کفیل وزارت نفت در سالهای 1359 تا 1360 معتقد است: نحوه مدیریت کنسرسیوم با نوع مدیریت انگلیسی در شرکت سابق نفت انگلیس و ایران (BP) تفاوتهایی داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران در مورد ایران بیشتر از موضع اقتدار و استعماری رفتار میکرد. در حالی که شرکت کنسرسیوم به قواعد مدیریتی پایبندتر بود.
به گزارش روابط عمومی مدیریت موزهها و مرکز اسناد صنعت نفت، سید حسن سادات در بیستم فروردینماه 1324در بیدآباد شهر اصفهان دیده به جهان گشود، او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در سال 1342 در دانشکده نفت آبادان پذیرفته شد و در کنار 59 نفر دیگر قبول شده این دانشکده به ادامه تحصیل پرداخت.
سید حسن سادات بین سالهای 1359 و 1360 کفیل وزارت نفت بود. او در بخشی از گفتوگوی مدیریت موزهها و مرکز اسناد صنعت نفت در قالب تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران درباره نحوه مدیریت صنعت نفت پس از امضای قرارداد با کنسرسیوم و تفاوت آن با دوره قبل از ملی شده صنعت نفت بیان کرد:
«نحوه مدیریت کنسرسیوم با نوع مدیریت انگلیسی در شرکت سابق نفت انگلیس و ایران (BP) تفاوتهایی داشت. شرکت نفت انگلیس و ایران در مورد ایران بیشتر از موضع اقتدار و استعماری رفتار میکرد. در حالی که شرکت کنسرسیوم به قواعد مدیریتی پایبندتر بود. بر اساس شنیدههایم، بیپی نیز خود با آموختن از روشهای مدیریتی کنسرسیوم توانست رشد کند و سیستمهای مدیریتی را بیاموزد.
به هر روی، در زمان کنسرسیوم، متخصصان ایرانی بیشتر و بهتر توانستند اطلاعات فنی را در مورد این صنعت نسبت به دوران انگلیسیها به دست آورند. متخصصانی همچون دکتر محمدعلی نابغ، استاد «حاجیان تهرانی»، «حسینعلی حجاریزاده»، مرحوم مهندس «مهدی نوری»، «کریم نژند»، «علی تابانفر» و «احسانالله بوترابی» بدون تردید از زمان قرارداد کنسرسیوم به بعد در صنعت نفت ایران ظهور کردند.
یکی از استادان ما در آبادان به نام «بابایان» روزی سر کلاس گفت: «من اطلاعات تخصصی خود را بهسختی کسب کردهام.» در حقیقت، امثال استاد بابایان بودند که تخصصها و دانشهای فنی را در زمینه صنعت نفت با زحمت بسیار به دست آوردند و به کسانی که پس از آنها آمدند، آموختند. باید به اشتیاق و انگیزه آنان برای آموختن و همچنین بردباری و پشتکارشان آفرین گفت. نتیجه این تلاشها بود که پس از انقلاب، ایرانیان توانستند عملیات بزرگ صنعت نفت را اداره و مدیریت کنند.
گفته میشد تا قبل از ملیشدن صنعت نفت، سهم ایران از درآمدهای نفت حتی کمتر از میزان مالیاتی بود که انگلیسیها به دولت خود میپرداختند. به این معنی، آنان تقریبا همه نفت ایران را غارت میکردند.
در اینکه انگلیسیها سود زیادی میبردهاند، تردیدی نیست. توجه دارید که نفت ایران در روز 29 اسفند 1329 ملی اعلام شد و اقدامات مربوط به خلع ید و استقرار ایرانیان در مدیریت نفت در سال 1330 روی داد. در این سال، من وارد دبستان شدهام. به عبارت دیگر، پس از گذشت بیش از یک دهه از ملیشدن صنعت نفت وارد دانشکده نفت آبادان شدهام و طبعا مقایسه ارقام برایم مقدور نیست.
شک نیست که من نیز بمانند هر ایرانی دیگر حتی از شنیدن برخی رفتارهای بیگانگان در صنعت نفت نسبت به ایرانیان و یا دولت ایران رنج میبرم. اما چون شما تاریخ را به نگارش درمیآورید، بهتر است در نظر بگیریم که چرا انگلیسیها و سپس شرکتهای عضو کنسرسیوم به چنین موقعیتی دست یافتند؟
اگر فقط زمان انعقاد قرارداد با «ویلیام ناکس دارسی» را مورد تأمل قرار دهیم انگلیسیها نسبت به ایرانیان این مراتب را داشتند، آنها دانش اکتشاف و پالایش نفت را میشناختند. آنها سرمایه داشتند و ریسک سرمایهگذاری در یک کشور خارجی را میپذیرفتند. آنها مدیریت اداره چنین صنعتی را داشتند. آنها تجربه دولتهایی مثل دولت وقت ایران را داشتند. آنها تجربه قرارداد تنباکو در ایران را داشتند. در زمان عقد قرارداد با ایران «میرزاتقیخان امیرکبیر» وجود نداشت و... اینکه بنشینیم و فقط عیب انگلیسیها را برشماریم، کفایت نمیکند.
یادمان باشد که از دیرباز ایرانیان نفت را میشناختند. در مسجدسلیمان Seapage داشتهایم. بنابراین، ما نفت را میشناختهایم. اگر ما طی سالیان دراز پیرامون نفت مطالعه و کار کرده بودیم، دانشهای نفت را خیلی زودتر از دیگران باید میشناختیم و میدانستیم.
ویلیام ناکس دارسی در سومین چاه اکتشافی خود به نفت رسید. آن چاه که به «چاه شماره یک مسجدسلیمان» معروف است نیز به یک Seapage - البته در عمق زمین و نه در سطح آن- برخورد کرد. او از شکست و توفیق نیافتن خود و از دست دادن سرمایهاش در چاههای اول و دوم نهراسید. او پیگیر بود و چون پشتکار داشت به موفقیت رسید. البته توضیح مهم اینکه، دولت انگلیس در همه مراحل از او پشتیبانی کرد.
ملتی که پویا، پرتلاش، پژوهشگر و پیگیر باشد و دولتمردان آن به معنای واقعی بخواهند خدمت کنند، دچار این مشکلات نمیشوند. آیا ما کسی را داشتیم که به هنگام مذاکره با انگلیسیها صداقت و درایت لازم را داشته باشد؟
«امامقلیخان» در مذاکره با انگلیسیها برای کمکگرفتن از آنها برای رویارویی و جنگ با پرتغالیها قراردادی در یک نسخه نوشت و آن را نزد خود نگهداشت. او توانست با استفاده از انگلیسیها به استعمار 116 ساله پرتغالیها در جنوب و آزادکردن جزیره هرمز (پس از آزادسازی بندرعباس و قشم) پایان دهد. اما بر سر امامقلیخان با آن همه خدمت و نیز شکستدادن دولت عثمانی، چه آمد؟ «شاهصفی»، پادشاه سلسه صفویه، فرزندان وی را سر برید و آن سرها را در تشتی بین نماز مغرب و عشا برای او فرستاد و سر خودش را نیز پس از نماز عشا برید! در تاریخ، پاداش خدمتگزاران خود را چنین دادهایم! در دوره قاجاریه، امیرکبیر در مذاکرات «ارزروم» آنچنان با درایت خدمت کرد و آن وقت پاداش او این بود که در «حمام فین» رگ زده شد. در دوره اشکانیان، «سورنا» سردار بزرگی که با دوهزار سوار در جنگ نابرابر بر دشمن پیروز شد، چه سرنوشتی یافت؟
برای رسیدن به هر برتری و توانایی باید تلاش کرد و پیش از آن، اهداف را مشخص کرد و برای رسیدن به هدفها برنامهریزی کرد. توجه داشته باشید که دو ملت ژاپن و آلمان در جنگ دوم جهانی شکست خوردند، اما با تلاش و البته، با تعیین اهداف و برنامهریزی و شکیبایی و پیگیری، از فاتحان خود پیشی گرفتند. در جهان، پیروزی و برتری با تلاش هدفمند و سازنده به دست میآید. ملتی که وقت خود را به طور سازنده به کار گیرد، پیروز خواهد شد. نتیجه بگیرم برای موفقیت به قول قدیمیها: «موجبات موجود، موانع مفقود.»
تا قابلیتی نباشد، فعلیتی به وجود نخواهد آمد. اشتباه نشود، من حق را به انگلیسیها نمیدهم، آنچه میگویم، آن است که در تقابل با ملتهای دیگر، ملتی که هدفمند بوده و بیشتر کوشیده و رهبران و خدمتگزاران صدیق داشته است، توانسته پیروزی و برتری به دست آورد. اینها طبیعت و قانونهای جوامع بشری است. من برای ملتم و کشورم آرزو دارم که برآیند داناییها، دانشها و تلاشهایمان موجبات برتری باشد تا موانع را نیز مفقود کند.»