قيام سي تير از نگاهي ديگر

چهارشنبه بیست و هفتم تير ماه 1397قيام سي تير از نگاهي ديگر

سید نعمت اله امام

دکتر محمد مصدق در تاریخ 7 اردیبهشت ماه 1330 به نخست وزیری رسید، آن هم در شرايطي كه پيشتر در اين زمينه با او مذاكره شده و نپذیرفته بود. مصدق ترجیح می داد در مجلس باقی بماند و تا طرح کامل ملی شدن صنعت نفت به اتفاق همفکرانش تلاش نماید.

در مجلس شورای ملی، جبهه ملی از سويی و طرفداران واگذاری نفت شمال از سویي دیگر، به دلیل ناکامی و عدم واگذاری نفت به شوروی، اختلاف نظرها و مشاجراتی داشتند، احزاب چپ و سایر گروه های سیاسی هر روز به تنش آفرینی مشغول شده، فقر و بیکاری به دلیل عدم فروش نفت مردم را به خیابان ها کشانده و درگیری های زیادی به وجود
می آمد.

اعلام حکومت نظامی و یا سایر اقدامات دولت نيز کارساز نبوده. برای تعیین تکلیف نخست وزیری در مجلس غوغايي بود و سخنان تندی رد و بدل می شد. در تاریخ 7 اردیبهشت ماه 1330، جمال امامی، نماینده تهران برای اینکه دکتر مصدق و یاران او را کیش و مات کند، وی را برای سمت نخست وزیری پیشنهاد کرد، به تصور اینکه او قبول نمی کند. ولی دکتر مصدق فورا اعلام آمادگی کرد. به دنبال آن رای گیری انجام گرفت و اکثریت این پیشنهاد را پذیرفتند.

به اين ترتيب دكتر مصدق برای دریافت حکم نخست وزیری به دربار معرفی شد، مجلس سنا نیز در همان روز با نخست وزیری وی موافقت کرد. محمد رضا شاه، به رغم، عدم تمايل به این کار و درنظر داشتن فرد دیگری، مصدق را به مجلس معرفی كرد و سرانجام در تاریخ 12 اردیبهشت ماه 1330 دولت اول دکتر مصدق از مجلس شورای ملی رای اعتماد گرفت.

اما احزاب و گروه های سیاسی وابسته، بیکار ننشسته و به کارشکنی در کار دولت و شوراندن مردم به شدت مشغول شدند. دکتر مصدق برای حل موضوع شکایت شرکت سابق نفت ایران و انگلیس، به لاهه و نیویورک سفر کرد و هیچکدام از
راه حل های دولت های خارجی را نپذیرفت. در آن زمان دولت آمریکا هنوز قصد مشارکت و سودجویی از نفت ایران را نداشت و لذا ارول هریمن را به عنوان نماینده ویژه ترومن – رئیس جمهور آمریکا-  برای وساطت به ایران فرستاد که مذاکرات وی نیز مورد قبول واقع نشد.

عدم همكاري شاه با مصدق، نپذيرفتن شرايط او در اداره مملكت به اضافه شرایط بد اقتصادی دولت و ناامیدی و سرخوردگی مردم، کار را به جایی رساند که در تاریخ 25 اردیبهشت ماه 1331 دکتر مصدق استعفاي خود را تسليم كرد و در تاریخ 27 اردیبهشت ماه 1331، شاه، احمد قوام را به نخست وزیری برگزید.

احمد قوام در همان روز با اعلامیه ای شدید اللحن و ظاهرا ملی گرایانه، تحت عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد*» مردم را به آرامش دعوت کرد و با اعلام حکومت نظامی و دستگیری عده ای از رجال ملی، تلاش كرد تا آرامش را به کشور برگرداند. او در آن اعلامیه به شدت به مذهبیون و حزب توده تاخته بود.

اما اين اقدامات قوام، با واكنش تند مردم و گروه هاي سياسي رو به رو شد. تظاهرات و درگیری های خیابانی اوضاع را بدتر کرده به طوری که در روزهاي 30 و 31 تیرماه 1331، شورش و اغتشاش در تهران و شهرستان ها، تجمع مردم در میدان بهارستان و شعار مرگ بر قوام و زنده باد مصدق، خون ریزی و کشته و مجروح شدن عده ای از افراد توسط سربازان حکومت نظامی را به دنبال داشت. اين شورش ها و درگيري ها گاه به خیابان های اطراف مجلس، اکباتان، خیابان صفی علیشاه و سایر جاها کشیده می شد.

نمایندگان مجلس با محوریت حسین مکّی و همفکرانش، با ابراز نگرانی از اوضاع به وجود آمده در جلسه ای اضطراری در روز 31 تیرماه 1334 پیشنهاد دادند که دکتر مصدق مجددا برای سمت نخست وزیر به دربار معرفی شود. برای این منظور چهار نفر را از بین خود انتخاب و به دربار فرستادند تا با شاه مذاکره نمایند. شاه به ناچار پیشنهاد مجلس را پذیرفت که منجر به استعفای قوام شد.

دکتر مصدق به دربار احضار و به او پیشنهاد تشکیل دولت داده شد که نپذیرفت، مگر با اختیارات ویژه كه از آن جمله فرماندهی کل قوا بود. شاه به ناچار پذيرفت، ولی دو نفر از امرای ارتش را به عنوان نماینده خویش در تصمیم گیری های ارتش معرفی كرد. در تاریخ 12 اردیبهشت ماه 1331 دکتر مصدق هیات دولت خویش را به مجلس معرفی و رای اعتماد گرفت.

ظاهرا اوضاع آرام شده ولی مخالفان داخلی و خارجی دست بردار نبودند. از اشتباهات دکتر مصدق در اين دوران انحلال دوره هفدهم مجلس شورای ملی بود. آن هم در شرايطي که دیگر حامّی موثری نداشت. حزب توده از دکتر مصدق تقاضای اسلحه کرد تا اوضاع را آرام كند که مصدق نپذیرفت، زیرا قبول این کار به معني دعوت پیاده نظام ارتش سرخ به کشور ایران بود.

بنابراین نمایندگان مجلس منحله، عده ای از رجال سیاسی، مذهبیون و حزب توده از دکتر مصدق روی برگرداندند و نتیجه آن شد که دولت دوم مصدق، پس از یک سال توسط چند تانک ارتش، عده ای از اراذل و اوباش و مزد بگیران اجانب، در 28 مرداد ماه 1332 سقوط کرد.

دکتر مصدق علی رغم تحصیلات و سوابق سیاسی، مردم زمان خود را نشناخته بود و حتی تصوری نداشت از اینکه طرفداران میلیونی وی پس از یک سال بی تفاوت شده و با چشم بسته فقط دهان باز کرده و از هر چه كه دیگران دیکته کنند، پيروي مي كنند.

در اواخر دولت دوم دکتر مصدق، آیت الله کاشانی از طراحی کودتا به او خبر داد که دکتر مصدق در پاسخ نوشت: «من به پشتيباني ملت مستظهرم.»