ناتور نابينا!

سه شنبه یکم آبان ماه 1397ناتور نابينا!

حراست در صنعت نفت قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، بر دو بخش تقسيم مي شد، يكي حراست عملیات غیرصنعتی كه حراست ساختمان هاي اداري، منازل سازمانی و امكانات رفاهي را بر عهده داشت و ديگري حراست عملیات صنعتی كه مسئوليت آن حفاظت از مناطق عملياتي، مثل چاه ها و خطوط لوله بود.

برخي مواقع نيز اداره حراست به پيمانكاران نفت واگذار مي شد كه گاه افراد محلي و بعضا متنفذي بودند كه براي حفاظت از يك منطقه پيمان مي بستند و به موجب قرارداد تعداد مشخصی از افراد را به كار مي گرفتند. طبيعي بود كه در چنين وضعيتي افراد فامیل و آشنایان به کار گرفته شوند و البته گاهی نيز موضوع ترحم و كمك کار بود.

با وقوع انقلاب اسلامي در سال 1357، حراست نفت هم دچار تغيير و تحولاتي شد و تثبيت شرايط و حاكم شدن كامل نظم، مدتي به طول كشيد. آنچه در پي مي آيد خاطراتي از آن دوران است كه از قول نعمت اله امام، پيشكوست نفتي كه در آن زمان رئيس اداره بهبود محيط كار (روابط صنعتي) در مناطق نفتخيز جنوب، روايت مي شود:


پرده اول- اوايل سال 1358 به اتفاق یکی از مسئولان حراست بازدیدی داشتيم از کوی نیوسایت در اهواز. در اين منطقه در ابتدای هر خیابان، یک نفر در اتاقك حراست به کار گرفته می شد تا سرتاسر خیابان را از ساعت 6  بعدازظهر تا 6 صبح نگهبانی كند.

در يكي از اين اتاقك ها، با پیرمردی رو برو شديم كه به همراه دخترکي 7 یا 8 ساله نشسته بود.  وقتي خواستيم با پيرمرد دست بدهيم و با او احوال پرسی كنيم، متوجه شديم که نابینا است. از او پرسیديم: تو كه نابينا هستي، چگونه خیابان را حراست می کنی؟

در جواب، اشاره به دخترک کرد و گفت: «هِی عُیونی!» یعنی این چشم های من است.

پرده دوم- چند ماهي از پيروزي انقلاب مي گذشت و گاه و بيگاه از عدم توجه و دقت كافي در حراست نفت گله و گلايه هايي شنيده مي شد. يك بار یکی از همکاران که جوانی پرشور و انقلابی بود، شب به محل نگهبانی افراد حراستی رفته و در حالي كه آنها در خواب بودند، کفشهایشان را جمع آوری و در گونی انداخته و صبح روز بعد تحویل اداره حراست داده بود. بعضی از نگهبانانی که جرات بیان سرقت کفشهای شان را نداشتند صبح روز بعد پس از خاتمه شیفت کاری، پا برهنه به منزل رفته و چیزی نگفته بودند. ولی یکی دو نفر به اداره حراست رفته و با مشاهده گونی پر از کفش فهمیده بودند سرقت کفش ها عمدی بوده است. اداره حراست با احضار آنها و گرفتن تعهد، کفش هاي شان را پس داد!

حراست خطوط لوله

عكس تزييني است

پرده سوم- حراست بیست و چهار ساعتی از خطوط لوله نفت و گاز و چاه های پراکنده در کوهستان ها و دشت های خوزستان، ایلام، دهلران برعهده حراستِ عملیات صنعتی بود که به معمولا به پیمانکاران واگذار مي شد.

اين اقدام در عين حال نوعي معامله با افراد منتفذ محلی و یا کدخدایان روستاها بود تا از خرابکاری و یا سرقت لوله ها جلوگیری به عمل آید. در سال 1358 به دعوت یکی از روسای حراست قرار شد از تاسیسات سرکان/ مالکوه بازدید كنيم.

منطقه سرکان، مابین پل دختر و اندیمشک، یک واحد بهره برداري و سه حلقه چاه فعال داشت که نفت آن پس از تفکیک گاز، به وسيله خطوط لوله سراسری اهواز/ تهران، به تلمبه خانه افرینه و سپس به پالایشگاه تهران منتقل می شد.

سرکان سردتر از خوزستان و نسبتا خوش آب و هوا است و در کنار رودخانه سیمره قرار دارد. بخش همجوار آن، تَنگِ مَلاوی است که کنار رودخانه سیمره و جاده تنگ ملاوی به اندیمشک است.

آن روز به اتفاق مسئول حراست و یک نفر از عملیات بهره برداری با یک دستگاه خودرو شاسی بلند عازم سرکان شديم. پس از توفقی کوتاه در واحد بهره برداری سرکان، برای سرکشی به وضعیت حراستی چاه ها و خطوط لوله، به منطقه رفتیم.

اما در منطقه هیچ فرد حراستی مشاهده نشد. تنها كسي كه ديديم، مردي ميان سال بود كه كنار جاده نشسته و مقداري خيار را روي يك گوني ريخته و به خودروهای عبوری خيار می فروخت. چوپاني هم دورتر چند راس بز را مي چراند.

در مراجعت، به همکارم گفتم بد نيست كمي خیار بخریم. توقف کردیم، اما خیارها کوچک و کج و معوج بود و به درد نمی خورد. فروشنده هرچه اصرار کرد، نخریدیم. در مراجعت، همکار ما گزارشی از ماموریت تهیه و به اداره مربوطه داد؛ از جمله اين كه از نيروهاي حراست در منطقه خبري نبوده است.

پس از چند روز پاسخی از پیمانکار دریافت شد به اين مضمون که «نگهبانان در محل حاضر بوده، مشخصات خودرو آقایان را داده و نگهبان چاه شماره يك هم گفته نشان به آن نشان که من به ايشان خیار تعارف کردم...!"

چقدر خوش شانس بودیم که خیار از وی نخریدیم و گر نه متهم به ارتشاء نیز می شدیم!

سید نعمت اله امام