خرده روایت‌های مدیران موزه «فیزونی» از حضور در ایران/بخش چهارم

سه شنبه چهاردهم آذر ماه 1402 خرده روایت‌های مدیران موزه «فیزونی» از حضور در ایران/بخش چهارم

به گزارش مدیریت مرکز اسناد و موزه‌های صنعت نفت، مدیران موزه «فیزونی» که برای حضور در بیست‌وهفتمین نمایشگاه بین‌المللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی با شعار «صنعت نفت، تولید فناورانه و مصرف بهینه» 27 تا 30 اردیبهشت‌ماه 1402 به تهران آمده بودند، خرده روایت‌هایی از حضور در ایران را به رشته تحریر در آوردند، بخش نخست، دوم و سوم این روایت منتشر شده است، بخش چهارم آن در ادامه می‌آید.

چهارمین روز در ایران با ترافیک زیاد شروع شد! دسترسی به ورودی نمایشگاه با ماشین غیرممکن بود. به مجاورت نمایشگاه که رسیدیم راننده ما را کنار جاده پیاده کرد و با پای پیاده، زیر آفتاب ادامه دادیم. قطعا زمان کمتری تا رسیدن به آنجا صرف می شد! با ورود به نمایشگاه، متوجه یک موتور شدیم که ما را بسیار کنجکاو کرد: این موتور بسیار شبیه به یک وسپا بود و حتی پرچم ایتالیا نیز روی گلگیر آن وجود داشت. با این حال، این برند ناشناخته و مشخصاً محلی است…

روز مهمی برای ما بود. تفاهم‌نامه همکاری بین ما و مدیریت مرکز اسناد و موزه‌های صنعت نفت باید امضا می‌شد. لحظه‌ای نهادینه و با ارزش! هدایای باشکوهی هم دریافت کردیم. دو محصول صنایع‌دستی ایرانی و یک کتاب زیبا، مربوط به تاریخچه چوگان در ایران.

در بقیه روز، برخوردهای جالبی وجود داشت و تماشاگران زیادی در غرفه توقف می‌کردند تا اطلاعاتی را جویا شوند. به غیر از برخی لباس‌های محلی، فضای نمایشگاه «عجیب» نبود. همه آنها با ژاکت و پیراهن بودند.

ساعت 15 از نمایشگاه بیرون رفتیم تا بتوانیم از موزه فرش ایرانی (که آن روز باز بود) دیدن کنیم. بالاخره فرش یکی از محصولات ممتاز این کشور است. راننده ابتدا ما را به هتل برد، در سفری که مشخصه آن ترافیک است. در ماشین، او میوه‌های عجیب و غریبی را به ما پیشنهاد داد (گوجه سبز) آن ها تقریباً شبیه آلو بودند، بسیار آبدار اما طعم آنها تقریباً ترش بود. قطعا یک محصول خاص! با سفر در خیابان‌های تهران، متوجه شدیم که در ایران نیز اپلیکیشن‌هایی مشابه Uber و Deliveroo  وجود دارد و چه کسی فکرش را می‌کرد؟

پس از استراحتی چند در هتل، پیاده به سمت موزه حرکت کردیم و مسیر چند روز پیش را دنبال کردیم. راستی اول چند تا فرش فروشی را دیدیم. یکی تقریباً خود یک موزه بود، با قالی‌هایی که قاب‌هایی مانند نقاشی‌هایی که مناظر و صحنه‌هایی از اروپای قرن هجدهم تا نوزدهم را نشان می داد. فروشنده با دانستن اینکه ما ایتالیایی هستیم، مشتاق بود برخی از شاهکارهای خود را که کانال‌های ونیز را به تصویر می‌کشید، به ما نشان دهد. نیکولو همچنین یک فرش کوچک خرید.

سپس از موزه بازدید کردیم که شاهکارهای واقعی را با فرش هایی با طرح های باورنکردنی از قرن هفدهم تا بیستم جمع‌آوری کرده بودند. در برخی ما حتی برخی از شخصیت‌های شناخته شده را می‌شناختیم: ناپلئون، شکسپیر و شاید لویی چهاردهم.

از طریق پارک به هتل بازگشتیم. پنجشنبه، نخستین روز آخر هفته ایرانیان است و پر از جمعیت. بچه‌هایی که فوتبال بازی می‌کردند و مردمی که روی چمن دراز کشیده‌ بودند. ما همچنین وارد یک بازار کوچک شدیم، با مغازه‌ها و غرفه‌هایی که تخیل ما را تسخیر کرد.

به هتل بازگشتیم. از پنجره، صدای نوازنده فلوت بالای سر و صدای ماشین‌ها که ملودی‌های موسیقی کلاسیک را می نواختند به گوش می‌رسید. آن شب هم به جای خاصی برای صرف غذا رفتیم. مکان دیگری که در یک بلوک آپارتمانی سنتی واقع شده بود. ما طعم میگو مخصوص جنوب ایران را در فضایی جادویی کنار آبنمای وسط حیاط چشیدیم.

به هتل بازگشتیم، اما به سختی خوابیدیم. تیم فوتبال محلی (پرسپولیس) در یک  مسابقه پیروز شده بود و نت‌های ملایم نوازنده فلوت جای خود را به بوق و شیپور ماشین داده بود: هواداران جشن گرفته بودند و سروصدا تا اواخر شب ادامه داشت. اما اشکالی نداشت چون می دانستیم بالاخره ایرانی‌ها از این نظر خیلی شبیه ایتالیایی‌ها هستند!

پایان بخش چهارم

ترجمه: آیدا مفخمی

پ.ن 1: موزه فیزونی از سوی گویدو فیزونی در سال 1966 تأسیس شد و هم‌اکنون یکی از کامل‌ترین مجموعه‌ها در جهان درباره تاریخچه پمپ‌های سوخت و توزیع بنزین است.