*اكبر نعمتالهی
خیلی از زوایای تاریخ معاصر در گذر زمان و این که خیلیها نمیخواهند تاریخ کاملا دقیق و صحیح ثبت و ضبط شود و میخواهند خودشان تاریخ را روایت کنند گم میشود. این امر وقتی خود را بد نشان میدهد که زمان زیادی گذشته و خلاءهایی که در تاریخ داریم چنان است که نمیدانیم و نمیفهمیم دلیل خیلی از تصمیمها و اعمال و برنامهها چه بوده است. ناگهان به زمان دیگری پرت میشویم. قضاوتهایمان با فیلتر الآن انجام میشود. نه میدانیم از کجا آمدهایم و نه میدانیم الآن کجا هستیم. گمشده در اوراق تاریخ، تاریخی روایتنشده...
از همین نقطه شروع میشود؛ روایت تاریخ اجتماعی صنعت نفت یک مسئولیت اجتماعی است. امروز به سرعت دیروز میشود و دیروزها که روی هم قرار میگیرند، کتاب تاریخ را شکل میدهند. اگر تاریخ ملی شدن صنعت نفت را بدون نگاههای فرقهای و گروهی روایت کرده بودیم، شاید خیلی از اشتباهات تکرار نمیشد، اما به قول شاعر؛ ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را...
نفت به خود جنبیده است. ما حالا میکوشیم یک روایت درست از تاریخ به دست دهیم. چیزی که فرزندان این مرز و بوم که سرک میکشند به لابهلای انبوه حادثهها، فراموش نکنند از کجا آمدهاند و به کجا میروند.
دستور وزیر محترم نفت برای تشکیل اداره کل موزهها و مرکز اسناد صنعت نفت حالا باعث شده است که موزههای نفت در شهرهای مختلف نفتی با سرعت شکل بگیرند و حالا آبادان پایتخت صنعت پالایشگاهی ایران، مسجدسلیمان مرکز جوشش نفت ایران و پایگاه اولینها در تاریخ صنعت نفت، تهران و خراسان و کرمانشاه و کرمان و... شاهد روییدن موزههایی هستند که هویت صنعت نفت را برای آبادانی، مسجدسلیمانی و... تعریف میکنند و آن را میشناسانند، نه تنها به اهل آن دیار که به همه مردم ایران.
مجموعه کوچکی که با دستور وزیر محترم نفت شکل گرفته، اکنون در حال شاخ و برگ دادن است و در تلاشی مجاهدتوار در دل صنعت با وجود نگاههای اقتصادی و صنعتی که بر صنعت حاکم است، خود را چنان نمایانده است که حالا جزئی از این صنعت محسوب میشود و میتوان از آن در شاخههای دیگر تاریخ ملت ایران بهره برد.
به زودی و همزمان با روز جهانی موزه، نگاههای مردم به موزهای در خیابان سعدی تهران میافتد که میتواند چشمهای مردم را به اهمیت کار پالایشگران و پخشکنندگان فرآوردههای نفتی جلب کند. دسترنج آنها زندگی را در رگ شهرها جاری کرد و راه تمدنی را گشود که بیشک با چراغ نفت روشن شد.
تاریخ را که ورق میزنیم، روزگاری نه چندان دور، مردمی که از دروازه دولت تهران عبور میکردند به جایگاه پمپبنزین دروازه دولت میرفتند. آن موقع البته پمپبنزین فعال بود. اتومبیلهای اوپل، فیات و بنز و هر خودرو دیگری که به جایگاه میرسید، بنزینی میزد و راه ادامه مییافت... مانند فیلمهای سیاه و سفید و روزگاری که مردم در فیلمها تند راه میرفتند.
...و بعد یک روز آنها که از کوچه فیات میگذشتند تا ناشتایی مختصری را در قهوهخانه ته کوچه بخورند، یا گلویی را با استکانی چای تازه کنند، ناگهان دیدند که پمپبنزین از کار افتاده است. شاید مهمترین پمپبنزین تهران به کار خود پایان داد. حالا شاید دوباره نفسهای زندگی در گوش جان کوچه فیات تاب میخورد. دوباره زندگی و این بار برای روایت تاریخ... قهوهچی پیر کوچه فیات با دلی پر از خاطرههای پمپبنزین به آدمهایی خواهد نگریست که به پمپبنزین میآیند تا تاریخ را ببینند. دیگر لازم نیست برای دیدن تاریخ فقط یک حوض با کاشیهای آبیرنگ را جلو چشمانمان بگذارند که پیرمردی جاافتاده دستها را در آن شناور میکند تا آبی برای دستنماز خود بردارد. این تلاش قطعا همچنان ادامه خواهد داشت...
بعد از موزه پمپبنزین دروازه دولت که همزمان با روز جهانی موزه افتتاح میشود، دیگر موزههای صنعت نفت هم یک به یک افتتاح میشوند...