ماشين جنگي عشق

يکشنبه دوم مهر ماه 1396ماشين جنگي عشق

جنگ پديده خوبي نيست. در جنگ آدم ها كشته مي‌شوند. ويراني به بار مي‌آيد. اما دفاع مقدس پديده‌اي استثنائي بود. در دفاع مقدس آدم هايي از جنس فرشته زاده شدند كه تاريخ را تغيير دادند. آدم هايي كه در همسايگي خود ديديدمشان. در دفاع مقدس ياد گرفتيم چگونه روي پاي خود بايستيم و جنگ از اين منظر، با همه جنگ هاي تاريخ متفاوت بود. اين كه بتواني يك اقتصاد آسيب ديده را زير فشار چنان اداره كني كه توليد نفت تو متوقف نشود، كار عمراني و زندگي عادي ات ادامه يابد و...

 از دنيا و آخرت گريز است

وز صحبت دوست ناگزيرم

ماشين جنگي نبود كه تاريخ را رقم زد، بلكه ماشين دل ها بود كه چنين كرد و آدم هايي زاده شدند كه تاريخ را مديون خود كردند. الگوهايي آمدند كه مثل ققنوس، بشريت را به پيش بردند. از خاكستر تن سوخته‌شان، آدم زاده شد؛ همو كه خداوند به فرشته‌ها نشانش داد و بار امانت را بر دوش او قرار داد. آدمهايي كه سوداگر نبودند، عاشق بودند. از پي سوداي نان و زندگي به اين بازار نيامده بودند كه عاشق بودند و عاشقي را سرآغاز زايش دوباره انسان قرار داده بودند.

چاره ما هيچ نيست جز سپر انداختن

گر تو به شمشير و تير حمله بياري رواست

و عشق از همانجا آغاز شد. عشق با آدم آغاز شد و ملاك تميز آدم از شيطان شد. بچه‌هايي كه قد مردانگي‌شان از تاريخ فراتر بود و جهان نمي‌توانست حجم مردانگي‌شان را درك كند؛ كه صورتي شگفت از آدم بودند كه جهان در تجربه خود نديده بود.

جنگ پديده خوبي نيست. عقل چنين حكم مي‌كند. اما وقتي بنيان عاشقي را عقل نمي‌گذارد، آنجا كه عقل مي‌ايستد، عشق آغاز مي‌شود و شهيدان، عاشق‌ترين‌اند، عاشقاني پاكباز كه همه ‌چيز خود را بر نقد نمي‌گذارند و نسيه وصل را بر دو روز بيشتر زيستن، ترجيح مي‌دهند و واي بر سوداگران كه حتي بهشت را قيمت مي‌كنند و بر سر سفره پايمردان مي‌ايستند و سوداي خويش در سر دارند و غافل‌اند كه آنها براي چه آمدند و براي چه رفتند؛ كاري را به سامان رساندند كه تاريخ- دست كم تاريخ ما- به ياد نداشت.

بي تو در هر گوشه پايي در گل است

وز تو در هر خانه دستي بر سري

وقتي از هر گوشه جهان سنگي بر سرت فرود مي‌آيد، وقتي تنت را سوخته مي‌خواهند، تقدير تو پايمردي است اگر عاشق باشي؛

مرا دلي است گرفتار عشق دلداري

سمن‌بري صنمي گلرخي جفاكاري

... و اينچنين نسلي زاده شد پر از رستم حماسه و سهراب مظلوميت، پر از بوي وانيلي ايستادگي كه طعم شيرين رسيدن را مزه‌مزه كرد و ستاره شد و اين آسمان از اين داستان، پر از ستاره‌هاي ناتمام است، ستاره‌هايي كه هزاران سال نوري از ما فاصله ندارند، خوب كه نگاه كني مي‌بيني‌شان!

عهد نابستن از آن به كه ببندي و نپايي

من ندانستم از اول كه تويي مهر و وفايي