خرس ناخوانده در منطقه نفتي!

سه شنبه بیست و یکم فروردين ماه 1397خرس ناخوانده در منطقه نفتي!

سید نعمت ا.. امام

كار در نقاط دوردست مناطق نفتخیز همواره با مشكلات و سختي هاي بسياري همراه بوده است؛ بويژه در گذشته هايي كه امکانات كنوني موجود نبود و دسترسي به اين نقاط كه گاه حادثه خيز هم بودند، از طريق جاده هاي نامناسب، کوهستانی، يا غیراستاندارد و به قول معروف جاده هاي شرکتی، انجام مي گرفت.  

حتي اطلاع رسانی از نقاط دوردست عملیاتی نيز به وسیله افراد و یا خودروهای عبوری – که بسیار هم تعدادشان کم بود- انجام می شد. منطقه نفتی «اَمبَل و لالی» از جمله اين مناطق بود كه در ناحيه اي کوهستانی با فاصله 40 تا 50 کیلومتری مسجدسلیمان قرار داشت.

 ناحیه «اَمبَل» به مسجدسلیمان نزدیکتر بود و پس از آن با طی چند کیلومتر جاده کوهستانی به دشت «لالی» می رسید. در فاصله بین اَمبَل و لالی، رودخانه خروشان کارون از میان کوه ها و دره ها جریان داشت و دو سوی ساحل آن به وسیله پلی بهم وصل می شد. در کنار کارون و در بالای قله کوه، يك پست برق فشار قوی قرار داشت كه برق تاسيسات نفتي لالی از طريق آن تامین می شد.

این پست برق فشار قوی شامل سوله بزرگی با ترانسفورمرها، کلیدخانه و کابل های انتقال نیرو بود و اطراف آن به وسیله نرده های بلند آهنی محصور می شد. هیچ امکانات دیگری از قبیل آب لوله کشی، تلفن و غیره در اين مكان وجود نداشت. تنها امکان ارتباطی، دو کارگر شیفت بودند که به صورت 12 ساعته از صبح تا شب و شیفت دیگر از شب تا صبح در آنجا انجام وظیفه می کردند.

هر روز ساعت 7 بعدازظهر وانتي دو كارگر شیفت شب کار را مي آورد و دو کارگر روزکار را می برد. کارگران شب کار با در دست داشتن ظرف شام خود (سِه پِرتاس) و بشکه 10 لیتری آب یخ می آمدند و شیفت را تحویل می گرفتند. كار آنها چك كردن دستگاه ها و مراقبت از آنها بود تا در صورت رخ دادن اتفاق يا اشكالي غيرمترقبه آن را برطرف سازند. وجود دو كارگر نيز بيشتر از جهت ايمني و حمايت يكديگر در صورت بروز اتفاقي غيرمنتظره بود.

به هر صورت آنها به محض ورود، پس از گشتی در اطراف پست برق و چك كردن دستگاه ها، مشغول گپ زدن مي شدند و احتمالا به تهیه چای به اصطلاح «مکینه کاری*» اقدام مي كردند. پس از صرف شام و چای، کار دیگری نداشتند و گاهی در ساعاتی از شب در گوشه ای دراز می کشیدند تا صبح که وانت تعویض نوبتکاران بیاید و آنها را به اَمبَل ببرد.

یکی از کارگران شیفت اين پست برق، به نام رضا، خاطره زير را براي  نگارنده تعريف كرده، كه در اينجا مي آورم. او مي گفت: از آنجا كه در اين پست، سرويس بهداشتي درست و حسابي نداشتيم، براي رفتن به دستشويي بايد از محوطه پست برق خارج مي شديم. شبي كه آن سوي ميله ها رفته بودم، در پشت صخره ای ناگهان چشمم به خرسي گنده افتاد که به سوی من می آمد. پایین صخره، حدود 1000 متر عمق، رودخانه کارون جریان داشت و فرصت برگشت به داخل محوطه پست برق نیز نبود. در آن لحظه تنها امکان نجات دکل برق فشار قوی بود که در نزدیکي من قرار داشت.

خلاصه به هر ترتيبي بود با همان وضع خود را به دکل رسانده و از آن بالا رفتم. خرس گرسنه نیز آمد و در پای دکل ایستاد. گفتم آن قدر مي مانم تا حيوان خسته شود و برود. اما هر چه انتظار کشیدم خرس آنجا را ترک نکرد. من هم از خستگی و ترس توانم بریده بود. لذا به وسیله بویلرسوت (لباس کار) خودم را به نبشی های دکل بسته و در حالتی بین خواب و بیداری به سر مي بردم.

گذشت زمان را در حالت خواب و بیداری نفهمیدم، تا اینکه صبح صدای وانت شركت نفت كه براي تعويض شيفت آمده بود، مرا از خواب بيدار كرد. اين وانت ها از نوع تراك انگليسي (Truck) بود كه سر و صداي زيادي هم داشت. شنيدم كه همكارانم از يكديگر مي پرسيدند كه رضا کجاست. ظاهرا غلام، هم شيفتي من هم متوجه غيبتم نشده بود و فكر مي كرد در گوشه اي خوابيده ام!

در اين بين من با حال نزار از دکل پایین آمدم و تلوتلوخوران خود را به آنان رساندم و موضوع حمله خرس را در پای دکل شرح دادم و گفتم نمی دانم تا چه ساعتی خرس لجوج پای دکل برق مانده بود ولی فقط عمرم به دنیا بود که نه طعمه خرس شدم و نه از دکل به زیر افتادم!


*چای "مکینه کاری" اصطلاحی بود که کارگران کارخانه ها و تاسیسات دوردست به کار می بردند. آنها کتری آب را روی اجاق گرم کرده و چای خشک در آن می ریختند تا بجوشد و سپس به مرور آن را می خوردند.