تاريخ را خود ما مي سازيم

سه شنبه دوازدهم ارديبهشت ماه 1396تاريخ را خود ما مي سازيم

وقتي گفت خودمان آثار باستاني مي سازيم، سه احتمال مطرح شد:

1 ـ اين كه او به طنز اين حرف را زده است تا با خبرنگار شوخي كند.

2 ـ اين كه او واقعا و جدي اين حرف را زده است و منظورش آن بوده است كه  ما آثاري از خودمان به جا مي گذاريم كه طي نسل ها باقي بماند.

3 ـ خبرنگار او را دست انداخته است و از قول او خبر را تحريف كرده است.

هرچه باشد مهم نيست. مهم اين است كه تاريخ در يك فرآيند زماني شكل مي گيرد و نمي توان يك مرتبه با يك حركت در يك بازه زماني تاريخ ساخت! تاريخ مكانيسمي است كه خودش شكل مي گيرد و ممكن است از آدم هاي روزگار تاثير بپذيرد اما سرآخر آدم ها نمي توانند تاريخ را شكل دهند بلكه تاريخ خود به خود روند تكاملي خود را طي مي كند و اين اگر نگوييم نوعي جبر تاريخي است نوعي مكانيسم خود به خودي است. اشتباه نشود تاكيد مي كنم تاريخ از آدمها و جريانها تاثير مي پذيرد اما اين نافي مكانيسم خود به خودي (خودكار) آن نيست.

حالا كه بايد تاريخ را محصول گذر عمر يك طايفه، يك ملت، يك قبيله، يك... بدانيم، بايد اين حقيقت را هم بپذيريم كه روند تاريخ را منكر شدن، گذشته را پاس نداشتن و از آن ياد نگرفتن به نقطه اي ختم مي شود كه خوش آيند نيست.

اگر گذشته ات، هويت خود را منكر شدي ناگزير بايد در گذشته زندگي كني و آن را دوباره تجربه كني.

از همين جاست كه چيزهايت را ـ آنهايي را كه تو را به ياد چيزهايي مي اندازدـ‌ به خاطر مي سپاري و حفظ مي كني. مي داني كه تجربه ات، هويت تو، تاريخ و گذشته ات است كه امروز را تحت تاثير گرفته است و حالا كه نگاه مي كني مي بيني خيلي چيزهاست كه تو را به ياد پدرانت مي اندازد، تو را به گذشته سنجاق مي كند، ياد مي گيري كه عزيز بداري عكسي را روي ديوار است و جمعي از كارگران چلم بگير دست پتي آغاجاري را نشان مي دهد كه ايستاده اند درصف تا حقوق هاي 14 روزه شان را بگيرند. قيافه هاي سوخته شان، زندگي شان و... همه خاص است. همان دستارها را به سر بسته اند.

*

حالا چيزهايي را كه دور ريخته ايم و دور مي ريختيم برايمان عزيز شده اند. آنها را جمع مي كنيم تا گذشته را از توي لوله هاي خوابيده بر كف زمين زنده كنيم و از ياد نبريم كه روزي، روزگاري، صدسال، شايد صد و ده سال پيش، آدمهايي با كشتي آمدند و نفتي را كه از زمين مي جوشيد استخراج كردند و حالا در سالهايي كه سفره مان بوي نفت گرفته است و برخي از آنها كه وعده تقسيم نفت بر سر سفره ها را مي دادند، رفته اند و حالا واقعا نفت سر سفره مان است. خيلي نيست، زياد نيست، اما به هر حال لقمه اي است ـ كه ان شاالله ـ به مساوات به دندان بكشيم تا همه اين خاطره ها از نفت و فانتزي شورآفرين زندگي پر شود!

صد سال شايد صد و ده سال گذشته است، اما هنوز بايد بوي نفت را استشمام كنيم تا بلكه مسجدسليمان، آغاجاري، اميديه و... روي خوش آبادي به خود ببيند.

حالا ديگر لوله هايي كه پيچ در پيچ اين جاده ها را مي پيمايند، در خاطره ملت ضبط مي شود تا بفهميم و بدانيم كه در اين صدسال بر ما چه گذشت...

هرچه بود حالا در زمين هاي سي برنچ، به ياد روزهاي گذشته، روزهاي افتخار، روزهاي تنهايي، روزهاي شادي و غم...روي حوضچه هايي كه يادگاري از نفت دارد، دستهايي روييده است كه مي خواهد نان را ميان مردم بالسويه تقسيم كند و اميد را از لوله هاي نفت به زندگي و جان آدمهايي بريزد كه هر روزشان باسلام به خورشيد خوزستان شروع مي شود و گرماي اين سرزمين تنها يادآور بخشي از خاطرات پايمردي و بزرگي هايشان است...