داستاني ديگر از كودتاي بيست و هشتم مرداد ماه

چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ماه 1396داستاني ديگر از كودتاي بيست و هشتم مرداد ماه

قهرمان و ضد قهرمان

تاريخ يعني عبرت. قديم ها مي گفتند كسي كه تاريخ، گذشته و تجربه هاي آن را نفي كند محكوم به زندگي در گذشته است. اين البته با اصول ديالكتيك و جبر تاريخ در تضاد است اما واقعيتي است كه بايد در طول تاريخ آن را ارزيابي كرد و به آن معتقد بود تا اشتباهات گذشته را تكرار نكنيم. تاريخ كتابي نيست كه فقط روي تاقچه يا قفسه كتاب بگذاريم و به آن كاري نداشته باشيم. بايد آن را بخوانيم و درك كنيم و درس هاي آن را طبقه بندي كنيم تا آينده را شكل دهيم. هر رويداد تاريخي در جاي خود داراي نتيجه اي است و نتايج آن است كه به كار ما مي آيد و به زندگي ما مي رسد و تاثير مي گذارد.

28 مرداد ماه از جمله نقاط خاص تاريخ است با درس هايي شگفت انگيز و برانگيزاننده. حكايت مردم و رهبران. رهبران و رهبران و... همه اينها البته در جاي خود بسيار مهم است.

روزگاري بود كه نفت ايران و خاورميانه در اقتصاد جهان حرف اول را مي زد. انگليسي ها به نفت مجاني خو كرده بودند و بعد آمريكا به عنوان قدرت نوظهور از ويرانه ها و آتش جنگ جهانسوز بيرون آمد و تشنگي خود را با نفت پاسخ گفت و نفت ايران و خون ايراني در رگهاي مردم آمريكا به جريان افتاد.

نفت در آن زمان پديده اي استراتژيك و راهبردي شد كه مي شد با آن به همه چيز سر و شكلي داد و چشم آبي ها چنان به آن مي نگريستند كه به خورشيد مي نگريستند.

تاريخ نشان داد كه هر قدر روي نفت حساب كني در دراز مدت جايگزين هايي براي آن مي آيند كه سرنوشت منطقه اي از جهان را عوض مي كنند. نفت كالايي استراتژيك است و هنوز اهميت خود را كاملا از دست نداده است اما ديگر جايگاه سابق جهاني را ندارد. خيلي انرژي ها آمده است و جايگاه آن را تضعيف كرده است. خيلي گزينه ها روي ميز است تا جهان ديگر گرفتار يك منطقه خاص نباشد و...

پيچيدگي كار در درون كشور، بيشتر از توليد قهرمان و ضدقهرمان شروع شد.

وقتي كسي به قهرمان ملي بدل مي شود، كسي كه اگر اهل معامله بود با توجه به خون به ظاهر اشرافي در رگ هايش مي توانست بيشترين امتيازها را كسب كند، چنين آدمي وقتي به قهرمان ملي بدل مي شود و زير پاتيل همه چيز مي زند و جان را وسط گرو مي گذارد تا مردم راحت زندگي كنند و سر سفره خود بنشينند به جاي اين كه بر سفره صدقه خوري بنشينند و كرامتشان هوا برود، ناگهان رقيب پيدا مي كند. خيلي ها مي خواهند جاي او را در معادلات تاريخي ملت بگيرند و بر اراده مردم حاكم شوند.

چنين آدم هايي مي خواهند در محبوبيت جاي ديگران را بگيرند و اگر محور اين محبوبيت شدند همه را از آن خود كنند.

از اينجا مي شود كه كسي كه تا ديروز خود را بر سفره محبوبيت مردم مي ديد ناگهان به عنوان رقيب به صحنه مي آيد. آن هنگام نفت قدري داشت كه مي ارزيد پايش كودتا كنند. گرچه حالا شرائط چنان دگرگونه شده است كه آمريكا حتي به نفت ونزوئلا هم خود را وابسته نمي بيند.

ما بايد از تاريخ عبرت بگيريم. وقتي اشاره مان به اين است كه عبرت هاي تاريخي مي تواند باعث بيداري و هوشياري مردم شود، بايد در پيشاهنگان فكري جامعه هم تاثير بگذارد و آنها را هم بيدار كند. همه زنده باد ها روزي مرده بادي هم مي تواند داشته باشد.

كساني كه درودهاي صبحگاهي شان را صبحگاهان نثار مصدق كردند، غروب غريبانه او را تنها گذاشتند كه هيچ مرگ بر هم نثارشان كردند و وامصيبتا كه حافظه تاريخي نداشته باشيم و رمزهاي تاريخ را از ياد ببريم. خوش به حال ژنرال دلارووره كه تا پاي جان در زندان بيدادگري پاي اعتقادش ايستاد و قهرمان شد و قهرمان ماند و ننگ ساختن با دشمن را به جان خويش نخريد. *

كودتاي 28 مرداد را بايد از زوايا و ابعاد مختلف بررسي و تبيين كرد...

 


*ژنرال دلارووره فيلمي از كارگردان فقيد سينماي نئورئاليسم ايتاليا، ويتوريو دسيكا. داستان مردي است تبهكار كه به جاي يك قهرمان به زندان مي افتد و تصميم مي گيرد شان قهرمان را با ايثار خون حفظ كند.