آمپول بي غيرتي!

يکشنبه یازدهم مهر ماه 1395آمپول بي غيرتي!

در دوران سيطره شركت نفت ايران و انگليس و بعدها "كنسرسيوم نفت" بر صنعت نفت ايران، تفاوت هاي زيادي ميان شرايط و محيط هاي كارگري و كارمندي وجود داشت. براي مثال كارگران براي انجام امور اداري و كارگزيني حق ورود به داخل ادارات ستادي را نداشتند و بايد از پشت پنجره هايي كه براي اين منظور در نظر گرفته شده بود، مراجعه مي كردند.

از اين رو تا مدت ها بعد از افتادن نفت به دست كنسرسيوم، كارگران در گرماي تابستان و سوز زمستان بايد در هواي باز منتظر مي ماندند و اين در شرايطي بود كه گاه ممكن بود زمان زيادي طول بكشد تا كارهاي اداري شان انجام شود.

بعدها در محوطه باز پشت كارگزيني كارگري در مسجد سليمان سوله كوچكي با ديوارهاي كوتاه ساخته شد كه در آن بشكه 50 ليتري آب شرب و چند نيمكت قرار داده شد تا كارگران در زمان انتظار بتوانند از آنها استفاده كنند.

از نمونه هاي ديگر تفاوت ميان كارگران و كارمندان اين بود كه كارگران حق استفاده از وسايل نقليه ويژه كارمندان را نداشتند. كارمندان سوار اتوبوس هاي "بدفورد" مي شدند كه ساخت كشور انگلستان بود و صندلي هايي براي نشستن داشت.

اما براي رفت و آمد كارگران كاميون هاي "ليلاند" در نظر گرفته شده بود كه در بخش پشتي آنها چهار رديف نيمكت فلزي قرار داشت. از اين كاميون ها همچنين به عنوان سرويس مدارس فرزندان كارگران استفاده مي شد.

اتوبوس هاي كارمندي در ميان كارگران به "شَربان" معروف بود كه احتمالا از اصطلاحات رايج در زبان هندي بوده و به وسيله كارگران هندي صنعت نفت رايج شده بود. چرا كه در آن زمان كارگران هندي بسياري در در شركت بودند و در مشاغل مختلف انجام وظيفه مي كردند.

لين كارگري مسجد سليمان

لين هاي كارگري در مسجد سليمان

به هر حال كارمند شدن كارگران آرزويي بزرگ براي آنها و خانواده هاي شان بود و آنهايي كه موفق مي شدند درس بخوانند يا در امتحانات تبديل وضعيت قبول شوند، اين موفقيت را جشن مي گرفتند. چرا كه پس از تبديل وضعيت چنانچه در مناطق دورافتاده بودند، موفق به گرفتن خانه سازماني مي شدند كه اصطلاحا به آنها "بنگله" گفته مي شد و علاوه بر اين مي توانستند از شربان نيز براي رفت و آمد استفاده كنند.

حال بگذريم كه برخي از آنها تجديد فراشي كرده و همسري مناسب شرايط كارمندي اختيار مي كردند! مثلا همسر اول يا دوران كارگري در روستا و همسر دوم در "بنگله كارمندي" در شهر زندگي مي كرد و ...

در ميان اين كارگران فردي بود به نام كريم كه با گرفتن مدرك سيكل اول دبيرستان توانسته بود تغيير وضعيت يافته و به كارمندي ارتقا يابد. اين مسئله چنان در ميان اقوام و فاميل موقعيت كريم را بالا برده بود كه حالا ديگر او را ميرزا كريم مي ناميدند. و البته ميرزا كريم از شربان هم مي توانست استفاده كند. اين بود كه خانواده اش با غرور مي گفتند: "ميرزا كريم به شربان اَره و اِيا!" يعني ميرزا كريم با شربان مي رود و مي آيد!

يك نمونه ديگر خاطره اي است كه از كار در كارگزيني كارگران شركت نفت مسجد سليمان در سال 1356 به خاطر دارم. در آن زمان براي استخدام كارمندان، معاينات پزشكي كاملي از متقاضي به عمل مي آمد و واكسن هايي نيز در بدو استخدام به آنها تزريق مي شد.  اما در مورد كارگران چنين اقدامي به عمل نمي آمد، بلكه بيشتر شرايط جسماني آنان و تناسب بدني آنها براي كاري كه قرار بود انجام دهند، توجه مي شد.

استخرهاي كامندي مسجد سليمان

كارگران اغلب از روستاها آمده و سواد و اطلاعات كافي هم نداشته و با فرهنگ شهري هم آشنا نبودند، اين دو فرهنگي بين كارگران و كارمندان شايعات و بدبيني هايي را دامن زده بود از جمله اين كه مي گفتند به كارمندان آمپول بي غيرتي تزريق مي شود! دليل شان هم اين بود كه كارمندان بر خلاف كارگران در باشگاه ها يا مجامع تفريحي و عمومي با همسران شان ظاهر مي شدند.

در كارگزيني كارگران مسجد سليمان كارگري بود كه به عنوان كارمند جزء كار دفتري انجام مي داد و به اصطلاح "چكر" بود. من از زبان او نيز اين شايعات را شنيده بودم و از آنجا كه خودم كارمند بودم، از اين طرز تلقي احساس خوبي نداشتم. تا اين كه او توانست با تحصيل در دبيرستان شبانه ديپلم بگيرد و در امتحان كارمندي قبول شود.

يك روز به من كه مسئول مستقيم او بودم مراجعه كرد و با خوشحالي خبر داد كه تمام كارهاي مربوط به تبديل وضعيت اش به كارمندي انجام شده و فقط پرسشنامه اي براي من فرستاده مي شود كه من به عنوان مسئول مستقيم بايد در آن اظهار نظر كنم. او از من خواهش كرد كه نظر مثبت بدم."

به او گفتم كه خيال اش جمع باشد و با توجه به حسن انجام وظيفه اش حتما پاسخ مثبت مي دهم، اما مي خواهم بدانم آمپول بي غيرتي زده است يا خير؟ فهميد كه دارم كنايه مي زنم. لبخندي زد و چيزي نگفت.

نعمت ا.. امام