تهیه و تنظیم: پرویز آریانفر
از همان زمان که ویلیام ناکس دارسی (W.K.D'arcy) تصمیم به اكتشاف نفت در حوالی قصر شيرين گرفت (حفاری اولین چاه در منطقه چیاه سرخ که بعد از عدم دسترسی به نفت کافی راهی جنوب شد) يك گروه پزشكي را جهت اعزام به ایران آماده كرد و در اولين مرحله يك تحصیل کرده ايراني الاصل به نام دكتر دسای (Dr Desai) برای این کار انتخاب شد.
نیروی کار مورد نیاز به همراه دستیار پزشکی متناوبا از شركت «امتيازات سنديكايي» (CONCESSION SYNDICATE) که متعلق به دارسی بود تامین می شد. به این ترتیب عمليات حفاري در حوالی رامهرمز شروع شد. يك دكل در ماماتين و دكل ديگر در چاردين نزديك منطقهاي كه قصر مخروبه قديمي پادشاهان ساساني در آنجا قرار داشت نصب شد. همچنانكه با پیشرفت کار، نيروي کارگری مورد نیاز نیز افزایش می یافت، اهمیت نيازهاي پزشكي هم متناسب با آن قوت ميگرفت. از آنجا كه دكتر دساي قصد برگشتن به هندوستان را داشت، ترتيبي اتخاذ شد تا از جانب پادشاهي انگلستان دكتر ديگري به جاي او اعزام شود. (مجله نفت، از انتشارات شرکت نفت انگلیس و ایران)
هنوز مدت زيادي از حضور زمين شناسان و تيم حفاري دارسي در ايران نگذشته بود، كه انگليسي ها متوجه نقش شرايط خاص آب و هوايي مناطق نفت خيز ايران در ايجاد و بروز بيماري ها شدند. گرماي طاقت فرسا، عدم وجود آب آشاميدني سالم، فقدان خانه هاي بهداشتي و آبريزگاه ها، وجود حشرات مزاحم، همه و همه، سلامت و جان آنان را تهديد مي كرد. اين امر نظر مسوولين شركت را به استفاده از امكانات پزشكي معطوف نمود.
از اين رو هنگامي كه شرايط جدي تر شد و حفاري به مرحله عملياتي خود رسيد، مديران شركت درصدد اعزام يك پزشك مجرب به مسجدسليمان برآمدند. به همين جهت در سال 1907 ميلادي (1286 شمسي) اقدام به درج آگهي استخدام پزشك در روزنامه هاي آن روز لندن نمودند. به اين ترتيب پزشك حاذق و كارآمدي به نام "دكتر يانگ" (M.Y. Young) به شركت مراجعه كرد و پس از انجام مراحل قانوني به استخدام شركت درآمد. يانگ سپس جهت رسيدگي به امور درماني گروه حفاران نفت، به ايران اعزام شد.
در آوریل سال 1907 میلادی (1285 ش) دكتر يانگ (M.Y.Young) به عنوان رييس امور پزشكي انتخاب شد. او سه هفته بعد لندن را از طريق بندر بمبئي در هندوستان به قصد محمره (خرمشهر) ترك كرد. ورود يانگ به بمبئي با شيوع بيماري طاعون در آن منطقه همزمان شد.
يانگ، نخستين پزشك نفت:
دكتر يانگ (سمت راست) و در عكس سمت چپ، يانگ پشت سر هرولد نيكسون، كنسول انگليس در ايران ديده مي شود.
همسر نيكسون نيز پشت فرمان نشسته است. (مسجد سليمان/ 1927 ميلادي- 1306 خورشيدي)
وقتی دکتر یانگ به خرمشهر رسید، با دستور نگهداري و قرنطينه افراد در بنادر خلیج فارس كه تحت اقدامات ابتدايي و اوليه صورت ميگرفت، رو برو شد. در آن زمان خدمات بهداشتي و سلامتي دريايي در خليج فارس تحت كنترل حكومت هندوستان بود. امکانات قرنطينهاي بسيار خشك و خشن و تداركات غذايي آنان نيز در حد ابتدایی و به وسيله پيمانكاران محلی تهيه میشد.
دكتر يانگ در جواني به دانشكده طب رفته و پس از فارغ التحصيلي راهي اسكاتلند شده بود تا به تحصيل در رشته چشم پزشكي بپردازد، اما به علت مشكلات مالي مجبور شد كه براي تامين هزينه هاي تحصيل كار كند، تا پس اندازي داشته باشد. او قبل از اينكه به استخدام شركت نفت انگليس درآيد، از طريق يك آگهي براي يك سال به لرستان آمد. و تيم فني ساخت راه آهن در ايران را همراهي نمود. يانگ در اندك زماني توانست زبان فارسي را به خوبي ياد بگيرد، و به كار در ايران علاقه مند شد و به همين جهت بعدها جذب شركت نفت انگليس و ايران گرديد. وي و به واسطه شكل طبابت خود محبوبيتي بين كاركنان شركت و اهالي بومي پيدا كرد.
شادروان دكتر مهدي قدسي، رئيس سابق انستيتو پاستور ايران، در خاطراتش چنين مي نويسد: «جرج برنارد رينولدز در سال 1907میلادی (1286 ش) از همراهي دو دوست خوب برخوردار بود، كه امكان تلاش و پايداري را براي وي بيشتر مي ساخت: يكي از اين دو، سرگرد ويلسون بود، كه به عنوان رئيس گارد حفاظتي با 20 نيروي مسلح رينولدز را همراهي مي كرد و بعدها به دريافت لقب سر (Sir) مفتخر گرديد و به نمايندگي پارلمان انگلستان رسيد. و ديگري دكتر يانگ بود كه در ماه مي سال 1907 ميلادي به جاي پزشك هندي كه با گروه حفاران همراه بود، از انگلستان اعزام و به رينولدز ملحق شد و از طريق هندوستان به خرمشهر رسيد.«
دکتر یانگ بعد از تحمل ده روز خستهكننده در قرنطینه، به عنوان مسئول جديد پزشكي فعالیت خود را شروع كرد. وی در اولين اقدام برای بازديد از منطقه با كشتي تجاري (Linch) به سوی "مالمير" یا ایذه کنونی از نواحی بختیاری، به راه افتاد. کاری که بسیار متهورانه بود و به شناخت و تجربه كافي نياز داشت. آن هم در آن زماني كه به يك روز و نيم وقت نياز بود تا از مسیر رودخانه كارون، فاصله خرمشهر تا اهواز طي شود.
سمت راست: بيماران روستايي بختياري در يك درمانگاه صحرايي نفت/ سمت چپ: كادر پرستاري و دستيار جراح كه هندي است
(سال 1911 ميلادي/ 1289 خورشيدي)
به محض ورود دکتر یانگ به اهواز، رینولدز با این جمله به او خوش آمد گفت: «بايد آدم سختي باشي كه توانستی خودت را به اینجا برسانی." سپس او را به محل اداره مركزي برد؛ ساختماني نزديك رودخانه با معماري ايراني که قسمتي از آن اطاق نشيمن بود و قسمت ديگر دفتر مديركل را تشكيل ميداد.
اگر بخواهم وضع آن زمان اهواز را توصیف کنيم باید بگویيم که از نظر امکانات و شرایط زندگی نمی شد آن را با محمره که متروک و فاقد آسایش بود، مقايسه کرد. به عبارتي مي شد آثار زرق و برق و پيشرفت را در اهواز مشاهده كرد. از چند سال پیش كه راهي از آنجا به مناطق بختياري و اصفهان و سپس به پايتخت كشيده شده بود، جمعیت اهواز دو برابر شده و این شهر به مرکز رفت و آمد منطقه تبدیل گشته بود. (مجله نفت، از انتشارات شرکت نفت انگلیس و ایران)
در اهواز يك بارانداز بزرگ وجود داشت و کشتی برادران لینچ که نامش شوشان بود در قسمت بالا دست رود در فاصله ای نزدیک شوشتر به نام "شلیلی" پهلو گرفت. شاید جالب باشد بدانیم كه کشتی شوشان در رودخانه نيل نیز ماموریت داشته و آن زمانی بود که برای جایگزینی آقای گردون (Gordon) از مسئولین شرکت، از آن استفاده شده بود. با همین شوشان بود که دكتر يانگ به عنوان مسئول پزشکی در معیت رینولدز مسافرتش را در اواسط ژوئن سال 1907 میلادی (1285 ش) ادامه داد.
مسافرت به درخزينه يك روز و نيم طول كشيد. مسافرين هنگام پياده شدن مورد استقبال والتر (Mr.Walter ) دستیار مسئول حمل و نقل قرار گرفتند، که آنها را در چادرهايي كه نصب شده بود، پذیرفت. در آن زمان جاده درشكهرو از درخزينه تا "بتوند" كامل و خوب بود و تمام كالاها از قبيل ديگ جوشها، ظروف حلبي، لولهها و امثال آن از مسير همين جاده تا انبار بعدي در بتوند حمل ميشد. حمل كالا به وسيله درشكه يا واگن انجام ميگرفت. حال آنكه مسافرين مجبور بودند بر پشت اسبها مسافرت كنند.
روز بعد ادامه سفر آغاز شد و دوباره همان خط سير قدیمی كاروان رو به مسجدسليمان كه نيم روزي طول ميكشيد. كمپ مسجدسليمان در تصدي دستيار رئيس آقای براد شاو (Bradshaw) بود و او نيز چادري بر پا کرده بود، كه در منطقه بلندي نصب شده بود.
حوزه اداره مركزي در ماماتين نزديك رامهرمز قرار داشت، و تصميم گرفته شد، كه مسئول پزشكي در آنجا مستقر شود. دكتر يانگ بعد از چهار روز توقف در مسجدسليمان به سوي ماماتين حركت كرد. آخرين مرحله مسافرت حدود دو روز و نيم از مسيري كه به هفتكل منتهي ميشد، اتفاق افتاد.
در ماماتين حفاري متجاوز از شش ماه ادامه داشت و بر تعداد افراد كمپ نيز افزوده ميشد. حدود هفت تا ده نفر اروپايي و چند صد كارگر در قسمت پايين مشغول كار بودند. تقريبا حدود دو مايلی پایین تر از "رود زرد" كمپ ديگري وجود داشت كه کمپ چاردين ناميده ميشد، نامي كه با خرابههاي قصري كه احتمالا از دودمان ساسانيان بوده و در آنجا يك چاه اضافي نيز حفر شده بود، ارتباط داشت.
كار در حوزه ماماتين در تصدي معاون رئيس اف برتي (F.Bertie) بود. واگذاري تصدي پزشكي به آمدن دكتر يانگ در ماماتين موكول شد. دكتر دسای (Desai Dr.) نيز آنجا را به قصد اصفهان ترك كرده بود. محل اسكان در ماماتين و همين طور در كمپ چاردين و نيز در چادرهاي ديگر بود. گرچه تعدادي خانه گلي وجود داشت، چنانكه درمانگاه در يكي از اين خانهها قرار داشت، ولي عملا تمام امور درماني در چادري كه مجاور آن بود، انجام ميگرفت.
مسئولين رده پايين پزشكي شامل يك نفر هندي مي شد كه به عنوان کمک دستیار جراح، حضورش موثر و سودمند بود، البته نه فقط به دليل دانش پزشكي او، بلكه به دليل دانستن زبان فارسي که خیلی خوب مسلط هم بود. در تیم پزشکی همچنين يك پسر بچه عرب بود كه به عنوان زخمبند انجام وظيفه مي كرد.
با نزديك شدن به پاييز، منطقه ماماتين، نسبت به مسجدسليمان مطبوع تر شده بود. نزدیک بودن به رودخانه و شهر رامهرمز امكان تهيه سبزي و ميوههاي تازه را فراهم مي آورد كه همگي معطر و خوشطعم بودند و در آن شرايط نعمتی محسوب می شدند.
تهيه كره در تابستان مشكل بود، ولي ديگر مواد غذايي از قبيل نان محلي، جوجه و تخممرغ به حد وفور در اطراف مسجدسليمان يافت مي شد. اما مشكل اصلي تهيه آب سالم بود، آب مقداري از پوتانك شاخهاي از رود زرد به دست ميآمد ولي اين آب سنگين و نامطبوع بود. از اين رو آب كمپ به چند چشمه منحصر مي شد كه سالم تر بودند.
خدمات بهداشتي و پزشكي تقريبا از همان ابتدای تاسیس تنها مختص كاركنان نبود، بلكه همه مردم شهر رامهرمز كه حدودا تا دوازده مايل دورترهم بودند، از آن بهره مند مي شدند. اين خدمات همچنين روستاهاي اطراف و بلكه عشاير را هم شامل ميشد كه از چهارمحال در شمال رامهرمز جهت چراي گلههايشان و پرداختن به كار كشاورزي در زمستان ها به دشت های جنوب آن ناحيه مهاجرت می کردند.
غير از وظایفی که در ماماتين به عهده مسئول پزشكي بود، معاینه و درمان کارکنان در کلیه کمپ ها و بازديد های متناوب از مسجد سلیمان و کما بیش تا درخزینه مرتبا انجام می گرفت و در مورد درمان آنها در تمام كمپها تذكر داده می شد. اين مسافرت ها از طريق كاروان انجام ميگرفت و در طي تابستان بسيار طولاني و خستهكننده بود. راه بين ماماتين و مسجدسليمان از طريق "مسامبولي" و "جارو" انجام ميگرفت.
دكتر يانگ چگونگي وضعیت را اينگونه توصيف ميكند:
«به زحمت ميشد كاروان را در مسير متوقف نمود. از اينرو مردم از مرد و زن و بچه به سوي آنچه که خودشان می گفتند "حكيم" روي ميآوردند و التماس ميكردند تا بلكه به درمان آنها بپردازيم. حال آنكه در غرب، پزشكي از اين مرحله گذشته و سنت محلي كمتر در آن دخالت دارد. مردان به خاطر اسهال عفوني طولاني (Dysantery) تلف ميشدند و زنان نيز به علت عفونت شديد پستان (Serious Breast Affections) و بچهها هم كه قيافه مشخصي با توجه به ابتلا به مالارياي مزمن و شديد نداشتند و چهره آنها از شكل چهره آدمي دور شده بود و تنها اين حس دلسوزي انسانهاست كه آنها را باور دارند و الا بههيچ وجه نميشد آنها را آدمي تصور كرد. زخمهاي مرض قانقاريا همانند پليدي نجاست چهرهي آنها را پوشانده، چركين و زشت به نظر ميرسیدند. گويي در اثر زخمهاي كوسهها ناقص شده باشند.»
در مورد گازگرفتگي عقرب يا نيش مار يا ابتلا به كزاز كه تشنج به بيمار دست مي داد، از آنجا كه به علت فشار ناشي از دردی که او را از خود بیخود میکرد، احتمال حمله او به افراد ديگر یا درمانگر وجود داشت و ممكن بود با حركات ديوانهوار به خود و دیگران آسیب برساند، گاه مجبور مي شدند دست و پاي بيمار را با غل و زنجير ببندند تا به دیگران آسیب نرساند.
چناچه بيماري آبله شايع مي شد، آن وقت صورتهايي كه به وسيله ميكروبها بلعيده شده يك موضوع كاملا معمولي به نظر ميرسيد. جاي تعجب كمتري بود كه چنين آدمهاي بخت برگشتهاي كه اصلا اعتقادي به درمان علمي اين گونه بيماريها نداشتند، به نعمت پزشكي و بهداشت خوشآمد گويند و يا اينكه به ارادهاي كه ميخواهد به آنها كمك كند و کادر پزشکی که به منطقه آمده بودند، عميقا اطمينان كنند.
در اواخر پاييز سال 1907 میلادی (1286 ش) جاده درخزينه كامل شد و تصميم گرفته شد تا كار در ماماتين تعطيل و به مسجدسليمان انتقال داده شود. جابجايي كاركنان، چادرها و كالا در طي سه ماه بعدي انجام شد. كمپ دوباره محل تجمع چادرها شد و درمانگاه در يك ساختمان آجري و گچي جا داده شد، اما كار درمان هنوز در يك چادر در ماماتين انجام ميگرفت، گرچه به چندين جهت اوضاع بهطور كلي مقرون بهصرفه نبود.
مشكل تهيه ميوه، سبزي، گوشت و پنير تازه و امثال آن قابلملاحظه بود. نزديكترين مكان كه امكان تهيه چنين تداركاتي را داشت شهر شوشتر بودكه تقريبا چهل مايل فاصله داشت. تصفيه آب آشاميدني خود مشكلي شده بود، حتي مشكلتر از ماماتين. نزديكترين منبع آب چشمه علي بود، که شش مايلي از حوزه اصلي فاصله داشت. آب بايد درپوست بز و به وسيله قاطرها يا الاغها آورده مي شد.
حفاري با شدت تمام تا چند ماه ديگر ادامه يافت و اين كار نتيجه خوشبيني و شهامت رينولدز بود كه كاركنان را از دلسردي دور نگه مي داشت. در اوايل بهار شانس موفقيت بسيار كم و جزيي به نظر مي رسيد و تصميم گرفته شد تا تاريخ معيني دست از كار كشيده شود و كارگران به خانههاي خود برگردند. هرچند ذكر جزئيات اين موضوع خود يك جريان تاريخي خواهد شد كه بايد فعلا از آن گذشت.
منابع :
مجله نفت- از انتشارات شرکت نفت انگلیس- ترجمه و تدوین: محمد مرادیان زاده
کتاب صنایع نفت ایران (Persian Oil Industries) از انتشارات شرکت نفت انگلیس و ایران سال 1927 میلادی - ترجمه خودم (پرویز آریان فر)
حکایت سیمرغ و نفت ( مقدمه ای بر تاریخ یکصدسالگی بهداشت و درمان صنعت نفت- تالیف دکتر محمدرضا سرداری پور و دکتر علی یزدانی نژاد
تاریخچه ای از خدمات پزشکی در یکصد سالگی نفت، تهیه شده توسط محمد مرادیان زاده از بازنشستگان بهداشت و درمان در اصفهان.
5 - گزارشی بر مبنای مصاحبه با آقای جابر حیدر زاده از کارکنان بهداری و درمان اهواز
6- گزارش شانا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی صد سالگی نفت ایران
7- سابقه مددكاري اجتماعي و مشاوره در یکصد سالگی صنعت نفت ايران- نویسنده:محمد مرادیان زاده – خرداد 1387
8- بهداشت محیط و پیشینه 80 ساله اش در مناطق نفتخیز – فرشید خدادادیان