"مارکار" آرایشگر باشگاه ایران

شنبه دوازدهم خرداد ماه 1397

سید نعمت اله امام

"باشگاه ايران" از نخستين باشگاه هاي كارمندي شركت نفت بود كه در منطقه مسكوني "ميدان" در مسجد سليمان تاسيس شده بود. در اين منطقه خانه هاي سازماني زيادي وجود داشت، بعلاوه ادارات مرکزی و درمانگاه کارمندان شركت نفت. باشگاه ايران دارای سالن سینمای مسقف، سالن سینمای روباز، استخر، فضای سبز، رستوران و .... بود و برای رفاه حال کارمندان یک اتاق به عنوان آرایشگاه داشت که بیش از 30 سال در اختیار مارکار ارمنی بود.

مارکار همه کارمندان و خانواده های آنان را می شناخت و از آخرين اتفاقات خبر داشت. معمولا مشتري ها، به هنگام انتظار در آرايشگاه از اين در و آن در صحبت مي كردند و ماركار نيز اين شنيده ها را براي مشتريان ديگر نقل مي كرد. اين بود كه خيلي ها خبرهاي شان را از ماركار مي گرفتند.  

مثلا ماركار خبر داشت كه "پروفایل ها آمده است". پروفایل فرم های محرمانه ارزشیابی کارمندان بود که سالیانه به صورت خیلی محرمانه به مدیران و سپس روسای ادارات فرستاده می شد تا تکمیل شوند. يا مي دانست چه مديري قرار است برود و چه كسي به جايش مي آيد و ...

اما یکی از مشتريان ماركار يك مدیر ارشد ایرانی شرکت نفت و بسیار متکبر، مقرراتی و عبوس بود. او هر پنجشنبه در ساعت معینی به آرایشگاه می آمد و بايد صندلی اصلاح آزاد بود تا بدون معطلی نشسته و سرش اصلاح شود. او هیچگاه با کسی صحبت نمی کرد و حتی جواب سلام افراد را هم نمی داد.

از قضا مدير مزبور به بيماري سختي مبتلا و قرار مي شود براي درمان به تهران انتقال يابد. در آخرين پنجشنبه اي كه او براي اصلاح به آرايشگاه ماركار مي آيد،  مي خواهد بر خلاف معمول سر صحبت را باز كند و به اصطلاح گپی زده باشد.

بنا بر اين از مارکار پرسید: می دانی که به تهران منتقل شده ام؟ مارکار جواب مي دهد: بله آقا،  مدیر ادامه مي دهد: این آخرین بار است که برای اصلاح مي آيم... و مارکار پاسخ مي دهد: بله آقا. مدير كه از پاسخ هاي كوتاه ماركار به تنگ آمده، مي پرسد: نپرسیدی چه کسی به جای من می آید؟ مارکار با سادگی خاص خودش جواب مي دهد: لابُد یه از خود راضي دیگه آقا....!