سیدامیر مکی - در روز سهشنبه ششم تیرماه 1329 اعلامیه جبهه ملی و بیانیه آیتالله کاشانی در صحن علنی مجلس فضای کاملاً مقاومتی را در سراسر کشور طنینانداز کرد تا شالوده ملی شدن صنعت نفت ایران بر پایه نهضت استوار معنوی و عملی مردم ایرانزمین شکل تازه و نوینی به خود بگیرد تا با نیروی مضاعف به فعل درآمده بتواند در زمان تعیین شده به اهداف خود نائل آید.
خالی از لطف نیست که گزیدهای از اعلامیه و بیانیه مذکور به تقریر درآید: «اعلامیه جبهه ملی - ...وضع حاضر مملکت و صحنهسازیهایی که در پس پرده صورت میگرفت، نشان داد که یک تشنج مصنوعی و یک بحران ساختگی در تمام شئون، به منظور محو حقوق اساسی مردم در حال تکوین است و کشور ما یک بار دیگر پس از یک ربع قرن که طعم تلخ دیکتاتوری نظامی را چشیده دوباره به استبداد رژیم مطلق العنانی و سلطه فردی تهدید میشود... دولت فعلی با انجام عملیات زیر پرده که بیشباهت به یک کودتای نظامی نیست، میخواهد زمام امور را به دست گیرد... جبهه ملی به جهانیان اعلام میدارد که به هیچ وجه زیر بار تحمیل حکومتی که با تشبث به اجانب و با تحمیل و اسباب چینی بیگانگان و به رغم تمایلات عمومی روی کار آمده است موافقت نخواهد کرد و افتخار خواهد داشت که در راه حراست شعائر ملی و دینی و نگهداری مشروطیت و دموکراسی، جان افراد خود را فدا کند...»
«اعلامیه آیتالله کاشانی - ...بنا به تجاربی که از حکومتهای مطلقه و مستبده دارم و زیان آن را برای ملک و مردم ایران به رایالعین مشاهده کردهام... بیچارگی ما مردم این است که اولیای امور از گذشته عبرت نمیگیرند... به تبعیت از افکار عامه مسلمین، مخالفت شدید و قطعی خود را با حکومتی که برخلاف افکار عمومی و به کمک بیگانگان و تحریک و تشبث آنان میخواهد زمام امور را در دست بگیرد اظهار کنم و عموم مردم را برای مقاومت در مقابل این بلای عظیم که جامعه ایلامیت و ایرانیت را به فنای عاجل رهسپار خواهد کرد دعوت نمایم...»
حال در این هنگام به یکباره دولتی تشکیل شد که جبهه ملی آن را «شبه کودتا» نامید و خطر استقرار یک دیکتاوری نظامی را به ملت ایران هشدار داد. این جبهه معتقد بود که رزمآرا فرمان انحلال مجلسین را در جیب خود دارد تا هر زمان که لازم ببیند دو مجلس را منحل کند و بدین جهت نهاد جبهه ملی از همان ابتدای کار در صف مخالفت با دولت رزمآرا جای گرفت.
نقشی که رزمآرا در طی 250 روز زمامداری خود بازی میکرد هنوز هم در هالهای از ابهام است. سوابق و فعالیت مرموز و در عین حال پرقدرت او، هم در ارتش و هم در اداره دولت سبب شد که همواره رزمآرا، شخصیتی غیرعادی و خاص در بین افکار عمومی جلوهگر شود.
رزمآرا در طول حکومت خود تنها از جبهه ملی ضربه میخورد، چون دیگر گروههای سیاسی تقریباً یا مجذوب او بودند و یا مرعوب.
به قلم زندهیاد دکتر حسین فاطمی: قسمتی از سرمقاله باختر امروز مورخ 28 آذر 1329:
«... مدافعین ایران در یک جبهه قرار گرفتهاند، پیشوایان و زعمای ملی، قلمهای رشید و بیباک، تجار و دانشجویان تا مردم کوچه، همه در اطراف یک مطلب حرف میزنند و آن سخن عبارت است از ملی کردن صنعت نفت... این حمایتی که همه جا از جبهه ملی میشود همچون خار در چشم دشمنان ایران فرو رفته، بزرگترین دلیل علاقه قلبی و رشد تکامل جامعه بیدار ماست...»
مصطفی فاتح در کتاب پنجاه سال نفت درباره رزمآرا و جریانات روز و مذاکرات نفت چنین مینویسد:
«... در خلال این احوال که احساسات عمومی برای استیفای حق مردم از نفت رو به تزاید بود و پیشوایان جبهه ملی با نهایت شدت در تهییج افکار قدم برمیداشتند، رزمآرا خیلی محرمانه با شرکت نفت داخل مذاکره شد و تقاضا کرد شرکت مزبور پیشنهاد جدیدی برای حل مسئله بنماید. کسی جز رزمآرا در این کار وارد نبود و نتیجه این مذاکرات هم تا مدتی بعد مکشوف نگردید. اولین دفعهای که اطلاعی راجع به چنین مذاکراتی منتشر گشت در گزارش سالانهای بود که رئیس شرکت نفت ایران و انگلیس به صاحبان سهام شرکت مزبور درتاریخ 16 نوامبر 1951 (24 آبانماه 1330 یعنی حدود هشت ماه پس از ترور رزمآرا) داد، او چنین گفته بود:
«...پس از اطلاع از قرارداد منعقده بین عربستان سعودی و شرکت نفت آرامکو در باب تصنیف عواید و با وجود اینکه ضمن مذاکرات راجع به قرارداد الحاقی نتایجی حاصل شده بود، شرکت بدون فوت وقت به سپهبد رزمآرا که در آن موقع نخستوزیر بود اطلاع داد که حاضر است برای عقد قرارداد مشابهی با دولت ایران وارد مذاکره گردد و در همان وقت این پیشنهاد را کرده که برای بقیه سال 1951 ماهی دو میلیون لیره مساعده بپردازد. شرکت جدیت بسیار نمود که نخستوزیر پیشنهاد شرکت را دایر بر تجدید مذاکرات برای عقد قرارداد روی اصل تصنیف عواید و همچنین پرداخت مساعده را به دولت علنی کند و برای اطلاع عامه منتشر نماید. ولی سپهبد رزمآرا امتناع نمود و نهایت خفا را راجع به هر دو موضوع رعایت کرد: نتیجه این شد که مردم ایران از چنین پیشنهادی تا مدتها بعد از ملی شدن نفت اطلاعی نداشتند...»
مصطفی فاتح به دنبال این مطلب، اشارهای به نامه سرفرانسیس شپرد سفیر وقت انگلیس در ایران به سپهبد رزمآرا دارد که تاریخ آن را 23 فوریه 1951 قید کرده، در این نامه سفیر انگلیس مطالبی از اوضاع روابط ایران و انگلیس قید کرده و بنا به گفته فاتح تا مدتها این نامه مکتوم مانده بود، نه انگلیسیها آن را فاش کردند و نه ایرانیها.
با توجه به مدارک بهدست آمده و مذاکرات پنهانی میان رزمآرا و دولت انگلستان تحلیل به کرات در محافل داخلی و خارجی و همچنین ارباب جراید بینالمللی مورد بررسی و تحلیلهای مداومی قرار گرفت. در سال 1953 – دو سال پس از ترور رزمآرا - شخصی به نام فرمان کمپ، خبرنگار روزنامههای تایمز و نیوز کرانیکل چاپ لندن کتابی به نام آبادان منتشر کرد که در آن از این ارتباطات و یکی از نامههای واصله به رزمآرا نیز یاد میشود. متن آن نامه به شرح ذیل است:
«... جناب (رزمآرا)، وضع مربوط به قرارداد الحاقی نفت توجه مجلس عوام بریتانیا را جلب و در 21 فوریه سوالی در این موضوع شده است. جوابی که داده شده این است که دولت بریتانیا نمیتواند نسبت به امور یک چنین موسسه مهم صنعتی مانند شرکت نفت انگلیس و ایران بیاعتنا بماند. ضمنا توجه به این نکته داده شده که قرارداد الحاقی فقط بطور کلی در ایران مورد بحث قرار گرفته است. چون دولت اعلیحضرت پادشاه انگلیس اکنون ناگزیر است که رسما توجهی به این قضیه مبذول دارد، لازم میداند جنابعالی را آگاه سازد که بعضی جنبههای روابط ایران و انگلیس موجب نگرانیهای بسیار شده است.
انتقادات بسیاری در ایران از کشورهای غرب منجمله کشورهای متحده بریتانیا میشود که بعد از جنگ کمکهائی را که ایران خود را سزاوار آن میداند نشده است، تا حدی که این مربوط به کمکهای مالی میباشد، گویا فراموش شده است که دولت بریتانیا هشت میلیون و نیم لیره در ازای استفاده از راهآهن در زمان جنگ پرداخته است. همچنین دولت بریتانیا مانند ایران شایق بوده است که میزان حقالامتیاز ایران از نفت به نسبت عادلانه و متناسب با وضع صنعت نفت ایران پس از جنگ افزایش یابد.
توافقی که شده بود نه فقط یکباره چهل میلیون لیره عاید دولت ایران میکرد بلکه در سالهای خوب، درآمدی در حدود سی میلیون لیره بابت حقالامتیاز و سود شرکت برای ایران تامین میکرد. مسلم است که اگر چنین توافقی که از سایر قراردادهای جاری در خاورمیانه سودمندتر است به مرحله اجرا نرسیده تقصیرش نه متوجه دولت بریتانیا و نه متوجه شرکت نفت انگلیس و ایران میباشد. معهذا نظر به اشکالاتی که دولت ایران در اثر عدم تصویب قرارداد الحاقی بدان توجه شده بود در تابستان گذشته، دولت بریتانیا پیشنهاد قرضهای نمود و پس از استرداد قرارداد الحاقی از مجلس، خود شرکت نفت ترتیبی داد که علیالحساب بابت حقالامتیاز مبلغی معادل بیست و هشت و نیم میلیون لیره در طی سال 1951 بپردازد و نیز موافقت کرد که ده میلیون لیره به عنوان سپرده به بانک ملی بپردازد تا دولت را در نظری که برای افزایش اسکناس در جریان داشت مساعدت نماید.
علاوه بر این، شرکت نفت رضایت خود را برای عقد قراردادی بر اساس تصنیف عایدات (پنجاه، پنجاه) شبیه به قراردادی که اخیرا با عربستان سعودی منعقد شده اظهار داشته است. البته نباید انتظار داشت که دولت بریتانیا نسبت به اقدامات مداومی که برای ملی شدن صنعت نفت میشود و برخلاف تعهدات قرارداد ایران میباشد روی خوش نشان دهد و علاوه بر اینکه عملا چنین روشی غیرممکن خواهد بود، پسندیده هم نیست که مساعی دولت اعلیحضرت پادشاهی انگلستان و شرکت نفت را در راه مساعدت به ایران نادیده پنداشته و مساعی مزبور را به ضرر و زیان هر دو جلوهگر سازد.
بیم آن میرود که تمایل ایرانیان به انتقاد بیپایه از شرکت نفت بریتانیا مبنی بر تعصبات گذشته باشد و هیچ توجهی به خدمات عمدهای که مردم انگلستان در ازمنه اخیر بطور کلی به عالم انسانیت کردهاند نشده است. به نظر من فوقالعاده تاسفآور است که افکار عمومی در ایران بهطوریکه مشهود است هنوز پایبند به این عقیده کهنه باشد که انگلستان دولتی است که میخواهد امپریالیزم و استعمارطلبی را در هر نقطهای که بتواند تحمیل نماید. چنین نظری نه فقط توفیقهای امپراتوری بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع را در سالهای اخیر به حساب نمیآورد بلکه کمک به نقشههای کسانی میکند که میخواهند سوءظن و نقار را بین ملل آزاد ترویج نمایند.
چنانکه در بالا گفته شد من احساس میکنم که موقع بحرانی است و مبادرت به نوشتن این نامه میکنم تا تذکر دهم که فقط اقدام موثری برای هدایت افکار عمومی به طرزی که توجه مردم را معطوف به وضع بحرانی بنماید منتهی به راهحلی خواهد شد.»
و اما از زبان مصطفی فاتح به دنبال انتشار نامه سفیر انگلیس به رزمآرا بسیار بسیار شنیدنی و دلالت بر ترجیح رزمآرا در مخفی نگهداشتن پیشنهاد مربوطه و روابط مخفی او با دولت انگلیس دارد آنچنانکه: «... در آن اوقات من آبادان بودم و شبی اطلاع یافتم که نارتگرافت نماینده شرکت در تهران به خرمشهر وارد شده و صبح زود روز بعد عازم بصره است که از آنجا با هواپیما به لندن برود. اواخر شب به من تلفون کرد و تقاضای ملاقات نمود و گفت که رزمآرا از او خواهش کرده است که به لندن رفته و پنج میلیون لیره مساعد از شرکت نفت برای دولت تحصیل نماید.
من توسط نارتگرافت برای مدیران شرکت پیغام دادم که اندک غفلتی از طرف شرکت در ارضای مردم عواقب وخیمی خواهد داشت و توصیه کردم هر پیشنهاد جدیدی که شرکت میخواهد بکند و هر مساعدهای که خیال دارد بدهد باید علنی باشد والا مذاکرات مخفیانه و زیر پرده با دولت، سوءظن را تشدید خواهد کرد و باعث ناکامی خواهد شد.
چند روز بعد نارتگرافت از لندن مراجعه کرد و گفت شرکت حاضر است اصل تصنیف درآمد را قبول کند ولی رزمآرا اصرار غریبی دارد که این قضیه مکتوم بماند. مدیران شرکت هم در جواب پیغام شما گفتهاند که اگر قضیه را علنی سازیم دولت خواهد رنجید و چنین کاری از نزاکت خارج خواهد بود... اطلاعات و استنباط من این است که رزمآرا خیال داشت در موقعی که به نظر او وضع سیاسی مساعد بود، پیشنهاد جدید شرکت در مجلس را اعلام دارد و این را به حساب توفیق دولت خود به حساب آورد ولی حسابش غلط درآمد و عمرش به پایان رسید...»
و بدین صورت از روز 26 مهرماه 1329 که رزمآرا به صراحت در مجلس سنا به دفاع از قرارداد الحاقی اعتراف کرد تا روز 16 اسفند 1329 که به قتل رسید، دوره پرآشوب و تنشی را در روزهای سیاسی ایران شاهد بودیم که در تایید این گفتار گزیدهای از شماره 584 روزنامه باختر امروز به قلم زنده یاد دکتر سیدحسین فاطمی آورده میشود:
«... رزمآرا تازیانهای را که اجنبی به دست او سپرده بود، دیوانهوار بر دوش ملتی محروم و گرسنه و اسیر میکوفت، او میخواست از راه تثبیت نفوذ یک شرکت غاصب غارتگر خارجی نیم قرن دیگر استیلای سیاسی و اقتصادی بیگانگان را بر ایران تحمیل نماید.
رفقای جبهه ملی ما در مجلس و قلمهای وطنپرست در صفحات روزنامهها سخت با اندیشههای استقلالشکنانه او در حالتی جهاد میکردند که تقریبا تمام عناصر موثر کشور در برابرش سر تمکین و تعظیم فرود آورده بودند، زیرا از سیاستی که پشتیبان و حامی او بود همه حساب میبردند و میدانستند که نابغه نفتی برای گذرانیدن قرارداد الحاقی ماموریت پیدا کرده است...»