نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه

يکشنبه سوم بهمن ماه 1400نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه

نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه

از امتیازنامه دارسی تا کودتای 28 مرداد

نویسنده: لئونارد ماسلی/مترجم:  محمد رفیعی مهرآبادی / 1365/ انتشارات رسام

این کتاب نوشته لئونارد ماسلی روزنامه‌نگار انگلیسی است که در 3 جلد منتشر شده است. در این نوشتار به معرفی خلاصه‌ای از جلد اول و دوم این که در سال 1365 به چاپ رسیده، پرداخته خواهد شد.

این کتاب یکی از آثار قابل اعتنا درباره تاریخ نفت خاورمیانه از مبداء امتیازنامه دارسی تا بحران نفتی سال 1973 است. دیگر آثاری که در این زمینه در آن سال‌ها (1365) به چاپ رسیده بود، یا صرفا جنبه فنی و حقوقی داشت و یا از لحاظ تحلیل و فراگیری موضوع با محدودیت کمی و کیفی همراه بوده است.

نام اصلی این کتاب «بازی قدرت‌ها در نفت خاورمیانه» است. با توجه به اینکه نویسنده به شرح تحولات نفتی، سیاسی و کودتاهای پیامد آن پرداخته، عنوان «نفت، سیاست و کودتا در خاورمیانه» برای آن انتخاب گردید که دست‌کم به نظر این مترجم، مفهومی رساتر و کامل‌تر داشت.

این کتاب جمعا دارای 8 بخش و 29 فصل است، همراه با فصل پیوست درباره آمار نفتی خاورمیانه در سال 1973. جلد اول تحت عنوان «از امتیازنامه دارسی تا کودتای 28 مرداد 1332» شامل بخش‌های 1 تا 4 (فصل‌های 1 تا 16) است. جلد دوم آن با نام «از تاسیس کنسرسیوم نفت ایران تا بحران نفتی 1973» سایر بخش‌ها و فصول را دربرمی‌گیرد.

سبک کار نویسنده از نوع ساده‌نویسی و روایت پیش‌آمدها بر مبنای منابع معتبر، نقل قول‌ها و نتیجه‌گیری‌های شخصی است. مطالب کتاب پیش‌امدهای گوناگون نفتی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی را دربرمی‌گیرد، و به علت کثرت این وقایع، به اجمال از آن‌ها می‌گذرد.

این کتاب برای کسانی به رشته تحریر درآمده که هر وقت یک بحران نفتی در خاورمیانه پیش می‌آید، به طور طبیعی پرسش‌هایی را درباره آن طرح می‌کنند اما هرگز پاسخ قانع کننده‌ای نمی‌یابند.

آیا جهان غرب در مبارزه به خاطر حفظ امتیازات نفتی خود در خاورمیانه سرانجام شکست خواهد خورد؟ چگونه شرکت‌های نفتی، صاحب این امتیازات شدند؟ آیا اعراب و ایرانیان توانایی اداره میدان‌های نفت‌خیز خود را دارند؟ چنانچه پاسخ آن مثبت باشد، چه تغییری در وضع عرضه سوخت جهانی پدید خواهد آمد؟

در ابتدای کتاب، مترجم محمد رفیعی مهرآبادی پیشگفتاری آورده و با ذکر هشت نکته و انتقاداتی را به مطالب مندرج در این کتاب وارد کرده است. به نظر می‌رسد نویسنده با توجه به تبار انگلیسی و نگاه شخصی خود قضاوت‌هایی را در خصوص مسائل نفتی ایران و سایر کشورهای خاورمیانه در این کتاب بیان کرده که مورد نقد مترجم واقع شده است. در ذیل نمونه‌هایی از آن بیان می‌شود:

نویسنده این کتاب یک روزنامه‌نگار انگلیسی است و تلاش کرده تا رقابت شرکت‌های نفتی آمریکایی و انگلیسی را صرفا از دیدگاه منافع استعماری انگلستان تجزیه و تحلیل کرده و محکوم نماید؛ در حالی که پر واضح است که شرکت‌های نفتی بین‌المللی ـ اعم از آمریکائی و انگلیسی و ... ـ همواره به استثمار نفت خاورمیانه پرداخته و حقوق ملی و مسلم مردم این کشورها را نادیده گرفته‌اند. از جمله درباره سلطه آرامکو بر منابع نفت عربستان سعودی می‌نگارد: «... زیرا چنانکه وی از یک آدم نامناسب حمایت نمی‌کرد... امروز، سرشارترین میدان نفتی جهان که اینک در دست آمریکایی‌ها است، به دست انگلیسی‌ها می‌افتاد...» (ص 106) یا آنچه را که نویسنده پیروزی شرکت سوکال بر شرکت نفت عراق در ماجرای امتیاز نفت عربستان می‌داند (ص 134)، در واقع نوعی شکست و ادبار برای مردم مسلمان عربستان سعودی بوده است که براثر سیاست نادرست زمامدار خود از مالکیت واقعی ثروت نفتی خود محروم شدند.

همچنین درباره شادروان دکتر محمد مصدق می‌نویسد:«... نخست‌وزیر ایران هرگز به دیدن میدان‌های نفتی نرفته و هیچ اطلاعی درباره وضع آن‌ها نداشت. شخص وی هرگز به خودش زحمت نداده بود تا از کارشناسان نفتی ایران بپرسد که آیا برای اداره مستقیم صنعت نفت خود دارای کادر فنی کافی است یا خیر ...» (ص 328)

این گفته نویسنده کاملا نادرست است، زیرا مصدق نه تنها اطلاعات وسیعی در زمینه نفت ایران و قراردادهای آن داشت، بلکه در هنگام ملی شدن نفت ایران موضوع را با کارشناسان برجسته نفتی ایران در میان گذارد و شرح این موضوع به تفصیل در کتاب «پنجاه سال نفت ایران» تالیف مصطفی فاتح و «تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران» تالیف فواد روحانی آمده است.

درباره نهضت ملی شدن نفت ایران که منجر به تصویب قانون مربوط به آن در مجلس و ماجرای خانه سدان گردید، نویسنده با لحن گستاخانه و مغرضانه‌ای می‌نویسد: «... در پی تصویب این قانون ساده لوحانه و کاملا نارسا ...» (ص 313)، «... منزل رئیس شرکت سابق نفت در تهران توسط اوباش غارت گردید ...» (ص 314) و «اختلاف نفتی ایران و انگلیس... در اخرین مرحله تبدیل به یک نمایش خنده‌آور! مبارزه ضد امپریالیستی شد» (ص 317)

لازم به توضیح است که قانون ملی شدن نفت ایران که هدف اصلی آن کوتاه کردن دست استعمار شرکت نفت از ایران بود، به قدری دقیق و بر مبنای ضوابط حقوق ملی و بین‌المللی تنظیم شده بود که حتی رژیم کودتای 28 مرداد نیز نمی‌توانست آشکارا آن را نقض نماید. درباره ماجرای خانه سدان باید گفت که ماموران غیور و وطن‌دوست ایران با اجازه دادستان کل کشور وارد منزل سدان شدند و اسناد نفتی آن را ضبط کردند تا در اقامه دعوی حقوقی علیه انگلستان مورد استفاده قرار گیرد. آنچه که نویسنده از آن به عنوان نمایش خنده‌آور یاد می‌کند، در واقع نقطه اوج بیداری و مبارزه ملت آگاه ایران با امپریالیسم بریتانیا بود که ثروت نفتی ایران را استثمار می‌کرد.

نویسنده در رابطه با فعالیت‌های اجتماعی و عمرانی آرامکو در عربستان سعودی مطلب را طوری می‌نویسد که گوئی انگیزه اصلی آرامکو خیرخواهی و دلسوزی واقعی برای مردم عربستان بوده است. واقعیت این است که هدف اصل شرکت از اقدامات مزبور تحکیم موقعیت آن در عربستان و حفظ بیشتر منافع شرکت بوده است.

نویسنده در صفحه 208 ضمن غلو و گزافه‌گویی درباره نقش کارشناسان نفتی بریتانیا در اکتشاف نفت ایران، ملت شریف و بیدار ایران را متهم به قدرنشناسی می‌کند، اما چند سطر بعد می‌نویسد که چون دولت انگلستان می‌دانست که منفور مردم ایران است، لذا همه منافع شرکت را به جیب خود می‌ریخت! شاید نیازی به تذکر نباشد که ملت ایران در رهگذر قرارداد دارسی، شدیدترین لطمات مادی و معنوی را تحمل کرد تا سرانجام توانست با تشکیل نهضت ملی نفت ایران دست استعمار انگلیسی را موقتا کوتاه کند.

 

جلد اول: نفت، سیاست، کودتا از امتیازنامه دارسی تا کودتای 28 مرداد

تا جایی که به جلد اول این کتاب مربوط می‌شود، چند موضوع در رابطه با ایران عنوان شده است: 1) جریان امتیازنامه دارسی، 2) قرارداد نفتی 1312 خورشیدی، 3) ملی شدن نفت ایران، 4) کودتای 28 مرداد 1332.

درباره چگونگی کسب امتیازنامه دارسی (فصل دوم کتاب) نویسنده، شرحی روایت‌گونه از این ماجرا به دست می‌دهد و به فساد دربار مظفرالدین شاه و رشوه‌طلبی امین السلطان (صدراعظم وقت) در کار انعقاد این قرارداد اشاره می‌کند. این شرح تا حدود زیادی واقعیت داشته و منابع ایرانی نیز آن را تایید می‌کنند. در مورد قرارداد 1312 خورشیدی، نویسنده نظر اجمالی به آن افکنده و به علل واقعی انعقاد این قرارداد نمی‌پردازد و در واقع به طور سرسری از آن گذشته است. پیرامون اشغال نظامی ایران در دوران جنگ دوم جهانی، بر این نکته تاکید می‌کند که موضوع جاسوس‌های آلمانی در ایران فقط یک بهانه بود و انگلیسی‌ها قصد اشغال نظامی ایران را داشتند تا راه تدارکاتی شوروی را باز نمایند. این موضوع کاملا درست است و تحقیقات اخیری که به عمل آمده، درستی آن را به ثبوت می‌رساند. پیرامون ملی شدن نفت ایران (فصل پانزدهم)، نویسنده ضمن توجیه زمینه‌های ملی شدن نفت ایران به گونه غیر مستقیم جانب شرکت نفت ایران و انگلیس را گرفته، اما در عین حال منکر اهمیت و نقش نهضت ملی ایران نیست. سپس به حوادث دوره نخست‌وزیری دکتر مصدق و کارشکنی‌های دولت انگلستان، نظیر تحریم فروش نفت ایران و بلوکه کردن ذخایر لیره ایران در بانک‌های لندن، اشاره می‌کند، در خصوص کودتای 28 مرداد 1332 (فصل شانزدهم) تمام کاسه و کوزه‌ها را بر سر آمریکا می‌شکند و اشاره‌ای به نقش انگلستان در این قضیه نمی‌کند.

مهم‌ترین عناوین هر کدام از بخش‌های جلد اول این کتاب به شرح ذیل است: بخش اول صاحبان امتیاز نفت، بخش دوم عاملان نفت، بخش سوم اعراب ضربه می‌زنند، بخش چهارم ورود شرکت‌های مستقل نفتی.

 

 

 

 

جلد دوم: شرح حوادث نفتی خاورمیانه و تحولات سیاسی و اقتصادی و  نظامی در برهه 1953-1969 می‌پردازد.

دهه‌های 1950 و 1960 از تاثیر بسیار قاطعی بر منافع نفتی و استراتژیک آمریکا، بریتانیا و دیگر قدرت‌های غربی برخوردار بودند؛ از این لحاظ که در پی ساقط کردن رژیم ملی دکتر مصدق در ایران، نه فقط شرایط دلخواه آمریکا و غرب در جوامع خاورمیانه پدید نیامد، بلکه این دو دهه شاهد تحولات چشمگیرتری در خاورمیانه بود، که اساس سلطه سیاسی و اقتصادی و نظامی غرب را بر این منطقه متزلزل کرد: اخگر ملی کردن نفت و سایر ثروت‌های ملی شعله‌ور گردید؛ احساسات و تمایلات ضداستعماری و ضدصهیونیستی چنان برانگیخته شد که به جنگ‌های 1956 و 1967 اعراب و اسرائیل انجامید؛ برخی از رژیم‌های سلطنتی این منطقه که دوستی دیرین با استعمار غرب داشتند، بر اثر انقلابات مردمی فروپاشیدند؛ مهم‌تر از همه، ایجاد سازمان اوپک است که چون خاری در چشم کارتل‌های نفت فرو رفته است.

مهم‌ترین عناوین هر کدام از بخش‌ها و فصول جلد دوم این کتاب به شرح ذیل است: بخش یک فعالیت یک کارتل بین‌المللی در ایران، بخش دوم با عنوان یورش، بخش سوم کودتاهای دهه 1960 خاورمیانه، بخش چهارم پایان یک عصر ماجرای تحریم نفتی سال 1967 و کودتای قذافی را بیان می‌کند.

در انتهای کتاب نیز در بخش اسناد پنج عنوان از اسناد مرتبط با دوره مورد بررسی را قرار داده است. شامل:

1- قانون راجع به اجازه مبادله قرارداد فروش نفت و گاز و طرز اداره آن

2- اصلاح قانون مالیات بر درآمد در رابطه با قانون فوق

3- اساسنامه سازمان اوپک

4- اساسنامه کمسیون اقتصادی اوپک

5- کودتای لیبی به روایت قذافی

شیوه نگرش و برخورد نویسنده با مسائل عنوان شده در این کتاب همان است که در جلد اول نیز بدان اشاره شد. مترجم در این جلد علاوه بر پیش‌گفتار در هر فصل بخشی را به بیان خطاهای تاریخی و بینشی نویسنده اختصاص داده است.

مهم‌ترین انتقادات مترجم به نویسنده در این دوره زمانی به شرح زیر است:

در این جلد نیز مترجم معتقد است نویسنده با توجه به تبار انگلیسی خود حملاتی را به شرکت‌های نفتی آمریکایی و به ویژه آرامکو دارد که چندان مطابق با واقع نیست. در واقع معتقد است نویسنده برای حقوق مسلم و مبارزات ملت‌های خاورمیانه- آن چنان که بوده‌اند- دل نمی‌سوزاند و ارج نمی‌نهد.  البته در پایان تاکید می‌کند که مطالبی که در رابطه با برخی از نقطه نظرهای نویسنده گفته شد، لزوما به معنای کم ارزش بودن این اثر نمی‌باشد، چرا که این اثر را حاوی اطلاعات، شرح‌ها و حقایق تازه و سودمند و آموزنده‌ای درباره تاریخ نفت خاورمیانه در یک برهه 16 ساله ( 1953 تا 1969) می‌داند؛ حقایقی که می‌توان از آن‌ها برای حال و آینده عبرت گرفت و به نیرنگ و ترفندهای دولت‌های استعمارگر و کارتل‌های نفتی وابسته به آن‌ها پی برد.

در اینجا برخی از موارد نقد مترجم به نگاه و نگارش نویسنده در خصوص موضوعات مطرح در این کتاب آمده است:

در فصل اول کتاب می‌بینیم که آمریکایی‌هایی با در دست داشتن کارت برنده رژیم کودتای 28 مرداد، توانستند فکر تاسیس یک کنسرسیوم از هفت خواهران نفتی را برای اداره صنعت نفت ایران و چپاول منافع مسلم ایران تحمیل کرده و انگلیسی‌ها نیز که در موضع ضعیف‌تری قرار داشتند، با گرفتن 250 میلیون لیره بابت غرامت ملی کردن و داشتن 45 درصد سهام در کنسرسیوم، از سلطه مطلق نفتی خود در ایران دست برداشتند. در این فصل، نویسنده به تعریف و تمجید از دکتر علی امینی (وزیر دارائی کابینه زاهدی) و هوارد پیج (رئیس هیات اعزامی کنسرسیوم) پرداخته و آن دو را افرادی شریف و دلسوز از جهت منافع ایران دانسته است. ناگفته پیداست که این دو شخصیت در شمار دلالان بین‌المللی نفت بودند که وظیفه‌ای جز خدمت به شرکت‌های بزرگ نفتی نداشتند و نقش آن دو در مذاکرات مربوط به کنسرسیوم، چیزی جز جوش دادن معامله (بر طبق هوور) نبود. می‌دانیم که دکتر امینی از حمایت کامل آمریکا برخوردار بود و بعدها نیز با کمک آمریکائی‌ها به نخست‌وزیری رسید.

در فصل سوم این کتاب نویسنده از سیاست پدرانه بریتانیا در خلیج فارس سخن می‌گوید (ص 73) و تلاش می‌کند تا بر این سیاست استعماری دیرینه مهر تایید بگذارد. در همین محتوا، انتقاداتی که از رویه و سیره حکمرانان خودکامه خلیج فارس به عمل می‌آورد (به ویژه از شیخ شخبوط) بیشتر رنگ مصالح و منافع دولت علیه بریتانیا را دارد، نه دلسوزی برای مردم محروم و استعمارزده آن. همین داوری را درباره سلطنت‌نشین مسقط و عمان و شخص سلطان سعید بن تیمور دارد. (ص 75 تا 77) در مورد اعطای امتیاز نفت عمان به آمریکائی‌ها، به گونه غیر مستقیم تلاش می‌کند تا ناپختگی شرکت‌های آمریکائی را در کار و کسب نفت به ثبوت برساند (ص 81 تا 87)

در فصل چهارم و در رابطه با بحران کانال سوئز (یورش نظامی فرانسه و انگلیس و اسرائیل به مصر در جنگ 1956) ضمن شرح وقایع این جنگ و بدون آنکه اشاره‌ای به حقانیت و مشروعیت اقدام جمال عبدالناصر در ملی کردن کانال سوئز بنماید، بر سیاست بی‌پروا و شکست خورده کابینه سرآنتونی ایدن اشک حسرت می‌بارد و به تاثیر این بحران در اوضاع کویت اشاره می‌کند (ص 95 تا 102). درباره انفجار لوله‌های نفت کویت باید یادآور شد که این اقدام مرحله‌ای از مبارزه مسلمانان حق‌طلب کویت با استعمار انگلیس و آمریکا در کویت بود و به کار بردن عنوان خرابکاری برای آن‌ها صرفا بیانگر سیاست استعماری و صهیونیستی این دو کشور نسبت به کویت بوده است. همچنین از تاثیر این بحران در ایران سخن می‌گوید. لازم به توضیح است که در پی جنگ سوئز 1956 حرکت‌های اسلامی ایران که هدف آن سرنگون کردن رژیم شاه بود، توسط فدائیان اسلام و سایر گروه‌های اسلامی صورت گرفت.

نویسنده در فصل پنجم به گونه غیر مستقیم تایید می‌کند که چون ژاپن و ایتالیا فاقد منابع نفتی مستقل بودند، لذا کارتل‌های بزرگ نفتی حضور آنان را در خاورمیانه با اکراه پذیرفتند، اما به مخالفت جدی با آن‌ها نپرداختند.

در همان فصل، نویسنده به انتقاد از شیخ عبدالله طریقی می‌پردازد و او را شخصیتی تندرو، عقده‌ای و لفاظ می‌داند که قصد برچیدن بساط آرامکو را از عربستان دارد. در عین حال از اقدامات خیرخواهانه! آرامکو در عربستان سخن می‌گوید. اما می‌دانیم که شیخ عبدالله طریقی نه خیالباف بود نه عقده‌ای؛ چرا که به خوبی می‌دانست آرامکو و شرکت‌های نفتی انگلیسی عامل در خاورمیانه چه منافع کلانی را به جیب مبارک خود می‌ریزند و لذا درصدد برآمد با تاسیس سازمان اوپک دست استعمارگر آن‌ها را کوتاه نماید.

در مورد انقلاب 14 ژوئیه 1958 عراق، نویسنده گویا تجاهل العارف می‌کند که این انقلاب ثمره اثرات زیانبار استعمار انگلیس بر عراق از پایان جنگ اول جهانی و استثمار ملت عراق بوده، چرا که گناه انقلاب عراق را به گردن نوری السعید و بی‌کفایتی او در اداره کشور می‌اندازد. آنگاه عبدالکریم قاسم رهبر انقلاب عراق را فردی کهنه‌پرست و نیرنگ‌باز معرفی می‌کند که حاضر به قبول پیشنهادات شرکت نفت بریتیش پترولیوم نیست و به شرکت مزبور حق می‌دهد که مبادرت به تحریم خریداری مناطق امتیاز نفت عراق نماید. و جالب اینجاست که در این کار موفق هم می‌شود چون از حمایت دولت آمریکا و شرکت‌های نفتی آمریکایی برخوردار است.

نویسنده در توجیه علل کودتای موفق علیه ملک سعود در سال 1964 می‌نویسد که شرکت آرامکو از فساد حکومت ملک سعود به تنگ آمده و در پشت پرده از فیصل حمایت می‌کرد. این موضوع درست است، اما به این معنی نیست که بر روزگار پریشان مردم بینوای عربستان دل می‌سوزاند، بلکه نسبت به ادامه فعالیت شرکت آرامکو در عربستان تحت حکومت ملک سعود تردید داشت و نگران پا گرفتن حرکت‌های انقلابی در عربستان بر اثر سیاست‌های نادر ملک سعود و فروپاشی نظام سلطنتی عربستان بود.

علاوه بر این، نویسنده تلاش می‌کند تا از زکی یمانی وزیر نفت سعودی و جانشین شیخ عبدالله طریقی یک چهره دلسوز، فعال و منطقی بسازد که به خاطر کشورش و اعتلای اوپک تلاش می‌کند و بر چهره سازش‌کار و روحیه همکاری زیانبار او با شرکت‌های بزرگ نفتی سرپوش بگذارد.

درباره کودتای سفید ابوظبی و به قدرت رسیدن شیخ زاید صحنه را به گونه‌ای تشریح می‌کند که گویی شیخ زاید یک حکمران روشنفکر، آزادیخواه، حامی ملت و منافع آن است، (فصل هشتم) اما به نقش انگلیسی‌ها در این ماجرا اشاره‌ای نمی‌کند و نمی‌گوید که دولت بریتانیا نگران یک انقلاب در این سرزمین بر اثر لئامت و خودکامگی شیخ شخبوط بود.