به بهانه روز پزشك

چهارشنبه یکم شهریور ماه 1396به بهانه روز پزشك

یادنامه ای برای زنده یاد دکتر علی نهاوندی
"پدر بهداشت و درمان نفت مسجدسلیمان"


دکتر علی نهاوندی در سال 1293 در یک خانواده روحانی و ریشه دار ایرانی، در چهارراه حسن آباد تهران دیده به جهان گشود. پدرش حاج علی اکبر نهاوندی از معممین عصر قاجار و یکی از بازماندگان جنبش مشروطه بود که در دوره رضاشاه خلع لباس و به اصطلاح مکلا شده بود. این پزشک متخصص و جراح حاذق ایرانی جزو اولین فارغ التحصیلان دانشکده طب دانشگاه تهران بود که پس از گذراندن دوره تخصص چشم پزشکی به استخدام شرکت نفت جنوب درآمد.

نهاوندی در سال 1327 به آبادان رفته و پس از قطعی شدن مراحل استخدام، به مسجدسلیمان که درآن روزگار در اوج رونق و شکوه بود، اعزام شده بود تا پیشقراول نخستین پزشکان ایرانی جایگزین کادر درمانی هندی تبار و انگلیسی بیمارستان نفت شود؛ زمانی که او به مسجدسلیمان وارد شد، 34 سال از زمان تاسیس بیمارستان نفت به دست دکتر "یانگ" می گذشت و تا آن زمان اداره تمام امور بیمارستان همچنان به دست خارجی ها انجام می شد.
دکتر نهاوندی از آن تاریخ به مدت 50 سال در زادگاه نفت، رحل اقامت افکنده و علی رغم تمامی نابسامانی ها تا سال 1376 خورشیدی، در آن سامان باقی ماند تا به رسالت پزشکی خود مطابق با بند بند قسم نامه بقراط، جامه عمل بپوشاند.
 او که تا سال 51 شمسی تنها متخصص چشم در مناطق نفتخیز جنوب بود، همواره رسیدگی به حال خیل بیماران محروم و مردم تنگدست ساکن سرزمین نفت را پاسخی روشن به ندای وجدانش می دانست و تا آخرین روزهای عمرش به این باور پایبند بود.
وی درباره اقامت طولانی خود در مسجدسلیمان، همچنین در توجیه ادامه این روند پس از بازنشستگی، می گوید:" ابتدا جذب و شیفته بافت صمیمی این شهر شدم و مردمانی که آدم شناس بودند و بین خوب و بد فرق می گذاشتند اما بعدها به خاطر محرومیتی که شاهدش بودم، تصمیم گرفتم همانجا بمانم؛ احساس می کردم به حضورم نیاز دارند."
به هرحال نیم قرن خدمت دکتر نهاوندی در منطقه محروم مسجدسلیمان آن هم بدون چشم داشت مادی، درس خوبی برای پزشکان جوان امروزی است تا همچون اسلاف خود شرافت پزشکی را در خدمت به مردم و مناطق محروم دیده و این حرفه مقدس را صرفا دستمایه رسیدن به ثروت و آسایش خود قرار ندهند.
علی نهاوندی در دهه های 30 و 40 به همراه یکی دو تن از پزشکان ایرانی بیمارستان نفت مسجدسلیمان برای مبارزه با بیماری تراخم کمر همت بسته و تا ریشه کنی این بیماری فراگیر در سرزمین های نفتی جنوب از پای ننشست.
او با شجاعتی مثال زدنی سوار برهواپیماهای 4 باله راپید که از زمان جنگ جهانی در ایران باقی مانده و در اختیار شرکت نفت انگلیس و ایران بود، هفته ای دو یا سه بار به مناطق نفتی اهواز، هفت کل، نفت سفید و آغاجاری سفر کرده و بیماران و افراد دردمند را مداوا می نمود.
دکتر نهاوندی در طول 50 سال اقامت خود در مسجدسلیمان تنها یک بار به مدت طولانی شهر محبوب خود را ترک کرد و آن زمانی بود که از طرف شرکت برای تکمیل دوره تخصص خود به انگلستان سفر کرد و حدود یک سال بعد مجددا به مسجدسلیمان برگشته و خدمت به هموطنانش را از سر گرفت.
او در جریان خلع ید و پس از خروج دسته جمعی انگلیسی ها، با کمک چند دستیار و پرستار مانع از توقف کار بیمارستان نفت مسجدسلیمان شد و با وجود اینکه در این دوره تاکید زیادی بر قطع ارائه خدمات به افراد غیر شرکتی می شد،او بی اعتنا به دستورات ابلاغی از مرکز، همچنان بین بیماران شرکتی و غیر شرکتی تفاوتی قائل نمی شد تا جایی که ادامه این شیوه، برای مدتی رابطه او و مدیران بهداشت و درمان نفت را شکرآب نمود. اما نهاوندی علی رغم همه فشارها، تا پایان دوره خدمتش، یک روز در هفته را به مداوای بیماران نیازمند اختصاص داده و به وظایف و تعهدات حرفه ای خود عمل می کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، دکتر که در این زمان دوران میانسالی را پشت سر گداشته و انتظار می رفت به مناطق امن پناه ببرد، در مسجدسلیمان ماند و به درمان مجروحان جنگ و بمباران های پی در پی دشمن پرداخت ؛ در این دوره گاه به دلیل کمبود کادر درمانی دکتر نهاوندی در نقش پرستار، امدادگر و تکنسین رادیولوژی نیز ظاهر شده و گاه بیماران را به دوش کشیده و یا برانکارد جابجا می کرد.
دکتر علی نهاوندی از تبار نسل اول پزشکان ایرانی است که با آمیزش حرفه پزشکی و مددکاری اجتماعی ، این حرفه را شرافت بخشیده اند. او به همراه دستیارانش در سال های قبل از انقلاب اسلامی، تمام سرزمین های نفتخیز جنوب را زیر گام های خود درآورده و به معاینه خانه به خانه بیماران شتافته و آن گونه که ذکر شد بیماری شایع  تراخم را که ذر آن روزگار اپیدمی شهرهای جنوب بود ریشه کن نمودند.
به نظر می رسد او با 5 دهه خدمت رایگان، ساده زیستی و به اصطلاح قاطی شدن با مردم ساده کوچه و بازار، ضمن انتقاد به مقررات تبعیض آمیز کارگری-کارمندی، از سال هاي سيطره استعمارگران انگليسي گرفته تا جريانات خيزش ملي شدن صنعت نفت و سفرهاي پياپي هيئت هاي خلع يد و يا جنگ هاي حكومت با عشاير جنوب و... اين گونه دلمشغولي ها را سرلوحه كار خود قرار داده بود.
باري مجموعه اين توانمندي ها علي نهاوندي را به شخصيتي محبوب، بي نياز از تمجيد ديگران و شيفته خدمت به مردم بدل ساخته بود كه دور از هياهوي دهه هاي 30 و 40 ، دل به قشلاق رنگ پريده مسجدسليمان باخته و همجواري مردمان ايلياتي اين ديار را خوشتر از اقامت در پايتخت و يا حتي يكي از شهرهاي اروپايي يافته بود.

دكتر نهاوندي دهه پاياني عمر خود را در نجف آباد  اصفهان سپري مي كرد،  با وجود كهولت سن و مشكلات دوران سالخوردگي، همچنان مطالعه كتاب را به عنوان يكي از علايق و يادگارهاي دوران جواني اش حفظ كرده و ساعاتي از شبانه روز را به خواندن کتاب مشغول بود.
 باري دكتر علي نهاوندي سه شنبه 29 ارديبهشت در سن 95 سالگي در تهران جان به جان آفرين تسليم كرد.
 او در حالي از اين دنيا رخت بربست كه يك سال قبل از آن از سوي كانون بازنشستگان صنعت نفت به عنوان بازنشسته نمونه كشور انتخاب شده و يك هفته پيش از مرگش نيز بر اساس پيشنهاد مناطق نفتخيز جنوب و تاييد مديرعامل شركت ملي نفت ايران به عنوان چهره ماندگار صنعت نفت ايران معرفي شده بود. اين پزشك مردمي و محبوب در پرونده كاري خود سابقه 5 هزار عمل جراحي را ثبت كرده است كه تقريبا نيمي از آنها در شرايط اضطراري انجام شده و هيچ ارتباطي با چشم پزشكي نداشته است.

او در تمام مدت عمر خود هيچ وجهي از بيماران دريافت نكرد؛ هيچگاه مطبي داير ننمود و در تمام سالهاي اقامت در مسجدسليمان پول دارو و عينك بيماران نيازمند را شخصا تقبل و بخشي از حقوق بازنشستگي اش را نيز بين چند خانواده تهيدست تقسيم مي كرد. او ضمن گفتگويي كه با اصرار نگارنده در شهريور ماه 85 انجام شد، در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، بي اختيار از خود مي پرسيد: آيا خداوند اين مختصر خدمت  را از من مي پذيرد؟
در پايان اين مطلب ناچار به اين واقعيت نيز بايد اعتراف كرد كه گويي رسم روزگار و خاصيت اين جهان فاني، بي وفايي است؛ زيرا واپسين سال زندگي استاد علي نهاوندي علاوه بر مزاحمت چند جوان سارق نقاب پوش كه به خانه اش دستبرد زده و شبی را ميهمان ناخوانده منزل دكتر بودند، با داغ فراق دوستان و عزيزانش نيز همراه شد؛ ابتدا يكي از برادران و پس از آن به فاصله چندماه همسرش را كه مقيم غربت بود، از دست داد تا منادي مرگ را در پس ديوار تنهايي اش بيشتر احساس كند و شايد براي نخستين بار زبان به شكوه گشايد كه:

شب هاي هجر را گذرانديم و زنده ايم
مارا به سخت جاني خود اين گمان نبود

نامش بلند و يادش جاودانه باد.

علمدار متولی