره و در اختيار گرفته  و كارکنان آن را یا بيرون انداخته ویا به بیگاری و کارهای پست واداشته وکلیه تاسیسات و ساختمان ها را براي اقامت خود و عملیات خود تصرف كرده بودند. و لذا معلوم است که در مناطق نفتی شركت نفت كه حياط خلوتشان بود چه قدرتی را اعمال می کردند.
لازم به ذکر است که قوای متفقین تجهيزات نظامي مورد نياز را عمدتاً به صورت قطعات منفصل وارد ایران می کردند و در یک کارکاه درخرمشهر و يكي هم در انديمشك مونتاژ می کردند و توسط راه آهن ایران به بنادر دریاچه خزر حمل می کردند و از آنجا با کشتی به جبهه های جنگ با آلمان در شوروی می فرستادند و برای تسریع در پیشبرد عملیات از هر گونه امکانات شرکت نفت و بخصوص از نيروهاي انسانی فنی شاغل در شركت نفت هم در کار مونتاژ  سلاح ها و تجهيزات جنگي وهرگونه عملیاتی استفاده مي كردند. به هر حال شركت نفت علاوه بر تامین کننده اصلی سوخت ماشین جنگی متفقین به عنوان پشتيبان و مدد رسان میان راه جنگ متفقین هم عمل مي كرد.

* در مسجد سليمان جاي خاصي وجود داشت كه كارگرها براي كار مراجعه كنند!

- شرکت قبل از جنگ دوم جهانی (و بعد از آن) متناسب با توسعه عملیات خود به موازات فراهم کردن تجهیرات فنی و رفاهی، نيروي انساني لازم و آموزش آنان را فراهم می کرد اما چون در آن زمان در ایران نيروي فنی و باسواد بسيار كمياب بود و بدين جهت گاه مباشرهاي از سوی شركت مي آمدند جاهايي مثل اصفهان و به سبك آن روزگار كارمنديابي مي كردند. در مرحله مصاحبه آنها كه اندكي زبان يا خط انگليسي یا فنی را مي دانستند براحتي جذب مي شدند مثلا بسياري از اهالي جلفاي اصفهان كه ارمني بودند به سبب آشنايي با خط لاتين در آن زمان جذب نفت شدند و به مسجد سليمان و یا آبادان رفتند.

پل لالي

من شش كلاس سواد داشتم بنابراين به محض ورود به كارگزيني شركت مراجعه كردم.. قرار شد در قسمت راهسازي مشغول به كار شوم و به عنوان مسئول دفتر و دستك انبار به كار گماشته شدم. هنوز پل لالی ساخته نشده بود.


من شش كلاس سواد داشتم بنابراين به محض ورود به كارگزيني شركت مراجعه كردم و مصاحبه مختصري دادم و جذب شدم. قرار شد در قسمت راهسازي مشغول به كار شوم. همان روز به منطقه "گدارشاه" در كنار رودخانه كارون در سر راه لالي اعزام شدم و به عنوان مسئول دفتر و دستك انبار به كار گماشته شدم. هنوز پل لالی ساخته نشده بود.

* انبار چگونه جايي بود؟ به تنهايي در انبار مشغول به كار شديد؟

- يك نفر هم كفايت مي كرد انبار كه مي گويم يك چادر بود كه كل لوازم اش  عبارت بود از تعدادي بيل  و كلنگ و پتك و ديلم، بعلاوه مقداري ديناميت و باروت و وسايل راه سازي. شايد اين روزها اشتغال جوانكي كم سن و سال مثل من در كار راه سازي با آن شرايط بسيار سخت زندگي كمي عجيب به نظر برسد اما آن زمان كه بچه ها به طور طبيعي خيلي زود جذب بازار كار مي شدند، يك امر عادي بود. به هر حال پنج شش ماهي بيشتر دوام نياوردم و بر گشتم اصفهان.

* چرا برگشتيد؟

- سن و سال كمي داشتم، کمتر از 15سال سن داشتم و در اين مدت ارتباطي هم با خانواده نداشتم. بايد مي رفتم و سري مي زدم. بنابراين تسويه حساب كردم و رفتم.

* بار دوم چگونه به استخدام نفت درآمديد؟

- چون اصطلاحاً "شماره بند" بودم (يعني شماره پرسنلي داشتم، اما به علت ترك كار مسدود شده بود) اين بار رفتم آبادان و جذب تكنيكال اسكول شدم يك دوره كوتاه مدت 6 ماهه فلركاري را گذراندم و شدم شاگرد لوكوموتيو قطار داخلي پالايشگاه اما اين بار هم زياد نماندم و حدود يك سال بعد ترك خدمت كردم و دوباره برگشتم اصفهان.

بار سوم كه به خوزستان رفتم بالاخره در مسجدسليمان ماندگار شدم و اين مصادف بود با سال هاي 24-1323. با وجود اينكه دوبار محل كار را ترك كرده بودم اما شماره "بي اس نامبر" (شماره كارگري) من همان شماره اوليه بود؛ حقوق ماه اول هم روزي 8 ريال تعيين شد. اين بار در اداره ساختمان مشغول به كار شدم و در كارهاي جزيي بنايي و تعمير خرابي ها  و آماده سازي ديوارها  براي برق و گاز و لوله كشي  كار مي كردم.

* در زمان فعاليت شما كدام بخش از شهر مسجد سليمان ساخته شد؟

بيست فوتي 1345

* بيست فوتي هاي واقع در نفتون و نمره يك در زمان جنگ ساخته شده بودند. بيست فوتي هاي نفتون را "لین نوني" هم مي گفتند؛ اين نام گذاري براي اين بود كه به كارگرهاي آنجا فقط روزانه سه چهار كيلو نان مي دادند.


- در سي برنج و نفتون داشتند خانه مي ساختند. تعداد نيروها در مسجدسليمان زيـاد بود علاوه بر ايراني ها، هندي ها هم در آن زمان تعدادشان زياد بود بنابراين خانه هاي موجود جواب گوي جمعيت نبود. شهر به سرعت رو به  توسعه داشت اما برنامه جامعي براي شهرسازي وجود نداشت. بنابراين مردم عادي شبانه و دور از چشم ماموران شركت هرجاي پرتي را كه مناسب مي يافتند، تصرف مي كردند و با مصالح دم دستي ديوار مي كشيدند. اين روند تا سال هاي بعد از ملي شدن نفت كه من مدتي در اداره مستغلات مشغول به كار بودم، ادامه يافت. بعد از آن هم احتمالا بكلي تعطيل نشده است اما خوب با كاهش توليد و انتقال نيروها، عمده كار اداره خدمات ساختمان محدود به تعمير و نگهداري بود. تا جايي كه به ياد دارم آخرين منازلي كه ساخته شدند منازل كارمـندي بود.

* در آن زمان مصالح از كجا مي آمد؟

- سنگ و گچ از منطقه تأمين مي شد و باقي اقلام  از در و پنجره و لوله گرفته تا لامپ و چراغ و تزيينات و ساير لوازم از خارج وارد می شد.

* معمار ها كجايي بودند؟ معمار هندي هم داشتيد؟

- هندي ها در مسجد سليمان زياد بودند اما به ياد ندارم در بخش ساختمان كار كرده باشند، اما معماران انگليسي داشتيم كه ناظر پيمانكار بودند. معمارهاي ايراني هم عمدتاً  اصفهاني، دزفولي و شوشتري بودند.

* بیست فوتي ها را چه موقع و کجا ساخته بودند؟

- بيست فوتي هاي واقع در نفتون و نمره يك در زمان جنگ ساخته شده بودند. 20 فوتي هاي نفتون را "لین نوني" هم مي گفتند؛ شنيده ام اين نام گذاري به اين سبب بوده كه به كارگرهاي ساكن در آنجا فقط روزانه سه چهار كيلو نان مي دادند و بدون مزدكار مي كردند. اين مناطق كارگر نشين بود اما در منطقه سي برنج كارمندان انگليسي داراي سابقه، ساكن بودند كه در حد منازل بي تايپ ساخته شده بودند كه بعدها به كارمندان ارشد ايراني هم تعلق گرفتند.

* ساختمان هاي عام المنفعه مثل مسجد و باشگاه و مدرسه از كي در دستور ساخت قرار گرفتند؟

- حوالي دهه سي، شركت به اين نوع خدمات توجه بيشتري معمول داشت. مثلا مسجد نمره يك را در بحبوحه  ملي شدن نفت ساختند يعني يك معمار ايراني آمد و شركت نيز همكاري كرد كه مسجدي ساخته شود متناسب با نياز و جمعيت مردم، البته كليسا هم بود يكي در چشمه علي و يكي در تمبي كه بعدها متروكه شد. باشگاه مركزي و باشگاه ايران نزديك زمين فوتبال قبل از ملي شدن نفت ساخته شده بودند.

* از چه تاريخي به حفاظت و روابط منتقل شديد؟

- اوايل دهه 40 من به اداره حفاظت و روابط منتقل شدم. عمده كار من سر و كله زدن با معارضين و بحث هاي حقوقي و پيگيري به تجاوز به حريم شركت در مسجدسليمان بود كه تمامي نداشت. چندي بعد اتفاقاتي در اهواز افتاد و رييس حفاظت وقت را خلع كردند و قرار شد من بروم اهواز و جايگزين ايشان بشوم. مدتي اهواز بودم اما نهايتاً به عنوان رييس حفاظت و روابط هفتكل و نفت سفيد منصوب شدم.

* عنوان سمت دقيقا چه بود؟

- "لييزن اند پروپرتي پروتكشن سوپروايزور" (Liaison & Property Protection Supervisor) عنوانش يك چنين چيزي بود.

* اگر موافق هستيد برويم سر مبحث نفت سفيد و هفتكل، در اواخر دهه چهل نفت سفيد چگونه جايي بود؟

- از نظر جغرافيايي نفت سفيد شهركي بود آباد و شركتي با امكانات نسبتاً پيشرفته و زير ساخت هاي شهري كه براي اقامت و اسكان كاركنان تأسيسات و ادارات خدماتي شركت ساخته شده بود. نفت سفيد حدود 3 دهه به عنوان يكي از ميادين چهارگانه قديم توليد قابل ملاحظه اي داشت. اما از اوايل دهه 40 توليد آن رو به كاستي نهاد و با روي كار آمدن كنسرسيوم بتدريج نمودار استخراج از اين ميدان به پايين ترين سطح توليد اقتصادي نزول كرد تا جايي كه تصميم گرفته شد منطقه را متروك اعلام كنند. به عبارتي انتصاب من همزمان شده بود با تخليه تدريجي اين شهرها و انتقال كاركنان به مسجدسليمان. خود من هم در مسجدسليمان ساكن بودم و يك منزل كارمندي خوبي در اختيارم بود. اما دفتر كارم هفتكل بود نزديك بازار.

* چه اتفاقي افتاد كه شركت تصميم به واگذاري بخش هایی از مناطق مسجدسليمان و هفتكل به ارتش گرفت؟

1083

* پس از جريانات ملي شدن نفت، شاه اطمينان سابق را به ارتش نداشت و از تمركز قواي ارتش در مركز خشنود نبود. به طور كلي سياست اين بود كه منطقه مسجدسليمان، بعد از نفت، به ارتش سپرده شود و از قبل نيز طرح ايجاد كارخانه تانك سازي در آن منطقه آغاز شده بود.


- مسجدسليمان حدود یک دهه بعد از ملي شدن نفت و روي آمدن كنسرسيوم به تدريج داشت رونق خود را از می داد؛ خارجي ها با ايران قرارداد داشتند كه علاوه بر توليد از ميادين قديم، ميدان هاي نفتي جديد را هم  توسعه بدهند. آنها مي دانستند كه مناطق دیگر از جمله منطقه اهواز نفت كافي و در دسترس دارد بعلاوه از دردسرها و هزينه هاي ادامه كار در مسجدسليمان و ميادين قديمي هم آگاهي داشتند. دوره توليد طبيعي از اين ميادين به سبب برداشت بيش از حد تقريبا زودتر از معمول به پايان رسيده بود. بنابراين آنها ابتدا لالي، سپس هفتكل و سپس نفت سفيد را منطقه مرده اعلام كردند و كاركنان آنجا را در مسجد سليمان اسكان دادند و مدتي بعد هم منطقه مسجدسليمان را كلاً منطقه مرده از نظر توليد اعلام كردند. به هر حال به نظر مي رسد كنسرسيوم به تعهدات خود به ايران به صورت نيم بند عمل مي كرده است.

* متروك اعلام شدن اين مناطق با تصميم كنسرسيوم بود؟

- با تصميم شركت نفت بود اما براساس گزارش هاي كنسرسيوم اين تصميمات گرفته مي شد. به عبارتي در پي اعلام كنسرسيوم مبني بر اتمام نفت اين مناطق، شركت نفت به دولت اعلام كرد كه منطقه مسجدسليمان يعني خود اين ميدان و ميادين لالي و عنبل، نفت سفيد و هفتكل را نياز ندارد و آماده است كه براي هرگونه كاربري در اختيار دولت بگذارد.

* علت انتقال ارتش به اين نواحي چه بود چه سنخيتي ميان كار ارتش با نفت وجود داشت؟

- به نظر مي رسد پس از جريانات ملي شدن نفت و سركار آمدن دولت كودتا، شاه پايه هاي حكومت خود را سست مي ديد و آن اعتماد گذشته را به ارتش نداشت، بنابراين از تمركز قواي ارتش در مراكز استان ها خشنود نبود، لذا تصميم داشت تا حد امكان دسته جات ارتش را در جاهاي مختلف به صورت پراكنده مستقر سازد. به همين خاطر تصميم گرفتند چند تيپ از لشكر اهواز را به هفتكل و نفت سفيد بفرستند.

البته به طور كلي سياست اين بود كه منطقه مسجدسليمان بعد از نفت به ارتش سپرده شود و قبل از آن طرح ايجاد كارخانه تانك سازي در آن منطقه آغاز شده بود. يك نگاه ديگر هم اين بود كه حفاظت اين دارايي هاي معطل مانده فقط از عهده ارتش بر مي آمد بخصوص اينكه زير ساخت هاي شهري و آب و برق اهالي هم بايد در غياب نفت ادامه مي يافت. لذا قرار بود ارتش بعد از رفتن نفت تاسيسات آب و برق را راه انداخته و مايحتاج مردم را هم تا حدي تأمين كند. در مجموع همانگونه كه عرض كردم شاه به موقعيت خود در كشور اطمينان كافي نداشت و از تجمع ارتش در مراكز استان ها نگران بود و اصرار داشت در اين نواحي جايگزين نفت بشود و الا سنخيت خاصي بين فعاليت ارتش با كاري كه قبلا  در اين مناطق صورت مي گرفت وجود نداشت.

* شركت به ارتش اعلام كرده بود كه آماده تحويل است؟

- نه، شركت به دولت اعلام كرده بود كه نفت اين ميادين تقريبا تمام شده و بخش عمده اي از عده و عده ما به ساير مناطق منتقل مي شوند و دولت هم از طريق دربار به اين رسيده بودند كه ارتش برود مستقر شود. و به اين ترتيب هماهنگي هاي لازم براي طي مراحل اداري كار شروع شد.

* چه بخش هايي از شركت و ارتش درگير تحويل و تحول بودند؟

- در سطح بالا دكتر اقبال و شريف رازي رييس كل عمليات غير صنعتي شركت مذاكرات بسياري با فرماندهان نيروي زميني ارتش انجام دادند تا قراردادي منعقد شد و مبلغي هم تعيين شد كه ارتش در دو سه قسط بپردازد؛ ظاهرا زير چهار ميليون تومان بود. من بعدها در جريان اين امور قرار گرفتم و اين مباحث را به سبب علاقه ام به خاطر سپرده ام و گرنه نقشی در این ارتباط نداشتم. اداره حفاظت، حقوقي و روابط شركت در سطوح پايين صرفا مسئوليت تحويل و تحول و اجراي مفاد قرارداد را داشت...

* رييس حفاظت و حقوقي آن زمان چه كسي بود؟

- آن زمان آقاي نخشب رئيس حفاظت و امور حقوقي و روابط بود مناطق نفتخيز بود.

* اين "اداره روابط" كه مي فرماييد با روابط عمومي متفاوت بود، درست است؟

- بله اين بخش كه با عنوان اكسترنال رليشن يا "لييزن" معروف بود با اداره روابط عمومي (PR) كه آن زمان آقاي مستوفي نامي رييس اش بود فرق داشت و صرفا هماهنگي با سازمان ها و دستگاه هاي بيرون از شركت را انجام مي داد.

* ممكن است يك روز كاري برنامه تحويل و تحول را شرح دهيد؟

- من ساعت 7 از مسجدسليمان راه مي افتادم. يك ماشين لندررور داشتم كه سوار مي شدم مي رفتم به سمت هفتكل و نفت سفيد، حضرات ارتش هم كه همانجا مستقر بودند در يكي از دفاتر مي نشستیم و تا آخر وقت اداري كار مي كرديم. سرجمع داري ارتش به اتفاق نماينده شركت فهرست برداري مي كردند ما بازديد از ساختمان ها و وسايل را انجام مي داديم و تحويل و تحول انجام مي شد. كادر نظامي هم مي آمدند و به موازات تحويل و تحول سرو صورتي به كارها مي دادند و مي رفتند در ساختمان ها ساكن مي شدند. كار تحويل و تحول گاهي تا ظهر و گاه تا پايان وقت اداري به طول مي انجاميد؛ ناهار را هم نزد ارتشي ها صرف مي كرديم چون آشپزخانه هاي شركت را تعطيل كرده بودند؛ تاجايي كه به ياد دارم آن روزهای آخر برق هم نبود و دستگاه هاي تهويه هم خاموش بودند.

* علاوه بر شما شخصي به نام آقاي تامرادي هم در اين كار نقش آفريني مي كرده است؟

- آقاي نجف تامرادي نماينده اداره منازل بودند، ايشان فقط در زمينه آمارگيري و تحويل و تحول منازل مسكوني نظارت و همكاري  مي كردندو در مجموع تأسيسات را خود من تحويل ارتش مي دادم هر چند آقای آقاي تامرادي از طرف اداره منازل نیز حضور داشت و با من همكاري داشت اما به لحاظ فني و تخصصي اطلاعات گسترده تري مورد نياز ارتش بود كه در غياب شركت نفت  بتواند از اين تاسيسات و تجهيزات استفاده بكند. بنابراين من بعد از تحويل و تحول هم چند وقتي با آنها همكاري داشتم تا دستگاه هاي برق و آب و تهويه را راه اندازي و در مدار قرار بدهند.و وسایل وقطعات یدکی در هم ریخته  مربوط به تاسیسات گوناگون تفکیک ودرقفسه های انبارها تنظیم وصورت برداری و قابل تعریف برای مامورین ارتشی بشود و این کاری بسیار ظریف بود  که باوجودی که اهل "فنون" نبودم انجام دادم.
 
به هر حال هفتكل و نفت سفيد را که كاملا تخليه شدند، با تمام تجهيزات تحويل داديم حتي لوله هاي آب را هم از درخزينه تا نفت سفيد و از هفتکل تا رود زرد شمارش و متراژ كرديم و تحويل داديم. كار زمان بر و ظريفي بود كه بايد انجام مي شد.

* از طرف ارتش چه كسي مامور اين كار بود؟

- سروان بهروز نظري از طرف ارتش معرفي شده بود از لشكر اهواز كه فرمان دهي جوان و خوشرو بود. اصالتا اهل کرمانشاه بود. چند نفر درجه دار و سرباز هم با ايشان همكاري مي كردند. افراد سروان نظري لوازم و اثاثيه موجود را ليست مي كردند و ما امضا  مي كرديم. نهايتاً دو تيپ از لشكر اهواز يك تيپ پياده در نفت سفید و يك تيپ موتوریزه در هفتكل مستقر شدند.

* كل اين فرايند چه قدر به طول انجاميد؟

- تصور مي كنم هفت- هشت ماه تحويل و تحول به طول انجاميد و كل اموال منقول و غير منقول در قالب پنج كتابچه تنظيم و به امضاي طرفين رسيد. تابستان 1348 عملا اسناد رد و بدل شده بود.

* آخرين مرحله تحويل و تحول شامل چه کارهایی بود؟

- در بخشي از قرارداد قيد شده بود نيروهاي شركتي به مدت 6 ماه براي آموزش ارتشي ها و طريقه راه اندازي كارخانه هاي برق و يخسازي و آبرساني همكاري كنند براين اساس در اين مقطع نيز من پس از تحويل و تحول هم با ارتشي ها چندماهي همكاري ام را ادامه دادم تا بر اوضاع مسلط شدند و بعد شركتي ها به طور كامل محل را ترك كردند و منطقه نظامي شد و اين پايان كار هفتکل ونفت سفيد در آن مقطع بود.

گفت و گو از: علمدار متولی