ملی‌شدن صنعت نفت؛ نهضتی فراگیر و ملی

دوشنبه بیست و نهم اسفند ماه 1401ملی‌شدن صنعت نفت؛ نهضتی فراگیر و ملی

 نخستین وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران معتقد است: ملی‌شدن صنعت نفت در حقیقت نهضتی فراگیر و ملی بود و مرحوم دکتر محمد مصدق را باید بانی اصلی آن قلمداد کرد. این نهضت نزدیک بود به جاهای خوبی برسد اما با وجود دستگاه جاسوسی انگلستان (MI-6)، و سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) به نتیجه دلخواه نرسید.

به گزارش روابط عمومی مدیریت موزه‌ها و مرکز اسناد صنعت نفت، علی‌اکبر معین‌فر در سال 1307 در تهران متولد شد و در سال 1320 در دانشکده «فنی» دانشگاه تهران در رشته راه و ساختمان «عمران» به تحصیل پرداخت. نخستین وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران بین سال‌های 58 تا 59 راهبری این وزارت‌خانه را برعهده داشته است.

 خاطرات مرحوم معین‌فر (درگذشته در 12 دی‌ماه 1396) در قالب نخستین دفتر از تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران در سال 1396 از سوی مدیریت موزه‌ها و مرکز اسناد صنعت نفت ایران تهیه و تدوین شد. بخشي از این گفت‌وگو درباره ملی شدن صنعت نفت در ادامه می‌آید.

نظر شما در باره ملی شدن صنعت نفت چیست؟

ملی‌شدن صنعت نفت در حقیقت نهضتی فراگیر و ملی بود و مرحوم دکتر محمد مصدق را باید بانی اصلی آن قلمداد کرد. این نهضت نزدیک بود به جاهای خوبی برسد ولی با وجود دستگاه جاسوسی انگلستان (MI-6)، و سازمان جاسوسی آمریکا (CIA) به نتیجه دلخواه نهایی نرسید و در حقیقت دو دولت یادشده بلای کودتا را سر ملت در آوردند. حالا که مدت‌ها از آن جریانات می‌گذرد، عده‌ای افراد ‌که اطلاعات درستی از وقایع آن روزها ندارند، به جای استفاده از واژه کودتا، همان عبارت شاه را که می‌گفت: «واقعه 28 مرداد قیام ملی بود»، دائما تکرار می‌کنند و به غلط دکتر مصدق را (چون فرمان شاه را قبول نکرد) عامل اصلی کودتا می‌دانند. در حالی که با وجود این همه اقاریر به‌جامانده از کودتاچیان و کتاب‌ها و اسناد معتبر منتشرشده در این مورد دیگر تردیدی نیست آنچه در آن روز انجام گرفت یک کودتای تمام‌عیار بود که به [حذف دولت ملی دکتر مصدق و] برگشت شاه منجر شد. شاه خودش هم هرگز فکر نمی‌کرد که ‌بتواند به ایران مراجعت کند. بنابراین در موضوع ملی‌شدن نفت و سقوط دولت ملی دکتر مصدق باز قیافه‌های سیاسی خودش را نشان می‌دهد.

بنا بر چه ضرورت یا ضرورت‌هایی شرکت نفت، وزارتخانه شد؟ پیامدها و تبعات چنین اقدامی چه بود؟ اساسا دستاوردهای شرکت نفت در کدام بخش‌ها (استخراج، بهره‌برداری، پالایش، فروش و صادرات) اهمیت داشت و موجب پایدار ماندن این دستگاه شد؟ ما در کدام بخش‌ها قدرت داشتیم و چه بخش‌هایی به بازسازی و تقویت نیاز داشت؟

عرض شود برای پاسخ به این پرسش باز باید قدری به عقب برگردیم. گمان می‌کنم این مطلب کاملا روشن است که در حقیقت مرحوم دکتر مصدق مبدع تأسیس شرکت ملی نفت بود. در حقیقت موقعی که شرکت نفت انگلیس و ایران منحل شد  و به عبارتی به شرکت ملی نفت بدل شد و بعد از اینکه قانون ملی‌شدن صنعت نفت یا قانون 10 ماده‌ای مربوط به اجرای ملی‌شدن نفت از تصویب نمایندگان مجلس گذشت،  نخست‌وزیری مرحوم دکتر مصدق هم در حقیقت از آن تاریخ شروع می‌شود.  برای خلع ید و قطعی کردن اجرای قانون ملی‌شدن صنعت نفت، مرحوم دکتر مصدق به جای شرکت نفت انگلیس و ایران، شرکت ملی نفت را تأسیس یا جایگزین کرد. منتها دکتر مصدق از ابتدا خیلی اصرار داشت کارها را بدون تنش جلو ببرد و سعی خود را روی این نکته گذاشت، به‌خصوص در کابینه خود از رجال سیاسی گذشته استفاده کند.  او مایل نبود جریان طوری پیش رود که یک حالت انقلاب به خودش بگیرد زیرا بیم آن می‌رفت در این ‌وسط موضوع نفت پایمال شود.

او حتی مراقب این‌ نکته بود که شاه بیشتر تحریک نشود و برای رسیدن به هدف ملی‌شدن نفت مایل نبود از شاه یک مخالف اصلی بتراشد.

کاملا همین‌طور است. کما اینکه شاه اول [و در مجموع] با ملی‌شدن نظر موافق داشت و برخلاف آن اقدامی نکرد. دکتر مصدق برای اجرای خلع ید طرحی داد که به موجب آن شرکتی تأسیس شود. بعد برای این شرکت، هیئت‌مدیره‌ای تعیین کرد.  قرار شد از سوی مجلسین شورای ملی و سنا، هیئت‌ناظری برای نظارت بر کار هیئت‌مدیره تعیین شود. شاخص‌ترین این افراد از مجلس شورای ملی، حسین مکی و مرحوم ناصرقلی اردلان بودند (بقیه اسامی را الان به یاد ندارم)، و از سنا هم چند تن انتخاب شده بودند.

دکتر مصدق برای ریاست شرکت نفت ابتدا دکتر محمود حسابی را در نظر گرفته بود. دکتر حسابی سناتور بود؛ مورد قبول دستگاه، شاه و دربار هم بود. علاوه بر این، عنوان و اعتباری هم در مملکت داشت. مصدق می‌خواست از این جریان استفاده کند. دکتر حسابی ابتدا ایرادی نگرفت، شاید هم مایل به قبول این مسئولیت بود ولی اساسا روحیه‌ای داشت که خودش را زیاد وارد جنجال‌ها نمی‌کرد و بلکه از این جریان وحشت داشت و تا آخر عمرش هم همین‌طور خود را از مسائل به دور نگاه داشت. کما اینکه بعد از مرگش هم باز با همه اغراق‌هایی که در مورد او می‌شود، عده‌ای هنوز می‌خواهند این پرهیز را حفظ کنند. به هر حال شکی نیست که مرد محترمی بود. با این اوصاف او از قبول این سمت عذر خواست. دکتر مصدق با توصیه مرحوم مهندس کاظم حسیبی، مرحوم مهندس مهدی بازرگان را که آن موقع رئیس دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و سن زیادی هم نداشت انتخاب کرد. به نظر من دکتر مصدق انتخاب خوبی هم کرد، برای اینکه اغلب مهندسان مملکت، مهندس بازرگان را خوب می‌شناختند و به او احترام می‌گذاشتند. علاوه بر این، تعداد قابل توجهی از مهندسان ایرانی در شرکت سابق نفت انگلیس و ایران اشتغال داشتند و مصدر کارهایی هم شده بودند و از این نظر بازرگان می‌توانست به آنها بال و پر بدهد تا برای مملکت خود مفید واقع بشوند.

آن اندازه که به یاد دارم دکتر مصدق اعضای هیئت‌مدیره خلع ید را از میان اشخاص برجسته و ممتاز کشور انتخاب کرد: مهندس بازرگان را که عرض کردم. بعد از او، [مرتضی‌قلی] بیات که مهندس کشاورزی بود و بعد هم دکتر عبدالحسین علی‌آبادی که از مردان بزرگ روزگار و شخصیت مورد احترام در دادگستری ایران بود. زمانی که او در دیوان عالی کشور اشتغال داشت، اگر قرار بود حکمی صادر کند بدون ‌وضو صادر نمی‌کرد. حالا «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»ی ‌که عرض کردم. اصلا وحشت داشت از اینکه مبادا در ‌حکمی که صادر می‌کند ذره‌ای اشتباه صورت گرفته باشد؛ بنابراین همیشه مراقب بود. ساعت 10 صبح او را در حالی که در روشویی وضو می‌گرفت دیده بودند. در جواب کسانی که ‌به او گفتند: «آقای دکتر! حالا که وقت نماز نیست شما دارید وضو می‌گیرید؟!» گفته بود: «پرونده‌ای دارم که مدت‌هاست مشغول بررسی و فکر کردن روی آن هستم. امروز که قرار است رأی نهایی صادر کنم می‌خواهم ‌قدری با خدا خلوت کنم بلکه بادقت، عدالت را رعایت کرده باشم.» وقتی کسی اسم علی‌آبادی را می‌آورد، این فضایل به ذهن متبادر می‌شوند. زمانی چنین افرادی در دادگستری داشتیم؛ حالا ببینید از کجا به کجا رسیدیم! این مطلب را به عنوان جمله معترضه عرض کردم، شاید مفید باشد. به ‌هر حال این سه نفر به عنوان هیئت‌مدیره خلع ید تعیین شدند.

جریان خلع ید هم که شما خودتان روشن هستید و اطلاع دارید که چه‌طور شد. واقعا تفضل خدایی بود. با آنکه مرحوم مصدق اعلام کرده بود کارشناسان انگلیسی می‌توانند کماکان به کار خود ادامه دهند و در ایران بمانند، مخالفان‌ هنوز به دروغ می‌گویند کارشناسان خارجی را اخراج کردند و چه ‌کردند! در حالی که همه این‌ حرف‌ها دروغ است. گفته شده بود کارشناسان انگلیسی و خارجی همه بمانند و کارشان را ادامه بدهند منتها از این پس بدانند دیگر کارمند شرکت نفت انگلیس و ایران نیستند، بلکه رئیس‌ آنها شرکت ملی نفت ایران است و باید خود را کارمند ما بدانند. حتی مصدق در مورد فروش نفت تا آنجا پیش رفت که اعلام کرده بود دولت‌های خریدار نفت اگر پول هم نمی‌دهند، ندهند، کافی است رسید بدهند که این مقدار نفت به ما رسید. به هر حال با چنین تاکتیکی جلو رفت. بهترین کاری‌ که او انجام داد اصلا خود ملی‌شدن بود که با استفاده از حق حاکمیت ملی این کار را کرد. در حالی که حزب توده و عناصر چپ تندرو آن موقع فشار می‌آوردند که اصلا قرارداد نفت باید لغو بشود و مصدق حاضر به چنین کاری نبود.

ایستادگی محمد مساعد

باز لازم است کمی به عقب بازگردم. بعد از شهریور 1320 تعدادی از کارشناسان آمریکایی با آمدن به ایران و مطالعه مناطق نفتی نواحی مرکزی و شمال ایران، طرحی برای انعقاد یک قرارداد نفتی آماده کردند و به دولت ایران پیشنهاد دادند. دولت ایران روی طرح و پیشنهاد آمریکایی‌ها مطالعه می‌کرد که ناگهان پای روس‌ها هم به میان کشیده شد. یعنی «کافتارادزه» هم در رأس هیئتی از شوروی به ایران‌ ‌آمد تا در مورد گرفتن امتیاز نفت شمال با مقامات دولت ایران مذاکره کند.  آن زمان هنوز چند ماه از افتتاح مجلس چهاردهم گذشته بود  و مرحوم ساعد مراغه‌ای هم نخست‌وزیر بود.  وقتی پای روس‌ها به میان آمد، دیدند که اوضاع خیلی مشکل شده و اگر کار به همین شکل پیش برود، برای مملکت گرفتاری درست می‌شود و چه بسا ایران با خطر تقسیم و تجزیه مواجه شود. با در نظر گرفتن این ملاحظات ساعد مراغه‌ای اعلام کرد که: «ما اساسا امتیاز نمی‌دهیم.» با بیان این عبارت کوتاه، جریاناتی راه افتاد و حزب توده راهپیمایی‌های متعددی بر ضد مرحوم ساعد [و به نفع سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی] برگزار کرد. آنها با تحریک و بسیج کردن بسیاری از کارگران، جمعیت تظاهرکننده را واداشتند تا به سمت میدان بهارستان و مقابل مجلس حرکت کنند و به ساعد فحش دهند. در آن راهپیمایی عظیم، من مقابل سفارت ترکیه، نبش خیابان استانبول ایستاده و خودم شاهد بودم که عده‌ای فریاد می‌زدند: «مرگ بر ساعت!» (گویش اشنباه عوام از نام «ساعد») اعتراض‌ جمعیت این بود که چرا دوست ما کافتارادزه را رنجانیده‌اید؟! با چشم خود می‌دیدم که پشت ‌سر جمعیت، قوای نظامی شوروی از آنها مراقبت می‌کند. این را آن ‌موقع به چشم خودم دیدم. حالا شاید شما این مطالب را در کتاب‌ها می‌خوانید و یک مقدار تعجب می‌کنید که عده‌ای زیر سایه سرنیزه حکومت شوروی و روس‌ها چگونه به نفع شوروی شعار می‌دهند.  به هر حال یک چنین بساطی بود.

دلیل اصلی مخالفت دکتر مصدق با لغو یک‌جانبه قرارداد نفت

منظورم از بیان این مطلب آن بود که بگویم مصدق در مجلس چهاردهم، طرحی‌ را فی‌المجلس به تصویب رساند که به موجب آن همه نخست‌وزیران، وزیران و سایر مقامات سیاسی مادامی که مملکت در اشغال قوای خارجی است، از انجام هر گونه مذاکره با مقامات سیاسی خارجی برای واگذاری امتیاز نفت ممنوع هستند و کسی حق ندارد در این مورد کوچک‌ترین اقدامی بکند، مجازاتی هم برای متخلفین تعیین شده بود.

در جلسه‌ای که مرحوم دکتر مصدق در مجلس چهاردهم این طرح را پیشنهاد کرد و فی‌المجلس هم به تصویب رسید، نمایندگان ملی‌گرای مجلس و نیز نمایندگان طرفدار انگلیس از این جریان خوشحال بودند و به جز فراکسیون حزب توده که اقلیت هفت نفری داشت، دیگران اصلا مخالفت نکردند. روز بعد از تصویب این جریان، مرحوم رحیمیان (نماینده قوچان) که به فراکسیون حزب توده هم نزدیک بود (چون شمال کشور تحت اشغال دولت شوروی بود و وکلایی‌که عموما از شمال انتخاب شده بودند بیشتر طرفدار شوروی محسوب می‌شدند) اما به‌ هر حال شخصیت مستقلی داشت یا به ‌طور مستقل نظر خودش را می‌گفت، همان موقع طرحی برای لغو قرارداد نفت جنوب به مجلس ارائه کرد  که بعدها هم تمام حرف حزب توده همین بود که ملی‌شدن یعنی چی؟!

برخلاف انتظار رحیمیان که گمان می‌کرد دکتر مصدق به طرحش رأی می‌دهد ایشان نه‌تنها با این طرح مخالفت کرد، بلکه از او خواست طرح خود را پس گیرد.

جریان این بود که رحیمیان پس از تقدیم طرح خود، پشت تریبون مجلس خطاب به دکتر مصدق گفت: «من خواهش می‌کنم شما دکتر مصدق که به وطن‌پرستی و ایران‌دوستی معروف هستید و خودتان نیز تمام گفته‌های مرا تصدیق دارید، اولین کسی باشید که این طرح را امضا می‌فرمایید تا ما این اختاپوس را از این مملکت دور کنیم و بتوانیم اداره نفت را خودمان در دست بگیریم.» مصدق با اینکه در جلسه حضور داشت و برای این کار مورد خطاب هم قرار گرفته بود، سکوت کرد و عکس‌العملی نشان نداد. بعد مرحوم مصدق، رحیمیان را خواسته و به او گفته بود: «شما جوان‌ و دوستدار مملکت هم هستید ولی می‌دانید که این طرح را الان به مجلسی دادید که بیشتر نمایندگانش طرفدار انگلستان هستند. بنابراین، طرح شما در چنین مجلسی حتما رد می‌شود. اما رد شدن یا رد نشدن طرح شما همه مطلب نیست؛ اشکال‌ بزرگ‌تر این است که آنچه‌ تا کنون بر این قرارداد گذشته و به‌ویژه تمدید آن، خلاف قانون بوده چون در زمان دیکتاتوری و در مجلسی غیرآزاد و غیرملی به تصویب رسیده و اگر الان در یک مجلسی که در ظاهر آزاد است، این طرح رد بشود در حقیقت مهر تأیید به آن چیزی است ‌که در زمان رضاشاه اتفاق افتاده. بنابراین، طرح خود را برای زمانی بگذارید که موقع آن برسد.» به‌ هر حال اگر بخواهم این جریان را ادامه دهم مطلب طولانی می‌شود.

البته در مورد لایحه الحاقی در مجلس پانزدهم باید بگویم که با پایمردی اقلیت چهار نفره (حسین مکی، «بقایی»، «حائری‌زاده» و «عبدالقدیر آزاد») و مخصوصا نطق‌های طولانی مرحوم حسین مکی پشت تریبون مجلس که آماده شد هر مطلبی را بیان کند تا دوره بگذرد و تصمیمی در مورد لایحه گرفته نشود. به هر حال این فداکاری هم در آن زمان انجام شد. اگر من در مورد پایمردی اقلیت و فداکاری [حسین] مکی در این دوره حرف می‌زنم باید توجه داشته باشید که اقدام هر کدام از این‌ افراد را که اسم می‌بریم باید در ظرف زمانی خودش بسنجیم و قضاوت کنیم. به هر حال توجه داریم که مجلس پانزدهم را «قوام‌السلطنه» ایجاد کرد و همه نمایندگان را با انتخاباتی غیرآزاد، او انتخاب کرد. خود مکی و دیگران هم می‌دانستند که در این دوره [تا حدی] وکیل قلابی بوده‌اند [و نه نمایندگان واقعی مردم].

در واقع قوام‌السلطنه با ترفندی خاص، مجلسی ایجاد کرد تا به روس‌ها بگوید قراردادی‌که به عنوان شرکت مختلط نفت ایران و شوروی منعقد کردیم، برای تصویب به این مجلس می‌دهیم و تصویب می‌شود. چون مطابق قانون اساسی، مجلس باید قرارداد را تصویب می‌کرد. مجلس هم قرارداد را رد کرد و شاید مثلا نیت باطنی قوام‌السلطنه هم این بود که قراردادی که خودش با روس‌ها بسته بود تصویب نشود. حالا قصد نداریم نیت اصلی او را بخوانیم. غرضم این بود که مرحوم مصدق این سابقه قبلی را داشت، البته خودش در دوره پانزدهم نماینده نبود، چون انتخابات آن دوره آزاد نبود؛ انتخاباتی که قوام‌السلطنه با حزب دموکرات 100 روزه خودش راه انداخت و به‌ هر شکلی توانست چنین کاری را انجام بدهد، به ‌هر حال این عمل سیاسی را مرحوم قوام انجام داد.

به هر حال باید اذعان کرد همین مجلس پانزدهم که انتخابات آن هم آزاد نبود و به تعبیر شما نمایندگانش قلابی بودند، لایحه الحاقی را تصویب نکرد و حتی پیش از آن قرارداد نفت شمال را کان‌لم‌یکن قلمداد کرد و برخلاف انتظار روس‌ها نه‌تنها آن را تصویب نکرد بلکه به موجب تبصره‌ای دولت‌های ایران را مکلف به استیفای حقوق نفتی ایران از شرکت نفت انگلیس و ایران کرد که در جای خود اقدام مهمی بود.

بله. به نکته درستی اشاره کردید. اما همین موضوع استیفای حقوق نفتی ایران موجب مناقشاتی شد زیرا گروه‌ها و رجال سیاسی نظر یکسانی در مورد مفهوم استیفای حقوق نفت نداشتند؛ عده‌ای به از سرگیری مذاکره با نمایندگان شرکت نفت معتقد بودند تا بلکه از طریق چانه‌زنی، حق‌السهم ایران را افزایش دهند. تنظیم لایحه الحاقی گس ـ گلشائیان تبلور این تلاش بود که به موجب آن سهم ایران به ازای هر تن نفت از چهار شیلینگ به شش شیلینگ افزایش یافت و در نهایت قرار شد سهم ایران به 37 درصد از کل درآمد نفت افزایش یابد. اما برای بسیاری از ایرانیان این میزان افزایش، حقوق حقه ایران را استیفا نمی‌کرد زیرا در همان تاریخ اصل تنصیف در قراردادهای نفتی میان آمریکا و ونزوئلا و بعضی دولت‌های دیگر مطرح شده بود و همان‌طور که عرض کردم نمایندگان اقلیت مجلس سعی کردند به هر طریق ممکن مانع تصویب این لایحه شوند.

گروه دوم گروه‌های چپ [کمونیستی] و حزب توده بودند که استیفای حقوق نفتی ایران را در لغو قرارداد نفت جنوب می‌دانستند و دنبال تحقق همان پیشنهاد رحیمیان بودند که قبلا اشاره کردم چرا دکتر مصدق به او گفته بود طرح خود را بگذارید برای زمانی که موقع آن برسد. از نظر حزب توده حالا موقع لغو قرارداد دارسی رسیده بود. در حالی که باز دکتر مصدق در مقابل این جریان هم مقاومت نشان داد و اصل مترقی ملی‌شدن نفت را که بالاخره از حاکمیت ملی هم سرچشمه می‌گرفت و جزو حقوق اساسی همه ملت‌هاست، پیشنهاد کرد. بنابراین، پیشنهاد دکتر مصدق و بلکه جبهه ملی در خصوص ملی‌شدن نفت را می‌توان سومین تلقی از مفهوم استیفای حقوق نفتی ایران قلمداد کرد.

به این ترتیب مخالفت دکتر مصدق با جریان چپ و حزب توده در این مورد فراتر از یک منازعه سیاسی بود و به نظر می‌رسد او در قامت یک حقوقدان به تبعات لغو یک‌جانبه قرارداد نفت جنوب واقف بوده است. آیا منظور شما چنین برداشتی است؟

همین طور است. حتی وقتی که اصل ملی‌شدن تصویب شد، مصدق قانون مربوط به اجرای این اصل را مشخص کرد. جالب است که در آنجا موضوع پرداخت غرامت هم پیش‌بینی شده بود و ایشان در نظر داشت که غرامت هم به شرکت نفت داده شود. منتها غرامتی که مرحوم مصدق می‌گفت با غرامتی که آنها می‌خواستند و بحث‌های‌ بعدی دیگری که مطرح شد از زمین تا آسمان فاصله داشت. آنها عدم‌النفع مدتی را که اداره نفت در اختیارشان نبود، می‌خواستند. مصدق حتی قصد داشت پول تأسیسات نفت را بپردازد یعنی تا این اندازه با شرکت نفت همراهی کرد. متأسفانه بعضی‌ها در مورد او خیلی بی‌انصافی می‌کنند و می‌گویند سرسختی مصدق اجازه نداد تا توافق و سازشی میان او و اولیای شرکت نفت یا مقامات انگلستان صورت گیرد. در حالی که سرسختی‌ در ‌جاهایی که منطق در کار باشد به ‌هیچ‌‌وجه مانع رسیدن به توافق نمی‌شود. به‌ هر حال می‌خواهم بگویم تمام اینها مسائل سیاسی بود که جلو آمد.

بعد از ملی‌شدن نفت و پس از سرنگونی دولت دکتر مصدق، مذاکرات با کنسرسوم چگونه ادامه یافت؟

بعد از کودتای 28 مرداد، مرحوم دکتر علی امینی (وزیر دارایی) مذاکراتی‌ با نمایندگان کنسرسیوم انجام داد که بسیاری از نیروهای ملی از نتایج این مذاکرات راضی نبودند. وقتی که عده‌ای به او ‌گفتند: «پیشنهادهایی که قبلا هیئت‌های مذاکره‌کننده انگلیسی‌ و آمریکایی‌ یا بانک جهانی در مورد نفت مطرح کرده بودند به مراتب بهتر بود. چرا اینها را به ایران آوردی و در مذاکرات به این اندازه راضی شدی؟!» او چنین استدلال کرد و ‌گفت: «آقا، یک موقع آدم جنس‌ خود را برای فروش به بازار می‌برد؛ اوضاع بازار هم طوری است که مشتری‌ها حاضر می‌شوند جنس را به قیمت خوبی خریداری کنند، اما طرف نمی‌فروشد. بعد از مدتی که قیمت پایین می‌آید، آن را در بازار دیگری می‌فروشد. بنابراین، بر او حرجی نیست.» یک چنین استدلالی می‌کرد.

نحوه کار کنسرسیوم با شرکت ملی نفت چگونه بود؟

به ‌هر حال کنسرسیوم راه افتاد و کار خود را شروع کرد. در کنسرسیوم عملا شرکت ملی نفت ایران به عنوان صاحب‌کار شناخته می‌شد ولی پیمانکاران و مجریان همه‌کاره بودند و همه کارها را خودشان می‌کردند. این جریان ادامه داشت و به هر صورت کنسرسیوم کار خودش را می‌کرد، تا جایی که موضوع بالا رفتن قیمت نفت و عواقبی که این جریان به وجود آورد، پیش آمد که اکنون وارد این بحث‌ نمی‌شوم چون طولانی خواهد شد.

این‌ اواخر، شاه قراردادهای محدودی خارج از حوزه‌های امتیاز قبلی با جاهای دیگر بسته بود و قراردادها هم بالنسبه قراردادهای خوبی بود. او مدعی بود که بعضی از این قراردادها از شکل 50 - 50 گذشته و به 70 - 30 درصد به نفع ایران رسیده است. قرار بود سرپرستی این قراردادها را شرکت ملی نفت به عهده گیرد و پیش ببرد. حتی عواید و درآمدهای حاصل از آن، درآمدهای شرکت ملی نفت تلقی می‌شد.

به تدریج مسئله گاز پیش آمد و آرام‌آرام حالت حساس و تعیین‌کننده‌ای به خود ‌گرفت؛ خصوصا بعدها با اکتشافاتی‌که شد، ذخایر ایران بیشتر معلوم شد. الان هم صنعت گاز به جایی رسیده که از نفت مهم‌تر محسوب می‌شود. علاوه بر گاز، صنایع پتروشیمی هم آرام‌آرام پیشرفت کرد و کار به جایی رسید که در دوره شاه، شرکت ملی نفت عملا به دولتی در دولت بدل شد. یعنی شرکت ملی نفت، مثل شرکت آب و فاضلاب منطقه خراسان نبود که حدود معینی داشته باشد، حتی پیش از آن هم یک شرکت قوی بود.

با آنکه رئیس مجمع عمومی این شرکت نخست‌وزیر بود ولی در واقع نخست‌وزیر هیچ‌کاره بود؛ وزرای دیگری هم که به عنوان اعضای این مجمع شرکت می‌کردند، هیچ‌کاره بودند؛ اعضای شرکت نفت هم که در جلسات مجمع عمومی شرکت می‌کردند، هیچ‌کاره بودند. تمام کارها را خود شاه شخصا انجام می‌داد. یعنی در حقیقت این کار زیرنظر مستقیم شخص شاه بود. به‌ این دلیل هم شما می‌بینید که جایگاه مدیرعامل شرکت نفت که رؤسای ادارات و شرکت‌های وابسته را تعیین می‌کرد، در حقیقت از نظر اداری در اندازه نخست‌وزیر و وزرای خیلی بالا بود. دکتر «منوچهر اقبال» قبل از اینکه مدیرعامل شرکت نفت شود چندسال‌ نخست‌وزیر بود.  یعنی در حقیقت این شرکت با این روش اداره می‌شد. همه گزارش‌های مربوط به شرکت نفت هم مستقیما به خود شاه داده می‌شد، که مثلا چه می‌کنیم و خارج از حوزه امتیاز کنسرسیوم قصد داریم چه قراردادی ببندیم. باز شاه بود که تشخیص می‌داد برای گاز و پتروشیمی شرکت مستقلی ایجاد شود. شرکت‌هایی تأسیس شده بودند که هر کدام در ازای کارهایی که انجام می‌دادند برای خود مزدی می‌گرفتند. ظرفیت و حجم کارهایی که شرکت نفت انجام می‌داد به اندازه‌ای رشد و توسعه پیدا کرده بود که واقعا به خیلی از کارهای مربوط به گاز یا پتروشیمی نمی‌رسید.