يار آن حريف نيست كه از در درآيدم
عشق آن حديث نيست كه از دل برون شود
وقتي از نسلي بودي كه بزرگترين حماسه تاريخ ايران را ديدهاي، وقتي در انقلاب و جنگ، تا پاي جان رفتهاي و زندگي را ديدهاي كه چقدر در مقابل عشق، كمقدر است، وقتي هر بامداد را عاشقي كردهباشي و از طلوع تا غروب، آماده رفتن بودهباشي، در مييابي كه چيزي بالاتر و بزرگتر از همه انگيزههاي بشري در دلت موج ميزند و ما فرزندان حماسه و بازماندگان ميدان مردي و مردانگي، در بامداد رادمردي متولد شدهايم و هرگز مباد كه پاي خود را كج بگذاريم.
صحبت كردن از آن روز و روزگاران اكنون شايد ساده باشد، ولي...
وقتي عشق ميان آدم و عالم واسطه شود، هيچ كاري دشوار نيست.
تاكه عاقل به كنار آب پي پل ميگشت
ديوانه پابرهنه از آب گذشت
آنجا كه پاي عقل در گل گير ميكند، عشق راه ميافتد و عشق كه آمد، اين جنون مقدس عاشقانه، باعث ميشود بتواني بگويي ما ميتوانيم و ديگر چيزي مانع راه نيست، جز پيكرهايي از غبار كه شان انسان را در مصادره خوبيها پايمال ميكنند.
به زبان ساده مي آيد كه بگويي زير آتش دشمن كسي ايستاد و در حالي كه از در و ديوار گلوله و آتش مي ريخت و هر لحظه امكان تركيدن پالايشگاه وجود داشت، به كار خود ادامه داد و خطر را به جان خريد. عزيزترين مايملك خود را كه جان شيرين بود جلو گلوله گذاشت و مقاومت كرد و باز هم در آن خط لوله نفت ماند و صادر شد تا هزينه دفاع تامين شود.
مثال عاشق و معشوق شمع و پروانه است
سر هلاك نداري مگردر پيرامون
نسل دفاع مقدس، عاشقترين نسل تاريخ بشري بودهاست. وقتي بزرگي دشمن را در فرداي حادثه ميفهمي كه چهسان مهابت آن، دنيا را آكند و مجهزترين ارتشهاي دنيا چقدر طول كشيد تا بر اين جرثومه فائق آيد، ميبيني كه چه داستاني را پشت سر گذاشتهاي؛ يكي داستان است پر آب چشم.
و اين همه، نتيجه عاشقي بود، عشق يعني جوهر حركت. وقتي شبروان نماز پگاهان را بر جانماز حماسه ادا كردند، وقتي از طلوع تا غروب، امروز تا فردا سراسر حماسه بود، وقتي يكيشدن، پيام نمازهاي عارفانه بچههاي اين مملكت شد، دانستيم كه آن پير فرزانه با درك فضائل اين ملت بود كه پايمردي را فرمان داد.
مرا به علت بيگانگي ز خويش مران
كه دوستان وفادار بهتر از خويشند
انگار عاشورا تكرار ميشد روزي كه دستهاي خالي بچههاي جنوب پر از شقايق شد. از آسمان گل نسرين ميريخت. يگانه نسلي زاده ميشد كه هر ورق مردانگياش دفتري از حماسه بود. اين، حماسه رمي جمرات بود و خدا بزرگتر و والاتر از هميشه، ناظر آزموني بود كه بشريت را در كوره خود ميگداخت. از حماسه وقتي ميگويم كه در عشق وضو ساختهام و تصوير پاك خرازيها و باكريها و همتها را آينه وصل خويش قرار دادهام؛ شفيعان روز قيامت ان شاالله كه دستمان را بگيرند و در لحظههايمان جاري شوند.
شهيد خرازي يعني جنون عاشقي، آخر مردانگي و نام مقدس دفاع را و آن لحظات پايمردي را بيذكر خيري از او نتوان برد كه آدم و عالم وامدار حجم مردانگي اويند:
بسوخت مجنون در عشق صورت ليلي
عجب كه ليلي را دل نسوخت بر مجنون