نفت جنوب و شيخ خزعل

سه شنبه بیست و هفتم آذر ماه 1397نفت جنوب و شيخ خزعل

سید نعمت اله امام

شيخ خزعل فرزند جابرخان سرحددار جنوب غرب ايران بود كه در زمان قاجار بخش هاي زيادي از اراضي خوزستان، از شمال غرب تا جنوب غرب و بخشي از مركز اين استان، به وي سپرده شده بود. با مرگ جابرخان، ابتدا مزعل و سپس خزعل كه برادر كوچك تر او بود، حكمراني آبادان (عبادان)، خرمشهر (محمره)، شادگان (فلاحيه)، اهواز (ناصري) و  هويزه، بعلاوه سرپرستي همه عشاير عرب را بر عهده گرفت.

در مورد انتقال قدرت در ميان پسران جابرخان نيز روايات مختلفي وجود دارد، از جمله اين كه مزعل با دسيسه برادر كوچك تر يعني خزعل كشته شد. به هر روي اين خانواده علاوه بر حكمراني بخش هايي از خوزستان كه در بالا از آنها نام برده شد، مسئوليت جمع آوري ماليات از ايل هاي لُر بختياري را هم بر عهده داشتند. اين وظيفه از سوي دولت مركزي به آنها سپرده شده بود و کسی جرات نداشت در اين زمينه دخالت كند.

در آن زمان مركز استان خوزستان شوشتر بود و اكثر ادارات مثل دادگستري در اين شهر قرار داشت، برخي ادارات نيز در اهواز بود، البته به جز تلگراف خانه كه در اغلب شهرها وجود داشت و گمرك كه تنها كارگزاري دولتي در خرمشهر بود.

اين دواير و ادارات، اگر چه ظاهراً تحت نظر دولت مركزي بودند، ولي شيخ خزعل هر از گاهي مسئولان آنها را به قصر خود در "فيليه" فرامي خواند و با پذيرايي و دادن هدايايي آنان را مديون خويش مي ساخت. چنانچه ماموري زير بار دستورات خزعل نمي رفت، با كارشكني و حتي تبعيد و بازداشت روبرو مي شد. براي مثال كاركنان تلگرافخانه در اكثر شهرها اگر چه كارمند دولت بودند، اما ارتباط نزديكي هم با شيخ داشتند.

اين در حالي بود كه دولت بريتانيا به نفت خوزستان توجه خاصي داشت و در همه اوقات در حفظ و حراست از تاسيسات، خطوط لوله و پالايشگاه آبادان تلاش مي كرد، چرا كه با توجه به نیاز مبرم به نفت و فرآورده هاي آن، دخالت در همه امور استان را ضامن حفظ منافع خود مي دانست.1

خزعل و رضا شاه

شيخ خزعل نيز با نشان دادن همه گونه سرسپردگي به مقامات بريتانيا، درصدد جلب حمايت آنان در مقابل دولت مركزي ايران بود. او در واقع او با عقد قراردادي با انگليسي ها، حامي قدرتمندي را براي خود تدارك ديده بود. اين قرارداد در تاريخ 15 اكتبر 1910 (1289 شمسي) بنا به پيشنهاد آرنولد ویلسن 2، كميسر عالي بريتانيا در بين النهرين، ميان سروان کاکس(Cox)   و شيخ خزعل، به امضا رسيد. در اين قرارداد تصريح شده بود:

«دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان آماده است تا حمايت لازم را از شما بعمل آورده به نحوي كه راه حل رضايت بخشي در صورت هرگونه تجاوز حكومت ايران به قلمرو شما به عمل آورده و حقوق شما را نسبت به دارائی تان در ايران به رسميت بشناسد. به موجب اين قرارداد شيخ و اولادش تعهدات خود را در برابر دولت مركزي ايران حفظ كرده و از راهنمايي هاي دولت اعليحضرت پادشاه انگلستان برخوردار باشند». 3

قرارداد ديگري نيز در نوامبر 1914 بين دولت بريتانيا و شيخ خزعل منعقد شد و شيخ تعهدات ديگري داد كه اين قرارداد به اطلاع دولت مركزي نرسيد. در اين قرارداد واگذاري اراضي شبه جزيره آبادان و حق كشتيراني در رودخانه كارون، به دولت بريتانيا واگذار شده و در مقابل حفاظت از پالايشگاه آبادان، خطوط لوله نفت، تلمبه خانه ها و ساير تاسيسات، به شيخ واگذار و موافقت شده بود. بر اين اساس دولت بريتانيا بايد ساليانه مبلغ 30 هزار ليره استرلينگ، توسط شركت نفت انگليس و ايران، به شيخ مي پرداخت. 4

در همين ارتباط دولت بريتانيا با يك كشتي، به نام آيووي (IUV)، اسلحه و مهمات جنگي به ميزان زياد در اختيار شيخ خزعل قرار داد و از اين رو دوران جنگ جهاني اول كوچكترين خللي به پالايشگاه آبادان وارد نيامد و بلكه به علت نياز بيشتر بريتانيا به نفت براي سوخت ناوگان دريايي خويش، توليد نفت افزايش يافت و پالايشگاه آبادان نيز توسعه پيدا كرد.

در دوران جنگ جهانی اول، انگليسي ها با تشكيل پليس جنوب (SPR) از تاسيسات و خطوط لوله شركت نفت حفاظت مي كردند، اما اين تشكيلات غرب و جنوب استان خوزستان را شامل نمي شد، چرا كه در اين مناطق نيروهاي وفادار به شيخ خزعل، وظيفه حراست را بر عهده داشتند. براي مثال حفاظت از چاه ها و تاسيسات نفتي در مسجد سليمان كه در شمال استان قرار داشت، بر عهده پليس جنوب بود، اما تلمبه خانه هاي اهواز، پالايشگاه آبادان و اسكله ها را نيروهاي شيخ خزعل حراست مي كردند.

البته سازماندهي پليس جنوب نيز با بكارگيري خوانين منطقه و اجير كردن خانواده هاي تحت نظر آنان، انجام مي شد و نيازي به اعزام نيروي نظامي انگليسي نبود، زيرا به عقيده ویلسن، ورود نيروهاي غير بومي ممكن بود موجب تحریک احساسات عمومی شود.


* دولت انگلستان كه به كرسي نشاندن اعمال و نيات خود را از طريق دولت مركزي ايران، متصور مي ديد، شيخ را برگ سوخته اي به حساب آورد و احتمالاً با چراغ سبز انگليسي ها بود كه برنامه ريزي و ترتيبات دستگيري شيخ خزعل انجام گرفت.


از این رو، تسلیحات و تجهيزات زيادي در اختيار خزعل گذاشته شد كه موجب تقويت نظامي و مالي و گستاخي او در برابر دولت مركزي شد. از سوي ديگر دولت قاچار كه در نهايت ضعف و درماندگي بود، توان مقابله با شیخ را نداشت و اقدامات خلاف قانون شيخ، از جمله بازداشت سلطان (سروان) حسين آقا، جانشين فرمانده قشون در شوشتر و تعدادي از افراد و كاركنان دولت، عكس العملي جدي را از سوي دولت مركزي در پی نداشت.

اما پس از كودتاي 1299، دولت مركزي توانست با سازماندهي و تشكيل سپاهي منظم، بخش هاي زيادي از كشور را از چنگ خوانين خارج كرده و به ملوك الطوايفي خاتمه دهد. از اين رو شيخ خزعل و بعضي از خوانين بختياري و بوير احمدي، نگران آينده خويش شده و تصميم به مخالفت با دولت مركزي گرفتند. بويژه اين كه رضاخان تعدادي از خوانيني را كه با او بيعت كرده و تسليم شده بودند، بعداً اعدام كرده بود.

بنا بر اين در توافقي كه ميان خوانين انجام گرفت، كميته ای به نام «سعادت ايران» تشكيل و علاوه بر انجام عمليات براي تقابل با دولت مركزي، نامه اي به وسيله فردي مطمئن براي احمدشاه قاچار به فرانسه، ارسال شد.

در اين نامه خوانين از احمد شاه دعوت به عمل آورده بودند كه از راه غرب كشور وارد شده و در خرمشهر مستقر گردد تا كميته سعادت با تجهيزات و نفرات زيادي كه داشت، دولت مركزي را ساقط نمايد.

اما احمدشاه در پاسخ به نامه آنها نوشت: «من يك نفر ايراني و پادشاه مشروطه هستم، نمي توانم خود را حاضر كنم عليه دولتي كه به موجب فرمان من در مملكت حكومت مي كند، اقدام نمايم. من مي دانستم اين شخص (رضاخان) دشمن آزادي است. نمايندگان مجلس نيز حقيقي نيستند، اما علم من كفايت نمي كند و اگر اقدامي در سرنگون همين دولت كه به زور و دسيسه زمام امو را به دست گرفته، بنمايم، مردم حق دارند مرا قانون شكن بدانند.» 5

با اين پاسخ، كميته سعادت تا حدودي نااميد شد، ولي شيخ خزعل با ارسال اسلحه و مهمات زیادی به اهواز، همچنين اعزام 300 نفر امير و فرمانده، عملا اين شهر را به حالت حكومت نظامي درآورد. همزمان از دهات بصره نيز كه شيخ در آنجا املاك و رعايا داشت، عده اي احضار و به خوزستان آورده شدند.

دولت بريتانيا كه خود دولت مركزي ايران را حمايت كرده و بر سركار آورده بود، علاقه داشت كه دولت مركزي قوي و يكپارچه اي مملكت را سر و سامان داده و اعمال حاكميت نمايد. از سوي ديگر كارها و خدمات رضاخان نيز به انگليسي ها كم نبود. از اين رو بريتانيا بهتر ديد خزعل را به اطاعت از دولت مركزي وادار سازد و بين آن دو آشتي برقرار كند.

در اين زمان خزعل به دليل نگراني از آينده خويش قصد رفتن به بصره و اقامت در آنجا را داشت. اين تصميم با مخالفت كنسول انگليس در اهواز رو به رو شد. دولت بريتانيا به دو دليل مانع رفتن شيخ خزعل به بصره شد؛ اولا با توجه به املاك و رعايايي كه شيخ در آنجا داشت، بيم آن مي رفت بعدها براي بريتانيا دردسر ايجاد كند. ثانيا ممكن بود اين اقدام سوء ظن رضاخان را برانگيزد، زيرا رضاخان به دولت بريتانيا بدبين بود و هميشه اين واهمه را داشت كه يك نفر جايگزين وي در آستين بپروراند!

به اين ترتيب سركنسول انگليس در اهواز، شيخ را به عذرخواهي از رضاخان ترغيب كرد و اين اتفاق در سفر رضا شاه به خوزستان رخ داد. خزعل اميدوار بود كه با اين اقدام همچنان حكومت خوزستان را داشته باشد. دولت انگلستان نيز از آنجا كه به كرسي نشاندن اعمال و نيات خود را توسط دولت مركزي ايران، متصور مي ديد، شيخ را برگ سوخته اي به حساب آورد و احتمالاً با چراغ سبز انگليسي ها بود كه برنامه ريزي و ترتيبات دستگيري شيخ انجام گرفت.

رضاخان سردار سپه كه ديگر خود را فعال مایشاء مي ديد و حمايت بريتانيا را نيز به همراه داشت، با تظاهر به دوستي با شيخ، سرتيپ فضل اله زاهدي را به فرماندهي قشون خوزستان و در واقع حكمراني دولتي استان منصوب كرد. اما در 19 فروردين 1304 با طرح نقشه قبلي در شبي كه زاهدي ميهمان شيخ و در كشتي او بود، يك فروند قايق توپدار نظامي به همراه تعداد زيادي سرباز، از محلي كه قبلاً لنگر انداخته بود حركت و كشتي آي يو وي (IUV) متعلق به شيخ را محاصره كرد.

سپس در حدود 50 سرباز به عرشه كشتي آمدند و بدون هيچ مقاومتي، ابتدا محافظان شيخ و سپس شيخ و پسرش را نيز دستگير كردند. شيخ كه بسيار ترسيده بود، از كارمند كنسولگري انگليس كه حضور داشت درخواست كرد همراه او برود كه وي نپذيرفت.

شيخ را در همان شب با قايقي نظامي ابتدا به آبادان و سپس با خودرو به اهواز منتقل كردند. شيخ براي حفظ جانش مجبور به سكوت بود و از سوي ديگر به دليل قراردادي كه با انگليسي ها داشت، منتظر كمك آنان ماند. اما انگليسي ها به او گفتند كه صرفا جان شيخ را تضمين كرده اند نه حكومتش را! به اين ترتيب روز بعد خزعل با خودرو به تهران منتقل و در منزلی كه از قبل در جعفر آباد تهران تدارك ديده شده بود، ساكن شد.

شيخ خزعل تا آخر عمر در تهران زندگي كرد و به جز عده بسيار معدودي، کسی اجازه ملاقات با را او نداشت. تنها با كوشش سفارت انگليس در تهران، يك بار نماينده آنها و بار ديگر سفير انگليس در ايران با وي ملاقات كرده و تضمين جاني او را اعلام نمودند.


پاورقي

1- از جمله دلايل دخالت دولت بريتانيا در خوزستان و جنوب ايران اين بود كه حكومت مركزي ايران فاقد يك ارتش نيرومند آماده براي مقابله با حملات خارجي و يا شورشي هاي داخلي است. از سويي امنيت و تجارت هندوستان، به آرامش در خليج فارس و خوزستان نياز داشت. لذا تقويت شيخ خزعل و همكاري با وي تا قبل از كودتاي 1299 ضروري مي نمود، اما پس از فراغت از نگراني هاي فوق ديگر به وي نيازي نبود.

2- آرنولد ويلسن كه قبلاً كميسر عالی بريتانيا در بين النهرين بود، پس از انفصال از آن سمت، به پيشنهاد رئيس كمپاني نفت در انگلستان به رياست شركت نفت انگليس و ايران منصوب شد و به جاي تجارت به سياست روي آورد. او در تمام امور استان خوزستان دخالت مي كرد.

3- شيخ خزعل و پادشاهي رضاخان، سِر پرسي لورن (وزير مختار انگليس در ايران)، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه.

4- پنجاه و يك درصد سهام شركت نفت انگليس و ايران توسط دولت بريتانيا خريداري شده بود. شركت نفت آبادانی، صنعت، مدرنيته، راه سازي، راه آهن، هواپيمايي و غيره را براي مملكت به ارمغان آورد كه موجب پيشرفت و تشكيل دولتي مقتدر و يكپارچه شده، در حاليكه دولت قاچار در نهايت ضعف و درماندگي حتي امكان اداره بخش كوچكي از كشور را نداشت. البته بايد در نظر داشته كه هزينه هاي اين امور همه از جيب ملت ايران و از سهم سود كشور از نفت بود.

5- شيخ خزعل و پادشاهي رضاخان، سِر پرسي لورن، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، انتشارات فلسفه.